حدود یک سال قبل از آن(۱۹۹۲) ، یوجین پالی، یا به اختصار "E.P." که در ادبیات پزشکی اینگونه نام برده میشود ، در خانه در پلایا دل ری بود و برای شام آماده می شد !
📚the power of habit
📚the power of habit
یوجین از آنسفالیت ویروسی رنج میبرد،
التهاب مغز یا انسفالیت Encephalitis به معنی التهاب حاد بافت مغزی است. شدت آن میتواند با علائمی از جمله کاهش یا تغییر در هوشیاری، سردرد، تب، گیجی، سفت شدن گردن و استفراغ متغیر باشد. عوارض ممکن است شامل تشنج، توهم، مشکل در صحبت کردن، مشکلات حافظه و مشکلات شنوایی باشد.
با این حال، در موارد نادری، ویروس میتواند راه خود را به مغز باز کند و در حین جویدن از طریق چینهای ظریف بافتی که افکار، رویاها - در آن قرار دارند، آسیبهای فاجعهباری وارد کند.
📚the power of habit
التهاب مغز یا انسفالیت Encephalitis به معنی التهاب حاد بافت مغزی است. شدت آن میتواند با علائمی از جمله کاهش یا تغییر در هوشیاری، سردرد، تب، گیجی، سفت شدن گردن و استفراغ متغیر باشد. عوارض ممکن است شامل تشنج، توهم، مشکل در صحبت کردن، مشکلات حافظه و مشکلات شنوایی باشد.
با این حال، در موارد نادری، ویروس میتواند راه خود را به مغز باز کند و در حین جویدن از طریق چینهای ظریف بافتی که افکار، رویاها - در آن قرار دارند، آسیبهای فاجعهباری وارد کند.
📚the power of habit
پزشکان یوجین به بورلی( همسر یوجین ) گفتند که هیچ کاری نمی توانند برای مقابله با آسیبی که ایجاد شده انجام دهند، اما دوز زیادی از داروهای ضد ویروسی ممکن است از گسترش آن جلوگیری کند. یوجین به کما رفت و ده روز نزدیک به مرگ بود. به تدریج که داروها با بیماری مبارزه می کردند، تب او کاهش یافت و ویروس ناپدید شد. وقتی بالاخره از خواب بیدار شد، ضعیف و سرگردان بود ، او نمی توانست صحبت کند و گاهی نفس نفس می زد، گویی برای لحظه ای یادش رفته بود چگونه نفس بکشد. اما او زنده بود.
📚 The power of habit
📚 The power of habit
در نهایت، یوجین به اندازه کافی برای آزمایش های مورد نظر خوب بود. پزشکان با شگفتی متوجه شدند که بدن او - از جمله سیستم عصبی او - تا حد زیادی سالم به نظر می رسد. او می توانست اندام های خود را حرکت دهد و به صدا و نور واکنش نشان می داد. با این حال، اسکنهای سر او، سایههای شومی را در نزدیکی مرکز مغزش نشان می داد. این ویروس یک بیضی از بافت نزدیک به محل برخورد جمجمه و ستون فقرات او را از بین برده بود. یکی از پزشکان به بورلی ( همسر یوجین ) هشدار داد: "او ممکن است کسی نباشد که شما به یاد دارید." اگر شوهرت رفت، باید آماده باشی !!
📚the power of habit
📚the power of habit
یوجین به بخش دیگری از بیمارستان منتقل شد. در عرض یک هفته، او به راحتی آب دهانش را قورت می داد و یک هفته دیگر او شروع به صحبت کردن کرد تا زمانی که او پنج هفته بعد به یک مرکز توانبخشی ارجاع داده شد ، یوجین در راهروها راه می رفت و به پرستاران توصیه های عجیب و غریب درباره برنامه های آخر هفته آنها ارائه می کرد.
