کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.8K subscribers
22.9K photos
27.7K videos
95 files
41.5K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت89 یکی رو میخواد ولی مطمعنه که هیچ وقت بهش نمیرسه کی رو میخواد؟ هرکاری کردم بهم نمیگه اینجوریشو نگا نکن که انقد شاده برای خودش فرهاد کوه کنی ایه اگه واقعا یه کسیو میخواست با ده نفر نبود اخه شادی چه ربطی داره ؟ چون عاشقه نباید خوش بگذرونه جوونی…
#پارت90

ولی افرین که باهاش رفیق نشدی، پسره ی بیشعور هنوز یه زنگ نزده بگه خوش اومدی.


با خنده بهش گفتم:خودتم خوب میدونی سر شما دوتا توی فامیل دعواست

هر کدوم از دخترای فامیل میخوان تورتون کنن،

دوتا تونم یکی از یکی مغرور تر

من موندم که چی دارید که این دخترا بخاطرتون سرو دست میشکنن؟


دستشو روی کمرم گذاشت، به سمت جلو حرکتم داد و گفت:برو، برو که دیگه داری زیادی حرف میزنی.


خندیدمو به سمت آشپز خونه رفتم.


تصمیم گرفتم شام زرشک پلو با مرغ درست کنم...


تقریبا چهل دقیقه ای طول کشید تا غذارو درست کنم .


همینه که میخواستم از آشپز خونه بیام بیرون که صدای باز شدن در اومد
بابا با شاهین وارد شدن


سلام کردم بابا مثل همیشه جوابمو نداد
ولی شاهین گفت سلام خانم کدبانو


غذا کی حاضر میشه؟ که روده کوچیکه داره روده بزرگه رو میخوره


خندیدمو و گفتم تا بیست دیقه دیگه حاضر میشه


پس منو و عمو میریم تا لباسامونو عوض کنیم و یه آبی ام به سرو صورتمون بزنیم


اینم شیرینی بزارش یخچال


باشه ای گفتمو و دوباره وارد آشپز خونه
شدم


شیرینی رو توی یخچال گذاشتم، زیر کتری رو هم روشن کردم.


ظرفارم از تو کابینت برداشتم
تقریبا بیست دقیقه ای شد نگاهی به میز کردم همه چی عالی بود

لبخندی زدمو گفتم اینم شام آشتی کنون

همون دقیقه شاهین و بابا وارد آشپز خونه شدن


شاهین با دیدن میز غذا...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت89 رمان پارادوکس ماشین و خاموش کردم و با تن لرزون از ماشین پیاده شدم. دستام به حدی میلرزید که نمیتونستم کلید تو در بچرخونم. بعد سرو کله زدن با در بالاخره بازش کردم و وارد شدم. چشمم به پروانه افتاد که گوشه اتاق تو خودش چنبره زده بود و خوابش برده بود.…
#پارت90
رمان پارادوکس

با صدای ارومی پشت تلفن گفت:
_ کاری نکردم. امیدوارم روزی جایی ببینمت که به بالاترین درجه ها رسیده باشی.
در مقابل اینهمه خوبی و محبتش جز سکوت هیچی نمیتونستم بگم. فقط اروم لب زدم:
_ ممنونم.
_ خوب دیگه فیلم هندیش نکن. من دیگه برم. یادت باشه قبل رفتنم حتما ببینمت خداحافظی کنیم.
دنده ماشینو عوض کردم و گفتم:
_حتما. اصلا مگه میشه بی خداحافظیم رفت؟
_ باشه پس میبینمت دیگه. کاری نداری؟
_ نه مواظبه خودت باش.
_ توام همینطور. خداحافظ.
_ خداحافظ.
تلفن و که قطع کردم رسیده بودم به شرکتشون. حالم خیلی خراب بود. از وقتی دیشب اونجا اون مرد غریبه ی اشنارو دیدم داغون بودم. نکنه توهم زدم؟ نکنه از بس تو فکر اون اتفاق و اون غریبه بودم دیشب فکر کردم که دیدمش. حتی تصویر درستی هم ازش تو ذهنم نبود. یعنی ممکن بود که اشتباه کرده باشم؟ دیدن اون شخص اونم درست وقتی که حال روحی خوبی نداشتم واقعیت بود؟ نمیدونم. شک کرده بودم.کلافه از فکرای بیخود و خسته کننده چند تا نفس عمیق کشیدم و سعی کردم اروم باشم. چه اون تصویر واقعی بوده باشه چه توهم، الان دیگه گذشته بود. از حدیث یاد گرفته بودم که به گذشته فکر نکنم. چون قرار نیست چیزی به عقب برگرده‌.نگاهی به پله های ورودی ساختمون انداختم. لبخند مصنوعی رو لبم نشوندمو اروم به سمت پله ها رفتم.
کسی نباید ضعف منو ببینه

@kadbanoiranii
#پارت90


موبایلم رو از جیب شلوارم خارج میکنم و برای بابا اس ام اسی ارسال میکنم :


**رانندمو فرستادم دنبالشون و گفتم روی یک تابلو اسمشونو بنویسه و دستش بگیره. بگو حواسشونو جمع کنن...



تا پایان تایم کاری شرکت چیزی نمونده.

