دکتر عبدالنبی قیّم
718 subscribers
112 photos
9 videos
22 files
53 links
دکتر عبدالنبی قیّم
فرهنگ نویس و تاریخ پژوه
مؤلف فرهنگ معاصر عربی-فارسی، کتاب پانصد سال تاریخ خوزستان و نقد کتاب احمد کسروی و برنده جایزه بین المللی ترجمه قطر

وب‌سایت:
http://www.abdolnabighayyem.com
ایمیل:
nb_ghaiem@hotmail.com
اکانت ادمین:
@AQayyem
Download Telegram
صفحه اینستاگرامی انتشارات اختران

معرفی کتاب پانصد سال تاریخ خوزستان

نوشته عبدالنبی قیم

@a_qayyem
به چاپ سوم رسید
کتاب: فراز و فرود شیخ خزعل ـ نوشته عبدالنبی قیم ـ ۴۹۴ صفحه ـ ۷۰۰۰۰ تومان

پس از انتشار کتاب پانصد سال تاریخ خوزستان، علاقه‏‌مندان و دوستداران تاریخ به عناوین مختلف... خواستار تدوین و نگارش دوره‌ى بعدی تاریخ خوزستان بودند. ازآنجاکه دوره‌ى بین سال‌هاى ۱۸۹۷ـ۱۹۲۵ به‌دلیل معاصربودن و همچنین به‌دلیل وقوع رویدادها و اتفاقات سرنوشت‌ساز، بحث‌انگیزترین و حساس‌ترین دوره‌ى تاریخ این خطه است، لذا علاقه‌مندى و تمایل خوانندگان براى آشنایى بیشتر و فهم صحیح حوادث آن دوره و تبیین رویدادها و زوایاى پیچیده و نهان آن دوچندان است.
ازطرف‌دیگر، هرچند کتاب‌ها، مقاله‌ها و پایان‌نامه‌هاى دانشگاهى چندى دراین خصوص به زبان‌هاى عربى، فارسى و انگلیسى منتشر شده و برخى از این تألیفات از درجه‌ى علمى بالایى برخوردارند، به‌دلیل جامع نبودن بسیارى از آنها، افراط‌‌ و تفریط‌هاى صورت‌گرفته، و حب‌و‌بغض‌هاى برخى مؤلفان، کماکان زمینه‌ى پژوهشى همه‌جانبه و به‌دور از هرگونه پیشداورى و غرض‌ورزى جهت شناخت بهتر حوادث آن دوره وجود دارد؛ خاصه آنکه انتشار اسناد وزارت امور خارجه‌ى انگلیس سبب شد تا...

@a_qayyem
null.pdf
419.9 KB
«نقد و بررسی فرهنگ معاصر عربی ــ‌ فارسی (آذرتاش آذرنوش)»
عبدالنبی قیم

فرهنگستان زبان و ادب فارسی
ویژه‌نامۀ فرهنگ‌نویسی ـ شمارۀ ۱۴

@a_qayyem
«نقد و بررسی فرهنگ معاصر عربی ــ‌ فارسی (آذرتاش آذرنوش)»

عبدالنبی قیم

فرهنگستان زبان و ادب فارسی
ویژه‌نامۀ فرهنگ‌نویسی ـ شمارۀ ۱۴

👇👇
https://apll.ir/1399/03/21/ویژه%e2%80%8cنامۀ-فرهنگ%e2%80%8cنویسی-ـ-شمارۀ-۱۴/

@a_qayyem
تحقیر دیگران مصداق نژادپرستی است

عبدالنبی قیم


🔹اگر فکر می کنیم ما نژاد برتر هستیم و قابل تحقیر نیستیم، مطمئن باشید که صددرصد اشتباه می کنیم. اگر کسی قصد تحقیر داشته باشد به راحتی می تواند سوژه و یا سوژه های تحقیر را پیدا کند. آن هایی که امروزه تحقیر دیگران را پیشه خود ساخته اند و بی محابا دیگران را تحقیر می کنند و به هنگام توهین و تحقیر دیگران بادی به غبغب انداخته، گویی فتح الفتوح کرده اند، اگر روزی بشنوند که دیگران آن ها را تحقیر می کنند و همان الفاظ و عبارات را در مورد آن ها به کار می برند چه حالی و چه احوالی خواهند داشت؟

