Arrt_Cafe | آرت کافه
1.69K subscribers
510 photos
87 videos
6 files
33 links
🎨هنرهای تجسمی

📚ادبیـات و فلسفه

🎹موسیقی ‌


‌ ‌
ارتباط با من👇👇

@Meysam_farhangian


‌کانال دیگر 👇👇
‌t.me/honar_vazhe

لینک گروه👇👇
https://t.me/+CANJjRPKJNoyODNk

http://instagram.com/meysam.farhangian.1990
















‌‌
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسیار نوشته‌اند و گفته‌اند که همسر استاد ابوالحسن ورزی در سال‌های اول زندگی سر سازش چندانی با او نداشت و از آنجا که در میان زنان آن روزگار از وجاهت و زیبایی قابل‌توجهی برخوردار بود، یکی از منابع الهام اشعار و غزل‌های نغز استاد ابوالحسن ورزی بود که به واسطه تمجیدها و ستایش‌هایی که استاد از او در غزل‌هایش به‌عمل می‌آورد، دچار غرور و کبر خاصی شد و چون مورد توجه بسیاری، از هنرمندان آن روزگار هم بود، سرنا سازگاری را با استاد گذاشت و سرانجام از او جدا شد و با یکی از جوانان اهل هنر مازندرانی ـ که مدتها در پی چنین فرصتی بود ـ روابطی بر هم زد و در نهایت با او ازدواج کرد و رفت.
طبع ظریف و حساس استاد ابوالحسن ورزی، از این واقعه تلخ بسیار آزرده و مکدر و ملول شد، آنچنانکه به تدریج به یک‌سری بیماری‌های آشفتگی روحی گرفتار آمد و دوستان و اطرافیان که از دور و نزدیک شاهد این آشفته احوالی بی‌حد استاد ابوالحسن ورزی بودند و احتمال آن را می‌دادند که کار او دیر یا زود به جنون بکشد، در نشست‌‌ها و گفتگوهای مکرر و فشار آوردن به آن هنرمند بلندبالای مازندرانی، او را مجبور کردند که دست از سر همسر مطلقه استاد ابوالحسن ورزی بردارد و راه را برای بازگشت او به زندگی سابقش هموار کند، که این فشارها بالاخره نتیجه داد و آن دو نیز پس از حدود ۶ـ۷ زندگی مشترک از هم جدا شدند و همسر استاد ابوالحسن‌‌ورزی به زندگی سابق خود وارد شد و آنها دوباره زندگی از هم پاشیده‌شان را آغاز کردند و استاد در این مقطع از زندگی‌اش این غزل زیبا و در برخی جراید منتشر ساخت و بدین‌‌‌وسیله همه کسانی که تلاش کردند آرامش روزهای رفته را به زندگی‌اش بازگردانند فهماند که دیگر همسرش، آن همسر سابقش نیست با این حال غزل جاودانه بار دیگر بخش تازه‌‌ از آزردگی‌های روحی و احساسات لگد مال شده خود را بیان کرد و از سردی بوسه‌ها و نگاه‌های بی‌نوازش و آغوش بدون مهر او، شکوه و شکایت سرداد و چنین سرود:‌
آمد اما در نگاهش، آن نوازش‌ها نبود
چشم خواب‌آلوده‌اش را، مستی رویا نبود
نقش عشق و آرزو، از چهره دل شسته بود
عکس شیدایی در آن آیینه سیما نبود
لب همان لب بود،‌ اما بوسه‌اش گرمی نداشت
دل همان دل بود، اما مست و بی‌پروا نبود
در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت
گر چه روزی همنشین جز با من رسوا نبود
در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
دیدم آن چشم درخشان را، ولی در این صدف
گوهر اشکی که من می‌خواستم پیدا نبود
بر لب لرزان من، فریاد دل خاموش شد
آخر آن تنها امید جان من، تنها نبود
جز من و او «دیگری» هم بود، اما ای دریغ
اگر از درد دلم، زان عشق جان فرسا نبود
ای نداده خوشه‌ای زان خرمن زیبایی‌ام
تا نبودی در کنارم، زندگی زیبا نبود