📚the power of habit
📚the power of habit
دکتر به بورلی گفت: فکر نمیکنم تا به حال کسی را دیده باشم که اینطور به زندگی برگردد. من نمی خواهم امید شما را افزایش دهم، اما این شگفت انگیز است. بورلی اما همچنان نگران بود. در بیمارستان توانبخشی مشخص شد که این بیماری شوهرش را به طرز ناراحت کننده ای تغییر داده است. یوجین نمیتوانست به خاطر بیاورد که مثلاً کدام روز هفته است، یا همچین نام پزشکان و پرستارانش را، مهم نیست که چند بار آنها خود را پیش یوجین معرفی کرده باشند ! وقتی بالاخره به خانه برگشت، همه چیز عجیب تر شد. به نظر می رسید یوجین دوستان خودش را هم نیز به خاطر نمی آورد. او در پیگیری مکالمات مشکل داشت. هر روز صبح، از رختخواب بلند میشد، وارد آشپزخانه میشد، برای خودش بیکن و تخممرغ میپخت، سپس برمیگشت و رادیو را روشن میکرد. چهل دقیقه بعد، او همین کار را می کرد: بلند می شد، بیکن و تخم مرغ می پخت، دوباره به رختخواب می رفت و با رادیو کمانچه می زد. سپس دوباره این کار را انجام می داد.
📚 The power of habit
📚 The power of habit
دانشمندان شروع به پژوهش کردن بر روی یوجین کردند هنگامی که یکی از آنها با کامیپوتر کار میکرد یوجین لبخندی زد و به آن اشاره کرد. او گفت: «این واقعاً شگفت انگیز است. می دانید، زمان من این کامیپوتر یک قفسه شش فوتی برای خودش جا میگرفت !
این دانشمند، لری اسکوایر پنجاه و دو ساله، پروفسوری بود که سه دهه گذشته را صرف مطالعه نوروآناتومی حافظه کرده بود. تخصص او کاوش در چگونگی ذخیره وقایع توسط مغز بود. با این حال، کار او با یوجین به زودی دنیای جدیدی را به روی او و صدها محقق دیگر که درک ما از نحوه عملکرد عادات را تغییر داده اند باز خواهد کرد. مطالعات اسکوایر نشان میدهد که حتی کسی که نمیتواند سن خود یا تقریباً هر چیز دیگری را به خاطر بیاورد، میتواند عادتهایی ایجاد کند که بهطور غیرقابل تصوری پیچیده به نظر میرسند - همه افراد هر روز به فرآیندهای عصبی مشابهی تکیه میکنند. تحقیقات او و دیگران به کشف مکانیسمهای ناخودآگاهی کمک میکند که بر انتخابهای بیشماری تأثیر میگذارد که به نظر میرسد محصول تفکر مستدل هستند، اما در واقع تحت تأثیر انگیزههایی هستند که اکثر ما به سختی تشخیص میدهیم یا اکثر اوقات نمیدهیم !
📚 The power of habit
این دانشمند، لری اسکوایر پنجاه و دو ساله، پروفسوری بود که سه دهه گذشته را صرف مطالعه نوروآناتومی حافظه کرده بود. تخصص او کاوش در چگونگی ذخیره وقایع توسط مغز بود. با این حال، کار او با یوجین به زودی دنیای جدیدی را به روی او و صدها محقق دیگر که درک ما از نحوه عملکرد عادات را تغییر داده اند باز خواهد کرد. مطالعات اسکوایر نشان میدهد که حتی کسی که نمیتواند سن خود یا تقریباً هر چیز دیگری را به خاطر بیاورد، میتواند عادتهایی ایجاد کند که بهطور غیرقابل تصوری پیچیده به نظر میرسند - همه افراد هر روز به فرآیندهای عصبی مشابهی تکیه میکنند. تحقیقات او و دیگران به کشف مکانیسمهای ناخودآگاهی کمک میکند که بر انتخابهای بیشماری تأثیر میگذارد که به نظر میرسد محصول تفکر مستدل هستند، اما در واقع تحت تأثیر انگیزههایی هستند که اکثر ما به سختی تشخیص میدهیم یا اکثر اوقات نمیدهیم !
📚 The power of habit
اسکوایر می گفت: حافظه یک روش ملموس و هیجان انگیز برای مطالعه مغز به نظر می رسد." من در اوهایو بزرگ شدم و یادم میآید، در کلاس اول، معلمم مداد رنگی به همه میداد و من شروع به ترکیب همه رنگها با هم کردم تا ببینم آیا رنگ سیاه میشود یا خیر. چرا من آن خاطره را حفظ کرده ام، اما نمی توانم به یاد بیاورم معلمم چه شکلی بود؟ چرا مغز من تصمیم می گیرد که یک خاطره مهمتر از خاطره دیگر باشد؟ وقتی اسکوایر تصاویر مغز یوجین را دریافت کرد، شگفت زده شد. وسط سر تکه های خالی به اندازه گردو بود. حافظه یوجین - حذف شده بود.
