چیستایثربی کانال رسمی
6.71K subscribers
6.02K photos
1.26K videos
56 files
2.11K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
نیم ساعت پیش ؛ یکی از شخصیتهای واقعی #او_یکزن ؛ به من زنگ زد و خواهش کرد قسمت #خاص امشب را ننویسم :
به چند دلیل :
■تو آسیب پذیری !

■تو یک زن مستقلی که از جایی حمایت نمیشوی...!

■همینها که امروز قصه را میخوانند فردا در پیجها و مکانهای دیگر ؛ به تو رحم نمیکنند ؛ فحش میدهند ؛ عقده ورزی میکنند.....نمونه اش را کم ندیدی ؛ و درددل با من نکردی ! مثل کسانی که در برابر دخترت ؛ کلمات کریه درباره ات به کار میبرند و حرمت مادری؛ و معلمی تو را نمیدانند ؛ و یا مثلا خلاقیت تو را به جنون ؛ پارانویید! و یا بیماری مرزی ! نسبت میدهند...که معنی آنها راهم نمیدانند!


#اصلا لازم نیست ؛ بگویی!

■بعد از آن ؛ چه کسی از تو حمایت میکند؟ در برابر هجوم ؛حمله ها و توهینها که تاکنون ؛ روی صفحه ی کانالت نگذاشته ای.....و پنهان کرده ای برای روز مبادا
برای روز #چشم_در_برابر_چشم

/نام نمایش
#ساعدی عزیز/

پاسخ من این بود :

من نویسنده ام.....#سیلویا_پلات شاعر ؛ سرش را در فر گاز فرو برد و مرد. #ویرجینیا_ولف نویسنده ؛ در اوج شهرت ؛ جیبهایش را پر از سنگ کرد ؛ و خودش را در دریا ؛ غرق کرد.


#غزاله_علیزاده ی عزیز ؛ نویسنده ی خوبمان ؛ چند سال پیش درحین درمان سرطان ؛ خودش را از درختی ؛ حلق آویز کرد که همسر و بچه هایش ؛ آن درخت را دیدند و جسم بیجان او را بر درخت.... که چون برگی در باد تکان میخورد....

من هرگز اهل شوآف ؛ مظلوم نمایی؛ اکانت سازی ابلهانه /که[ کلا ناواردم] ؛ پاسخگویی به ناواردان فحاش ؛ و جلب توجه نبوده و نیستم؛ هدفم #دور_هم_خوانیست.... فقط نویسنده ام و گاهی کارگردان ؛ یا روانشناس....خدا را شکر هیچ دسته ای؛ حتی تلویزیون خودمان تا خارج ؛ با من کاری ندارند !.... #من _مستقلم و هیچ جا ؛ جز مردم ؛ حامی من نبوده و نیستند.

آنچه را که اتفاق افتاده است ؛ با رعایت ادب ؛ مینویسم که اگر حتی یکنفر هم بخواند و تحت تاثیر قرار بگیرد و از آن درس زندگی بیاموزد ؛ کافیست! حتی

#یکنفر

اما از سه نفر تشکر ویژه دارم :

اول
#دخترم:

که آزارها را در دنیای واقعی و مجازی نسبت به مادرش ؛ مبیند ؛ میشنود و آنقدر شجاع است که سلحشورانه به من میگوید:

محلشان نگذار! پاسخ نده ! نبین! .....میخواهند ننویسی....تازگی ندارد که!... وقتی شاعر مملکت ؛ راحت پول
#داوری ات را میخورد و کسی هم خبر ندارد.....و تازه ؛ تو در کانالت مطلبش را حمایت کرده ای....این هم از به ظاهر دوست !


از کودکی ات ؛ وضع تو ؛ همین بوده
! حتی خواستند دیوانه نشانت دهند ! تا این حد حسد و خصومت ؟ دیوانه؟!.... در کدام بیمارستان ؟ و تشخیص کدام دکتر؟؟؟...نام ببرید دروغگویان کم سواد ! وگرنه مجرمید!...و دست کم ؛ در برابر خدا تک تکتان باید پاسخ پس دهید ! که میدهید !.......

