داستان نویس نوجوان
1.48K subscribers
11K photos
734 videos
42 files
15.3K links
تجربه خوب نوشتن!
کانال رسمی داستان نویس نوجوان
آموزش آنلاین داستان نویسی، قابلیت ارسال داستان، برگزار کننده مسابقات داستان نویسی

آدرس وب‌سایت:
dastannevis.com
آدرس ایمیل پشتیبانی:
support@dastannevis.com
ارتباط با ما و تبلیغات:
@ashkanhasebi
@firouzirad
Download Telegram
جعبهٔ ایده‌های نویسنده

آن تایلر

نوشتن، خواست انجام چيزي بيش از زندگي معمول است، براي من خيلي خسته‌كننده است كه فقط زندگي خودم را داشته باشم! من مي‌خواهم به جاي ديگران هم زندگي كنم.
برای این کار جعبه‌اي دارم كه در آن ايده‌هايم، قسمتي از مكالمه شخصيت‌ها و مواد لازم براي داستان‌نويسي را نگه مي‌دارم. اهميتي ندارد كه اين ايده‌ها چندسال در آن جعبه بمانند اما در نهايت براي آغاز نگارش به سراغ اين جعبه مي‌روم و كارت‌هاي اين جعبه را ورق مي‌زنم تا احساس كنم كه زمان مناسب نوشتن فرا رسيده؛ اين شيوه من است. پس از آن به سراغ كاغذهاي سفید مي‌روم؛ كاغذهاي بدون خط كه منتظرم هستند تا داستان را روايت كنم. زمان برنامه‌ريزی برای نوشتن يك داستان معمولا يك ماه به طول مي‌انجامد تا جايي‌كه ناخودآگاهم حكم كند كه ديگر وقت نوشتن است. «مي‌دانم كه به نظر عجيب مي‌آيد، در مراحل اوليه نوشتن زماني كه به كاغذ سفيد خيره مي‌شوم، با خودم مي‌گويم كه چه مي‌توانم بكنم و صدايي را از درونم مي‌شنوم كه به من کمک می‌کند. صدايي كه به من مي‌گويد بايد اولين شخصيت داستان چه كسي باشد.»


dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
شاهزاده و گدا


شاهزاده و گدا، اولین اثر داستانی مارک توین محسوب می‌شد که در سال ۱۸۸۲ منتشر شد. توین این داستان را که درباره‌ی پادشاه ششم انگلستان نوشته بود، به دختران خود، سوزی و کلارا تقدیم کرد.

اما داستان شاهزاده و گدا، درباره‌ی گدا زاده‌ای به نام تام کانتی و شاهزاده‌ای به نام ادوارد است که در یک روز به دنیا می‌آیند؛ اما تام، شب و روز، خواب پادشاهان را می‌بیند، روزی ادوارد، او را به قصر می‌برد و وقتی با هم آشنا می‌شوند لباس‌هایشان را عوض می‌کنند. بعد شگفت‌زده می‌شوند، چون قیافه‌هایشان کاملا به هم شبیه است. شاهزاده به خانه‌ی تام می‌رود و تام در قصر می‌ماند و داستان از این‌جا شکل می‌گیرد.

مارک توین، نویسنده‌ی کتاب در کودکی ترک تحصیل کرد و با ماجراجویی وارد شغل‌های گوناگونی چون حروف‌چینی، کارگری، کشتیرانی و کار در معادن طلا شد. او سرانجام با آموخته‌ها، تجربه‌ها و قلم آتشینش به شهرتی جهانی رسید. این اثر، بارها مورد اقتباس تصویری در قالب فیلم سینمایی، سریال تلویزیونی و انیمیشن قرار گرفته ‌است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

روز بعد، سفرا و همراهان شرفیاب شدند. تام در همان حال که بر تخت سلطنت تکیه داده بود، همه را به حضور پذیرفت. نخست عظمت و شکوه مراسم، تام را شگفت‌زده و خوشحال کرد. ولی این حالت مدت زیادی دوام نداشت، زیرا مراسمی خسته‌کننده و طولانی بود و سخنان ردوبدل شده نیز هیجانی نداشت. هر کس سخنرانی می‌کرد، نخست مطالبی جالب می‌گفت، ولی پس از خواندن چند عبارت، حرف‌هایش کسالت‌بار می‌شد. تام می‌کوشید آنچه را لرد هارتفورد به او آموخته بود، درست بازگو کند، ولی چون در این کار تجربه زیادی نداشت و از رمز و راز کار بی‌اطلاع بود، علی‌رغم ظاهر شاهانه، نمی‌توانست به خوبی از عهده برآید؛ بنابراین هنگامی‌که تشریفات به پایان رسید، نفس راحتی کشید و خوشحال شد.

dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
یک نویسنده حتی پشت درهای قفل شده می‌نویسد. او بدون هر گونه اتصالی به فضای بیرون می‌نویسد. چون او کتابش را در اعماق قلبش دارد. هنری میلر می‌گوید:« از زمانی که با جدیت شروع به نوشتن کردم، یکی از آرزوهایم این بوده که کتابی را که در اعماق شکمم، در تمام عرض‌ها و طول‌های جغرافیایی، در تمام دردها و فراز و نشیب‌های زندگی با خود به همه جا برده‌ام، خالی کنم. همیشه هدف و اشتیاقم این بوده که این کتاب را از درون بدنم بیرون بیاورم و گرم و زنده و ملموسش کنم.»



dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
درام تاریخی نایولا زمان خود را بین سال‌های ۱۹۹۵ و ۲۰۱۱ در کشور آفریقای جنوب غربی آنگولا، مستعمره سابق پرتغال، تقسیم می‌کند تا زخم‌های نسلی ناشی از درگیری‌های مسلحانه نه چندان دور را تشریح کند. کارگردان خوزه میگل ریبیرو از فیلمنامه ای که ویرجیلیو آلمیدا نوشته و از نمایشنامه صحنه ای خوزه ادواردو آگوالوسا و میا کوتو به نام جعبه سیاه اقتباس شده است، داستانی غنی و قدرتمند درباره رها کردن می سازد.

dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
اگر نویسنده‌ای نتواند در بدترین شرایط حرفش را بزند، نویسنده نیست؛ منتها چگونگی طرح آن‌ها مهم است. ذهن نویسنده مثل قلاب ماهی‌گیری است. موج‌های جامعه حرکت می‌کنند و قلاب یک نویسنده ممکن است چندین موضوع را شکار کند. بعضی از این موضوعات خام‌اند و به سرعت از بین می‌روند، اما برخی دیگر سمج‌اند و پیوسته به نویسنده می‌گویند من را بنویس، بنویس. این موضوع باعث می‌شود تا در ذهن نویسنده اتفاقی بیافتد که تا آن‌ها را تعریف نکند، ذهنش آرام نمی‌گیرد. پس وقتی دربارهٔ آنچه می‌بیند و آنچه می‌شنود، ننویسد، آرام و قرار ندارد. نویسنده با موضوع داستان‌هایش زندگی می‌کند. من کارهایی بوده که ۴۰ بار پایان‌شان را عوض کرده‌ام تا بتوانم کار خواندنی داشته باشم.

من به عنوان یک هنرمند سعی کرده‌ام آن‌چه را از جامعه گرفته‌ام، با تار و پود وجودم عجین کنم و آن‌ها را در کتابی مثل «شما که غریبه نیستید» ثبت کنم. من راوی این کتاب بودم و با تمام ناتوانی‌هایم سعی کردم در آن صداقت داشته باشم، یعنی راهنمای من در این کتاب صداقتم بود.

من قلم در دست نگرفته‌ام مگر آن‌که با صداقت توأم باشد. هیچ‌وقت به سفارش وکیل و وزیر دست به قلم نشده‌ام. در عین حال از کسی هم خرده و کینه به دل نگرفته‌ام. هنرمند آنچه را خود می‌گیرد، از صافی وجودش رد می‌کند و اثری ماندگار پدید می‌آورد. این رمز خلق آثار هنری است.


هوشنگ مرادی کرمانی


dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 خلاصه مراحل نوشتن یک داستان

1️⃣ خریدن دفتر یادداشت

2️⃣ استارت فکر کردن

3️⃣ شرح مختصر داستان را بنویسید. نکات مهم درباره شخصیت های داستان و مکان ها، همینطور خلاصه تمام جزئیات.

4️⃣ تمام شخصیت هایی را که معنای خاصی به داستان می دهند را در یک جدول یا نمودار بنویسید.

5️⃣ رئوس مطالب را بنویسید. مقدمه، طرح یا پیرنگ، شخصیت ها، صحنه های منتهی به کشمکش های بزرگ یا نقطه اوج داستان، نتیجه نهایی یا پایان داستان.

6️⃣ در آخر بی رحمانه ویرایش کنید.

🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
اصل طلایی چخوف برای داستان نویسی


یکی از شش اصل طلایی آنتوان چخوف برای نوشتن داستان، «شفقت داشتن» است. نویسندگان بزرگ همواره نسبت به آدمهای اطرافشان شفقت داشته‌‌اند. شفقت به معنای دلسوزی محض نیست بلکه منظور این است که نگاه همه جانبهٔ نویسنده باید شامل همه افراد داستانی‌اش بشود. یک نویسنده خوب، حتی نسبت به آدم رذل هم حسی انسان‌دوستانه دارد. این خصلت به او کمک می‌کند تا اعمال و حرکات و گفتار شخصیت‌های نیک و بد داستانش را به طور دقیق توصیف کند و همین نکتهٔ به ظاهر بدیهی نویسندگان واقعی و با تجربه را از نویسندگان مبتدی متمایز می‌کند.


dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
«خاطرات می‌توانند بن‌مایه‌های خوبی برای نوشتن داستان باشند. چه خاطرات خودمان و چه خاطرات دیگران. یک داستان‌نویس، علاقمند درجه یک خاطرات است.»

محمد رضا شرفی خبوشان

اگر خاطره‌ای دارید که به هر دلیلی در ذهن‌تان جا خوش کرده، بهترین مواد را برای نوشتن داستانی جذاب دارید. راه تبدیل یک خاطره به داستان هم این است که حسّی را که از یک خاطره دارید، به صورت چند تصویر، گفت‌وگو و شخصیت های داستانی بنویسید. فقط از طریق نوشتن است که می‌توانید به یک عمل داستانی دست بزنید، موانعی ایجاد کنید، یا موقعیّتی برساخته را شکل دهید.

پس فقط اجازه دهید خاطرهٔ‌تان، شما را به عوالم داستان ببرد و سررشته‌ی این تخّیل را بگیرید و آن را توسعه بدهید و به هزار و یک موقعیّت داستانی تبدیلش کنید.

یک داستان‌نویس این مجوز را دارد تا خاطرات را تغییر بدهد و آن‌ها را به مدد تخیل به چیز دیگری تبدیل کند. بنابراین تخیل‌تان را آزاد بگذارید و نترسید از این که ماهیّت خاطره‌ی‌تان عوض بشود.


dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🔹 چند نکته درباره کتاب خوانی
🔸 این مقاله را در مجله داستان نویس نوجوان بخوانید:

https://blog.dastannevis.com/a-few-tips-about-reading-books/

داستان نویس نوجوان 😎
#عزیز_نسین

مَحمَت نُصرَت معروف به عَزیز نَسین
(۲۰ دسامبر ۱۹۱۵- ۶ ژوئیه ۱۹۹۵) نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه است.
پس از خدمت افسری حرفه‌ای، نسین سردبیری شماری گاهنامه طنز را عهده‌دار شد. دیدگاه‌های سیاسی او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسیاری از آثار نسین به هجو دیوان‌سالاری و نابرابری‌های اقتصادی در جامعهٔ وقت ترکیه اختصاص دارند. آثار او به بیش از ۳۰۰ زبان گوناگون ترجمه شده‌اند. بسیاری از داستان‌های کوتاه او را ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه کرده‌اند. عزیز نام پدرش بود و او این نام را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرد. همچنین نسین در زبان ترکی به معنای تو چه کاره‌ای یا تو چه هستی است.
جوایز:
۱۹۵۶، نخل طلا، جایزهٔ مسابقهٔ بین‌المللی طنز در ایتالیا برای داستان حمدی فیل.
۱۹۵۷، نخل طلا، جایزهٔ مسابقهٔ بین‌المللی طنز در ایتالیا برای داستان مراسم دیگ.
۱۹۶۶، خارپشت طلایی، جایزهٔ مسابقهٔ بین‌المللی طنز در بلغارستان.


📖 ... در ادامه یکی از داستانک‌های کتاب "بخاطر چی با من ازدواج کردی" را با هم می‌خوانیم که از سری کتاب‌های جیبی دهه ۶۰ به شمار می‌آید و حاوی داستان‌های کوتاه (طنز اجتماعی) به نویسندگی عزیز نسین است...

dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
#داستانک

صد هزار مرتبه شکر که زنده‌ایم


صد هزار مرتبه شکر که زنده‌ايم و نفس می‌کشیم ...

سال ۱۸۹۷
سلطان عبدالعزیز شاه است. پیرمردی بنام "شمی" به اتفاق پسر شانزده ساله‌اش بنام" ممتاز" از سراشیبی خیابان باب عالی عبور می کنند .‌ . .
مرد جوانی بنام " باکی" از پایین بطرف بالا می‌آید.
آقای "باکی" از طرفداران آزادی ترکیه است، با مستبدين مخالف می‌باشد او تصمیم دارد دو سه روز دیگر به اروپا فرار کند.
هنگامیکه آقای شمی با آقای باکی روبرو می‌شود چون از دوستان قدیمی هستند با یکدیگر دست می‌دهند و روبوسی می‌کنند.
آقای باکی می‌گوید:
"حالت چطوره دوست گرامی؟ . . ."
شمی جواب می‌دهد:
"ا . . .ا . . . ی . . . الحمدالله . . . صد هزار مرتبه شکر که زنده‌ایم و نفس می‌کشیم ."

