با یاد قامت او، سازد دلِ شکسته
در دست پیر چیزی، زیباتر از عصا نیست
#حزین_لاهیجی

دل از یادش، در آغوش من شیدا نمی‌گنجد ...
#حزین_لاهیجی

ترسم رَوَد زِ یاد تو یکباره نام ما
از کین ما مکُن دلِ نامهربان تهی
#حزین_لاهیجی

از یاد غیر، آتش غیرت به ما زدی
قربان شیوه‌های تو نامهربان روم
#حزین_لاهیجی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
من سرگشته، دور از کوی جانان با که درسازم؟
دل آنجا، دلبر آنجا، مطلب آنجا، مدعا آنجا
#حزین_لاهیجی

#یارسول‌الله 🏴
خاکم سرشته است به آب ولای تو
تا باشدم نفس به تولّا برآورم ...
#حزین_لاهیجی

زِ چشمِ مستِ توام یک نظر بس‌ست ولی
هزار میکده می ، نشکند خُمارِ مرا ...
#حزین_لاهیجی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
در کوی تو چون شعله که از طور کِشَد سر
از نالهٔ عشّاق بلند است نوایی ...
#حزین_لاهیجی

زبان گر یک نفس خامش کنم، دل می‌کُند یادت
گر از یادت دمی غافل شوم از دل زبان رنجد
#حزین_لاهیجی

یا رب که آبِ میکده از ما دریغ داشت؟
مفتی درین معامله گویا یزید بود ...
#حزین_لاهیجی

کرده‌ام خاکِ در میکده را بستر خویش
می‌گذارم چو سبو دست به زیرِ سر خویش
#حزین_لاهیجی

نمی‌آموزَمت منعِ نگاه از دشمنان کردن
خدا ناکرده می‌ترسم که چشم از دوستان بندی
#حزین_لاهیجی

چنان رسوای عالم گشته‌ام در عشقبازی‌ها
که گر آیم به خاطر یار را، آوازِ پا دارم ...
#حزین_لاهیجی

‏هزار نشتر الماس در جگر داریم
سِزد که عشق بنازد به سخت‌جانیِ ما
#حزین_لاهیجی

ندارم قوت آهی، نفس در سینه می‌دزدم
اگر می‌شد غبار خاطری بر باد می‌دادم
#حزین_لاهیجی

‏بستیم چو از ردّ و قبولِ دگران، چشم
تشریفِ قبول نظرِ یار گرفتیم ...
#حزین_لاهیجی

گر جوهر خوی تو فتاده‌ست ستمگر
با ما زِ چه رو جور و جفا با دگران هیچ؟
#حزین_لاهیجی

نه جان را وصل دلخواهی، نه دل را قوّت آهی
منِ حسرت نصیب از زندگانی تهمتی دارم ...
#حزین_لاهیجی