"پس مادر ؛ خواهش میکنم ؛ فقط بنویس ! تنها هدفشان ، ناامید کردنت است.تو قوی هستی.... ادامه بده !!! ؛ بیشتر بنویس ! و حرفهایشان را نخوان ! باد هواست! ".....

و نمیگذارد ناسزاها را بخوانم!.........
او پذیرفته است که مادری متفاوت دارد...که به سنگ و فر گاز ؛ نیازی ندارد.!...حتی به همسر ! او در حال آشپزی و اتو کردن هم ؛ قصه در ذهنش مینویسد !


#دوم : استاد عزیز و بی بدیل ؛ دکتر
#قیصر_امین_پور ؛ که ادبیات فاخر و شریف را به من آموخت ؛ ادبیاتی که حال آدمها را بهتر کند و هوای بیشتری به زندگیشان بیاورد....ادبیاتی که ما را شاد کند.... روحش ؛ مثل کلماتش نور....


کم نیست حدود بیست سال ؛ افتخار شاگردی چنین بزرگی را داشتن! من سعادتمند بودم....

و #سوم: استاد
#اکبر_رادی نازنین ؛ که اگر میخواست به کسی هم پاسخ بی ادبیهایش را بدهد ؛ از چنان ادبیاتی متین ؛ ولی برنده ؛ کوبان و پر طپش استفاده میکرد ؛ که طرف با کلمات آراسته و فاخر نویسنده ؛ سنگسار میشد! ....مثل نمایش #شب_روی_سنگفرش_خیس
که همیشه در شگفتم ؛ چگونه از بیشتر کسانی که به این مرد بزرگ ظلم کردند و خانه نشینش کردند ؛ با ادبیات فاخرش ؛ انتقام گرفت... یا
#خانمچه_و_مهتابی....
#انتقامی سهمگین ؛ فاخر و ادبی...ادبیاتی رستگار گونه....

که فقط از بزرگی چون #رادی بر می آمد...
این را او به من آموخت که مهم ترین #سلاح تو
#قلم است ؛ هرگز همکلامشان نشو!

مگر مثل انها در نوشتن ناتوانی؟!...گریبانشان را بگیر و با ادبیاتت در پیچ تاریخ ؛ نگهشان دار...تا همگان ؛ آنها را ببینند و بشنوند...:
/جمله از استاد اکبر رادی/
و با
#قلم ؛ همه را بنویس ...و
#قضاوت نهایی را به مردم ؛ زمان و تاریخ بسپار!
بیشک تاریخ ؛ #قاضی عادلیست...


پس امشب ؛ به گاز و سنگ و شاخه ی درخت ؛ بی نیازم ....

قلم را دارم و شما را...که همراهید و همدم....همین کافیست.....
خیر پیش!
وکلام و ادب ؛ یارتان...در تمام زندگی...


چه باشم و چه نباشم....

#چیستایثربی
#او_یکزن
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi

دوستان عزیز ؛ حتما میدانید خیلی از کارهای هنرمندان باید در خفا انجام شود ؛ مثل
#داوری خانه سینمای من یا امورات
#خیریه و یا
#تمرین_نمایشها و
#نوشتن_فیلمنامه ؛ به تقاضای خود تهیه کنندگان که نمیخواهند تا نتیجه نهایی؛ جایی خبرش اعلام شود. یا تاتر که به دلیل تنگ نظریها ؛ ترجیح میدهیم در خفا تمرین کنیم....

من حتی سفرهابم را پنهانی انجام میدهم...سفرهای خارج را میگویم ؛ لزومی به جارزدن ندارد !

در مورد رمان هایم هم ؛ ترجیح میدهم مثل #پستچی که ناگهان چاپ شد ؛ ناگهان خوانندگانم را #غافلگیر کنم ؛ پس کسی که از من انتظار گزارش روزانه دارد ؛ احتمالا مرا با بازیگران ؛ اشتباه گرفته است ! حتی شما نمیدانستید من داور بخش کتاب جشن سینما هستم !.....خیلی خبرهای دیگر راهم ؛ نمیدانید ! زود است....

چرا باید زودتر بگویم ؟!
تاکنون از اعلام زودهنگام ؛ ضرر دیده ام....

حتی بازیگران خوب و مطرح ؛ مدام ؛ از برنامه های آتی خود نمینویسند ؛ مگر به مرحله ی اکران برسد....


صفحه ی من فعلا #بسته و فقط متعلق به #فالورهاست....

لزومی نمیبینم از برنامه های فعلی و آتی ام گزارشی دهم....اهداف پیج من ؛ با هنرمندان و نویسندگان دیگر فرق دارد...

من کتاب معرفی میکنم ؛ دیالوگ خوب پیدا میکنم ؛ ؛ فیلم خوب میگذارم ؛ قصه مینویسم ؛ فیلم و تاتر نقد میکنم و مباحث اجتماعی و روانشناسی را به بحث میگذارم.

این یعنی #صفحه_فرهنگی
نه فقط صفحه #خصوصی
#چیستایثربی


از فضای مجازی نخواهم رفت ؛ ولی به دلیل برخی امورات شخصی و خصوصی ؛ ادمین کمکی خواهم گرفت...کانالهایی که دارم زیر نظر خودم و گاهی کمک ادمین اداره میشوند....فالور جدید ؛ فقط با رزومه ی قابل قبول میپذیرم ؛ صفر پستها را ؛ جسارتا دیگر ؛ هرگز نمیپذیرم.

اکثرا جعلی از آب درآمدند......

لزومی به توضیح فعالیتهای فعلی خود در اینستاگرام نمیبینم.

پیج من ؛ کارش فرهنگ سازیست ؛ نه معرفی چیستایثربی!


اعضای غیر فعال پیج که در پستها حضوری فعال ندارند ؛ از فردا بلاک یا در پیج دوم انفالو میشوند...

صفحه ی اصلی من ؛ آموزشی و ادبی_فرهنگیست. ابدا مختص خودم نیست...

کسی که میخواهد با من آشنا شود آثارم را ببیند یا بخواند. اینستاگرام من ؛ اهداف خاص و متفاوتی دارد.....و از این پس پیگیری این اهداف ؛ جدی تر خواهد شد....

#سپاسگزارم
@Chista_Yasrebi


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#چیستایثربی
#ایران_تاتر


#داوری_چیستایثربی_در_تاتر_امسال
سومین داوری تاتر امسال
#چیستایثربی


با داوری «چیستا یثربی»، «حامد سلیمان زاده» و «کیوان نخعی» ؛

سومین
#جشنواره
#ناظرزاده_کرمانی برگزار می‌شود
#قابل_توجه_دوستان_تاتری


همین لحظه از
#داوری
#جشنواره_ناظرزاده_کرمانی
#انصراف_میدهم.


هرگز نشنیده بودم و نمیدانستم که کسی برای یک جشنواره ؛ حتی خصوصی ؛ باید پول پرداخت کند !!

بارها جشنواره ی خصوصی ؛ برگزار کرده ام یا در آن داور بوده ام ؛ حتی جشنواره های معتبری مثل مهرگان... معتبرترین جشنواره ی ادبیات داستانی ایران...

همه خصوصی بودند ؛ ولی از متقاضیان؛ تقاضای وجه نمیکردند!

من حتی حاضر شدم کمترین مبلغ ممکن در جهان را به عنوان مبلغ داوری بگیرم ؛ مبلغی خنده دار در حد یک بلیت رفت هواپیما به یکی ازشهرها....

اما گرفتن پول از هنرجویان تاتر ؛ به اسم جشنواره بزرگمردی چون
#ناظرزاده_کرمانی کمال بی انصافیست....اگر نخواهم کلمه ی دیگری بنویسم که مناسبتر است....

در جهان بدی زندگی میکنیم.....



از عصر افراد زیادی کامنت گذاشتند و یا به پیوی من آمدند که ما به خاطر شما
#پول شرکت در جشنواره را میدهیم و شرکت میکنیم !...کامنتهایشان هنوز در صفحه ی اینستاگرامم است....