🔹مطمئن باشید تحقیرها و توهین های ما به اقوام و ملل همجوار به گوش آن ها می رسد و با این کار خود باعث رنجش و ناراحتی و حتی دشمنی و نفرت دیگران نسبت به خود می شویم. علاوه بر این ها ما در کشوری زندگی می کنیم که از اقوام مختلف تشکیل شده است. این را مطمئن باشید که این اقوام از تحقیرها و توهین های مزبور بسیار آزرده خاطر و خشمگین می شوند. من این را می دانم و با صدای بلند اعلام می کنم که هم وطنان عرب ما در مناطق جنوبی بیش از حد از این تحقیرها ناراحت هستند. تحقیرکنندگان باید بدانند با این کار خود به وحدت ملی لطمه های سخت و جبران ناپذیر می زنند. آن ها با این کار خود آب به آسیاب دشمن می ریزند و در میان آحاد ملت تخم تفرقه وجدایی می پاشند.

ادامه در لینک زیر
👇👇
https://www.asriran.com/fa/news/735207
إنا لله و إنا إليه راجعون

ببالغ الحزن و الأسى تلقيت نعي صديقي العزيز، المعلم المهذب و الإنسان الخلوق و الملتزم الأستاذ احمد كوتي
و أقول للمرحوم عبدالنبي نيسي و للمرحوم غازي مولا،جاءكم عزيز آخَر يُدفَن بجواركم في أرض الحويزة الطاهرة فتلقوا بترحاب و أحسن ترحيب

رحمه الله و يسكنه في فسيح جناته
یزید و یزد، شمر و شمیران (بخش 1)

✍️عبدالنبی قیم


🔹  چندی پیش دوستی ویدئویی برای من ارسال کرد که ظاهراً گوشه ای از یک برنامه تلویزیونی از شبکه استانی خوزستان درباره تاریخچه دورق بود.امیدوارم این فیدئو و این فیلم متعلق به شبکه استانی نباشد، اما اگر این چنین باشد، واقعاً مایه  تأسف است ، که چرا سیمای خوزستان در تهیه چنین برنامه هایی دقت لازم را بعمل نمی آورد و تهیه آن ها  را به افراد بی سواد و یا کم سواد و احیاناً مغرض واگذار می کند.

🔹   در این فیلم گوینده آن، دورق  را محل زندگی طایفه ای دورکی قلمداد می کند. البته  از آن جایی که او بهتر از هرکس می داند این سخن بی پایه و اساس است به شنونده نمی گوید این طایفه دورکی کی و در چه دوره ای در دورق مسکن داشته است.

🔹 وقتی من این سخن را شنیدم به یاد دوران کودکی و نوجوانی افتادم که در آبادان و در مرکز شهر و دقیقاً لب شط آبادان شخصی بود به نام هاشم سیاه. این هاشم سیاه که در آن دوره یعنی دهه چهل شمسی در حدود جهل سال یا بیشترسن  داشت و همیشه لب شط حضور داشت و کودکان و نوجوانان بسیار از او می ترسیدند،ظاهراً او  نگهبان و مراقب لنج هایی بود که کنار شط  لنگر انداخته بودند. هاشم در اصل سیاه نبود اما تابش اشعه آفتاب و گرمای آبادان او را سیاه کرده بود. یکی ازکارهای هاشم سیاه این بود که هر وقت پولی به دست می آورد، دم غروب چیزی می خورد و پس از مست شدن می آمد بازار پارچه فروش ها و با صدای بلند فریاد می زد: کی میگه یزید عرب است؟ یزید مال یزد است.کی میگه شمر عرب است؟ شمر مال شمیران است. ما دیگر حکایت او و سخنان او را می دانستیم. هاشم سیاه بر مبنای تشابه کلمات و تشابه لغوی و آن هم در حال مستی به این نتیجه خنده آور رسیده بود.

🔹 همان زمان برادربزرگ تر من یک همکلاسی داشت به نام جهانگیر که اصالت اهل خمام بودند، خمام  بخش کوچکی است بین رشت و انزلی. این جهانگیر وقتی سخنان هاشم سیاه  را می شنید بیش از همه می خندید و به قول معروف از خنده روده بر می شد.و جالب اینجاست که  هروقت حرف های هاشم سیاه را می شنید گویی برای بار اول است که این جملات بی سروته را می شنود و قهقه خنده او بازار را فرا می گرفت.

🔹پس از مدتی از او پرسیدم: داستان خنده شما چیست؟ هربار که این حرف ها را می شنوی خیلی می خندی؟ جهانگیر که خدا او را بیامرزد گفت من به حرف های هاشم سیاه نمی خندم، بلکه به حرف های یکی از فامیل های مادرم می خندم.آخر مادر من اهل لنگرود است و یکی از بستگان مادرم  کمی خل تشریف دارد، هر وقت می آید خانه ما از لنگرود و مردم لنگرود صحبت می کرد و به گونه ای از مردم لنگرود حرف می زند که انگار اساس تمدن بشری از لنگرود است و لنگرودی ها بهترین،باهوش ترین، زرنگ ترین مردم دنیا هستند. آخرش هم می گفت همین شهر لینینگراد را در شوروی می ببینید، این شهر را لنگرودی ها ساخته اند و به همین دلیل  نام آن را لنینگراد گذاشته اند. جهانگیر می گفت : ما هرچه به او می گفتیم آقا این لنینگراد قبلاً اسمش سن پترز بورگ بوده و بعد از انقلاب 1917 روسیه اسمش را بر مبنای اسم رهبر انقلاب یعنی لنین به لنینگراد عوض کردند،  قبول نمی کرد و آخر سر بین ما دعوا می شد. بعدها دیگر به او عادت کرده بودیم و هر وقت این صحبت را می کرد به او می خندیدیم. جهانگیر می گفت این هاشم سیاه مست است که این حرف ها را می زند و فامیل ما هم کمی خل تشریف دارند.

🔹در حقیقت این قبیل سخنان  مضحک که بر اساس تشابه لغوی و مشابهت برخی حروف  زده می شود از عقل سلیم به دور است . گوینده این سخن اگر مست یا خل نباشد،مرتکب دو عمل زشت شده است ، گناه اول او این است که دروغ می گوید، و گناه دوم او دست کم گرفتن عقل و هوش شنوندگان و به تعبیری توهین به آن ها است ، او قصد دارد با این کار مردم  را فریب دهد.
 
🔹   واقعیت امر این است که "دورق" و "دورکی" حتی به اندازه یزید و یزد هم شبیه نیستند. در واژه دورق حرف"قاف" هست و در واژه دورکی حرف"کاف"، همین اختلاف کافی است تا عدم تشابه لغوی این دو واژه را ثابت کند.چون مردم دورق را دورقی می نامند و نه دورکی، کماینکه در حال حاضر نام فامیلی خاندان هایی از مردم دورق، دورقی است.فراتر از این مردم آبادان همه اهالی این خطه را دورقی می نامند.


@a_qayyem کانال عبدالنبی قیم
یزید و یزد، شمر و شمیران (بخش2 )

✍️عبدالنبی قیم


🔹ربط دادن دورکی به دورق بیشتر به یک لطیفه شباهت دارد. با وجود این  برای نشان دادن حقایق تاریخی و برای نشان دادن بی سوادی و یا غرض ورزی برخی ها به منابع و مأخذ معتبر رجوع می کنیم.چون  در تاریخ باید با سند و مدرک سخن گفت. هر سخنی که بدون مدرک و سند باشد و منبع آن ذکر نشود، از نظر علم تاریخ بی اعتبار است و پشیزی ارزش ندارد. منابع هم باید معتبر باشد و هر مدرکی قابل قبول نیست.

🔹طایفه دورکی یکی از طوایف بختیاری و از تیره هفت لنگ است(جن راف گارثویت، ص 86). بر اساس نوشته های نویسنده کتاب تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری،حمدالله مستوفی جغرافی دان ، مورخ و نویسنده قرن هشتم هجری  اولین کسی است که در سال 1330میلادی  در تاریخ گزیده از بختیاری نام می برد و محمد کاظم صاحب تاریخ عالم آرای نادری، نیز برای اولین بار در سال 1740 میلادی، از دوشاخه چهارلنگ و هفت لنگ ذکری به میان می آورد. او در ادامه از قول مینورسکی آورده است که این ها در اوایل قرن سیزدهم از شامات به ایران مهاجرت کرده، و به اتابک هزار اسب پیوستند( همان، ص88)

🔹مسکن و محل اقامت این مردم و در حقیقت قلمروبختیاری نیز در رشته  کوه های زاگرس و در مناطق کوهستانی است، که تل و ماهورهای مناطق جنوبی آن هزار تا هزار و پانصد پا از سطح دریا ارتفاع دارند و بلندترین قله آن یازده هزار پا و ارتفاعات آن بین چهار هزار تا هشت هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارند(هنری فیلد،ص185).جن راف گارثویت در مبحث "جغرافیای قلمرو بختیاری "نیز همین سخن را می گوید و محل زندگی آن ها را رشته کوه های زاگرس می داند(ص ص 47 -47).