📚 The power of habit
📚 The power of habit
سوال قشنگی پرسیده میشه اینجا ↓
واقعا چرا بعضی از خاطره ها به یاد می مانند
اما بعضی نه !؟
واقعا چرا بعضی از خاطره ها به یاد می مانند
اما بعضی نه !؟
اسکوایر امتحان یوجین را با پرسیدن در مورد جوانی اش آغاز کرد. یوجین در مورد شهری که در آن در مرکز کالیفرنیا بزرگ شده بود صحبت کرد، دوران حضورش در دریای تجاری، سفری که در جوانی به استرالیا رفته بود. او میتوانست بیشتر وقایع زندگیاش را که تا قبل از سال 1960 رخ داده بود، به خاطر بیاورد. وقتی اسکوایر در مورد دهههای بعد پرسید، یوجین مؤدبانه موضوع را تغییر داد و گفت که در یادآوری برخی رویدادهای اخیر مشکل دارد.
📚the power of habit
📚the power of habit
یوجین میتوانست به خوبی راجع به مسائل مختلف صحبت کند اما وقتی اسکوایر از یوجین خواست تا رشته ای از اعداد را به خاطر بسپارد یا راهروی بیرون درب آزمایشگاه را توصیف کند، متوجه شد که بیمارش نمی تواند اطلاعات جدیدی را برای بیش از یک دقیقه یا بیشتر حفظ کند. وقتی عکسهای نوههایش به یوجین نشان داد شد ، نمیدانست آنها چه کسانی هستند. وقتی اسکوایر از او پرسید که آیا بیمار شدنش را به خاطر میآورد، یوجین گفت که هیچ خاطرهای از بیماری یا اقامت در بیمارستان ندارد. در واقع، یوجین تقریباً هرگز به یاد نمی آورد که از فراموشی رنج می برد. تصویر ذهنی او از خودش شامل از دست دادن حافظه نمیشد، و از آنجایی که نمیتوانست آسیب را به خاطر بیاورد، نمیتوانست چیزی اشتباه را تصور کند.
در ماههای پس از ملاقات با یوجین، اسکوایر آزمایشهایی انجام داد که محدودیتهای حافظه او را آزمایش کرد. در آن زمان، یوجین و بورلی از پلایا دل ری به سن دیگو نقل مکان کرده بودند تا به دخترشان نزدیک تر شوند و اسکوایر اغلب برای امتحانات خود به خانه آنها می رفت. یک روز اسکوایر از یوجین خواست تا طرحی از خانه اش را ترسیم کند. یوجین نمیتوانست نقشهای ابتدایی بکشد که نشان دهد آشپزخانه یا اتاق خواب کجا قرار دارد. اسکوایر از یوجین پرسید "وقتی صبح از رختخواب بلند می شوید، چگونه اتاق خود را ترک می کنید؟
یوجین گفت: «میدانی، من واقعاً مطمئن نیستم چگونه این کار را انجام میدهم.» اسکوایر روی لپ تاپ خود یادداشت برداری کرد و زمانی که در حال تایپ کردن بود ، یوجین حواسش پرت شد. نگاهی به اتاق انداخت و سپس بلند شد، وارد راهرو شد و در دستشویی را باز کرد. چند دقیقه بعد، شیر آب باز شد و یوجین در حالی که دستانش را با شلوارش پاک می کرد، به اتاق نشیمن برگشت و دوباره روی صندلی خود در کنار اسکوایر نشست. او صبورانه منتظر سوال بعدی بود !!!!
📚 The power of habit
در ماههای پس از ملاقات با یوجین، اسکوایر آزمایشهایی انجام داد که محدودیتهای حافظه او را آزمایش کرد. در آن زمان، یوجین و بورلی از پلایا دل ری به سن دیگو نقل مکان کرده بودند تا به دخترشان نزدیک تر شوند و اسکوایر اغلب برای امتحانات خود به خانه آنها می رفت. یک روز اسکوایر از یوجین خواست تا طرحی از خانه اش را ترسیم کند. یوجین نمیتوانست نقشهای ابتدایی بکشد که نشان دهد آشپزخانه یا اتاق خواب کجا قرار دارد. اسکوایر از یوجین پرسید "وقتی صبح از رختخواب بلند می شوید، چگونه اتاق خود را ترک می کنید؟
یوجین گفت: «میدانی، من واقعاً مطمئن نیستم چگونه این کار را انجام میدهم.» اسکوایر روی لپ تاپ خود یادداشت برداری کرد و زمانی که در حال تایپ کردن بود ، یوجین حواسش پرت شد. نگاهی به اتاق انداخت و سپس بلند شد، وارد راهرو شد و در دستشویی را باز کرد. چند دقیقه بعد، شیر آب باز شد و یوجین در حالی که دستانش را با شلوارش پاک می کرد، به اتاق نشیمن برگشت و دوباره روی صندلی خود در کنار اسکوایر نشست. او صبورانه منتظر سوال بعدی بود !!!!
📚 The power of habit
در آن زمان، هیچ کس تعجب نمی کرد که چگونه مردی که نمی توانست نقشه خانه خود را ترسیم کند، توانست بدون تردید دستشویی را پیدا کند. اما این سوال و سوالات دیگر مانند آن در نهایت منجر به دنباله ای از اکتشافات می شود که درک ما را از قدرت عادت ها را تغییر داده است.
📚 The power of habit
📚 The power of habit
در چند هفته اول پس از نقل مکان به خانه جدیدشان، بورلی سعی کرد یوجین را هر روز به بیرون از خانه ببرد. پزشکان به او گفته بودند که ورزش کردن برای او مهم است، و اگر یوجین بیش از حد در داخل خانه بماند، بورلی را دیوانه خواهد کرد و بارها و بارها در یک حلقه بی پایان از او سؤالات مشابه می پرسید. بنابراین هر روز صبح و بعد از ظهر، او را به پیاده روی در اطراف می برد، همیشه با هم و همیشه در یک مسیر.
پزشکان به بورلی هشدار داده بودند که او باید یوجین را دائماً تحت نظر داشته باشد. آنها گفتند که اگر روزی گم شود، هرگز نمی تواند راه خانه اش را پیدا کند. اما یک روز صبح، در حالی که او داشت لباس می پوشید، یوجین از جلوی در بیرون رفت. او فکر میکرد یوجین از اتاقی به اتاق دیگر سرگردان است ، بنابراین مدتی طول کشید تا متوجه شود که او رفته است. وقتی این راه فهیمد بسیار نگران شد . او به بیرون دوید و خیابان ها را میگشت . بورلی یوجین را پیدا نکرد ! به خانه همسایه ها رفت و به شیشه هایشان کوبید. هراسان به طرف در همسایگان می دوید و زنگ میزد تا کسی جواب دهد. یوجین هیچجا نبود. او با سرعت به سمت خیابان برگشت و به محله دیگر رفت و نام یوجین را فریاد زد. او گریه میکرد. اگر او در ترافیک سرگردان باشد چه؟ چگونه به کسی می گفت کجا زندگی می کند ؟ او به خانه دوید تا با پلیس تماس بگیرد.
وقتی وارد خانه شد ، یوجین در اتاق نشیمن پ جلوی تلویزیون نشسته بود و کانال History را تماشا می کرد. اشک های بورلی او را گیج کرده بودند ، یوجین می گفت که رفتن را به خاطر نمی آورد، نمی دانست کجا بوده است و نمی توانست بفهمد که بورلی چرا اینقدر ناراحت است. سپس بورلی انبوهی از برگ درختان کاج را روی میز دید، مانند آنهایی که در حیاط همسایه در خیابان دیده بود. نزدیکتر آمد و به دستان یوجین نگاه کرد. به انگشتانش شیره چسبیده بود. آن موقع بود که متوجه شد یوجین خودش تنهایی به پیاده روی رفته است. او در خیابان پرسه زده بود و چند سوغاتی هم آورده بود .
📚 The power of habit
پزشکان به بورلی هشدار داده بودند که او باید یوجین را دائماً تحت نظر داشته باشد. آنها گفتند که اگر روزی گم شود، هرگز نمی تواند راه خانه اش را پیدا کند. اما یک روز صبح، در حالی که او داشت لباس می پوشید، یوجین از جلوی در بیرون رفت. او فکر میکرد یوجین از اتاقی به اتاق دیگر سرگردان است ، بنابراین مدتی طول کشید تا متوجه شود که او رفته است. وقتی این راه فهیمد بسیار نگران شد . او به بیرون دوید و خیابان ها را میگشت . بورلی یوجین را پیدا نکرد ! به خانه همسایه ها رفت و به شیشه هایشان کوبید. هراسان به طرف در همسایگان می دوید و زنگ میزد تا کسی جواب دهد. یوجین هیچجا نبود. او با سرعت به سمت خیابان برگشت و به محله دیگر رفت و نام یوجین را فریاد زد. او گریه میکرد. اگر او در ترافیک سرگردان باشد چه؟ چگونه به کسی می گفت کجا زندگی می کند ؟ او به خانه دوید تا با پلیس تماس بگیرد.
