و شاید پاییز حکایتِ عشق زنجیروار برگهاست
هر کدام به خاطر دیگری خود را به زمین میاندازند
و صدای خشخش خرد شدنشان
در زیر پای ما
آخرین پچ پچ های دوستت دارم است.✨✨
• سمانه مظلوم
هر کدام به خاطر دیگری خود را به زمین میاندازند
و صدای خشخش خرد شدنشان
در زیر پای ما
آخرین پچ پچ های دوستت دارم است.✨✨
• سمانه مظلوم
-دلم غمگین
خودم غمگین
غزل غمگین تر از غمگین
خدایااین چه احوالیست دلِ تنهای مادارد...؟🫀
خودم غمگین
غزل غمگین تر از غمگین
خدایااین چه احوالیست دلِ تنهای مادارد...؟🫀
این منم ؛ خون جگر از بدِ دوران خورده
مرد رندی که رکب های فراوان خورده !
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟
فرض کن کوهِ شنی طعنه ی طوفان خورده !
عشق را با چه بسازد ، به کدامین ترفند ،
شاعری که همه ی عمر غمِ نان خورده ؟
چه به روز غزل آمد که همه منزوی اند
قرعه بر معرکهی معرکه گیران خورده
دشتمان گرگ اگر داشت ، نمی نالیدم
نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده !
جرم من ، فاشِ مگوهاست وَ حکمم سنگین
چه کند شاهدِ سوگند به قرآن خورده ؟
شعر هم عقل ندارد که در این شهرِ شعور ،
گذرش بر من دیوانه ی دوران خورده … !
مرد رندی که رکب های فراوان خورده !
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟
فرض کن کوهِ شنی طعنه ی طوفان خورده !
عشق را با چه بسازد ، به کدامین ترفند ،
شاعری که همه ی عمر غمِ نان خورده ؟
چه به روز غزل آمد که همه منزوی اند
قرعه بر معرکهی معرکه گیران خورده
دشتمان گرگ اگر داشت ، نمی نالیدم
نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده !
جرم من ، فاشِ مگوهاست وَ حکمم سنگین
چه کند شاهدِ سوگند به قرآن خورده ؟
شعر هم عقل ندارد که در این شهرِ شعور ،
گذرش بر من دیوانه ی دوران خورده … !
Moo Be Moo
Reza Bahram
-تو را چون جان
خود میدانمت
تو را چون سایه
میپندارمت
هر چه تو دوری من صبورم🖤
-دلم میخواد برم شمال
توی کلبه چوبی
همزمان که داره بارون میباره و
من کنار شومینه نشستم
فارغ از هر گونه هیاهوی جهان چایمو بخورم …🤎☕️