بايد سری به آزمایشگاه بزنم و بعد به خونه برم و بعد از سیزده سال با اقوامم رو به رو بشم .

اینکه هرگز دلم نخواست به ایران برگردم و موندن در اینجا رو ترجیح دادم به این دلیل بود که هیچ وقت کسی تو زندگیم سَرک نکشه و فک و فامیل با دخالت یا کنجکاوی هاشون سدی برای رسیدن به اهدافم درست نکنن،
اما الان مجبور به خوردن آشی هستم که پدر برام پخته... یجورایی قراره با اون دختر هم خونه باشم. و
واقعا که باید برای حماقتی که کردم، به خودم آفرین بگم...

قبل از اینکه این افکار عصبیم کنه، کیف دستی چرمم رو برمیدارم و تحقیقاتی که کار آموز ها برای تایید نهایی به من دادند داخلش جای میدم و سرمو بالا میگیرم از اتاق خارج میشم.

قدم هامو منظم و محکم برمیدارم و با اخمی که جزئی از اجزای صورتم شده به طرف آسانسور میرم.

سوفیا بادیدنم از پشت میزش بلند میشه و میگه :


_You are Coming dr ?
(تشریف می برید دکتر ؟)


با حرکت سر تایید میکنم و میگم :


_Yes, See you tomorrow.
(بله، فردا می بینمت.)


با وجود سیاه پوست بودن، چهره ی دلنشینی داره درست مثل رفتارش و در این مدت کوتاه که از استخدامش گذشته به راحتی در بین کارمندها محبوب شده.

وارد آسانسور میشم و دکمه ی P رو فشار میدم.

تا رسیدن به پارکینگ با گوش سپردن به موزیک ملایمی که درحال پخشه، سعی میکنم، به ذهنم نظم بدم و با صدای زنی که رسیدن به طبقه ی مورد نظر رو هشدار میده از این اتاقک متحرک بیرون میام و به سمت جای پارک ماشین میرم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت90




- نه بابا؟!گاگولم مگه می تونن زیر پایی رد کنن ؟! چقدر عجيبه

پوزخندی زدم و همون طور که می رفتم، بلند گفتم:هیچ چیز عجیب تر از بلایی که قراره امروز سرتو بیاد نیست خودشیفته!!!

هه...دیگه صداش در نیومد... معلوم بود مطلب و نگرفته حقم داره!!!

بیچاره تو خوابم نمی بینه که دوست دختراش همدیگرو بشناسن

!آه...آه... چه شود!!افرض کن هستی بره بزن بزن ودعوا با مسعود..

وای کاش منم می تونستم این صحنه های اکشن و ببینم... حیف
!!!
- کدوم گوری رفته بودی؟!

- حیاط.

- حیاط چه غلطی می کردی؟!؟؟

- رفته بودم پیش هستی.

آرزو با تعجب گفت:هستی؟!منظورت هستی مرادیه ؟!

- اوهوم

- تو با اون چیکار داشتی؟!

- بشین تا برات تعریف کنم!

آرزو سر جاش نشست و منم براش همه چی و تعریف کردم.

برعکس دفعه های قبل که آرزو از شنیدن کارایی که می کردم،

خنده اش می گرفت، این دفعه اخم غلیظی روی پیشونیش نشست.

عصبانی گفت:این چه کاری بود تو کردی!؟

مسخره بازی بس نیست؟! بچه که نیستی دختر این کارای مسخره و بچه گونه چیه که می کنی؟!

چرا رفتی به هستی گفتی؟امی دونی اگه مسعود بفهمه دمار از روزگارت در میاره؟!

با خونسردی گفتم: مسعود غلط کرده با ۷ جد و آبادش که بخواد دمار از روزگار من دربیاره

!در ضمن تقصیر خودشه

، من که دیگه به جز پنچری لاستیکاش کار دیگه ای نکرده بودم.

خودش من و تو دستشویی گیر انداخت و تازه اون عطره رو هم زد شکوند


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر