🌈🍀چکامه سبز🤍💚
234 subscribers
3.16K photos
364 videos
58 files
236 links
Download Telegram
وقتی
"عشق "را
می سرودیم
"واژه"
شهر ممنوعه
بود!
ما!
سوگ را نیز
عاشقانه
آواز کردیم!
....
ایشان
عشق را
برنمی تابند
و ما
هنوز
ممنوعیم!

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
#شبانه_سبز

نزدیک نیمه شب است کوچه در سکوتش به خواب رفته و ساعت بر شیشه می کوبد نشسته ام روبه روی کتابخانه به کتابهای خوانده و نخوانده نگاه می کنم زخمی کهن از میانه ی کاغذهای کاهی دهان باز می کند مثل ماری خوش خط و خال و می لغزد میان حاشیه نوشت های کمرنگ خاکستری کتابها لای شیرازه های خاک گرفته روی قفسه های چوبی و از میان گلهای قرمز قالی خودش را می رساند روبه روی من
زل می زند در چشمهایم:
-کجای زندگی ات ایستاده ای
- نمی دانم شاید میانه ی راه شاید پایان چه کسی از پایان خبر دارد؟
-پایان؟!(پوزخند می زند) تو سالهاست خط سرخ پایان را رد کرده ای !
نگاهش می کنم
در گوشه ی چشمهای خالی اش خون هزار اشک نریخته لخته شده و میان دندانهای نیش نا منظمش تکه های آرزوهای مثله شده ام می پوسد
نگاهم را می دزدم
به روبه رو خیره می شوم
راستی کدام راه
کدام میانه
کدام پایان؟!
مگر تمام این تلاقی لبخند و درد که نامش زندگی ست حکایت دایره ی تکراری طلوع و غروب نیست؟
گیرم که لحظه ای به فریاد های پوچ شادی و ساعتی به ضجه های خالی اندوه !
رها کن!
دلم هزار یک آرزوی نمی توانم و دیگر نمی شود را می خواهد که میان دندان های بی رحمت تکه تکه شده اند
با چشمهای به خون آغشته اش مغرور به من خیره می شود
روی نزدیک ترین بته جقه ی قالی چنبره می زند
- این تکه های آخر را به من بده و تمامش کن به امید کدام روشنی نشسته ای
نگاهم را می دزدم بر می خیزم و بی تفاوت از کنارش می گذرم
همانقدر بی تفاوت که امروز از مقابل نگاه های هرزه ی مردان مدعی شهر
مشت هایم را گره می کنم
فریاد می زند
سرانجام این آخرین تکه ی روشن امید هم سهم من خواهد شد
روی بر می گردانم و در تاریکی خانه فریاد می زنم
نه تا زمانی که نفس می کشم
ساعت را روی هفت صبح کوک می کنم و به بستر می خزم
صدای دوره گردی پیر سکوت کوچه را می شکند

#کابوس_نویس
#مریم_ک

@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست

امروز به پای هر که نوشم ،خوب است
از بهر هرآنکه شعر پوشم ،خوب است

در منزل چشم تو فتاده عکسم
امروز اگر غزل فروشم ،خوب است

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (مرجانه جعفریان)
و قلم!
آخرین تیر ترکش دردناکمان است
آنگاه که کلام
از میان لبهای لرزان
متولد نمی شود
و چشمها
سخن را به گریه
نشسته است.....

#مرجانه_جعفریان
#روز_قلم_گرامی_باد

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....

#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..

#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

باید از این میانه برخیزم
شاید
جای بهتری باشد
که تیرهایش هنوز
به رسم اجدادشان
بوی دروغ نمی دهند
رنگ درخت دارند
جایی دور
جایی برای آسوده مردن

#مریم_ک

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

چند واژه در دهان این شعر جا مانده
فصل تقسیمِ مرهم،
بر زخمهای کهنه است.

آنجا که ...

راه می‌رود
نفس می‌کشد
و به عمق یک سماجت نابلد
عاشق می شود

می گرید
می خندد
می بارد
و به پهنای دلِ پروانه
عاشق می شود

می سوزد
می سازد
می بالد
و به اندازه ی یک کوه بلند
عاشق می شود

مردی که لابه لای تاریخ ، موهای معشوقه اش را می بافت

حالا
به بلندای یک قرن
تنها مانده است.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

ازتیر زهر آغشته دوران،
جان بدر بردم،
ازتیر نگاه تو
نخواهم جان بدر برد!
در پیکار بادشمن،
سنگر موهایم را
یادت نرود!
دستی بکش
تا زاهد ظاهرنما،
در محراب آغشته بخون عشاق
پریشان شود!
برقصانم میان آغوشت
در میدان هزاران تیر؛
_هرچه بادا باد!_
بگو زلف پریشان و
آزادی نگاهش
اورا کشت!

#شکوفه_پورصفری

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

از تیر نگاه
تا تیر روزگار...
بر پیکر زمین و زمان
خسته‌ام !

من
در مرکز زمین و خود
ایستاده‌ام !
اگر؛
از آسمان تیر ببارد
حتی...
من
در تیررس زمان
نشسته‌ام !
‌من زاده‌ی تیرم

#مهناز_رضا_زاده

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

از جمجمه کودک میکروسفال
تا فشار توده مغزی سالخورده ای
خمیدگی زمان و فضا
کرنش به تیر رس قضای توست
از عدم با کون صدایم زدی
از زخم هایم مپرس
که
هزاران اشک در مویه هایم
سرگردان الرحیل توست
ای یگانه حاکم مدعی
عهدی به سابقه الست
میان من و توست

#محسن_شریفی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

گل‌های مرده
آخرین نفس جغد
و پروانه ای که من کشته‌ام
به دست رنج‌

رحم طبیعت است
ظلم

دل نبند
به سخاوت ترازوی عدالت

آموخته ، سوخت آزموده را
که پیدا نشود
درهای پشت دیوار

به پایان شب امید نیست
اینگونه روزگار
روزش مرده است

رنج خاطرات
زیر پای سرم می‌چرخد
چارپایه می‌خندد
در تاریک‌ترین روز بی آغاز
و نیوتن می‌بارد

#بلال_اصغری

@chekamehsabz🍀
رکب عشق را خورده ایم
با سینه بندی تهی...
و آماسیده لب رُژِ قرمز خونی،
و هرم نفس های داغ پیاپی،

رکب عشق را خورده ایم
در تختخوابی به پهنای هوس
پیچیده....
و لمس کرده ایم
یکی شدن را،
و سپس...
و اما بعد...
در دو سوی پرتگاه تختخواب خوابیده ایم

رکب عشق را خورده ایم
و در پی سوم شخص مفرد
قفل ها گشوده ایم
و تنها...
وتنها...
زیر یک سقف خوابیده ایم

رکب عشق را خورده ایم
با گل های سرخ در مسیر باد
از بچه های چهارراه سعادت آباد

#فرزادسنایی
#اروتیک
#تابستان داغ1401

@chekamehsabz🍀
می بینم
سایه ام را
دور می شود
به دنبال ردپایت
ماشه را می چکانم!
و شلیک!
بر میان جمجمه ام
این مرگ باید تازه بماند

#مریم_ک

@chekamehsabz🍀
شب خودش را به شیشه چسبانده
و سکوت مهتابی پنجره
از پرتگاه خاطره ات
سر می خورد
کجای بیخوابی ام تو را
گریه کنم
بر پلکهایی که تسلیم نمی شود
تا چشمهایی که تو را می جویند
بوی تنت
روی تار و پود این بستر
سماع می کند
و من
در خیالت می چرخم
می چرخم
می چرخم
و در سرگیجه ی این گرداب
به تیره ترین پرتگاه روحم پرتاب می شوم
آه
با من بگو
چگونه می شود
چگونه می شود
تو را از خاطر برد
تویی که منی
و چون رگهایم
در من گره خورده ای
در سکوت خاکستری ات
آنسوی شهر
نفسی عمیق بکش
صدای نفس هایت را هنوز
در گودی گردنم
حس می کنم

#مریم_ک

@chekamehsabz🍀
میان خوابهایم
هیچکس نیست!
و
در این حجم تهی
جنینی خوابگردم
...

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
نبض
نفس های بریده
شرم

بوسه
بوی ترقوه
تن گرم

حیا و شرمی که از آستین شب
بالا میرود

نجوای معاشقه های نیمه
پیچیده میان تختی در آن سوی شهر

و این سوی شهر،
پسر زیبای من
نام او را گرفت.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
وقتی فقر،
به هزاران بکارت معصوم
تجاوز میکند
و حتی شرع
ماله میکشد
بر تن فروشیهای محترمانه،
با تو عاشقی خواهم کرد!
کدام مشاعره
از دم و بازدم ما،
که چنان شاخه های
به هم تنیده تاک،
بریکدیگر پیچیده ایم زیباتر خواهد بود؟!
تسلیم نگاه تو شدن،
صلح من است با من
پس از جنگهایی بیشمار!
زخمی تنم را به بوسه ای بنواز،
که سرباز خسته روحم
جز بازوانت سنگری نمیبیند.

#شکوفه_پورصفری

@chekamehsabz🍀
دلشوره ی مبهم و پنهان مرا

موریانه ی زیرکِ این ذهنِ خسته، با خبر می‌شود

می بوسد در آن شبِ بارانی
این کهنه زخمِ لجوجِ تنهایی را

و تقویمِ بلا تکلیفِ من،

روزهای دلتنگیش بيشمار.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