ᴋɪᴏꜱᴋ ᴍᴇʜᴀʟᴏᴜᴅ
277 subscribers
2.31K photos
375 videos
1 file
23 links
دلنوشته یعنی:
دلی که سوخت
و چکه هایش متن شد:))❤️‍🔥📑
اینجا همه چی درهم and برهمه :)
لفت نده💕بزار رو سکوت🔇
حرفی حدیثی بود:
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-733316-FNGvtw5
Download Telegram
در جهان اتفاقات عجیب و ترسناک زیادی‌ست که احتمال وقوع‌شان می‌رود و ما حتی به آن‌ها فکر هم نکرده‌ایم! که اگر بخواهیم فکر کنیم، هیچ انگیزه و امیدی برای ادامه باقی نخواهدماند!
پس تا هستی؛ از طلوع لذت ببر، با شاخه‌گلی ذوق کن، با فنجان چایی مست شو، عاشق باش و دلخوش به جزئیات ساده‌‌ای که می‌بینی.
که زندگی ادامه دارد و ما چاره‌ای به جز ادامه دادن و رشد کردن نداریم، حتی اگر به خورشید و مرگ پلانکتون‌ها و افق رویداد سیاه‌چاله نزدیک، یا در دل پروژه‌ای مخوف، علیه بشریت باشیم...

#نرگس_صرافیان_طوفان
برگردیم...
برگردیم به همان روزگار که کنار جوی‌ آب، دنبال بچه لاکپشت‌ها می‌گشتیم و روی بر‌گ‌های درخت، دنبال کرم‌های ابریشم...
برگردیم به همان روزگار که کفشدوزک‌ها را روی سرانگشتان کوچکمان می‌نشاندیم و برایشان شعر می‌خواندیم، که دنبال قاصدک‌ها می‌دویدیم و در گوش آن‌ها آرزوهامان را زمزمه می‌کردیم، همان‌روزها که آرام و ساکت گوشه‌ی باغ می‌نشستیم تا شاپرک‌های بهاری روی موهای ما اتراق کنند، همان روزها که فکر می‌کردیم زبان پروانه‌ها را می‌فهمیم...
برگردیم به همان روزها که بهار می‌شد و با شکوفه‌های گیلاس، می‌شکفتیم، که زمین‌ خوردن‌ها اینقدر جدی نبود، که زانوهامان زخمی می‌شد اما با تمام درد، می‌خندیدیم، بلند می‌شدیم و ادامه می‌دادیم، که سقف آرزوهامان دوچرخه و عروسک و ماشین کوکی و شکلات بود. برگردیم به روزهای سبزتر، به باران‌های حیاط خانه‌ی پدری، خیس شویم، باران از موهامان چکه کند و لبخندزنان زیر درخت انگورگوشه‌ی حیاط، پناه بگیریم...

#نرگس_صرافیان_طوفان
دلم می‌خواهد ذوق ‌‌زده شوم از حادثه‌ یا اتفاقی !
دلم می‌خواهد چیزی یا کسی مرا عمیقاً به وجد بیاورد،
لبریز شادی و اشتیاق شوم و بی‌اختیار بخندم !
دلم می‌خواهد اتفاق هیجان‌انگیزی بیفتد، مثلاً
چیزی که مطلقاً فکرش را نمی‌کردم و محال
می‌دانستمش، سهم همیشگیِ من شده‌ باشد !
مثلا یك صبح چشم باز کنم و تمام نگرانی‌ها محو
شده‌ باشند از جهانم و به تمام نقاط تاریك زندگی‌ام،
نور تابیده باشد !
دلم اتفاقی هیجان‌انگیز می‌خواهد..
مثلاً یك صبح، با طلوع آفتاب، زمین، سیاره‌ی امن
و آرامی شده‌ باشد برای زیستن، و دیگر دلی گرفته
‌نباشد، قلبی شکسته نباشد، و اشکی ریخته‌ نباشد !
مثلاً در دل زمستان، بهار شده ‌باشد !
دلم هیجانی عمیق می‌خواهد :)🌱
#نرگس_صرافیان_طوفان
من بدون تو هم می‌شود زندگی کنم، می‌شود بخندم، سفر کنم و تمام کتابفروشی‌ها و کافه‌ها را در کمال اشتیاق، بگردم.
بدون تو هم می‌شود شعر بخوانم، چای بنوشم، از خیابان‌ها سرخوشانه عبور کنم و به رهگذرها یک تکه دلخوشیِ داغ تعارف کنم.
می‌شود آرام و رها، زیر باران بدون چتر قدم بزنم و موسیقی‌های ناب گوش کنم، به کهکشان و ماه و ستاره‌ها خیره شوم و از این‌همه ظرافت و قشنگی کیف کنم. می‌شود بدون تو هم به خودم توی آینه نگاه کنم و شیطنت توی چشم‌هایم را دوست داشته باشم. می‌شود برقصم و بخوانم و سرخوشانه زندگی کنم.
ولی قبول کن با تو همه چیز حالِ دیگری داشت، قشنگ بود!
با تو همه چیز، جور دیگری می‌چسبید...

#نرگس_صرافیان_طوفان
ما بیش از اندازه قوی بودیم ؛
مدام می شکستیم ، شکسته هایمان را بند می زدیم و ادامه می دادیم ،
اشک می ریختیم ، اشک هایمان را خودمان با دستهای خودمان پاک می کردیم و دوباره با تمام جسارت ، روی پاهای خودمان می ایستادیم .
ما بیش از اندازه قوی بودیم ، به کسی تکیه نمی دادیم ، با کسی از دردهایمان نمی گفتیم و از کسی کمک نمی خواستیم .
ما به قیمت همین قوی بودن ، از پا در آمدیم !
قوی بودن را برای ما بد تعریف کرده بودند ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
گفت: - پیشنهادی دارم و پیشنهاد من این است که غمگین نباشی و من دهانم باز نشد که بگویم غم چیزی نیست که انتخابش کنی، بی ‌آنکه متوجه باشی، جزئی از وجود تو می‌شود و تو چاره‌ای جز همزیستی مسالمت‌آمیز با او نداری؛ نمی‌شود به آدم‌ها پیشنهاد داد که غمگین نباشند، نمی‌توان آدم‌ها را قانع کرد که شرایط خوبی دارند و غم، اتفاق عاقلانه‌ای نیست ! گاهی اندوه، آمیخته با سلول‌های آدم‌هاست، آنقدر ریشه‌ای و عمیق، که نمی‌توان برای آن توجیه عاقلانه‌ای پیدا کرد .
هیچ ‌چیز نگفتم، سکوت کردم؛ غم مرا در آغوش گرفته‌ بود؛ با او انس عمیقی داشتم، شبیه به پسرکی که پدر جذامی‌اش را دوست داشت بدون آن‌ که به چهره‌ی طرد شده و کریه او فکر کند :')
#نرگس_صرافیان_طوفان‌