🔹او چند صفحه بعد با تأکید بر این امر طی دو مبحث متوالی ،یکی "ترکیبات و ریشه های نژادی مردم زاگرس" و دیگری"استفاده مشترک از زمین در قلمرو زاگرس " بیش از هشت صفحه را به محل زندگی بختیاری ها در زاگرس اختصاص داده است(ص ص 62 -69). نشیمنگاه طایفه دورکی همانند سایر قبایل بختیاری رشته کوه های زاگرس  است و آن ها تا همین اواخر در این محدوده به ییلاق و قشلاق می پرداختند. به همین دلیل در سال های اخیر آن هایی که به شهرهای دیگر مهاجرت کرده اند،به ویژه به هنگام انتخابات،انجمن ها و گروه های مختلفی تحت عنوان "زاگرس نشینان" در این شهرها تشکیل داده اند.
 
🔹حاج عبدالغفار نجم الملک که به سال 1299 هجری قمری به دستور ناصرالدین شاه برای برآورد میزان خسارت سد اهواز به این دیار سفر کرده است، گزارش مفصل و دقیقی از مشاهدات خود را در کتابی  گردآوری کرده است.

🔹او پس از نوشتن مشاهدات خود از شهر دزفول از منزل دوم  یعنی شوشتر سخن می گوید و می نویسد: بختیاری در خاک خوزستان راه نداشت، ایلخانی حسین قلی خان از سالی که در خوزستان رخنه نموده مدت پنج ماه از زمستان و بهار ایلات بختیاری را می فرستد به صفحات خوزستان از حدود دزفول الی رامهرمز و اهوازدر تمام چمنزارها پراکنده می شوند ( ص 24).حاج عبدالغفار نه تنها سخنی از وجود بختیاری ها در این خطه نمی کند، بلکه می نویسد که این ها تا پیش از این در این خطه حضور نداشته اند و با ایلخانی حسین قلی خان پای آن ها به این دیار باز شد ، آن هم نه به عنوان اقامت بلکه برای قشلاق و  به مدت پنج ماه زمستان و بهار.
احمد کسروی که در سال 1302 ش یعنی 97 سال پیش ودر اوائل به قدرت رسیدن رضاخان به عنوان رئیس عدلیه خوزستان در شوشتر مستقر شد، درمبحث"آرامش خوزستان در زمان ناصرالدین شاه" همین سخن را تأیید می کند و می نویسد: از همان زمان ها{ زمان ناصرالدین شاه}بختیاریان به خوزستان راه یافتند و آنجا را زمستانگاه خود گرفتند و چنانکه شیوه همه اینگونه مردم است به ده ها و آبادی ها آسیب فراوان می رسانیدند( پانصد سال تاریخ خوزستان،ص 187).


@a_qayyem کانال عبدالنبی قیم
یزید و یزد، شمر و شمیران (بخش 3)

✍️عبدالنبی قیم

 راه یافتن بختیاری ها به مراتع حدود دزفول تا رامهرمز برای قشلاق و چرای احشام  پس از تعیین  حسین قلی خان از سوی  حکومت قاجار در سال 1276 هجری  قمری به سمت ایلخانی بختیاری بود(گارثویت،ص 143) و در زمان حکمرانی مسعود میرزای ظل السلطان پسربزرگ ناصرالدین شاه(1228 -1297 ش) به اوج خود رسید. این ها تا پیش از این حتی در اطراف شهرهای شمالی یعنی شوشتر ، دزفول، رامهرمز راه نداشتند، چه رسد به اهواز. دورق و آن طرف ها که جای خود دارد.
حاج عبدالغفار درباره رامهرمز می نویسد:صبح دوشنبه سوارشده به سمت رام هرمز، بعد از یک ساعت و نیم وارد شدیم حکومت رام هرمز به عهده جبار است شیخ آل خمیس پسر شیخ سلطان مقتول ، به سن چهل است. طایفه در شهر سکنی نمی گیرند بنه آن ها ده شمال غربی است به فاصله سه ربع فرسخ(ص 142). او چند صفحه بعد مرز بختیاری با رامهرمز را جانکی می داند و می نویسد: ملک جانکی با زنگنه که برزخ اعراب و بختیاری است( ص 1470). جانکی نیز بلوکی است که در پای کوه عظیمی واقع است به نام منگشت. و باغملک مرکز جانکی محسوب می شود، و ما می دانیم که باغملک در شرق رامهرمز واقع است و نزدیک به شصت کیلومتر با رامهرمز فاصله دارد.    
 
حسین قلی خان نیز آن چنان ظلم و تعدی به مردم کرده بود که حاج عبدالغفار نجم الملک چندین بار در صفحات
 47 ، 53  ،106  کتاب خود از او به بدی یاد کرده است. در جایی می نویسد ایلخانی شخص ممسک و لئیم و قسی القلب و پر طمعیست(ص 106).احمد کسروی با استناد به کتابچه سرشماری شوشتر از فلاکت ها و بدبختی های ناشی از عمل حسین قلی خان سخن گفته ، که در حقیقت تأیید سخن نجم الملک است .او می نویسد: پیش از این در روستای دیمچه آبادی ها و دیه های بزرگ بود از دست اندازی لران بختیاریان آن آبادی ها به یک بار ویرانی یافتند که اکنون کسی را در آنجا نتوان یافت مگربرزگرانی از شوشتر که در آغاز فصل بارندگی از شهر سیاه چادر و بنه به آنجاها برده کشت زمستانی کرده بر می گردند تا بار دیگر به هنگام درو  باز چادر و بنه برده حاصل و کشت را درو کرده و پاک نموده به شهر بیاورند( همان،ص187).کسروی در ادامه سپردن مالیات آن نواحی به حسین قلی خان را سپردن گله به گرگ می داند و پس از ذکر ظلم ها و تعدیات ایلخانی و شکایت مردم  می نویسد: ولی زمان ایلخانی چندان دیر نکشیده  در همان سال 1299 که حاج عبدالغفار سفرنامه خود را نوشته ظل السلطان ایلخانی یعنی حسنقلی خان بختیاری را که به اصفهان آمده بود گرفته بکشت( همان،ص188).
 چهل سال پیش از این  نیز به هنگامی که منوچهر خان معتمد الدوله حاکم اصفهان و خوزستان و لرستان در سال 1258 قمری  در تعقیب محمد تقی خان بختیاری بود، محمد تقی خان  برای نجات جان خود به شیخ ثامر بنی کعب به دورق  پناه آورد .  محمد تقی خان در این اوضاع و احوال سخت و بحرانی، شیخ ثامر بنی کعب را تنها ملجأ و پناه خود در مقابل معتمدالدوله دانست، لذا  با زنان و فرزندان و فامیل و بستگان از راه  رامهرمز و بهمئی به فلاحیه شتافت و به شیخ ثامرکعبی  پناه برد(همان ،ص 169). چون عرب تسلیم پناهنده را خلاف مروت و جوانمردی می داند، از این رو شیخ ثامر، پناهنده خود محمدتقی خان  را به معتمدالدوله تحویل نداد و معتمد الدوله بر شیخ ثامر لشکر کشید که در نهایت، به بهای شکست و آوارگی شیخ بنی کعب تمام شد.
نه تنها حاج عبدالغفار نجم الملک، بلکه احمد کسروی بر عدم وجود بختیاری ها تا پیش از این در این خطه  صحه گذاشته است. علاوه بر این ها جن راف گارثویت که تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری را نوشته و  سر اوستن  هنری لایارد   که "سفرنامه لایارد و ماجراهای اولیه در ایران" را نوشته و در زمان شورش محمدتقی خان بختیاری در آن مناطق بوده و سرهنری راولینسون که در سال 1253 ق(1836 م) به عنوان مشاور نظامی در قشون دولتی همراه شاهزاده بهرام میرزا برادر بزرگ تر فتحعلی شاه بوده، هیچگونه سخنی از حضور بختیاری ها حتی دراطراف شهرهای دزفول و شوشتر نکرده اند.
امید است صدا و سیمای مرکز خوزستان در تهیه برنامه های بعدی دقت بیشتری بعمل آورد و به جای استفاده از افراد بی سواد و یا کم سواد و یا مغرض از کارشناسان و اهل فن بهره گیرد. کارشناسانی که فقط بر اساس مدرک و سند سخن گویند.
منابع:
1 – حاج عبدالغفار نجم الملک،"فرنامه خوزستان" به کوشش محمد دبیر سیاقی، مؤسسه مطبوعاتی علمی، تهران ، سال 1341 ش
2- احمد کسروِ" پانصد سال تاریخ خوزستان"،انتشارات گام پایدار، تهران، سال 1356
3 – جن، راف گارثویت" تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری" ، ترجمه مهراب امیری، نشر آنزان، تهران ، سال 1373 ش
4 – سر اوستن هنری لایارد"سفرنامه لایارد یا ماجراهای اولیه در ایرن: ترجمه مهراب امیری ، انتشارات وحید، تهران ، سال 1367 ش
5 – سر هنری راولینسون" سفرنامه راولینسون"، ترجمه سکندر امان اللهی بهاروند، انتش

@a_qayyem کانال عبدالنبی قیم
دکتر جواد علی و تبار عیلامی ها

@a_qayyem کانال عبدالنبی قیم
دکتر جواد علی و تبار عیلامی ها

چند روز پیش دوست فاضل و فرهیخته آقای م. ک تصویر دو صفحه از کتاب " المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام" تألیف دکتر جواد علی را برای من فرستاد که در آن نظر ایشان درباره تبار عیلامی ها نوشته شده است. نظر به شأن و منزلت علمی بالای پروفسور جواد علی و از آن جایی که آنچه بنده در کتاب "پادشاهی میسان و اهواز یا احواز" درباره سامی نبودن عیلامی ها گفته ام با سخنان ایشان مطابقت دارد، از این رو اظهارنظر او جهت استحضار علاقه مندان ارائه خواهد شد. اما پیش از ذکر سخن دکتر جواد علی بی مناسبت نیست به صورت خیلی مختصر ایشان و شخصیت علمی او ذکر شود.

دکتر جواد علی متولد 1907میلادی در کاظمیه بغداد و متوفا به سال1987 که از او به عنوان علامه یاد می شود متفکر و مورخ بزرگ عراقی و یکی از مفاخر آن کشور است.پژوهش های تاریخی او و آثار برجای مانده از دکتر جواد علی به عنوان یکی از منابع معتبر تاریخی مورد قبول مجامع و محافل آکادمیک بین المللی است. معروف ترین و سترگ ترین کار او پژوهش ارزشمند وی درباره تاریخ عرب قبل از اسلام است که در مجموعه ای هشت جلدی تحت عنوان " المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام" چاپ و منتشر شده است.این کتاب از آن چنان اهمیتی برخوردار است که هر پژوهشگر تاریخ عرب و تاریخ اسلام و تاریخ رسالت، نیازمند خواندن آن است.

دکتر جواد علی استاد تاریخ دانشگاه بغداد و در دو مرکز علمی یکی مجمع العلمی العراقی و دیگری در مجمع اللغة قاهره عضو بود. او همچنین عضو انجمن باستان شناسان آلمان نیز بود. ایشان علاوه بر عربی به انگلیسی و آلمانی نیز مسلط بود و به دلیل دانش وافر و شأن علمی بالا در سال 1957 استاد ناظر دانشگاه هاروراد شد.

ایشان در صفحه 223 و 224 از فصل ششم جلد اول کتاب " المفصل..." از تقسیم بندی زبان های سامی سخن می گوید و از قول زبان شناسان و علما گروه زبان های سامی شمالی شامل زبان های عبری، فینیقی، آرامی، آشوری، بابلی، کنعانی و گروه زبان های سامی جنوبی را شامل لهجه های مختلف زبان عربی و زبان حبشی می داند. او در این تقسیم بندی هیچ گونه نامی از عیلامیان نمی کند و زبان آن ها را جزء زبان های سامی نمی داند.

پس از آن ایشان به نقد سخن تورات درباره سامی بودن عیلامی ها می پردازد، نظر به اهمیت موضوع عین نوشته دکتر جواد علی را نقل می کنیم.ایشان می نویسند: و هذه القرابة الواردة في التوراة ، و ذلک التقسیم المذکور فیها للبشر، لایستندان إلی أسس علمیة أو عنصریة صحیحة، بل بنیت تلک القرابة، و وضع ذلک التقسیم علی اعتبارات سیاسیة و عاطفیة و علی الآراء التي کانت شائعة عند شعوب العالم في ذلک الزمان عن النسب و الأنساب و توزع البشر. فحشرت التوراة في السامیة شعوباً لایمکن عدّها من الشعوب السامیة (العیلامین) و (اللودیین)، و أقصت منها جماعة من الواجب عدّها من السامیین، مثل (الفینیقیین) و ( الکنعانیین).

بنده در کتاب"پادشاهی میسان و..." همین سخن دکتر جواد علی را با عباراتی دیگر گفته ام . در صفحه 235 از کتاب مزبور نوشته ام:آنچه در تورات در خصوص فرزندان سام آمده است، از نظر علمی،فاقد اعتبار است و نمی توان به آن استناد کرد.... در تورات نام بسیاری از اقوام سامی به عنوان فرزندان سام نیامده است، به عنوان مثال عرب ها، بابلی ها،عموری ها،تدمری ها، فنیقی ، کنعانی ها در تورات ذکر نشده است.تورات عیلام، آشور،ارفکشاد، لود، و آرام را فرزندان سام دانسته است.

از انجایی که من کتاب المفصل را بیست و اندی سال پیش خوانده بودم و فقط یادداشت هایی از آن را در اختیار داشتم از ذکر این مطلب در کتاب دکتر جواد علی غافل بودم و اگر این امر را به یاد داشتم آن را در کتاب خود می نوشتم و کتاب خویش را با نام دکتر جواد علی زینت می بخشیدم.

@a_qayyem کانال عبدالنبی قیم
عيلامى ها و اقوام ايرانى

✍🏼 عبدالنبی قیم
تاریخ نگار

🔹 از آن جايى كه اخيرا مشاهده شده برخى افراد، با انتشار كتاب و يا نوشته هاى ديگر، بدون دلايل علمى و معتبر، خود را به عيلاميان وصل كرده و خويشتن خويش را بازماندگان عيلامى ها قلمداد كرده اند، از اين رو بيان اصل و نسب عيلامى ها جهت زدودن برخى توهمات، ضرورى به نظر مى رسد.

🔹 تا آنجايى كه مطالعات و پژوهش هاى تاريخى و همچنين كاوش ها و آثار باستانى نشان داده است، عيلامى ها هيچ گونه قرابت و يا نسبتى با اقوام و گروه هاى قومى كوچك و بزرگ اين خطه از جهان ندارند. آن ها مردمى هستند كه علما و دانشمندان نتوانسته اند اصل و نسب شان را مشخص كنند و هيچ پيوندى با سامى ها، آريايى ها ، ترك ها و غيره ندارند.

به قول والتر هينتس،عيلامى ها فقط عيلامى هستند( دنياى گمشده عيلام، ص١٢).

🔹 آن هايى كه به صرف وجود آثار باستانى عيلامى از قبيل معبد يا مجسمه و يا ظروف سفالى و غيره در مناطق مسكونى خويش، خود را بازماندگان عيلامى ها و يا از اعقاب آن ها مى دانند، يا از علم تاريخ و ساير علوم خبر ندارند، و يا اينكه خبر دارند و قصد فريب ديگران را دارند.

🔹از آن جا كه عيلامى ها در اين خطه سابقه حضور جندين هزار ساله دارند و برخى سابقه حضور آن ها را نه هزار سال( عزت الله نگهبان، ص١٣) و برخى شش هزار سال (پى ير آميه، ص٢) و برخى چهار هزار و پانصد سال( والتر هينتس، ص١٣) مى دانند، از اين رو هيچ گونه قرابت و نسبتى ميان عيلامى ها و آريايى ها وجود ندارد، چون آريايى ها در ابتداى هزاره اول يعنى سه هزار سال پيش پا به اين سرزمين گذاشته اند.

🔹(ايوانف، ص٦٢). تازه همين گروه هاى آريايى يعنى پارسيان و مادها طى چندين دهه يا طى جند سده بعد به تدريج در اين پهنه پخش شدند تا به همسايگى عيلامى ها رسيدند. (عبدالحسين زرين كوب، ص٦٤_٦٥).

بنا به نوشته گيرشمن، پارسى ها در حدود ٧٠٠ ق م (يعنى ٢٧٠٠ سال پيش) در پارسو ماش از ايالات عيلام مستقر شدند، و عيلام ديگر قدرت آن را نداشت تا از استقرار آنان جلوگيرى كند( گيرشمن، ص١٠٨).

🔹 وجود مردمى در سرزمينى كه هزاران سال پيش موطن عيلامى ها بوده نشانه قرابت و يا نسبت ساكنان فعلى اين مناطق با عيلامى ها نيست، چون در طول تاريخ جابه جايى جمعيتى امرى طبيعى است و گروه هايى يا اقوامى در مرحله اى از تاريخ، در مناطقى ساكن مى شوند كه قبلاً اقوام ديگرى در آن ها بوده اند.در حقيقت اگر عرب ها به عنوان يكى از اقوام سامى به استناد نوشته تورات، ادعايى و يا سخنى براى گفتن دارند، آريايى ها و از جمله لرها و غيره، حتى چنين نوشته مذهبى و يا تاريخى نيز ندارند. از اين رو هر گونه ادعايى در اين خصوص مطلقا مردود است.

