کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.79K subscribers
22.9K photos
27.6K videos
95 files
41.4K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت65 بااین حرکت بابا فرهاد زود گفت خودم میدونم اقای محمدی مزاحمتون شدم ولی شما که بهترمیدونید من شاهین مثل دوتا برادر میمونیم میخواستم بیرون قرار بزارم تاببینمش ولی خودش نذاشت بازم معذرت میخوام ازتون باتموم حرف فرهاد،شاهین گفت ن.پسر اینچه حرفیه…
#پارت66

بازومو تودستش گرفت گفت


رفتی تواتاق قشنگ فضولیاتو کردی اره


چی میگی فضولی چی رو میخوام بکنم



فضولی چی رو میخوای بکنی پس یه ساعت تو اتاق با بابات چه غلطی میکردی



داشتیم حرف میزدیم

گفت تاوقتی خودش تو اتاقه منم باید تو اتاق باش میگفت از این پسره خوشش نمیاد



به بازوم فشار بیشتری اورد.گفت


وای به حالت از حرف های منو فرهاد

چیزی به عمو گفته باشی بلایی به سرت

میارم که مرغ های اسمون به حالت گریه کنن



باگفتن این حرفش بازومو ول کرد به سمت اتاقش رفت



نگاهی به بازوم کردم جایی انگشتاش رو دستام مونده


پسره روانی حالا انگار چیا گفتن



میخواستم برم توی اتاق که صدای پیامک گوشی اومد


روی عسل خوری یه گوشی بود


گوشی رو ورداشتم نگاهی کردم به قابش عکس فرهاد روش بود،



پس گوشی فرهاد جامونده بود



صفحه گوشی رو روشن کردم رمز نداشت


فضولیم هم گل کرده بود


برم گوشیشو چک کنم زود به سمت

اتاقم رفتمو در رو بستم روتخت نشستم رفتم توگالریش,



باورم نمیشد ایناچین توی گوشیش


باباحق داشت ازش بدش بیاد
...

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت65 رمان پارادوکس بعد بی توجه به قیافه بهت زده ی من، دست فائزه رو گرفت و از همان مسیری که اومد، برگشت. مات شده بودم. باورش برام سخت بود که الان تو اون محلی که با ابرو زندگی کردم همه ادمای اونجا به من به چشم دختر خراب نگاه می‌کنن. دیگه سرما و خنکی هوا…
#پارت66
رمان پارادوکس

سه سال بعد..

با کشیده شدن گوشه ی مانتوم اروم چشامو باز کردم. چشمم که به لپ های گل انداخته ی ارزو افتاد لبخندی زدمو گفتم:
_ چیشده خاله؟؟؟
خنده ی شیرینی کرد و گفت:
_ میشه برم پشمک بخرم؟
بعد دستشو به سمت مرد دست فروشی که گوشه پارک پشت دستگاهش نشسته بود گرفت. از تو کیفم پول در اوردمو دادم دستش.
_ بیا خاله. برو زود باید برگردیم. وگرنه مامان فاطمه دیگه اجازه نمیده که بیایم.
_ چشم.
و بعد با سرعت به سمت مرد پشمک فروش دوید. با لبخند براندازش میکردم. چقدر زود گذشت.. چه زود بزرگ شده بود. امسال باید میرفت مدرسه.بعد سه سال امروز روی همون نیمکت رنگ و رو رفته قدیمی نشسته بودم. با تموم روزای بد و خوبی که گذروندم تونستم رو پای خودم وایسم. البته کمک های حدیث و پروانه و مامان بیشترین تاثیرو داشت. دیگه کمتر به اون اتفاق فکر میکردم.فراموش نشده بود اما تونسته بودم باهاش کنار بیام.چند دقیقه بعد با پشمک تو دستاش برگشت و گفت:
_ خاله اگه میخوای بریم من حاضرم.
اروم گوشه ی لباسشو درست کردمو گفتم:
_دیگه نمیخوای بازی کنی ؟
_ نه.
ازجام بلند شدمو دستشو گرفتم:
_ بریم.
همونجور که پشمکشو میخورد راه افتاد:
_ خاله تو نمیخوری؟؟
_ نوش جونت عزیزم.
همزمان در ماشین و باز کردم و صبر کردم تا سوار شه. بعدش خودم نشستم پشت فرمون و به سمت پرورشگاه حرکت کردم.

@kadbanoiranii
#پارت66

*****

دکوراسیون سبز و سف
ید مطب دکتر سعادت، با اون تابلو های نقاشی الهام گرفته از طبیعت آرامش خاصی داره و مشخصه پشت طراحیش فکر و سواد نهفته.

وقتی موضوع آوردن نيلو پیش روانپزشک رو مطرح کردم فکر میکردم عمه مخالفت کنه اما گفت هرکار که لازمه برای خوب شدنش انجام بدم. من هم فرصتو از دست ندادم و بلافاصله وقت گرفتم.... و حالا نيلو رو با خودم همراه کردم تا اولین مشاورشو همین امروز شروع کنه.


با نیم ساعت تاخیر بالاخره منشی اسممون رو صدا میزنه. :

_خانم حق طلب بفرمایید داخل نوبت شماست.

پشت ویلچر نيلو قرار میگیرم و به طرف اتاق پزشک حرکتش میدم.

پشت در می ایستم و با انگشت تقه ای به در میزنم و وقتی دکتر اجازه ی ورود میده، درو باز میکنم و داخل میشیم.


چهره ی خندان و بشاش دکتر توجهمو جلب میکنه.
مردی حدودا 40 ساله که برای مدارک و لوح های متعددی که به دیوار پشت سرش نصب شده زیادی جوان به نظر میرسه.

لبخندی میزنم و سلام میدم.

_سلام آقای دکتر.


نگاهشو بین من و نيلو می چرخونه و با دست به یکی از صندلی های روبروی میزش اشاره میکنه وجوابم رو میده :

_سلام بفرمایید بنشینید.

قبل از نشستن خم میشم و در گوش نيلو میگم :


_نمیخای سلام بدی نیلی.

به شدت رو بر می گردونه و میدونم از اینجا اومدن راضی نیست.
صاف می ایستم وکمی به جلوتر هلش میدم و روی صندلی می شینیم.

دکتر با رویی گشاده به نیلو میگه :

_خانوم زیبا من رو لایق هم صحبتی نمیدونید؟!

نیلوفر سرشو پایین میندازه.

میدونم اونقد باتجربه و باهوش هست که متوجه مشکل نيلو بشه اما من به طور کامل اتفاقات این چند ماه رو براش توضیح میدم
از خواستگاری و علاقه ی ساشا،
تا وقت گذروندنشون باهم
قرار عقد و عروسی
تصادف
فلج شدنش
و در نهایت رها شدنش توسط ساشای نامرد که منجر به سکوت نيلوفر شد...

دکتر با دقت به حرفام گوش میده و هرلحظه چهره اش بیشتر درهم میشه.

نيلوفر هم به گلدون چوبی روی میز خیره شده و به داستان زندگیش گوش سپرده.

این روزها مظلومیتش دل سنگ رو هم آب میکنه.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت66



صدای شاهین حواس مسعود و پرت کرد:

- مسعود، مسخره بازی درنیار عطر و بده به خانوم.

مسعود می خواست جواب شاهین و بده که من ادکلن و ازش دزدیدم.

با این حرکت من، به سمتم خیز برداشت تا شیشه رو ازم بگیره اما من شروع کردم به عقب عقب رفتن

.حالا من می رفتم عقب و اون میومد جلو...

درست شبیه چند دقیقه پیش منتهی برعکس!

مسعود همون طور که به سمتم میومد، با حالتی عصبی گفت:

بدش به من!دلم نمیخواد تو بگیریش. مگه زوره؟!بدش من!!

- نمیخوام... برای چی باید بدمش به تو؟!

- بهت گفتم بدش من!

نمیخوام.

- بهت میگم بده من اونو

- نمیخوام

- تو خیلی بی جا میکنی که نمی خوای دختره ی به اینجا که رسید، حرفش و خورد.

می خواست به من فحش بده؟!غلط کرده! با حرص گفتم:خودت بی جا


حرفم توی دهنم ماسید!چون مسعود با یه حرکت شیشه عطرو ازم گرفت.

خواستم پسش بگیرم.

بهش نزدیک شدم و دستم و بردم سمت دستش که یهو مسعود تعادلش و از دست داد و شیشه عطر از دستش افتاد...

از عطر به اون خوش بویی فقط یه عالمه شیشه خورده مونده بود!!!

ای بمیری مسعود دست و پا چلفتی!!!!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر