Forwarded from کالیایف
« ديده مىشود كه پاسبانها روى جمعيت نمايشدهندگان، يک مشت آدم كاملا آرامشطلب، شليک مىكنند... براى چه شليک مى كنند؟ مطلب ساده است، از اين جهت كه نمىتوانند بفهمند چگونه اين مردم تا كنون آنها را از اسبهاشان به زير نكشيده، تكه تكه نكردهاند.»
- برتولت برشت
- استثناء و قاعده
- برتولت برشت
- استثناء و قاعده
درخت و کتاب
Photo
«مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم؛ البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم، که میشوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.»
- صمد بهرنگی
- ماهی سیاه کوچولو
- صمد بهرنگی
- ماهی سیاه کوچولو
«اما چشمهاش نبودن. پاک شده بودن. بهش گفتم چرا پاکت کردن؟ گفت شاید ترسیدن. گفتم هرکی میترسید باید برمیداشت خودشو پاک میکرد.»
- از فیلم کوتاه من سعی میکنم فراموش نکنم (۲۰۲۱)
- از فیلم کوتاه من سعی میکنم فراموش نکنم (۲۰۲۱)
Telegram
Short ✂️ Cut 🎞 فیلم کوتاه
I Am Trying to Remember (2021) / من سعی میکنم فراموش نکنم 😢
directed by Pegah Ahangarani
#فیلم_کوتاه
#معرفی_فیلم_مستند
✂️🎞 @ShortCutBySam 🎞✂️
directed by Pegah Ahangarani
#فیلم_کوتاه
#معرفی_فیلم_مستند
✂️🎞 @ShortCutBySam 🎞✂️
Forwarded from درخت و کتاب
Caligula and Three Other Plays by Camus.epub
1.2 MB
درخت و کتاب
Caligula and Three Other Plays by Camus.epub
علاوه بر فایل اولی که فرستادم، یک ترجمه انگلیسی دیگر از نمایشنامه صالحان آلبر کامو هم در این فایله. 🤍
Forwarded from کالیایف
«تو را از اسب میتوان فرو کشید، شلاق تو را میتوان گرفت و قدّارهی تو را میتوان شکست. به این جمع نگاه کن که در آنها ولوله افتاده. تو با تک تک اینها حرف میزنی و من با کلّشان. اگر کلشان از زمین بلند شوند تو پایین میغلتی. اگر کلشان نفس بکشند تو مثل پر کاهی به هوا میروی. اگر کلشان آب دهن بیندازند تو غرق میشوی.»
- حقیقت و مرد دانا
- بهرام بیضائی
- حقیقت و مرد دانا
- بهرام بیضائی
درخت و کتاب
«تو را از اسب میتوان فرو کشید، شلاق تو را میتوان گرفت و قدّارهی تو را میتوان شکست. به این جمع نگاه کن که در آنها ولوله افتاده. تو با تک تک اینها حرف میزنی و من با کلّشان. اگر کلشان از زمین بلند شوند تو پایین میغلتی. اگر کلشان نفس بکشند تو مثل پر کاهی…
«وقتی هست برای نوشتن، وقتی برای جنگیدن و وقتی برای نغمه سر دادن. آری! زمانی باید نوشت، زمانی باید جنگید، و زمانی باید به صدای خود گوش داد.»
- حقیقت و مرد دانا
- بهرام بیضائی
- حقیقت و مرد دانا
- بهرام بیضائی
درخت و کتاب
- صمیمیت زندگی.
امروز رو به خاطر دو کودک «روز آدمبزرگها» نامگذاری میکنم. 🫶🏻
درخت و کتاب
- صمیمیت زندگی.
«هیچ علاقهی ذهنی به ذات جهان ندارد. تمایل او به چیزی است که جهان، وقتی به آن نگاه میکنیم، از خودش آشکار میکند.»
- زینب آرمند
- زینب آرمند
Forwarded from سینما پارادیـزو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️جان برجر
ـــ درباره نگریستن ــ ترجمه فیروزه مهاجر
ـــ طرح افراطیای که جاکومتی همهٔ آثار کمالیافتهٔ خود را بر پایهٔ آن قرار داد این بود که هیچ واقعیتی ــ و هیچچیز جز مشاهدهٔ واقعیت او را به خود مشغول نمیداشت ــ هرگز ممکن نیست تقسیم شود. به این دلیل بود که او کامل شدن یک کار را غیرممکن میدانست و به این دلیل محتوای یک اثر هنری طبیعت پیکر یا سر نقاشی شده نیست٬ بلکه تاریخ ناکامل خیره شدن نقاش به آن است. عمل نگاه کردن برای او شبیه به شکلی از نیایش بود. این عمل تبدیل به راهی شد برای نزدیک شدن به یک مطلق٬ اما هرگز دست نیافتن به آن. عمل نگاه کردن بود که او را به تعلیق همیشگی میان بودن و حقیقت هشیار نگه میداشت.
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ درباره نگریستن ــ ترجمه فیروزه مهاجر
ـــ طرح افراطیای که جاکومتی همهٔ آثار کمالیافتهٔ خود را بر پایهٔ آن قرار داد این بود که هیچ واقعیتی ــ و هیچچیز جز مشاهدهٔ واقعیت او را به خود مشغول نمیداشت ــ هرگز ممکن نیست تقسیم شود. به این دلیل بود که او کامل شدن یک کار را غیرممکن میدانست و به این دلیل محتوای یک اثر هنری طبیعت پیکر یا سر نقاشی شده نیست٬ بلکه تاریخ ناکامل خیره شدن نقاش به آن است. عمل نگاه کردن برای او شبیه به شکلی از نیایش بود. این عمل تبدیل به راهی شد برای نزدیک شدن به یک مطلق٬ اما هرگز دست نیافتن به آن. عمل نگاه کردن بود که او را به تعلیق همیشگی میان بودن و حقیقت هشیار نگه میداشت.
🎥 @CinemaParadisooo
Forwarded from سینما پارادیـزو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️جان برجر
ـــ از آ به خ؛ حکایتی به روایت نامهها ــ ترجمه ندا احمدی.
ـــ انتظار مربوط به بدن است و امید به روح… انتظارِ بدن میتواند به اندازۀ امید طول بکشد، مثل بدنِ من که انتظار تو را میکشد… در پیچ و تابِ تاریک زمان شاید هیچ چیز به جز لمسِ بیصدای انگشتانمان وجود نداشته باشد… دوباره میگویم ــ دوستت دارم ــ وتصویر دستم را برایت میفرستم… هرجا که دوست داری بگذارش.
▫️The War Is Over (1966)
▫️Dir. Alain Resnais
🎥 @CinemaParadisooo
ـــ از آ به خ؛ حکایتی به روایت نامهها ــ ترجمه ندا احمدی.
ـــ انتظار مربوط به بدن است و امید به روح… انتظارِ بدن میتواند به اندازۀ امید طول بکشد، مثل بدنِ من که انتظار تو را میکشد… در پیچ و تابِ تاریک زمان شاید هیچ چیز به جز لمسِ بیصدای انگشتانمان وجود نداشته باشد… دوباره میگویم ــ دوستت دارم ــ وتصویر دستم را برایت میفرستم… هرجا که دوست داری بگذارش.
▫️The War Is Over (1966)
▫️Dir. Alain Resnais
🎥 @CinemaParadisooo