••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
4.33K subscribers
1.82K photos
350 videos
123 files
1.33K links
﷽☉ یاری‌گر علاقه‌مندان تربیت دینی با ارائه کلماتی از قرآن کریم، روایات و تجارب تربیتی

⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"

💠 تاسیس:۱۳۹۵.۹.۲۳

💢 دیدگاه‌ها، دوره‌‌ها و مجالس مسعود اسماعیلی


🆔️ eitaa.com/morabianedini
Download Telegram
#کلیدهای‌تربیتی
#مثبت‌گرایی

💢 عقل آدمی زشتی تحقیر دیگران و زیبایی دستگیری و به فکر دیگران بودن را درک می‌کند.

تصویر سمت چپ: اگه خوب درس نخونی میشی یکی مثل اون!!

تصویر سمت راست: اگه خوب درس بخونی، اون وقت میتونی دنیای بهتری برای اون بسازی...!!

📲https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://instagram.com/morabianedini
#مثبت‌گرایی

💎 هرچه زندگی‌ها سخت‌تر میشه ضرورت مثبت بینی و خوش‌گمانی بیشتر میشه و الا آدمی هیچ روی خوش نمی‌بینه، افسرده می‌شه و گیر می‌کنه....

💠 امام صادق عليه السلام:

🔹خُذْ مِنْ حُسْنِ اَلظَّنِّ بِطَرَفٍ تُرَوِّحُ بِهِ قَلْبَكَ وَ يَرُوحُ بِهِ أَمْرُكَ.
🔸از خوش بين بودن بهره اى برگير، تا با آن دلت را آرام كنى و كارَت پيش رود.


📗بحار الأنوار ج۷۵ ص۲۰۹

https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
#یک‌خاطره
#مثبت‌گرایی

خانم معلمی تعریف می‌کرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم، به نیت این که آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.

پدر و مادرشان هم دعوت مراسم بودند و قرار بود بچه‌ها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.

چندین بار تمرین کردیم و سرود را کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.

ناگهان دختری از جمع جدا شد و به جای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد.
بچه‌ها هم سرود را می‌خواندند و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود به‌خاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.

سرم از غصه سنگین شده بود و نمی‌توانستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابی‌اش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار را می‌کند؟ چرا شرم نمی‌کند از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!! دانش‌آموز خوب و دوست خوبی برای بچه‌ها بود!!

رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید، به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم.

خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد!

فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود.

از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چه‌کار کنم؟! اخراجش می‌کنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود.

حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و حسابی جوگیر شده بود.
بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.

همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا این‌جوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد : آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم!!

با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها این‌چنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟!

چشمانم گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: خانم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "ناشنوا" است، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پای‌کوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ‌ناشنوایان !!!

همین که این حرف‌ها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!

آفرین دختر، چقدر باهوش، برای مادر عزیزش، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و...
تا این‌که همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالب‌تر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد!!!

با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند!!

درس این داستان برای من این بود:

زود عصبانی نشویم و از کوره در نرویم،
تلاش کنیم زود قضاوت نکنیم،
صبر کنیم تا اول همه‌ی زوایا برایمان روشن شود تا بعد بتوانیم ماجرا را درست بفهمیم !


••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://telegram.me/morabianedini
#کلیدهای‌تربیتی
#مثبت‌گرایی

قدرشناسی بسیار مورد تاکید اولیای الاهی است.
و چقدر دیدن و بر زبان آوردن زحمات دیگران فضای زندگی را خواستنی می‌کند.

🔹امام سجّاد علیه‌السلام فرمودند:

🔸أمّا حَقُّ ذِي المَعروفِ علَيكَ فأن تَشكُرَهُ و تَذكُرَ مَعروفَهُ ، و تُكسِبَهُ المَقالَةَ الحَسَنَةَ ، و تُخلِصَ لَهُ الدعاءَ فيما بينَكَ و بينَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ، فإذا فَعَلتَ ذلكَ كنتَ قد شَكَرتَهُ سِرّا و عَلانِيَةً، ثُمّ إن قَدَرْتَ على مُكافَأتِهِ يَوما كافَيتَهُ

🔹 حقّ كسى كه به تو نيكى مى‌كند اين است كه
🚩از او تشكر كنى و
🚩نيكي‌اش را به زبان آورى و
🚩از وى به خوبى ياد كنى و
🚩ميان خود و خداوند عزّوجلّ برايش خالصانه دعا كنى.

اگر چنين كنى بي‌گمان پنهانى و آشكارا از او تشكر كرده‌اى.
وانگهى اگر روزى توانستى نيكى او را جبران كنى، جبران كن!


📚الخصال ۱/۵۶۸

https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://instagram.com/morabianedini
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#مثبت‌گرایی

مردي در حالي كه به قصرها و خانه هاي زيبا مي‌نگريست به دوستش گفت: وقتي اين همه اموال را تقسيم مي‌كردند ما كجا بوديم؟

🩺 آن دوست، دستش را گرفت و به بيمارستان برد و گفت: وقتي اين بيماري‌ها را تقسيم مي‌كردند ما كجا بوديم؟

🤲 خدايا نعمات بی‌کرانت را به چشممان آور!

https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://instagram.com/morabianedini
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM