Forwarded from « گنگ خواب دیده »
حس عجیبی بود :))) بهش نگاه میکردم و میگفتم این اثر منه، من خالقشم، من خدای این شخصیت هام، من به وجودشون اوردم و سرنوشتشون رو تعیین کردم، من ساختمشون.
و بعد فکر میکنی خدا بودن اونقدم عجیب نیست.
و بعد فکر میکنی خدا بودن اونقدم عجیب نیست.
یعنی چی که تا یکی میاد از گردهمون پیاده بشه صد نفر میپرن وسط که نوبت ماست نوبت ماست؟ گم شین بابا زبالهها. مگه ما واسه سواری دادن اومدیم؟