چیستایثربی کانال رسمی
6.72K subscribers
6.02K photos
1.26K videos
56 files
2.11K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
امشب ؛ خیلی بد شد....خوب است ناهید خانم نشنید. یعنی امیدوارم نشنیده باشد!.....به خودش هم گفتم....گفت:نه.پشتتان به من بود....نشنیدم !!!
دکتر رفته بودیم.....نزدیک خانه ی پدری! ناگهان ؛ دخترم را گم کردم.سرما خورده بود... ترسیدم.....داد زدم نیایش !.....دیدم داخل کوچه ی خانه ی بزرگ و قدیم پدری پیچید.خانه ای که شاید یکی دو بار بعد از مرگ پدر ؛ همزمان با تولدش ؛ داخل آن را دیده بود! پشت در بزرگ خانه ایستاده بود و به آن نگاه میکرد.داد زدم :

به چه حق اومدی تو این کوچه ؟ جلوی این خونه؟...گفت : میخواستم شکلشو یادم بیاد...کنترلم ازدستم رفت!..گفتم :.یک مرد آنجا مرده..یک پدر ! بی دلیل! سر شصت سالگی ! شاید هم با دلیل ؛ و من دلیلش را میدانم ...و باید خفقان بگیرم !!! و سکوت کنم.....آنوقت شیدا و صوفی مینویسم! و مردم فکر میکنند چقدر خوشبختم!.....حق نداری....حتی بعد از مرگ من ؛ حق نداری به اینجا و این خانه ی مهجور و ماتم زده ی پشت درختان ؛ نزدیک شوی!....هنوز بوی پیراهن پدرم ؛ کوچه را پر کرده..."چیستا زنده نمیمانم....."
وقتی عصرها چنارهای جلوی خانه را ؛ آب میداد....وقتی بزرگمردی از درون میشکست....مثل درختها! نه.تو حق نداری به یادم.بیاوری ! هیچکس حق ندارد....از دستش دادیم و من ؛ شیدا و صوفی مینویسم!..

صدای فریادم آنقدر بلند بود که مردم نگاهم میکردند ! چه کسی از دل کس دیگر خبر دارد؟ همان موقع صدای مهربانی ؛ ساکتم کرد.درست پشت سرم بود....
"خانم یثربی.من ناهید فالورتانم...همه ی مطالب و داستانهایتان را میخوانم.این هم دخترم ؛ رهاست ..."
لبخند به لبم آمد.باز عکسی دیگر در کنار فالور عزیز دیگر.....ناهید نازنین با رهای زیبایش ... و چقدددددددرررررر......خاطرات خون به پا میکنند!...چقدر خنجر میزنند!...این خون ؛ بند نمی آید!.....بند نمی آید !...

#چیستایثربی
#گیشا
#محله_گیشا
#تهران
#اسفند_نودوچهار
خون به پا میشود......

@chista_yasrebi
@Chista_Yasrebi


#تراژدی
#گروه_بیجیز
اجرای سالیان بعد....



جوان که بودیم

#تراژدی گروه "بیجیز "
؛ با اخبار جنگ ؛ و ترس از آژیر قرمز همه جا شنیده میشد... .
به یاد آن روزها و محله ی ما که اولین موشک عراقیها ؛ بر آن فرود آمد و بیشترین تعداد بمباران..... .

به یاد تمام همکلاسیهای از دست رفته ام در محله ی #گیشا ی تهران....روحشان شاد....خدا میداند.علی میداند و بس.....که گاهی چه دردی میکشم ؛ بخصوص #جمعه_ها که پدرم بیشتر کنارم بود و درددل میکردیم....از دست این جمعه!

#جمعه ؛ به هیچ صراطی ؛ مستقیم نیست.....#چیستا

#چیستایثربی
#موشک_باران_تهران
#بمباران
#بی_جیز
#خاطرات
#چیستا_یثربی


#tragedy
#Bee_Gees
#Writer :
#Barry
#Robin
#Maurice_Gibb
@chista_yasrebi #کانال_رسمی_چیستایثربی

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Chista Yasrebi:
کوی نصر یا به عبارت معمول تر #گیشا که در ابتدا ِیشا بود و به اشتباه گیشا رواج یافت (برگرفته از اول نام دو بنیانگذار آن در کی نژاد و شاپوریان)[نیازمند منبع] نام یکی از محله‌های غرب تهران واقع در #منطقه_دو تهران است که از شرق به بزرگراه چمران و از غرب به بزرگراه شیخ فضل‌الله نوری و از شمال به بزرگراه حکیم و از جنوب به بزرگراه جلال آل احمد محدود است. خیابان اصلی گیشا با طول تقریبی ۱٫۵ کیلومتر بزرگراه جلال آل احمد را بصورت مستقیم به بزرگراه حکیم متصل می سازد.