@Arrt_Cafe
استاد اسدالله ملک هنوز بسیار جوان بود و بسیار هنرمند و با احساس، ویولن بسیار زیبایی می نواخت و هر روز ساعات زیادی را در اتاق خود و در تنهایی خویش به تمرین می پرداخت. در همسایگی آنها، روبروی اتاق او اتاقی بود که پنجره اش مقابل پنجره ی اتاق او باز میشد و در آن دختری زندگی می کرد که بیشتر اوقات را در کنار پنجره به سر می برد و با صدای ساز اسدالله جوان آشنا بود. پنجره را باز می کرد و به صدای ساز این هنرمند که بسیار عاشقانه می نواخت گوش می داد و گاهی که اسدالله نمی نواخت از او می خواست که برایش بنوازد. و هنگامی که اسدالله می نواخت او گریه می کرد و گاهی با اشاره و رفتارها و ظرایف خاص دخترانه خود برای او پیامهایی عاشقانه می فرستاد و به او اظهار علاقه و دلدادگی می کرد و به او می فهماند که صدای سازش باعث آرامش و تسکینش می باشد. اسدالله جوان و هنرمند نیز همواره با نغمه های زیبای ویولن خود که برخاسته از پنجه های هنرمند و آرشه ی سحر آمیزش بود به او لذت و آرامش هدیه می کرد. مدتها به این صورت گذشت. روزی دختر پس از شنیدن ساز او و گریه ی بسیار به او می گوید که بیماری سختی دارد و در وضع روحی و جسمی مطلوبی نیست و بعد از آن برای مدتی پنجره اتاقش بسته می شود و همین امر موجب دلتنگی زیاد و نگرانی هنرمند جوان که علاقه ی زیادی به او داشت و به دیدنش عادت کرده بود می گردد. ناگهان یک روز متوجه می شود که در خانه ی همسایه ی روبرو سر و صدا و شلوغی زیادی برپاست. زمانی که علت را می پرسد به او می گویند : در این خانه دختری که به بیماری سختی دچار بوده از دنیا رفته است. و بعد خبردار می شود که لیلی همان دختر زیبایی که هر روز از پنجره ی اتاقش با او نجوا می کرد، برایش پیامهای عشق و دلدادگی می فرستاد و با صدای ساز او به شدت گریه می کرد، سالها از هر دو پا فلج بوده و همیشه روی تختی کنار آن پنجره استراحت می کرده است.
اسدالله ملک  قطعه ی زیبا و غم انگیز گریه لیلی را به یاد او می سازد.
@Arrt_Cafe
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از اجرای فوق العاده گریه لیلی
@Arrt_Cafe
خوزه ارتگا یی گاست
(1883_1955)
فیلسوف ، نظریه پرداز و از پیشگامان رنسانس اهل کشور اسپانیا🇪🇸
@Arrt_Cafe
Arrt_Cafe | آرت کافه
خوزه ارتگا یی گاست (1883_1955) فیلسوف ، نظریه پرداز و از پیشگامان رنسانس اهل کشور اسپانیا🇪🇸 @Arrt_Cafe


غریزه تمایل پیدا می‌کند به این که تعداد ابژه‌هایی که او را راضی می‌کنند بسط پیدا کند، در حالی که عشق تمایل به انحصار دارد. این تقابلِ تمایل‌ها به صورت آشکاری نشان می‌دهد که در این رفتار،هیچ چیزی به اندازه‌ی شور عاشقانه‌ی یک مرد نسبت به زنِ مورد علاقه‌اش، او را در مقابل جاذبه‌های جنسی مصون نمی‌کند.پس عشق در ذات خودش انتخاب است. و چون از مرکزِ خودِ آدمی و از اعماقِ روان سربرمی‌آورد، معیارهای گزینش که برای این انتخاب تصمیم گرفته‌اند،در آنِ واحد همان ترجیحات درونی و بسیار اسرارآمیزی هستند که شخصیت فردی ما را شکل داده‌اند.
عشق مدام تغذیه می‌کند و با تماشای حقیقی و خیالیِ لطف‌های معشوق در انگیزه و دلیل دوست داشتن، خود را جذب او می‌کند.
عشق تحت شکلی از تأیید مدام زندگی می‌کند. (عشق یکنواخت، سمج و کاملاً ملال‌انگیز است) هیچ کس نمی‌تواند برای مدتی طولانی، این تکرارِ جملاتِ بسیار ظریف را تحمل کند، اما در عین حال یک تضمین مکرر ابدی را هم از معشوق توقع دارد و بالعکس. وقتی کسی را دوست ندارید و او به شما عشق می‌ورزد، این عشق ملال مفرطی را باعث می‌شود که کسل و مأیوس‌تان می‌کند)

از عشق، خوزه اُرتگا ای گاسِت

@Arrt_Cafe
لتامنگیشکر
@Arrt_Cafe

#موسیقی_شبانگاهی

قطعه زیبا و پراحساسِ
Ghar Aaya Mera Perdesi

با صدای خانم #لتا_منگیشکر

معروف ترین خواننده تاریخ موسیقی #هندوستان
و پرکارترین خواننده تاریخ موسیقیِ جهان با بیش از ۴۰ هزار اجرا...🇮🇳

@Arrt_Cafe
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لویی آراگون
(1897_1982)

رمان نویس و شاعر سوررئالیست اهل کشور فرانسه🇫🇷
@Arrt_Cafe
Arrt_Cafe | آرت کافه
لویی آراگون (1897_1982) رمان نویس و شاعر سوررئالیست اهل کشور فرانسه🇫🇷 @Arrt_Cafe

به رغمِ خویش
مقصود من از خدا تویی
در آغوش گرفتنِ تمام دوست‌داشتنی‌ها
و باقی، تاسی است که می‌ریزند

با دستانِ تو هم‌راه می‌شوم
لبان‌ات را می‌بوسم
هر جا که باشی لمس‌ات می‌کنم
و باقی، همه پنداری است

من چلیپای توام
آن‌گاه که به خواب می‌روی
جاده‌ای تهی که بر آسمان‌اش تمنا می‌بارد.
سایه‌ی توام سایه‌ای سنگ‌سار شده

سکوتِ توام من.
شبی فراموش شده در خاطرِ خویش
و وعده‌ی دیداری که هر بار تکرار می‌شود.
دریوزه‌گرِ درب خانه‌ات
آن‌که انتظار دیدارت رنج‌اش می‌دهد
آن‌که جان می‌سپارد
اگر انتظارش به دیرگاه برسد

#لویی_آراگون

@Arrt_Cafe
آوای تنهایی(الهه)
@Arrt_Cafe
#موسیقی_واپسین_شب

قطعه آوای تنهایی
با شعری زیبا از تورج نگهبان

و صدای جادویی مرحوم بانو #الهه

@Arrt_Cafe