نوزده سالم بود. ماشینم رو گذاشته بودم برای فروش. یکی زنگ زد گفت بدون رنگه؟ گفتم: نه، خاکستریه . گفت: نه، منظورم اینه رنگ شدگی داره؟ با یک حالت عاقل اندر سفیهای گفتم: معلومه که داره. ماشین بیرنگ اساسا وجود نداره. همه رو رنگ میکنن. ماشین منم خاکستریه.
گفت: گوشی رو بده بابات.
@Bluee : Sana
گفت: گوشی رو بده بابات.
@Bluee : Sana
رفته بودم آرایشگاه برای میکاپ عروسی دخترعموم یه خانوم دیگه هم اونجا بود که اونم کار میکاپ و شینیون داشت بعد داشت بهمون تعریف میکرد که عروسی برادرشه و از عروسشون اصلا خوشش نمیاد و به نظرش داداشش خیلی سره و ازین مدل حرفاو...
خلاصه که آخر شب رفتیم دیدیم بله خواهرشوهر دخترعمومه :))))
@Bluee : zhra
خلاصه که آخر شب رفتیم دیدیم بله خواهرشوهر دخترعمومه :))))
@Bluee : zhra