وقتی وارد خانه شد ، یوجین در اتاق نشیمن پ جلوی تلویزیون نشسته بود و کانال History را تماشا می کرد. اشک های بورلی او را گیج کرده بودند ، یوجین می گفت که رفتن را به خاطر نمی آورد، نمی دانست کجا بوده است و نمی توانست بفهمد که بورلی چرا اینقدر ناراحت است. سپس بورلی انبوهی از برگ درختان کاج را روی میز دید، مانند آنهایی که در حیاط همسایه در خیابان دیده بود. نزدیکتر آمد و به دستان یوجین نگاه کرد. به انگشتانش شیره چسبیده بود. آن موقع بود که متوجه شد یوجین خودش تنهایی به پیاده روی رفته است. او در خیابان پرسه زده بود و چند سوغاتی هم آورده بود .
📚 The power of habit
وقتی اسکوایر و دستیارانش در مورد این پیاده روی ها شنیدند، شروع به شک کردند که چیزی در سر یوجین در حال رخ دادن است که ربطی به حافظه هوشیار او ندارد. آزمایشی طراحی کردند. یکی از دستیاران اسکوایر یک روز از خانه یوجین بازدید کرد و از یوجین خواست تا نقشه ای از خانه ای که در آن زندگی می کند ترسیم کند. او نتوانست این کار را انجام دهد. او پرسید که خانه او در کجای خیابان قرار دارد؟ یوجین کمی مکث کرد ، سپس سوال را فراموش کرد. از یوجین پرسیده شد کدام در که به آشپزخانه منتهی می شود ؟ یوجین به اطراف اتاق نگاه کرد. او گفت نمیدانم . او از یوجین پرسید اگر گرسنه باشی چه کار میکنی؟ از جایش بلند شد، وارد آشپزخانه شد، کابینت را باز کرد و یک شیشه آجیل را پایین آورد.
در اواخر همان هفته، یکی دیگر از همکاران اسکوایر در پیاده روی روزانه یوجین به او پیوست. آنها حدود پانزده دقیقه در بهار همیشگی کالیفرنیای جنوبی قدم زدند، یوجین چیز زیادی نگفت، اما همیشه راه را درست میرفت و به نظر می رسید می دانست کجا می رود. او هرگز راهنمایی نخواست. همانطور که آنها یک گوشه نزدیک خانه یوجین می چرخیدند، همکار اسکوایر از یوجین پرسید که کجا زندگی می کنی. او گفت: « واقعیتش نمیدانم. سپس از پیاده رو بالا رفت، در خانه اش را باز کرد، به اتاق نشیمن رفت و تلویزیون را روشن کرد.
برای اسکوایر واضح بود که یوجین در حال جذب اطلاعات جدید است. اما این اطلاعات در کجای مغز او قرار داشت؟ وقتی کسی نمیتوانست بگوید آشپزخانه کجاست، چگونه میتوانست یک شیشه آجیل پیدا کند؟ یا زمانی که نمی دانست کدام خانه، خانه اوست راه خانه را چگونه پیدا میکرد ؟ اسکوایر تعجب کرد که چگونه الگوهای جدیدی در مغز آسیب دیده یوجین شکل می گیرد؟
📚 The power of habit
در اواخر همان هفته، یکی دیگر از همکاران اسکوایر در پیاده روی روزانه یوجین به او پیوست. آنها حدود پانزده دقیقه در بهار همیشگی کالیفرنیای جنوبی قدم زدند، یوجین چیز زیادی نگفت، اما همیشه راه را درست میرفت و به نظر می رسید می دانست کجا می رود. او هرگز راهنمایی نخواست. همانطور که آنها یک گوشه نزدیک خانه یوجین می چرخیدند، همکار اسکوایر از یوجین پرسید که کجا زندگی می کنی. او گفت: « واقعیتش نمیدانم. سپس از پیاده رو بالا رفت، در خانه اش را باز کرد، به اتاق نشیمن رفت و تلویزیون را روشن کرد.