سال ۱۹۰۸
سلطان عبدالحمید شاه است، آقای باکی که زمانی جزء آزادیخواهان بود حالا پیر شده است. به اتفاق پسرش "راسم" از سراشیبی خیابان باب عالی بطرف پائین می‌آید . . .
آقای شمی مدتی است مرحوم شده، پسرش ممتاز که با مستبدين می‌جنگد جوان نیرومندی است هنگامیکه با آقای باکی روبرو می‌شود بخاطر دوستی که با پدرش داشت به او سلام می‌کند و می‌پرسد:
" قربان حالتان چطور است؟ . . ."
آقای باکی پیرمرد نورانی جواب می‌دهد:
"ا . . . ا . . . ی . . . الحمدالله . . . صد هزار مرتبه شکر که زنده‌ایم و نفس می‌کشیم ."

سال ۱۹۱۷
حزب اتحاد و ترقی روی کار آمده است . . . آقای ممتاز خیلی زود پیر شده است به اتفاق آقای "تحسین" از سراشیبی خیابان باب عالی بطرف پائین می‌روند. آقای باکی هم مرحوم شده، پسرش "راسم" که جوان خوش قیافه و نیرومندی شده از پائین بطرف بالا می‌آید هنگامی که با آقای ممتاز روبرو می‌شود دست او را می‌بوسد و می‌پرسد:
"قربان حال شما چطوره؟ . . ."
آقای ممتاز جواب می‌دهد:
"ا . . . ا . . . ی . . . الحمدالله . . . صد هزار مرتبه شکر که زنده‌ایم و نفس می‌کشیم."

سال ۱۹۳۰
حزب خلق در مسند قدرت است . . . آقای "راسم " که پیر شده همراه پسرش "جميل" از سراشیبی خیابان باب عالی پائین می‌آید.
آقای ممتاز به رحمت ایزدی پیوسته، پسرش تحسین که جز مخالفین سرسخت حزب آزادیخواهان است و در ضمن جوان زیبا و تنومندی هم هست از پائین خیابان بطرف بالا می‌رود . . . هنگامی که با آقای راسم روبرو می‌شود دست او را می‌بوسد و می‌پرسد:
قربان حالتان چطوره؟ . . ."
آقای راسم جواب می‌دهد:
"ا . . . ای . . . الحمدالله . . . خوبم . . . انشاءالله تمام کارها بزودی خوب می‌شود، صد هزار مرتبه شکر که زندایم و نفس می‌کشیم . . ."

سال ۱۹۴۶
حزب خلق هنوز بر سر کار است، آقای" تحسین" پیر شده است به اتفاق پسرش "متین" از سراشیبی خیابان باب عالی پائین می‌آید . . .
آقای راسم هم فوت کرده، پسرش جمیل که یک مخالف دو آتشه دولت و در ضمن جوان نیرومندی هم هست با دیدن آقای تحسین دست او را می‌بوسد و حالش را می‌پرسد:
" قربان حالتان چطوره؟ . . ."
آقای تحسین جواب می‌دهد:
" . . . ه . . . ه . . . ی . . . الحمداله که زنده‌ایم ونفس می‌کشیم، انشاءاله بزودی کارها روبراه می‌شود . . ."

سال ۱۹۵۸
حزب دمکرات به قدرت رسیده . . . آقای جمیل هم پیر شده است، همراه پسرش از سراشیبی خیابان باب عالی عبور می‌کند . . .
متین جوان خوش قیافه از پائین بطرف بالای خیابان می‌رود با دیدن آقای جمیل دست او را می‌بوسد و حالش را می‌پرسد.
" قربان حالتان چطوره؟"
آقای جمیل جواب می‌دهد:
ا . . . ای . . . الحمدالله پسرجان، صد هزار مرتبه شکر که زنده‌ایم و نفس می‌کشیم. انشاءاله بزودی همه چیز روبراه می‌شود . . ."
سال . . .
سال . . .
همه به هم می‌گویند . . . صد هزار مرتبه شکر که زنده‌ایم و نفس می‌کشیم انشاءاللہ تمام کارها درست می‌شه . . .
اما چه وقت؟ و کی این آرزو را برآورده می‌شود فقط خداوند می‌داند و بس!


نویسنده: #عزیز_نسین
مترجم: #رضا_همراه


داستان‌های کوتاه جهان...!
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
شاهنامه - قسمت ۲۷
داستان نویس نوجوان
#داستان_شبانه 🌙
🔹 شاهنامه
🔸 قسمت ۲۷
🎙 راوی: ایران‌دخت

داستان نویس نوجوان 😎
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال۱۳۹۶ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱
dastannevis.com
قدم اول و اساس ورود به زندگی نویسندگی، نوشتن یادداشت‌ های روزانه است. خوب نوشتن نیازمند تمرین است.درست همان طور که یک دونده پیوسته تمرین می‌کند، یک نویسنده نیز همواره باید بنویسد.

سوزان م. تبیرگ

dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