من از همه جا بیخبر بودم ؛ تلفنی کسی برای داوری با من صحبت کرده بود و به مبلغ کم هم رضایت دادم ؛ چون آنسو ؛ علاقه مندان و مشتاقان تاتر بودند ؛ اما ورودیه 50 تومانی!!!! برای یک جشنواره ی صرف نمایشنامه خوانی ؛ به نظرم؛ نه تنها انصاف نبود که مشکوک بود ! و......نه !!!

از فردا باب میشود و هر کس به اسم برگزار کردن جشنواره ی خصوصی ؛ از مردم طفلی ؛ طلب وجه میکند....

به داور بنده خدا هم 400 تومانی میدهند ؛ البته بعد از اینکه؛ جانش را به لب آوردند و میگویند : ساکت شو !!! کافیست !

و آن هم ؛ پس از دوساعت بحث!!! که اگر تازه بدهند... و کی بدهند !!!!


من تازگیها از ترس این داوریهای پرداخت نشده ؛ پولم را اول میخواهم که آن راهم نمیدهند !!! چون.......نگویم بهتر است.....در زمانه ی بدی زندگی میکنیم....
#متاسفانه

خب ؛ چه اصراریست وقتی پولی در بساط نداریم ؛ اصلا جشنواره برگزار کنیم ؟ به نظرم اخذ وجه از متقاضیان ؛ توهین بزرگی به مفهوم متعالی تاتراست !

من چند سال پیش توسط ناشرم ؛ دو جشنواره ی قصه و نمایشنامه برگزار کردیم و یک تومان نگرفتیم و به هر داور هم یک تومان دادیم !...با کلی شرمندگی....چون میدانستیم خواندن آن همه متن ؛ چقدر وقت میخواهد....


این دوستان در این ایام ؛ اصلا تماسی با من نگرفتند ...طوری که شک کردم اصلا برگزار میشود و من داورم یا به برنامه های دیگر برسم؟


امروز یکی از فالورها ؛ فرم جشنواره را به پیوی من فرستاد...فاجعه بود !!!


هر کس برای شرکت مبلغ 50000 تومان باید پرداخت کند؟!!!! چرا؟؟؟

خب پول ندارید ؛....برگزار نکنید.!.....صورت خوشی ندارد....

لذا اینجانب
#چیستایثربی در تاریخ
#پنج_بهمن_ماه ؛ نیمه شب ؛
#رسما از داوری جشنواره ناظر زاده کرمانی #انصراف میدهم....



جابی که برای شرکت در جشنواره ؛ از هنرجویان ؛ پول بگیرند ؛ مرا یاد بنگاههای بی درو پیکر
#کاریابی میاندازد...

بگذریم !....

#چیستایثربی_از_داوری_جشنواره_نمایشخوانی_ناظرزاده_کرمانی_انصراف_رسمی_داد.


بااحترام به هنرجویان و دانشجویان تاتر
#چیستایثربی



در شرایط بهتر و عادلانه تری در خدمتتان خواهم بود....


#چیستایثربی
#ششم_بهمن_95


@chista_yasrebi
#داوری و #خواب

یک خاطره ی واقعی



یادمه چند سال پیش ؛ یک جا در شهرستانی ؛ داور بودم ؛ عفونت گوش داشتم و قرصهای دوز بالای مسکن میخوردم ؛ از درد تا صبح نمیخوابیدم و در اتاق هتل راه میرفتم ؛ یا ستاره ها را از پنجره اتاق نگاه میکردم و میشمردم....

علی یک/علی دو/علی سه/


تا خوابم برود.....اما تا بوق سگ خوابم نمیرفت....


موقع داوری ؛ توی سالنهای گرم و تنگ و شلوغ ؛ و چسبیدن اجسادمان به هم بخاطر تنگی جا ؛ نفسم کم میامد و خوابم میگرفت !


