ستاره کوچولو عاشق کیکای بزرگ خامه‌ای، چیپس نمکی، شکلات، عروسک و سُک‌سُک‌ بود.
اما هیچوقت حاضر نبود چیزایی که دوست داره رو با کسی شریک بشه، حتی کیک تولدش رو..
تولد ها بهش حس زندگی می‌دادن، رقص و موسیقی قطعا بالای لیست مورد علاقه‌هاش قرار می‌گرفتن.. ستاره هر روز هفته رو برای یکی از عروسکاش تولد می‌گرفت و حتما باید کیک‌خامه‌ ای و شمع می‌داشتن تا تولد خوب و عالی پیش بره... تا اون بتونه میکروفن رو بگیره تو دستش و برای عروسکی که تولدشه یه اجرای زنده با رقص و آواز داشته باشه.
ستاره عاشق حیونا بود، تو رویاهاش همیشه یه گربه ملوس رو کنار خودش می‌دید.‌
البته که اون رویاهای زیادی می‌دید.. مادام فکر می‌کرد آینده جاییه که اون به یه خانوم با موهای بلند تبدیل شده و تو یه کشور اروپایی زندگی می‌کنه.
آینده جاییه که اون یه هنرمند معروف، محبوب و بزرگه.
آینده جاییه که اون آواز میخونه، مینویسه، میرقصه، می‌سازه و...
آینده جاییه که اون عاشق شده و با مرد رویاهاش تمام دارو و ندارش رو شریک میشه حتی کیکای بزرگ خامه ای رو...
آینده جاییه که اون شاده، زیباست، قشنگ حرف میزنه، موفقه و تمام چیزهایی که می‌خواد رو داره.

آینده... ستاره الان تو آیندست.
نمیخوام بگم آینده شبیه رویاهاش بوده یا نه و چیزی رو توصیف کنم فقط میخوام اون دختر کوچولو رو بغل کنم و بهش بگم دوسش دارم و کیک‌خامه ایم‌ رو باهاش شریک بشم.

این شروع دوست داشتن خویش است، به خانه خوش آمدی.

گفت؛
"عاقبتت به خیر باشه".
حتی فکر به یه عاقبت خیر، خیره.

تو میتونی با دیدن کل‌ گربه‌های شهر یاد من بیوفتی عزیزم.

بنده شرایط مساعد مالی و روانی ندارم.

مواد هم بدهید.

باید از دست بدی و زنده بمونی تا بفهمی زندگی به دست آوردن نیست
تلاش برای از دست ندادنه

• سبز و خاکستری

یه منطقه امن می‌خوام.

من همیشه از یه طرف بوم افتادم.

بیا با هم یه آرزو کنیم.

هی دارم همش میزنم.‌

خوابمو گم کردم.