گرسنگی قیمت ها رابه من یاد داد، فکر نان تازه مرا کاملا از خود بی خود می کرد، و من غروب ها ساعت های متمادی بی هدف در شهر پرسه می زدم و به هیچ چیز دیگر فکر نمیکردم به جز نان. چشم هایم می سوخت، زانوهایم از ضعف خم می شد و حس می کردم چیزی مثل گرگ درنده در وجودم هست. نان. من مثل آدمی مرفینی، معتاد به نان بودم...
👤 هاینریش بل
🌱 @Cottagee
👤 هاینریش بل
🌱 @Cottagee
پدرم به من گفته بود برو سراغ جایی که اول بهت پول میدهند و بعد امید این که میتوانی پول را برگردانی.
این یعنی بانکداری و بیمه.
آن چیزی را که واقعی است ازشان بگیر و بهجایش یک تکه کاغذ تحویلشان بده.
پولشان را خرج کن. باز هم خواهد رسید.
دو چیز محرکِ آنهاست: طمع و ترس.
یک چیز محرکِ توست: فرصت.
به نظر نصیحت خوبی میرسید. فقط مسئله این بود که پدرم وقتی مُرد کاملاً ورشکسته بود!
👤 چارلز بوکوفسکی
🌱 @Cottagee
این یعنی بانکداری و بیمه.
آن چیزی را که واقعی است ازشان بگیر و بهجایش یک تکه کاغذ تحویلشان بده.
پولشان را خرج کن. باز هم خواهد رسید.
دو چیز محرکِ آنهاست: طمع و ترس.
یک چیز محرکِ توست: فرصت.
به نظر نصیحت خوبی میرسید. فقط مسئله این بود که پدرم وقتی مُرد کاملاً ورشکسته بود!
👤 چارلز بوکوفسکی
🌱 @Cottagee
اگر میخواهی برای آدمهای طبقه بالا پز بدهی زحمت نکش. آنها همیشه به نظر حقارت نگاهت میکنند. اگر هم میخواهی برای زیر دستهایت پز بدهی باز هم زحمت نکش چون فقط حسودی شان را تحریک میکنی. این نوع شخصیت کاذب تو را به جایی نمیرساند. فقط قلب باز است که به تو اجازه میدهد در چشم همه یک جور باشی.
👤 میچ البوم
🌱 @Cottagee
👤 میچ البوم
🌱 @Cottagee
هر انسانی، یکبار برای رسیدن به یکنفر دیر میکند و پس از آن برای رسیدن به کسان دیگر عجلهای نمیکند.
در کنار ساحل قدم می زدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم. نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است،
ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمیرفتم، واقعا می فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم!!
👤 پائولو کوئلیو
🌱 @cottagee
در کنار ساحل قدم می زدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم. نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است،
ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمیرفتم، واقعا می فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم!!
👤 پائولو کوئلیو
🌱 @cottagee