چیستایثربی کانال رسمی
6.75K subscribers
6.01K photos
1.26K videos
56 files
2.11K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#چیستا ایزدبانوی ایرانی است که در اوستا به‌معنای علم، دانش، فرزانگی و معرفت آمده است. همچنین چیستا، دارندهٔ راه‌های خوب و آموزنده و راهنمای راه‌های خوب نیز دانسته می‌شود. به همین دلیل او را ایزدبانوی دانش هم می‌دانند. او را ایزدبانویی می‌دانند که به‌همراه سروش، همیشه میترا را همراهی می‌کنند. سپیدپوش است و در طرف چپ مهر است. چیستی به‌معنی اندیشیدن و دانستن نیز از این واژه مشتق شده‌است. پوروچیستا، کوچک‌ترین دختر زرتشت نیز از همین کلمه ترکیب یافته و به‌معنای بسیار دانا و پُردان است.

#ویکی_پدیا
#اینترنت
#چیستایثربی


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
یک جمله‌ی عاشقانه بگو!
نویسنده: مهسا گنجی
۸ مرداد ۱۳۹۶-۲۰:۳۰ 3 دیدگاه


#یادداشتی_بر_پستچی
برگرفته از صفحه نقد
#دیجی_کالا
#اینترنت



«چقدر نامه دارین خوش به حالتان. دخترم وقتی بچه بود یک روز گفت یک جلمه‎ی عاشقانه بگو لازم دارم.» گفتم: «چقدر نامه داری خوش به حالتان». دخترم فکر کرد دیوانه‌ام. شاید هم دیوانه شده بودم. خودم را گم کرده بودم. انگار گم کردن رسم‌مان شده بود. در آن روزگار هر شب می‌خوابیدی و بیدار می‌شدی چیزی را گم کرده بودی. آدمی را، عشقی را و خانه‌ای را… ».

آخ از عاشقانه‌های چیستا یثربی که درست وقتی همه مثل خوره به جان تلگرام و اینستاگرام‌شان افتاده بودند لب به سخن گشود و قصه‌ی عشق دوران نوجوانی‌اش را رهسپار گوشی‌های مردم کرد. خیلی نگذشته از روزهایی که زمزمه‌ی خواندن داستانی دنباله‌دار بین مردم دهان به دهان می‌گشت. اولین بار بی‌تفاوت از کنارش گذشتم اما با شنیدن و دیدن پست‌ها و کامنت‌ها فهمیدم قضیه جدی‌تر از آن حرفاست. باورم نمی‌شد که کسی توانسته در این دوره و زمانه چیزی بنویسد که گوشی به دست‌های عجول را وادار کرده باشد چند دقیقه‌ای در هفته را برای خواندن بلندترین پیامی که معمولا نخوانده ردش می کردند صرف کنند و عجیب‌تر از آن اینکه برای خواندن ادامه آن تا هفته‌ی بعد لحظه شماری کنند. یعنی کسی پیدا شده که ما را قصه‌خوان کند؟ اتفاق عجیبی بود. خیلی‌ها چیستا یثربی را نمی شناختند ولی پستچی را خوب می شناختند و منتظرش بودند. سوال بعدی این بود که آخر مگر چه نوشته یا چطور نوشته که این قصه این‌طور دست‌به‌دست می‌شود؟! به سختی می‌شود مطمئن بود کسی کپشن‌های بالای پنج خط زیر عکس‌های اینستاگرام را بخواند حالا چطور پیامی بلند بالا را با دقت و حوصله می‌خوانند و حتی اگر به دست‌شان نرسد هم با اشتیاق پیگیرش هستند. این انتشار و شروع غافلگیرانه‌ی پستچی، تشویقی تمام قد برای یثربی دارد. یک دست مریزاد، خداقوت و دعای عاقبت بخیری که در این بیراهه‌ی پر پیچ و خم، راهی امروزی برای رساندن قصه به گوش مخاطبانش پیدا کرده است، آن هم قصه‌ای عاشقانه!

