عتباتِ کلمات
1.43K subscribers
62 photos
30 videos
61 links
بسكه‌ دايم‌ حبّ اهل‌ بيت‌ دست ‌آويز ماست
در پی تسبيح‌ خاك‌ كربلا افتاده‌ایم ...

#فانی_كشميری

🔍اشعار کهن ، معاصر


https://t.me/HarfinoBot?start=7fcaf017e5c4be3
🕊 سخن بگو و بفرما 👆🏻🧕🏻
Download Telegram
#یارضاجان 🏴
به بام انس تو خو کرده‌ام چون کفتر جلدی
که از هر گوشه‌ای پَر وا کنم پیش تو می‌آیم

#حسین_منزوی
نه‌ برانمش، نه‌ در بَر کِشَمَش، غم‌ است دیگر
چه‌ بگویم‌ از حریفی‌ که‌ من‌اش نمی‌گزینم؟
نزنم‌ نمک‌ به‌ زخمی‌ که‌ همیشگی‌‌ست، باری
که‌ نه خسته‌ی نخستین، نه خراب آخرینم
#حسین_منزوی
چنان گرفته تو را بازوان پيچكى‌ام
كه گويى از تو جدا نه، كه با تو من يكى‌ام
#حسین_منزوی
دردا که هدر دادیم آن ذاتِ گرامی را
تیغیم و نمی‌‌بریم، ابریم و نمی‌‌باریم
#حسین_منزوی
دلم می‌خواست می‌شد دیدنت را هر شب و هر شب
#حسین_منزوی
شب‌ از تبِ تو و من‌ سوخت، وصل‌مان آبی
مگر بر آتش تن‌های شعله‌ور بزند ...
#حسین_منزوی
به سرمای زمستان نیز گُر می‌گیرم از مستی
که شولاها به تن از پیچه‌های تاک دارم من
#حسین_منزوی
مرا صدا بزن آه ای مرا صدا زدنت
هم از ترنّم بال فرشتگان خوش‌تر
#حسین_منزوی
#یاامیرالمؤمنین
جهان دو پاره شد از نیک و بد به شاخصِ تو
وگر خلاصه کُنم جز تو هر چه هست، بد است

#حسین_منزوی
به باورِ دلِ ناباورم نمی‌گنجد
هنوز هم که مرا با تو این فراق افتاد
#حسین_منزوی
هنوز دوست نمی‌دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهايت
#حسین_منزوی
برای دیدن آن خوب ، آن خجسته‌ی مطلوب
چقدر باید از این روزهای بد بشمارم ؟

#حسین_منزوی
‏بال پریدنم اگر هدیه نمی‌دهی دگر
‏می‌شکنی زِ من چرا پای دویدن؟ این مَکُن
#حسین_منزوی
با عشق نتوان اگر خفت، باری از آن می‌توان گفت
از صحبت عاشقانه دیگر چرا می‌گریزی ؟
#حسین_منزوی
چه جای صحبت سال و مه و بهار و خزان؟
که دل گرفته‌ام از روزگار دور از تو ...
#حسین_منزوی
چشماتو وا کن که سحر، تو چشم تو بیدار بشه
صدام بزن که از صدات، باغ دلم باهار بشه ...
#حسین_منزوی
آهای تو که یه «جونم»ت ،هزار تا جون‌ بها داره
بکُش منو با لبی که بوسه‌شو خون‌ بها داره ...
#حسین_منزوی
به خویش هم نتوانم گریخت ، از تو که عیب است
زِ آشناتری اکنون به آشنا ، بگریزم ...
#حسین_منزوی
با که خواهی باز کرد این در که بر من بسته‌ای؟
بر که خواهی بست دل را چون زِ من برداشتی؟
#حسین_منزوی
عتباتِ کلمات
#یارضاجان 🏴 به بام انس تو خو کرده‌ام چون کفتر جلدی که از هر گوشه‌ای پَر وا کنم پیش تو می‌آیم #حسین_منزوی
خورشیدِ من! برای تو یک ذرّه شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم
دل را قرار نیست مگر در کنارِ تو
کاین‌سان کِشد به سوی تو منزل به منزلم
#حسین_منزوی