برای اسکوایر واضح بود که یوجین در حال جذب اطلاعات جدید است. اما این اطلاعات در کجای مغز او قرار داشت؟ وقتی کسی نمیتوانست بگوید آشپزخانه کجاست، چگونه میتوانست یک شیشه آجیل پیدا کند؟ یا زمانی که نمی دانست کدام خانه، خانه اوست راه خانه را چگونه پیدا میکرد ؟ اسکوایر تعجب کرد که چگونه الگوهای جدیدی در مغز آسیب دیده یوجین شکل می گیرد؟
📚 The power of habit
در ساختمانی که بخش علوم مغز و شناختی انستیتوی فناوری ماساچوست را در خود جای داده است، آزمایشگاههایی وجود دارد که از نظر یک ناظر معمولی، شبیه سالنهای جراحی هستند. چاقوی جراحی کوچک، مته های کوچک و اره های مینیاتوری کمتر از یک چهارم اینچ به بازوهای روباتیک متصل شده اند. حتی میزهای عمل بسیار کوچک هستند، گویی برای جراحی یک کودک آماده شده اند. در داخل این آزمایشگاهها، متخصصان مغز و اعصاب جمجمه موشهای بیهوش را برش داده و حسگرهای کوچکی را در مغز آنها کاشته اند که میتواند کوچکترین تغییرات را در مغز آنها ثبت کند. هنگامی که موش ها از خواب بیدار می شوند، به نظر نمی رسد که متوجه شوند که اکنون ده ها سیم میکروسکوپی، مانند تار عنکبوت عصبی، در داخل سر آنها قرار گرفته است.
📚 The power of habit
📚 The power of habit
این آزمایشگاهها به کانون انقلابی در علم برای فهم شکلگیری عادت ها تبدیل شدهاند، و آزمایشهایی که در اینجا آشکار میشوند توضیح میدهند که چگونه یوجین - و همچنین شما، من و هر کس دیگری - رفتارهای تکراری روزمرگی را انجام میدهیم . موشها در این آزمایشگاهها پیچیدگیهایی را که در داخل سر ما رخ میدهد را روشن میکنند ، مانند مسواک زدن ، دنده عقب رفتن در خیابان و ... این آزمایشگاهها به توضیح چگونگی یادگیری یوجین برای یادگیری عادتهای جدید کمک کرده اند .
هنگامی که محققان MIT کار بر روی عادات را در دهه 1990 آغاز کردند - تقریباً در همان زمانی که یوجین دچار این بیماری شده بود آنها در مورد یک قسمت از بافت عصبی به نام گانگلیون قاعده ای شناختی کنجکاو شدند . اگر مغز انسان را مانند یک پیاز تصور کنید که از لایه به لایه سلول تشکیل شده است، لایههای بیرونی - نزدیکترین لایهها به پوست سر - عموماً جدیدترین افزودهها از دیدگاه تکاملی هستند. وقتی رویای یک اختراع جدید میبینید یا به شوخی یکی از دوستانتان میخندید، این قسمتهای بیرونی مغز شما در حال کار است. اینجاست که پیچیده ترینِ تفکر هت رخ می دهد.
📚 The power of habit
هنگامی که محققان MIT کار بر روی عادات را در دهه 1990 آغاز کردند - تقریباً در همان زمانی که یوجین دچار این بیماری شده بود آنها در مورد یک قسمت از بافت عصبی به نام گانگلیون قاعده ای شناختی کنجکاو شدند . اگر مغز انسان را مانند یک پیاز تصور کنید که از لایه به لایه سلول تشکیل شده است، لایههای بیرونی - نزدیکترین لایهها به پوست سر - عموماً جدیدترین افزودهها از دیدگاه تکاملی هستند. وقتی رویای یک اختراع جدید میبینید یا به شوخی یکی از دوستانتان میخندید، این قسمتهای بیرونی مغز شما در حال کار است. اینجاست که پیچیده ترینِ تفکر هت رخ می دهد.
📚 The power of habit
در اوایل دهه 1990، محققان MIT شروع به این سوال کردند که آیا لایه های پایین مغز ممکن است عادت های ما را شامل شوند . آنها متوجه شدند که حیواناتی که گانگلیون های پایه ای آسیب دیده داشتند، ناگهان با کارهایی مانند یادگیری نحوه دویدن در پیچ و خم ها یا به خاطر سپردن نحوه باز کردن ظروف غذا با مشکل روبرو اند. اتفاقی که در سر موشها هنگام انجام دهها برنامه روتین رخ میداد. به به هر موش دهها سیم ریز در جمجمهاش وصل شده است، پس از آن، موش را در یک پیچ و خم T شکل میگذراند با این وضعیت که یک شکلات در یک انتها قرار داده شده است .
📚the power of habit
📚the power of habit