اما حواشی دنباله‌دار پستچی به همین‌جا ختم نمی‌شود. داستان جالب‌تر می‌شود وقتی می‌فهمید پستچی بخشی از داستان زندگی خود چیستا یثربی است. چیستای نوجوانی که در همان خط اول عاشق پستچی محل‌شان می‌شود و صد افسوس از جنگی که به جان عشق‌شان می‌افتد. اوایل فکر می‌کردم پستچی باید قصه‌ی عجیب و غریبی داشته باشد اما به‌شدت ساده است. قصه ی عاشقانه‌ای ساده و شاید همین سادگی در دنیای پیچیده و فکر‌های پر مشغله‌ی امروزی توانست راه خود را مثل آبی زلال باز کند و به مخاطبانش برسد.

نقد: مهسا گنجی


#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
مابازی را تا اخر بلدیم.

چندین سال پیش،
در اتاقی بودم که شما ؛ با آن فردِ مثلا ممنوع الکار، داشتید
گل میگفتید و گل میشنیدید ؛

و من به عنوان#روزنامه_نگار حرص
میخوردم....

و ناخنهایم را در گوشتِ دستم فرو میکردم.

گفتید : برای خواباندن صدای برخیها ؛ بیشتر معروف شدنشان ؛ معافیتهای مالیاتی و شرکت بدون #مجوز شان در جشنواره های خارجی ، این کار را میکنید...

شما از یک علفزار ؛ علف میخورید و ازیک آخور!

همه ی شما.....

وگرنه حتی یک بچه ی کوچک میداند که سازمان سینمایی ؛
نه سازمان #حراست است و نه دادگاه !

و چنین مجوزی برای #ممنوع_الکار کردن افراد ندارد‌ !....

اساسا صورت مساله ؛ کاذب و فِیک است.
#عوام_فریبی است.


خودتان را بازی دهید ؛ آدمهای #مزدور و دو رو‌....
آدمهای پوشالی!

هر دو طرفتان را میگویم.

این #ملت را بازی ندهید !

ما از این قصه های زرد ؛ زیاد خوانده ایم و نوشته ایم !

آخرش با معروف تر و پولدارتر شدن طرف ؛ معافیتهای خاص مالیاتی و مصاحبه ی آزاد با شبکه های ایرانی مقیم خارج ،
عکسهای بیحجاب انطرف آب ؛ و...... تمام میشود.

با این کار شما ؛
آن طرف که تا دیروز ؛ بازیگری درجه دو یا سه بود ؛
به نان و نوایی میرسد
و حتی آن ور مرز ممکن است؛ داور مسابقه ا ی ؛ مجری یا چیزی شود ؛

یا با یک خواننده ی آن ور آبی عکسی بیندازد !
و اسمش ، سر زبانها بیفتد! مبادا فراموش شود🤣

شاید هم مدتی ، همسر یک آن ورِ آبی شود...
و بعد ابراز پشیمانی کند و برگردد.

در حالیکه تمام مدت آدمِ شما بوده و
برای خودتان کار میکرده....

یک یا دوسال دیکر برمیگردد ،
و اتفاقا احترام بیشتری دارد،

و قیمت و دستمزدش هم بالاتر رفته.....

پولدارتر و پروارتر شده ست و همه چیز فراموش میشود.

من در آن اتاق بودم...
یادتان هست آقا؟
دوره ی #احمدی_نژاد ؛

شبیه همین بازی را از نزدیک دیدم.....

هم آنها که درجه چندم بودند ؛
به شهرت و پول بیشتری رسیدند ،

هم شما......
که مثلا خشم عده ای را خواباندید.

و صد البته #زیرمیزی تان هم گرفتید !
از دو طرف ؛ البته !

#ما_بازی_نمیخوریم !
#سکوت _کنید
#شرم_کنید

مردم ؛ بازیچه ی افکار ابلهانه ی شما نیستند ؛

گرسنه ؛ بیکار و مریضند .
دارو نیست؛ کار نیست ؛ پول نیست ؛ حتی #اینترنت نیست !

بازیِ شهربازیهای متروکه را ؛ راه نیندازید،

تا اینها از یادمان برود !

وقاحت حد دارد...

ما ملت فراموشی هستیم.

#چیستا

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/ChXsba9rpIk/?igshid=MDJmNzVkMjY=