چنین گفت نیچه
7.29K subscribers
388 photos
9 videos
23 files
46 links
آکادمیِ "فریدریش نیچه":
درنگیدن بر نیچه و کوششي برای بازفهمِ اندیشه‌یِ او.

برگه‌یِ اینستاگرام:
www.instagram.com/Friedrich_nietzsche_ph

رسانه‌یِ شخصیِ گرداننده:
@Pooria_mgh1844
Download Telegram
برای نام‌نویسی در کارگاهِ خوانش و شرحِ کتابِ "چنین گفت زرتشت" به این آی‌دی پیام دهید (در نگر داشته باشید که زمانِ نام‌نویسی، رو به اتمام است):

@Pooria_mgh123

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
فریدریش نیچه، در پیش‌گُفتارِ کتابِ پُرآوازه‌اش، "تبارشناسیِ اخلاق"، می‌نویسد: «برایِ چنین کاري بی‌گمان چیزي می‌باید تا که خواندن را به هنر بدل کند.» (تبارشناسیِ اخلاق، ۲۴) به‌راستی، که انسانِ مُدرن را باید «هُنرِ خواندن» آموزاند! «هنر»ي که بتواند لایه‌هایِ نهانیِ جهان را واشکافته و رازهایِ ژرفِ آن را دریابَد. امّا، به نگر می‌رسد که در روزگارِ ما، «درنگیدن» و «ژرف‌کاوی» از یادها رفته است؛ در این روزگارِ «پُرسرعت» کَسي را یارایِ دراُفتادن با نوشتارهایِ دُشوارِ فلسفی نیست!
این نیچه است که همچون دیگر فیلسوفان، آدمیان را به «درنگ» وامی‌دارَد؛ «درنگیدن» بر اخلاق و جهان و هستی و...؛ «درنگیدن»ي که ما را از «آسودگیِ نکبت‌بارِ» خویش رهانده و به اندیشه خواهد کشاند.
امّا، نوشتارِ نیچه، سرشار از پیچیدگی‌هایِ زبانی، فلسفی، ادبی و هُنری است، که به‌آسانی به فهم اَندر نمی‌آید. از این روی، برای راه یافتن به این نویسه‌هایِ «دیریاب»، باید «هُنرِ خواندن» را آموخته و با کمکِ یک راهنما آن را در خود بپرورانیم. در این دوره، با درنگیدن بر کتابِ "چنین گفت زرتشت"، خواهم کوشید که با همراهیِ دوستانِ فرهیخته، به «نیچه‌خوانی» بپردازم.

آخرین مهلتِ نام‌نویسی در کلاس‌هایِ خوانش و شرحِ چنین گفت زرتشت، تا پایانِ امشب بوده و کلاس‌ها از فردا (شنبه، چهارمِ دِی‌ماه) آغاز خواهد شد.
برای نام‌نویسی، به این آی‌دی پیام دهید
:

@Pooria_mgh123

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#نمونه_جلسات

نشستِ چهارم (پیش‌گفتار، پاره‌یِ سوّم)

پ. ن: برای نام‌نویسی در کارگاهِ خوانش و شرحِ کتابِ "چنین گفت زرتشت"، به این آی‌دی پیام دهید:

@pooria_mgh123

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
چنین گفت نیچه
Voice message
در این گُفتار، به خوانش و شرحِ خطّ به خطِّ پاره‌یِ سوّمِ پیش‌گُفتارِ کتابِ "چنین گفت زرتشت" پرداخته‌ام.
برخي از مواردِ مطرح‌شده در این نشست را در هیچ‌کدام از شروحِ فارسی یا غیرِفارسیِ این کتاب، نخواهید یافت.
در نگر داشته باشید، که این گُفتارِ طولانی، تنها به شرحِ دو صفحه از کتابِ "چنین گفت زرتشت" اختصاص دارد!