...سرم روی شانه ی دخترم ؛ یا داور بغلی میافتاد و خوابم میبرد ؛ گاهی حتی با دهان باز؛ مثل ماهی مرده....


.... و دخترم با خجالت ؛ به هزار لطایف الحیل ؛ برای اینکه آبروریزی نشود ! و کسی در آن حال از من عکس نیندازد ؛ سعی میکرد مرا بیدار کند ! مدام تکانم میداد و من از گوش درد و تاثیر مسکنهای قوی بیهوش بودم.... نه میدیدمش و نه میشنیدمش....در کما بودم !... و شالم را پایین تر میکشیدم ؛ و کامل میخوابیدم.... و اگر آب معدنی روی تنم میریخت ؛ ناسزایی بارش میکردم ، و باز میخوابیدم....

در حالی که حق رایم را به همکار سوم داوران ؛ واگذار کرده بودم....او نماینده ی رای من بود! که حق گروه تاتری پایمال نشود !

روزهای آخر؛ دلم ذرت خواست...عاشق دلخسته ی ذرتم...یاهمان پاپ کورن خارجیها.....رفتم بین دو اجرا ذرت بخرم.....


در آن شهر نبود! .....فقط بلال بود! اصلا نمیدانستند منظورم چیست...ودقیقا چه کدی میدادم؟؟؟؟؟.ذرت بوداده ی سفید !!!!

! شاید آنها ؛ کلمه ی دیگری برای آن داشتند.... و من میگفتم یک ماده ی کوچک سفیدیست !!!! و اوضاع مدام و مدام....بدتر شد !.... گاهی هر کاری که بکنی ؛ خرابتر میشود !

دخترم شبش با وحشت گفت :

شایع کرده اند دنبال مواد بودی!!!!

-چی؟؟؟؟ مواد؟؟!!!😳😩


من در عمرم یک سیگار هم نکشیده ام ؛ یکی از آقایان ؛ داور همکارم ؛ گفت :


دیگه نباید کار کنی....باید بهت مقرری از کارافتادگی بدن...من با ارشاد تهران حرف میزنم که مریضی!!!! ... به عنوان هنرمند بیمار از کار افتاده؛ خب؛ خودتو سر پا نگه نداشتی!... حتما معتادی؛ سر داوری میخوابی!!!!


...ما تو جمع تاتریا ؛ معتاد خفیف و شدید ؛ زیاد داریم !!! یک خواب ساده ؛ جه بساطی به پا کرده بود !!! کم مانده بود حراستشان از من بازجویی کند!

جواب آن داور مسن را ندادم ؛ نیم ساعت بعد دخترم وسط نمایش ؛ آهسته گفت:

مامان همون آقا داوره...ببین! عینک آفتابی زده ؛ دستشو گذاشته زیر چونه ش.... خوابیده! تازه خرو پفم میکنه!...

داستانی بود آن سفر داوری... شهرستان....


#چیستایثربی



بعد از آن از هر دردی هم بمیرم ؛ موقع داوری؛ #مسکن نمیخورم و هرگز هوس #ذرت_سفید یا پاپ کورن نمیکنم !...


غلط بکنم !...یاد داستان #تلخون و کتابهای صمد بهرنگی افتادم...قهرمانانش چقدر شبیه من بودند !!! و وضعیتشان !!!!

.

فقط خدا میداند چه چیزها به #ارشاد تهران و ریاست #تاتر کشور انتقال دادند! که تا مدتها از نان خوردن افتادیم.....







گمانم انواع بیماریهای مسری و خطرناک....حتی جنون و انفلونزای مرغی!!!!


خدا نجاتم دهد!

فقط یک بیماری عفونی گوش بود بخدا ! که آنجا به دلیل سفر هواپیما و هوای شرجی ؛ عود کرده بود ! ...قصد توهین به هیچ گروه تاتری را نداشتم ؛ و ندارم.......اگر خوابم رفت؛ آن بار را حلال کنید دوستان هنری ام در شهرستان........

شبیه بیهوشی بود.....دست خودم نبود ! وگرنه داور که نمیخوابد !!!!!


دیگر خوابم نمیرود.....هرگز !!!!

#چیستایثربی




@chista_yasrebi_official
این کوچولوی عزیز ، دقیقا و مو به مو، چیزایی را میخواد که منم‌ ‌میخوام!😶 بخصوص آخری!

انگار چیستای کودک‌ درونم ،جای اون‌ حرف میزد....
.

تا قسمت‌من‌ و این کوچولو ،چی باشه!
خدا کریمه !
امیدوارم !

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#باز نشر

یخچال و جارو برقیم که سوخته ..خونه آدم حسابی که ندارم.. خونه ی فرسوده ی پدریه... بدون‌ پی و ساختمان‌ محکم ‌‌، بدون راه آب....و سقف حمام!


با همسایه‌ ی ... چهار پنج سال اومده به اینجا .... و ساختمانی در حال ریزش.... مسولین‌ فرهنگ‌ کشور هم ، که عین خیالشون نیست... گه‌مثلا چرا یکی از #تاتر حذف شده ؟یکی که عمرشو و همه جوانیشو برای تاتر هنرمندانه و اصیل این‌گشور گذاشته ، چرا حالا بهش،
#سالن_تاتر و
#اجرا نمیدن؟حتی
#داوری هاشو ،بیرحمانه، حذف میکنن؟ .

شاید مسولین بالاتر هنر کشور ندونن.... ولی اون مدیری که یک هنرمند رو‌ ، به خاطر سلایق و ...
#شخصی حذف میکنه، قطعا در هردو جهان ، بی پاسخ نمیمونه!

و هیچکس ندونه
#خدا که میدونه!
مدیر محترم
#مرکز_هنرهای_نمایشی کشور!

#من_اعتراض_دارم همین!
و قطعا ، بخشش شما آسون نیست...
#حق_الناس را رعایت نکردن ، به آسونی ، بخشیده نمیشه!
#اعتراض .
این حق من نیست!
پس از سالها کار شرافتمندانه ، در عرصه ی هنر و ادب این مملکت!
حق هیچ انسانی نیست!
. . . .
.

سقفاش هم ، هر لحظه به مدد لطف همسایه ، داره رومون میریزه...
و آوار میشه!

راستی من‌عاشق گرما و محبتِ توی آشپزخانه ام!💙
.
.
چه خوبه، یه زن و یه مرد هم تو‌ خونه باشه!
😅 مثل پدر مادر...
دقیقا آرزوی من !🙏 .

تا‌ اطلاع ثانوی
به نشانه اعتراض ، #سکوت میکنم
تا‌ #مسولین ، جواب مرا بدهند
در خیابان، اجرای #نمایش میگذارم
.
#مجوز هم ،
لازم نیست !
.
.
.
این جهان، #صحنه من است
و این صحنه، خانه من است.

هردو جمله از نمایش من :
" مرگ با گل مریم "

جمله ی دومش، اسمِ یک‌ کتاب هم ، درباره استاد
#سمندریان شده!.... .
.

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#writer
#playwright
.

@chista_yasrebi.2
.

https://www.instagram.com/p/BvxHskAAzCB/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=k0y4s9c0e071
.
ما ساده جوانی کردیم
ساده باور کردیم
ساده و بیصدا
رنج کشیدیم

حالا به جای همه ی آن روزها ؛
خشمگینم ...

آنقدر که جایی در زندانِ خودم ؛
محصورم ؛
تا نبینمتان ...

قسم به قلم
که تمام نوشته هایم تاریک است

من از کجا میدانستم
که از این پس ؛
تا همیشه ؛ شب است...

چه روزهای زیبایی را
قربانی تان کردم...

چه جوانی را نذر نوری کردم
که شما دزدیدید !

آخر من از کجا میدانستم
کلماتم به چاه میریزند !

و در این‌ چاه ؛
تا همیشه شب است....

تا همیشه
شب
است


#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#داوری_تاتر
در راه سبزه وار

#خفقان
#فشار
#عصیان

#مینیمال

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/CfUnNK6r67E/?igshid=MDJmNzVkMjY=