چیستایثربی کانال رسمی
6.72K subscribers
6.02K photos
1.26K videos
56 files
2.11K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
خندیدم...

شاید خنده ی عصبی بود.

گفتم : نه میخوام به یاد بیارم ، و نه میخوام فراموش کنم که تو ، در حق من چه کردی ؟!

گفت :
‌اگه مدالی به نام صبوری ، وجود داشت، من روی سینه ی تو میزدم...




گفتم : وجود داره...
این مدالو به سینه ی من بزن !


و من هر دو دنیا رو ، برات صبوری میکنم...

لبهای تو داغِ طلای هر مدالند...‌‌
مدال بزن به سینه ی من استاد !
لبخند تلخی زد...

نگاهش را با شرم پایین انداخت...
جلوی پایش ، روی زمین نشستم.
دیگر نمیتوانست نگاهم نکند ...
گفتم :


__من و تو ، هر دو ، یه روز ، خاک میشیم ، خاک!

از تن ما ، ممکنه ، گُلی جوانه بزنه از خاک... .
بذار این گل ، بوی عطرِ عشق بده، علی.‌‌..

بذار یه روز خوشحال باشیم که به این دنیا آمدیم و همو دوست داشتیم !


هر اتفاقی که میخواد بیفته...
مهم اینه ما کوتاه نیامدیم ،
ما، همو دوست داشتیم !



دستش را گرفتم :

_مدال بزن!
به سینه ی من ، مدال صبوری بزن علی جان ...

من بازم صبر میکنم!


دستم خیس شد.
به چشمهایش نگاه کردم ،

اولین بار‌ بود که دیدم یک مرد ، چنین دردمندانه و بیصدا ، اشک میریزد...‌

گفت : منو حلال کن چیستا ...
خیلی اذیت شدی تو این دنیا !



گفتم : راهیست راه عشق که هیچش ، کناره نیست ...

سرش را روی شانه ام گذاشت و پیراهنم از اشک خیس شد.


گفتم : این اشکها رو نگه دار برای روز قیامت ...

اگه بعد از مرگ ، همو ندیدیم ،
یا دیدیم و نشناختیم !


الان گرمای دستاتو میخوام ،
وجودِتو میخوام ،‌ الان میخوام حست کنم ...
مثل یک گل ، عطرت رو توی خاطره م‌ ، نگه دارم !

گفت : چشم ...
اینم مدال صبوری !



فقط این مدالو ، جایی نشون نده!

ساعتش را باز کرد.
گفتم : برای چی ساعتتو باز میکنی؟!

گفتم : میخوام زمان ، توی این چند لحظه ، وجود نداشته باشه ،
میخوام متوقف شه...
میخوام وقتِ بوسیدن تو ، چند دقیقه رو از خدا بدزدم ...‌

و همیشه ، برای همیشه با خودم ، داشته باشم ...

ساعتش بزرگ و زیبا بود ،

سبز تیره ، با عقربه هایی شبیه قطب نما و بند نقره !

حواسم به ساعتش پرت شد که ...



#پستچی
#جلد_دوم
#پستچی_دو
#کتاب
#داستان
#رمان
#رمان_ایرانی
#داستان_عاشقانه
#رمان_پرفروش
#کتابخوانی
#نشر
#کتابفروشی


#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#کلیپ
#ویدیو
#موزیک
#موسیقی
#ویگن
#لالایی
#موزیک_ویدیو


#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista


#writer
#books


برای ثبت نام در کانال خصوصی #پستچی_دو ، تا آخر این ماه ، فرصت دارید با این اکانت /آیدی/در تلگرام تماس بگیرید.


آیدی، جهت ثبت‌نام این قصه درتلگرام:

@ccch999

#پستچی
#پستچی_دو
#جلد_دوم_پستچی

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
برگرفته از اینستاگرام چیستایثربی

@chista_yasrebi
وقتی دیگر هیچ چیز از دنیا نخواهی
جز #حقیقت
آن‌روز ؛ روز توست.

نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشته‌است
و جای پنج شاخهٔ انگشت‌های تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او مانده‌ست

فروغ فرخزاد

یکشنبه شد

شب رمان جدید
#چیستا_یثربی
شروع میشود

در تلگرام و واتساپ
برای ثبت نام کرده های عزیز و #کتابخوان

#من_سه_هفته_زنش_بودم

#رمان
#داستان_انتقادی
#داستان_عاشقانه
#داستان_اعتراضی

روایت حقایق واژگون شده

آسیب_شناسی جامعه ی رو به اضمحلال

#چیستایثربی
#کتاب
#نشر
#ناشران

ادمین داستان در تلگرام ما
@ccch999

ادمین داستان در واتساپ ما
09122026792

هنوز تا شب ؛ نفسی هست و فرصتی...

حقیقت فقط یکبار در خانه ی ما را میزند

این قصه ، گروهی دارد .
انجا توضیح میدهم

راستش دیگر بقیه ی چیزها برایم مهم نیستند
..

#موسیقی
ورژن دیگری از موسیقی فیلم #فهرست_شیندلر
#جان_ویلیامز

سکوت چیست، چیست، ای یگانه‌ترین یار؟
سکوت چیست بجز حرف‌های ناگفته
من از گفتن می‌مانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جمله‌های جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه می‌میرد
این کیست این کسی که روی جادهٔ ابدیت
بسوی لحظه توحید می‌رود
و ساعت همیشگیش را
با منطق ریاضی تفریق‌ها و تفرقه‌ها کوک می‌کند.
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمی‌داند
آغاز بوی ناشتایی می‌داند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامه‌های عروسی پوسیده‌ست

پس آفتاب سرانجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب ناامید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پرم که روی صدایم نماز می‌خوانند…

#فروغ_فرخزاد

داستان
من سه‌ هفته زنش بودم
https://www.instagram.com/p/CaMNI80jlpL/?utm_medium=share_sheet