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
چنین گفت نیچه
Voice message
این تفسیر را چه‌گونه توصیف می‌کنید؟
Anonymous Poll
60%
خوب
27%
متوسّط
13%
ضعیف
درود بر همگی، وقت بخیر.
بارها گفته و بازمی‌گویم که خوانشِ نوشته‌هایِ نیچه را باید با آگاهیِ ژرف و بُنیادین از تاریخِ فلسفه و "کتابِ مقدّس" انجام داد.
نیچه، در نوشته‌هایِ خود، به‌ویژه در کتابِ "چنین گفت زرتشت"، طعنه‌هايي بسیار ظریف و بی‌نهایت درنگیدنی را پنهان کرده است که برای واشکافیِ آن‌ها باید با "عهدِ قدیم" و "عهدِ جدید" آشنا بود.
در نشست‌هایِ تازه‌یِ "خوانش و شرحِ کتابِ چنین گفت زرتشت"، کوشیده‌ام تا افزون بر دفاع از این رویکرد، با آوردنِ شواهدِ بسیار از درونِ نویسه‌ها، درستیِ آن را نشان دهم. زیرا به نگر می‌رسد که این کار، به دلیلِ دشواری، هنوز در ایران، صورت نگرفته است.
آری! به‌راستی که «هزار باده‌یِ ناخورده در رگِ تاک است!» و به‌قولِ حافظِ شیرازی:

«این شرحِ بی‌نهایت، کَز زُلفِ یار گفتند؛/ حرفي ست از هزاران، کاندر عبارت آمد.»

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
انسان باغچه‌یِ خوشبختیِ خویش را بر دهانه‌یِ آتشفشان بنا کرده است.

#فریدریش_نیچه
از کتابِ #انسانی_بسیار_انسانی

پیرامونِ این پاره بیندیشیم:
[فرگردِ نخست]

نیچه، فیلسوفي ست که پسِ‌پشتِ زرق و برقِ فریبنده‌یِ مُدرنیته‌یِ باختری [= غربی]، گَندبویِ هزاره‌ها را دریافته و دخترِ جوانِ مُدرنیته را پیرزني سال‌خورده و زشت می‌یابد. به‌راستی، چرا یک فیلسوف، باید به دست‌آوردهایِ بسیار مُدرنیته، در سده‌یِ نوزدهم، این اندازه بَدگمان باشد؟ چه چیزي می‌تواند خوشبختیِ انسانِ مُدرن را ویران سازد؟
نخست، باید بگوییم که شیوه‌یِ نیچه، برای پرداختن به هر پُرسمان [= مسئله]ي، شیوه‌اي «تاریخی» و «تبارشناسانه» است. به‌دیگر سخن، برای اندیشیدن به هر چیز، ناگزیریم که تاریخِ آن را فرادیده گذاشته و چه‌گونگیِ دگرگونیِ آن را، در درازنایِ تاریخ، دریابیم. برای نمونه، نیچه در کتابِ "تبارشناسیِ اخلاق"، به واکاویِ تاریخِ مفهوم‌هایِ «خوب» و «بَد» پرداخته و دگرگونیِ آن را در گذار از یونانی‌گری به مسیحیّت وامی‌شکافد. چنین نگرشي ما را از خام‌باوریِ پیشینِ‌مان بیرون آورده و به درنگیدن و اندیشیدن وامی‌دارد. این بدان چِم [= معنا] است که برای یک تبارشناس، همه‌یِ چیزها، افزون بر نمودِ [= ظاهرِ]شان، دارایِ یک اندرونه‌یِ تاریخیِ بسیار ژرف هستند. به زبانِ فلسفی، می‌توان گفت که هیچ‌چیز ایستا «نیست»؛ بلکه «می‌شود». از این روی، مفهوم‌هايي که ما با آن سَر و کار داریم، چیزهايي پیشینی و ایستا [= ثابت] نیستند؛ زیرا در درازنایِ تاریخِ اندیشه پیش رفته و هر دَم، خود را به گونه‌اي تحقّق بخشیده‌اند.
برپایه‌یِ آن‌چه گفته آمد، بایسته [= ضروری] است که هنگامِ رویارویی با پُرسمانِ [= مسئله] مُدرنیته نیز، به واشکافیِ تبارِ پنهانی و ریشه‌هایِ تاریخیِ آن بپردازیم. نیچه، اندیشه‌یِ روزگارِ مُدرن را دُنباله‌اي بیمارگون بر کیشِ مسیحی دانسته و مسیحیّت را هم همان «افلاطون‌گرویِ مردمی» می‌داند. گفتنی ست که این نگرش را نمی‌توان یک نگرشِ تازه دانست؛ زیرا بسیاري از اندیشمندان کهنه یا نو، سویه‌هایِ افلاطونی و نوافلاطونیِ کیشِ مسیحی را واشکافته و آن را دریافته‌اند. (برای نمونه به "درس‌گُفتارهایِ تاریخِ فلسفه"یِ هگل بنگرید.) نیچه، گمان می‌کند که این کشیدگیِ [=امتدادِ] افلاطون‌گروی، دستِ کم، دو پیامدِ تبهگن دارد:

۱. دو-جهانیّت
۲. مُطلق‌خواهی

دُنباله دارد...

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
چنین گفت نیچه
انسان باغچه‌یِ خوشبختیِ خویش را بر دهانه‌یِ آتشفشان بنا کرده است. #فریدریش_نیچه از کتابِ #انسانی_بسیار_انسانی پیرامونِ این پاره بیندیشیم: [فرگردِ نخست] نیچه، فیلسوفي ست که پسِ‌پشتِ زرق و برقِ فریبنده‌یِ مُدرنیته‌یِ باختری [= غربی]، گَندبویِ هزاره‌ها را…
پیرامونِ این پاره بیندیشیم:
[فرگردِ دوّم]

واشکافیِ دو-جهانیّت، در فلسفه‌یِ افلاطونی، کارِ دشواري نیست و ساده‌ترین و خام‌ترین گونه‌یِ رویارویی با افلاطون هم دوگانه‌یِ «ایده/نمود» را در این فلسفه بازمی‌شناسد. نیچه، باور دارد که افلاطون، کَسي ست که نخستین‌بار این دو-جهانیّت را به فلسفه تحمیل کرد. به‌دیگر سخن، همه‌یِ اندیشمندان را واداشت که حقیقت را نه در همین‌ جهان، بلکه در یک «آن-جهان» جست‌وجو کنند. کیشِ مسیحی، با وام‌گیریِ همین دو-جهانیّت، آن را به دوگانه‌یِ «جهان/ پادشاهیِ خداوند» تَرادیسید [= تبدیل کرد] و "ایمانوئل کانت" هم با دَرانداختنِ دوگانه‌یِ «پدیده/پدیدار»، آگاهانه یا ناآگاهانه، به همین آرمانِ دروغین، نگر داشت. (برای آگاهیِ بیشتر، به بخشِ "داستانِ یک خطا"، از کتابِ "غروبِ بُت‌ها" بنگرید.) نیچه، در فرازي پُرآوازه و زیبا می‌نویسد: «منِ من مرا غروري تازه آموخت و من آن را به آدمیان می‌آموزانم: دیگر سرِ خویش در ریگزارِ چیزهایِ آسمانی فرونبردن، بل آن را آزادانه به دوش کشیدن، چون یک سَرِ زمینی که برایِ زمین معنا می‌آفریند!» (چنین گفت زرتشت، ۴۴)
امّا نیچه باورمند [= معتقِد] است که فلسفه‌یِ افلاطون، افزون بر «دو-جهانیّت»، تباهیِ دیگري را نیز بنیان نهاد. «مطلق‌خواهی»، همان آرمانِ تبهگنی است که نیچه، در جای‌جایِ نوشته‌هایش، به آن می‌تازد. به گمانِ نیچه، این مطلق‌خواهی، از چشم‌داشتِ [= انتظارِ] «ایستایی [= سکون، ثبات]» برخاسته است. به‌راستی، این افلاطون بود که با دگرسانی‌نهادن [= تمایز گذاشتن] میانِ «ایده/نمود»، ایستایی را به جهانِ دیگر پرتاب کرد و شناخت را نیز ویژه‌یِ همان جهانِ خیالی (!) دانست. همین مطلق‌خواهی است که اخلاقِ مسیحی را، در پیِ اخلاقِ «فضیلت‌گروانه»یِ افلاطونی، به‌بار آورد؛ و در پایانِ این راهِ دراز به «امرِ مطلقِ» کانت انجامید. همان‌گونه که می‌بینیم، این فَراروند [= پروسه] بیمار، از روزگارِ باستان تا روزگارِ ما، با نگاهداشتِ جوهره‌یِ خویش، در جامه‌اي نو پدیدار گشته است. به‌دیگر سخن، روزگارِ مُدرن را هیچ سویه‌یِ «نو»یي نیست؛ زیرا نمی‌تواند از زیرِ سایه‌یِ سنگینِ «دو-جهانیّت» و «مطلق‌خواهیِ» افلاطونی بیرون آید. «ای عاشقِ حقیقت، بر این مطلق‌خواهانِ زور‌آور رشک مَوَرز! [شاهبازِ] حقیقت هرگز بر ساعدِ هیچ مطلق‌خواه ننشسته است.» (چنین گفت زرتشت)

دُنباله دارد.‌.‌.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
به‌راستی، من نشانه‌ها و هشدارِ خواب را خوب درمی‌یابم: آموزه‌های‌ام در خطر افتاده است؛ هرزه علف‌ها گندم‌نمایی می‌کنند.
دشمنان‌ام نیرو گرفته‌اند و آموزه‌یِ مرا باژگونه جلوه داده‌اند، تا بدان‌جا که عزیزترین کسان‌ام نیز از ارمغان‌هايي که ایشان را داده‌ام شرمسار شده‌اند.
دوستان‌ام گم گشته‌اند و آن ساعت فرارسیده است که گم‌گشتگان‌ام را بجویم.

#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ کودک با آینه
برگردانِ داریوشِ آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#نمونه_جلسات

نشستِ نُهم (درباره‌یِ سه دگردیسی)

پ. ن: برای نام‌نویسی در کارگاهِ خوانش و شرحِ کتابِ "چنین گفت زرتشت"، به این آی‌دی پیام دهید:

@pooria_mgh123

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
هیچ ملّتي بی‌ارزیابی نتواند زیست. امّا اگر در پیِ پاییدنِ خویش باشد نباید آن‌گونه ارزیابی کند که همسایه‌اش می‌کند.
بسا چیزها که ملّتي نیک می‌نامید و ملّتي دیگر مایه‌یِ سرافکندگی و رسوایی می‌شمرد: من چنین یافتم. بسا چیزها یافتم که این‌جا بد خوانده می‌شدند و آن‌جا بر قامتِ‌شان جامه‌یِ تشریف می‌پوشاندند.
هیچ همسایه دیگري را درنیافته است و روان‌اش همواره از جنون و شرارتِ همسایه‌اش در شگفت بوده است.
بر فرازِ هر ملّت لوحي از نیکی‌ها آویخته است. هان! این لوحِ چیرگی‌هایِ او ست. هان! این بانگِ خواستِ قدرتِ او ست.

#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
درباره‌یِ هزار و یک غایت
برگردانِ داریوشِ آشوری

پ. ن: بسنجید با:

Μάχεσθαι χρὴ τὸν δῆμον ὑπὲρ τοῦ νόμου ὅκως ὑπὲρ τείχεος.

[مردم باید برای قانونِ‌ [= نُمُس]شان نبرد کنند، چنان‌که برای دیوارها [یِ شهرِشان می‌جنگند.] ]

(#هراکلیتوس، پاره‌یِ ۴۴، برگردانِ داریوشِ درویشی)

پیرامونِ این پاره بیندیشیم:

برای نشان‌دادنِ بایستگیِ [= ضرورتِ] نبرد بَر سَر "νόμος"ها، باید گفت که انسان‌هایِ گِردآمده در یک گروه [= قوم، اُمّت، ملّت، کشور، قارّه، جنبش و دیگرها] خود را با همین «نُمُس‌»ها تعریف کرده و بازمی‌شناسند. به‌راستی، آدمی چیزي نیست مگر گردآیه [= مجموعه]اي از «نُمُس»ها!
بی‌گمان، مردمي که مرزِ خود را با سایرِ مردمان نشناسد، و از هم‌سانی‌ها [= شباهت‌ها] و دگرسانی‌ها [= تفاوت‌ها]یِ خویش با دیگران آگاه نباشد، «خویشتنِ خویش» را گُم کرده و چندپاره خواهد شد.
اکنون، می‌توان دایره‌یِ «نُمُس» را تا «فرهنگ»، «تمدّن» و «زبان» نیز گُستراند؛ از این روی، نبردِ آگاهانه و سنجش‌گرانه بَر سَرِ «نُمُس»ها، برای جان بخشیدن به کالبدِ مرده‌یِ یک گروه، بایسته [= ضروری] می‌نماید. از یاد نباید بُرد که ما پدافندگرانِ [= مدافعانِ] «نُمُس»هایِ خویشیم؛ و هستیِ ما به همین پایداری و نبرد گِره خورده است؛ به دیگر سخن، ما «هستیم»، تا آن‌جا که برای «نُمُس»هایِ‌مان جنگیده و جایگاهِ آن‌ها را در جهانِ خویش می‌جوییم.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#نمونه_جلسات

نشستِ هشتم (پیش‌گفتار، پاره‌یِ هشتم و نُهم و دهُم)

پ. ن: برای نام‌نویسی در کارگاهِ خوانش و شرحِ کتابِ "چنین گفت زرتشت"، به این آی‌دی پیام دهید:

@pooria_mgh123

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
چنین گفت نیچه
Voice message
این تفسیر را چه‌گونه توصیف می‌کنید؟
Anonymous Poll
61%
خوب
21%
متوسّط
18%
ضعیف
من خواستِ دو تني را زناشویی می‌خوانم که کسي را می‌آفرینند از آفرینندگانِ خود بیش. آنچه من زناشویی می‌خوانم، احترامِ این دو تن است به یکدیگر در مقامِ خواستارانِ چنین خواست.
این باد معنا و حقیقتِ زناشویی‌تان. امّا دریغ، چه بنامم آن را که بس_بسیاران، این زایدان، زناشویی می‌نامند؟
وای ازین جفت‌شدنِ مسکینیِ روان! وای ازین جفت‌شدنِ پلیدیِ روان! وای ازین جفت‌شدنِ آسودگیِ نکبت‌بار!
این‌ها همه را زناشویی می‌نامند و بر آن اند که پیوندِشان را در آسمان بسته‌اند!
امّا، من دوست نمی‌دارم این را، این آسمانِ زایدان را! نه، دوست نمی‌دارم اینان را، ابن جانورانِ به دامِ آسمان اوفتاده را!

#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ درباره‌یِ زناشویی و فرزند
برگردانِ داریوشِ آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#نمونه_جلسات

نشستِ بیستم (درباره‌یِ مگسانِ بازار _پاره‌یِ نخست)

پ. ن: برای نام‌نویسی در کارگاهِ خوانش و شرحِ کتابِ "چنین گفت زرتشت"، به این آی‌دی پیام دهید:

@pooria_mgh123

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#نمونه_جلسات

نشستِ بیستم (درباره‌یِ مگسانِ بازار _پاره‌یِ دوّم)

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
به بهانه‌یِ نوروز و آغازِ سالِ ۱۴۰۱ خورشیدی:
پوریا معقولی

هر «نو»شدني، باید آدمی را به اندیشه بَرانگیزانَد. اینک که زمین به پذیره‌یِ بهار و شکوفه آمده است، بسیار نیکوست که ما نیز خاربُنانِ اندیشه‌یِ خود را دور ریخته و به‌جایِ آن، شکوفه‌یِ نواَندیشی بنشانیم.
برخي می‌گویند که گفتنِ این شادباش‌ها و برگزاریِ این نکوداشت‌ها، دَردي را دَوا نکرده و چه بسا پَس‌رفت و هرروزینگی را برای مردمان به‌بار آورَد. امّا به گمانِ من، توانستنی [= ممکن] است که همین بازگفتنِ شادباش‌هایِ ظاهری، کَسي را در اندیشه‌یِ نو شدنِ راستین اندازَد. از این‌روی، باور دارم که بازگفتنِ شادباشِ اندیشمندانه، به بهانه‌یِ نوروز، نه تنها نشانِ لغزشِ فرهنگی نیست، که با درنگیدن بر همین نو شدن‌هایِ ظاهری، می‌توان اندرونه‌یِ خویش را نو کرد و آیینه‌یِ دلِ خود را صفا داد.
نوروز، آییني است بسیار کهن، که در درازنایِ هزاره‌ها نگهداری شده و هم‌اینک، به دستِ ما رسیده است. نوروز، نشانه‌اي است از هم‌بستگی، که در جا‌ی‌جایِ این مرز و بوم وجود دارد. نوروز، از کاخ‌هایِ پُرشکوه و اسطوره‌ایِ جمشید گذشته و خود را به آیین‌هایِ ویژه و زیبایِ شاهانِ هخامنشی و ساسانی رسانده است؛ نوروز، چونان نسیمي خوش و دل‌پذیر به سُروده‌هایِ سخن‌سُرایانِ پارسی راه یافته و دربارِ پادشاهان و سفره‌یِ درویشان را دَرنوردیده است.
فردوسیِ بزرگ چه نکوآرزویی می‌کند:

«همه‌ساله بختِ تو پیروز باد؛/ شبانِ سیه بر تو نوروز باد.»

باشد که این یادگارِ نیاکان را پاس داشته و هم‌هنگام با نو شدنِ «روز»، «اندیشه‌»یِ خود را نو سازیم.

ایدون باد!

Join Links↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🆔 @fnietzsche