گیشا خانهٔ
#بلندترین_برج_خاورمیانه

و
#ششمین_برج_بلند_جهان،
#برج_میلاد است. همچنین
#بازار_بزرگ_نصر یکی از مراکز بزرگ خرید تهران با طول تقریبی ۶۰۰ متر در قالب دو طبقه در این محله واقع شده است که بسیاری از پایتخت نشینان برای خرید مایحتاج خود بدان مراجعه می کنند.

#چیستایثربی
#تهرانگردی
#محله_گیشا
#تهران

@chista_yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
پاساژ دو طبقه ی خرید گیشا....
بازار بزرگ #گیشا
تهران
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بیشترین تعداد حمله های هوایی طبق آمار مطبوعات ان دوران ؛
#بمباران و #موشکباران
در
#گیشا
بیشترین تعداد تلفات مردمی
#گیشا
چهارده ساله بودم که یک نفر در خانه مان را زد.
فقط یک پستچی ساده نبود،دانشجوی عمران که به انقلاب فرهنگی برخورده بودودرس را رها کرده ومیخواست کمک خرج مادرش باشد.چهارده ساله بودم که باعلی برای خودمان در ایران یک مدینه فاضله ساختیم.علی،همان پسرک معروف پستچی#گیشا، که همه او را یادشان است.
مدینه فاضله،یعنی جایی که لذت ببری؛ زندگی کنی، افتخارکنی،بچه هایت را بزرگ کنی و ببالی که در این خاک آرام بگیری.
و حالا همه ی آرزوها از من گرفته شده. نه برای اینکه پول آرد یا ماکارانی بالا رفته،
برای اینکه حرمت انسان از بین رفته!
من به عنوان یک نویسنده ،که سی و هفت سال از عمرم؛ نوشتم اینجا صحبت نمیکنم.
سیزده ساله بودم سروش،
کیهان بچه ها،زنان؛همشهری،همه جا مطلب میدادم.یاسردبیر بودم.

70 کتاب دارم که خودتان بارها کاندیدجایزه کردید!جایی نمیگویم!
هشت بارجایزه اول متن فجر و بارها کارگردانی اول...
جایزه پروین اعتصامی،تندیس اول گفتگوی بین تمدنها،دهها بار داوری،ده ها جایزه دیگر،جایزه بهترین نمایشنامه نویس بعداز انقلاب!
تدریس مدام‌ در دانشگاه.
شما#حرمت مرا،امروز #شکستید!
شما وقتی به من میگویید ضامن، چک کارمندی!میدانید من ندارم، ومیدانید هرگز یک تومن از شما وام نگرفتم و
میدانم شما، آقا، چقدر وام گرفتید!برگه اش پیش من‌است! فکرنکنیدازکجا میدانم؟من روزنامه نگارم.
علی در #پستچی_دو،مجبور شد قصه را به آن شکل تمام کند، ماتحت فشار شدیدی بودیم.بعدهابه ماگفتند،بگویید،علی مرده!
قبول نکردم!گفتند بگوجسدش را پیدا نکردیم واین خاکستررا به نشانه او گذاشتیم، قبول نکردیم.
نه،علی اینگونه نیست.ویرانش کردید!
او نمرده،شما آزارش دادید،تیمارستانش بردید!
گریخت وحالابرگشته!
برگشته،تااز مردمش،حمایت کند،او شوهر من نیست!

پدردخترم‌هم،که تایم کوتاهی همسر من بود،درکلاب هاوس زندگی میکند!چه پدری!

او #مدیون من است.همانگونه برادری که وصیت نامه پدرم را رو نکرد ،آن دفترخانه،پلمب شد و وصیت نامه مخدوش اعلام‌‌ شد!

