حقیقت اینه که من اونی که فکر میکنم نیستم؛ و خسته شدم از بس زور زدم که اون بشم و نشد.

شاید باید بپذیرم که آدم‌ بدهٔ قصه‌های بیشتری ام و حداقل نقشم رو خوب بازی کنم.

عاشقشم واقعا و عمیقا

https://t.me/forelisa/16838

“تو فقط بگو کجا، من میام.”

#conversations

تو از یک کاهو انتظار داری که سیب‌زمینی باشه و هربار که سیب‌زمینی نیست ناامید و خشمگین میشی.

تقصیر تو نیست که سیب‌زمینی نیاز داری و تقصیر اون هم نیست که کاهوعه.

کاش تو هری پاتر و جام آتش زندگی می‌کردم.

ولی در جام آتش زندگی می‌کنیم.

حقیقت اینه که تو هر چقدر هم با تمام وجودت بخوای، درخت سیب هیچ وقت گردو نمیده، سیب میده. همینقدر بدیهی و ساده. حالا اینو بسطش بده به چیزای پیچیده‌تر و گنگ‌تر!

میشه کتابفروشی رفتن در سفر رو جایگزین موزه رفتن بکنیم؟

ولی خب واقعا با جای خالیش چه کار کنیم؟

تو رفتی ولی قصه شدی توو کتابم 🪴

حس عجیبی بود :))) بهش نگاه میکردم و میگفتم این اثر منه، من خالقشم، من خدای این شخصیت هام، من به وجودشون اوردم و سرنوشتشون رو تعیین کردم، من ساختمشون.
و بعد فکر میکنی خدا بودن اونقدم عجیب نیست.

باشه، ما این کارهاتون رو حفظ می‌کنیم که تک تکشونو سر خودتون بیاریم.

با سوز در سوگِ تو سوختن
در حکم یک نعره لب دوختن

•Shelter

[سفر در اتاق تحریر]

#read

ظهری خواب دیدم که دیگه ایرانی نیستیم. خیلی خوب بود. کاش بیدار نشده بودم.