🔹متأسفانه بعضى ها كه با علم تاريخ آشنا نيستند تصور مى كنند با" حلوا حلوا گفتن دهان شان شيرين مى شود". آن ها در اين توهم هستند كه اگر بگويند ما عيلامى هستيم، همين كافى است و علما و جامعه علمى حرف آن ها را مى پذيرد، غافل از اين كه موضوع به اين سادگى ها نيست و براى اثبات اين موضوع مى بايد ادله كافى و قانع كننده ارائه داد.

🔹 جهت اطلاع اين افراد بايد گفت كه در اوج تاريخ نويسى باستان گرايى در عهد
پهلوى اول و پهلوى دوم كه هزار و يك دروغ را در تاريخ وارد كردند، حتى يك نفر از باستان گرايان و ناسيوناليست ها جرأت طرح چنين ادعايى را نداشتند،چون مى دانستند طرح چنين ادعايى نزد مجامع علمى و محافل آكادميك بى اعتبار است.

( نقل از كتاب: پادشاهى ميسان و اهواز يا احواز، صص٢٣٣_٢٣٥)

منابع:
١- پى ير آميه،" شوش، شش هزار ساله"، ترجمه: على موسوى، انتشارات فرزان روز،
چاب اول، تهران،سال ١٣٨٩ ش

٢- عبدالحسين زرين كوب، " روزكاران _ تاريخ ايران از آغاز تا سلطنت پهلوى"، نشر
سخن ، تهران ، سال ١٣٦٧ ش

٣-گيرشمن،" ايران از آغاز تا اسلام"، ترجمه محمد معين، انتشارات نگاه، تهران،
سال ١٣٩٥ ش.

٤ -عزت الله نگهبان،" شوش، كهن ترين مركز شهرنشينى جهان"، سازمان ميراث
فرهنگى كشور، تهران، سال ١٣٧٥ ش

٥- والتر هينتس،" دنياى گمشده عيلام"، ترجمه فيروز فيروز نيا، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، سال ١٣٧١ ش

https://t.me/a_qayyem/115


@a_qayyem کانال عبدالنبی قیم
چغازنبیل - شوش
محاضرة الدكتور عبدالنبي القيم في مؤتمر منتدى العلاقات العربية و الدولية التابعة لجائزة شيخ حمد للترجمة تحت عنوان" إشكالات الترجمة من العربية الى الفارسية" يوم الأربعاء في تمام الساعة واحدة ظهرا

برنامه سخنرانی دکتر عبدالنبی قیم در کنگره ترجمه که از سوی بنیاد روابط عربی و بین المللی در قطر برگزار می شود.

موضوع سخنرانی"موانع و اشکالات ترجمه از عربی به فارسی" است که رأس ساعت يك ظهر چهارشنبه به صورت آنلاین ارائه می شود.



@a_qayyem
موفقیت دکتر عبدالنبی قیم در ششمین دوره "جایزه شیخ حمد" در قطر

این جایزه در بخش "فرهنگ ها" به دکتر عبدالنبی قیم به خاطر تأليف فرهنگ دو جلدی عربی_ فارسی در ۲۲۴۶ صفحه اختصاص یافت.

این جایزه همه ساله در قطر برگزار می شود و از میان صدها شرکت کننده برگزیدگان توسط هیئت داوران انتخاب می شوند.

در ششمین دوره علاوه بر زبان فارسی، زبان های انگلیسی، کره ای، پشتو و چندین زبان دیگر جزء مسابقه بوده اند. اما زبان فارسی، زبان اصلی این دوره بود.

همه ساله اعلام نام برندگان طی مراسمی در قطر انجام می شد اما امسال به دلیل شیوع کرونا، برنامه ها به صورت مجازی برگزار شد.


@a_qayyem
عبدالنبی قیم مقام برتر جشنواره نقد کتاب ایران را کسب کرد

هفدهمین جشنواره «نقد کتاب» با معرفی برگزیدگان به کار خود پایان داد.

هیئت داوران هفدهمین دوره جشنواره «نقد کتاب» عصر یکشنبه 21 دی برگزیدگان و شایستگان تقدیر این دوره از جشنواره را معرفی کرد . دکتر عبدالنبی قیم نویسنده و پژوهشگر در بخش ادبیات و زبان عربی این جشنواره مقام برتر را کسب کرد.

در بخش ادبیات عربی، این اثر شایسته تقدیر شناخته شد :«نقد و بررسی فرهنگ معاصر عربی- فارسی»، عبدالنبی قیم، فرهنگ نویسی، ش ۱۵، ۱۳۹۸.