وازآن همه زمین ،خانه و مال پدری..هیچ به من نرسید!همین هم ،که در آن هستم، سه دنگش را ازخواهرم؛خریده ام.

این آقا هم ،مدیون من است.من یک روز؛ اینها را برای دخترش و همگان، کامل نشر میدهم.
در #رمان ابدی.
یک روز،دخترش میفهمد که با چه کسانی محشور است.اگر درک یک قصه تلخ واقعی راداشته باشد.
برخی دخترعموهای من ایرانند و میبینندکه من چه‌میکشم!از اینستاگرام خواستم بیرون بیایم؛

چون من‌#دختر_خوشبخته نیستم!حالا افشاگرم!
حالا معترضم، حالا عاصی ام و شما شغلها و زندگی ام راگرفتید و شمایک جواب به من بدهکارید!
چرا طرف ظلم‌را گرفتید؟

شما که از رشوه ها؛ اختلاس؛ شر خرها ؛ تهدیدهای مدام و عملی شده و جعل اطلاع داشتید.....خودتان گفتید ۱۵ سال حبس به او خورده....چه شد ؟ حبس را خرید ؟


شرفتان را چقدر فروختید؟

به اندازه دردِ دندان مادرم ،که نمیتوانم دندانپزشک ببرمش ، ارزش داشت ؟

#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CdmGmKVq12T/?igshid=MDJmNzVkMjY=
🩵

حدود سی و پنج سال پیش ؛ دفتری به نام " دفتر شعر جوان " پدید آمد که فراخوانی داد و از بین اشعار فرستاده شده ؛ عده ی محدودی را برای کلاسهای آموزشی ؛ انتخاب میکرد.

من خوش شانس بودم که آن فراخوان را در روزنامه دیدم ؛
و دو سه شعر از خودم فرستادم و بعد از چند هفته نامه ای آمد که پذیرفته شده ام...

مکان برگزاری کلاسها ؛ کتابخانه ی پارک شهر بود....نزدیک بازار
خیلی خیلی دورتر از #گیشا ی ما....

ولی وقتی اساتیدی چون دکتر #قیصر_امین_پور ؛ دکتر #حسن_حسینی ؛ استاد #ساعد_باقری ؛ استاد #محمدرضا_عبدالملکیان و.....اساتید کلاسی باشند مگر میشود نرفت؟

بخصوص اینکه سالها با آثارشان خو گرفته باشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....

و به این ترتیب من به همراه گروهی دیگر که برخی از آنها در این پیج هستند ، جزء سری اول هنرجویان #دفتر_شعر_جوان ؛ زیر نظر #خانه_شاعران_ایران شدیم.

اولین استادی که سی سال و اندی پیش؛ به کلاس ما آمد ؛
استاد "ساعد باقری" بود.....

که کلامی شیوا و بیانی رسا داشت و با اشتیاق ؛ کلی از او آموختم.

دیروز وقتی توسط دوستم ؛ بانو اشراقی ؛ فهمیدم ایشان قرار است #خسرو_و_شیرین #نظامی را
در خانه ی شاعران ایران ؛ تدریس کند ؛ یاد سی و پنج سال پیش افتادم که دختری رها بودم با بالهای قیچی نشده ....

اما این بار نه در کتابخانه ی پارک شهر ؛ نزدیک بازار بزرگ ؛ بلکه در #خانه_شاعران‌‌
در خیابان دولت‌.

و اینگونه بود که دیروز برای من زمان ؛ سی و پنج سال به عقب بازگشت....

من همان چیستای سابق نبودم‌...اما استاد ؛ هنوز ؛ پرشور و مدرس بود.‌‌

عکس :
من در کنار استاد ساعد باقری؛ که هنوز رسم و مرامش ؛ استادی است و بیانش همان گونه شیوا و شنیدنی‌‌‌‌‌‌‌.

چه خوب است آموختن از اساتید راستین.
و چه زیباست دیدار دوباره ی دوستان قدیم...

که اکنون هر کدام ؛ ستاره ی درخشانی در آسمان ادبیات ایران شده اند‌.

#شعر_ایرانی
#شاعران_ایرانی
#خانه_شاعران_ایران
#نظامی_گنجوی
#اساتید_ادبیات_ایران
#اساتید

.

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
https://www.instagram.com/p/C0BYqsguMtN/?igshid=MTRhZmU1ODE2NA==