🫰🏻شاه بیت🫰🏻
297 subscribers
1.16K photos
99 videos
13 links
ناخدا در کشتی ما گر نمیباشی مباش...🍂
ما خدا داریم و ما را ناخدا در کار نیست!

•|ᴡʟᴄ ᴛᴏ ᴄʜɴʟ シ🙏🏽♥️

Sʜᴀᴇʀ ᴄʜᴀɴɴᴇʟ...🔗


https://t.me/+fSeYVrOKmS9kM2I9
Download Telegram
#زمانه_ایته_شده😐

از چوپانی پرسیدند:
چه خبر؟
با لحن تلخی گفت :
گرگ شد ان بره ای که نوازشش میکردم..:)

#حکایت_خیلیا
‏چه‌سان جوابِ دلِ بی‌نوایِ خویش دهیم؟

که خونِ ناحقِ صد آرزو به گردنِ ماست...

🖋 #اسیر_شهرستانی
بی تو احوال ِ مرا در دل شب‌ها داند

هر که بی‌همچو تویی صُبح کند شامی چند...

🖋 #فانی
بندد کمر به کشتن ما هر که بنگریم⚔️

چون است ما به مردم دنیا چه کرده ایم؟

#وحشی_بافقی
زود است که آلوده‌ی مرهم شود این زخم

یک چند مرا با جگر ریش گذارید🥀f🥀

وحشی
مرهم به زخم کهنه ی دلدار خود شوید

عاشق شوید و با دل خود کودتا کنید

وحشی
روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی

یک نفرضجه زنان پشت سرت می آید

وحشی
این قصه‌های تلخ به پایان نمی‌رسد

شیرین بنوش چای خودت را که سرد شد

وحشی
روغن به روی آب ندارد فضیلتـــــــــــــــــی 😇🥴
بآ ما به جآی چـــــــــربــــــــــــــ زبآنی زلآل بآش✌🏻🙃
ما را ز مستی دنیا همین بس است🤏😐

باشد مستی میدان به این نو رسیده ها✋🏻
درسته ؟
طاعت ما نیست غیر از شستن دست از جهان

گر نماز از ما نمی‌آید، وضویی می‌کنیم...

🖋 #صائب
با که باید گفت بیدل ماجرای آرزو

آنچه دلخواه من است از عالم ادراک نیست 
( بیدل)
آن را که نظر به سوی هر کس باشد

در دیدهٔ صاحبنظران خَس باشد...🙌

🖋 #🖤🤞
نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون
آخر این سلسله بر گردن ما می افتد

وحشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نازنینا ما به نازِ تو جوانی داده ایم..🖤🍂

دِگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا..؟💔🍂
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را

باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را

من بی تو زندگانی خود را نمی‌پسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را

چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را

حال نیازمندی در وصف می‌نیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را

بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بی‌نوا را

یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را

نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعی‌ست ای برادر نه زهد پارسا را

ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را

#سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را
هر روز نزد هر خر و سگ عذر می کنم

این نامه را ببـــر به همان نا جوان بده

وحشی
نمیبرن😁😔
از روزِ خدا حافظی‌ات ای گلِ سوری!
ماییم و دلی سوخته در آتشِ دوری

هجر تو چنان کرد که در اولِ این‌ راه
کم مانده به آخر برسد تابِ صبوری

ماییم و دو تا چشم پر از آب و یقینن
یک‌روز کشد کار منِ خسته به کوری

شرحِ دگری نیست عزیزم، چه بگویم؟
ای وای ز احساسِ بدِ زنده به گوری

من خسته ام از هرکه و هرچیز در این‌جا
قربان سرت یار! بگو که تو چه طوری؟

با آن‌که ز دنیا گله بسیار زیاد است
لب بسته‌ام از قصه‌ی که نیست ضروری

سیدِ ضیایی
از هر چه غیر اوست چرا نگذری جمال

كـافر برای خـاطـر بـت از خـدا گـذشـت

وحشی
فهم کردم که سیاست به دلت چنگ نزد

باز یک شعر دگر صدقهء رویت کردم

وحشی