طرفداران علی ضیا
132 subscribers
11.7K photos
6.65K videos
146 files
2.38K links
به توکل نام اعظمت

📅تاریخ تاسیس کانال : ۹۸/۳/۱۷

کد پیج و چنل: #ضیاران_3022

https://instagram.com/aliziyaoriginallll_ 👈🏻اینستاگرام

https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MTM0NTY2MzA0 👈🏻 لینک ناشناس
http://t.me/HidenChat_Bot?start=134566304
Download Telegram
Forwarded from دلنواخته ضیایی ها (Athar)
۳ آبان سالروز درگذشت #فریدون_مشیری
روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند.
آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.
خسته تر وکسل تر از همیشه.
ناگهان "ذکاوت" ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.
مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند
"دیوانگی" فورا فریاد زد من چشم می گذارم ...
من چشم می گذارم...
و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد
و به دنبال آنها بگردد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن ....
یک...دو...سه...چهار...
همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛
"لطافت" خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛
"خیانت" داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛
"اصالت" در میان ابرها مخفی گشت؛
"هوس" به مرکز زمین رفت؛
"دروغ" گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛
"طمع" داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.
و دیوانگی مشغول شمردن بود.
هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

همه پنهان شده بودند به جز
"عشق" ،،،
که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای
تعجب هم نیست ..!!
چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.
نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت...
هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته
گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام،،،، دارم میام.،،،،
اولین کسی را که پیدا کرد "تنبلی" بود؛
زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود،،
و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.
دروغ ته چاه؛؛؛؛
هوس در مرکز زمین؛؛؛؛؛
یکی یکی همه را پیدا کرد ....
جز "" عشق ""
او از یافتن "" عشق "" ناامید شده بود.
"حسادت" در گوشهایش زمزمه کرد؛
تو فقط باید عشق را پیدا کنی...
و او پشت بوته گل رز است.
دیوانگی شاخه ی چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فروکرد....

دوباره و دوباره این کار را تکرار کرد تا اینکه با صدای ناله ای متوقف شد .
عشق از پشت بوته بیرون آمد ،،!!!
اما با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.
شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.
او کور شده بود.
دیوانگی گفت ::
« من چه کردم؛ ؛
من چه کردم؛؛؛
چگونه می تواتم تو را درمان کنم.
"" عشق "" یاسخ داد:
تو نمی توانی مرا درمان کنی،
اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.
و اینگونه شد که از آن روز به بعد "" عشق "" کور است...
و "" دیوانگی "" همواره در کنار اوست.
#دل_نوشته ی #فریدون_مشیری


💔💔💔💔💔💔
@aliziyaoriginallll
نه کسی
منتظر است،
نه کسی چشم به راه…
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه!
بین عاشق شدن و مرگ
مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری
غیر از آه...!

#فریدون_مشیری
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
تـو همـآنی که می‌شـود
چـآی را کنارت ، بدون قنـد شیـرین نوشید :)

#فریدون_مشیری
#ادیت
@aliziyaoriginallll
اونقدر عاشقم
که به قولِ #فریدون_مشیری:
" در زیرِ سایه‌یِ
مژه‌ات، خوابم آرزوست "
#متن_گرافی
شهر می‌خوابد به لالای سکوت.
اختران، نجواکنان بر بامِ شب

نرم‌ نرمک باده‌ی مهتاب را،
ماه می‌ریزد درونِ جامِ شب...

#فریدون_مشیری
طرفداران علی ضیا
00:00
جای مهتاب، به تاریکیِ شب‌ها تو بتاب

#فریدون_مشیری
من فـــــــدای تو
به جـــــــای همه‌‌ی گل ها
تـــــــو بخنـــــــد...

#فریدون_مشیری
#متن_گرافی
به شوق نور
در ظلمت قدم بردار
به این غم‌های جان آزار دل مسپار

#فریدون_مشیری
#متن_گرافی