ᴋɪᴏꜱᴋ ᴍᴇʜᴀʟᴏᴜᴅ
284 subscribers
2.31K photos
375 videos
1 file
23 links
دلنوشته یعنی:
دلی که سوخت
و چکه هایش متن شد:))❤️‍🔥📑
اینجا همه چی درهم and برهمه :)
لفت نده💕بزار رو سکوت🔇
حرفی حدیثی بود:
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-733316-FNGvtw5
Download Telegram
حس یه چتر خیس ... تو تاکسیه شلوغ
بارون تو همت و ... بازم صدای بوق
حرفای خوب تو ... حتی اگه دروغ
این حس لعنتی ... نوستالژی منه
برای من
ماجرای مردی را نقل کردند ؛

که دوستش به زندان افتاده بود ..!

و او شب‌ها ،
بر کف اتاق میخوابید ؛

تا از آسایشی لذت نبرد که ،
دوستش از آن محروم شده باشد ..!

چه کسی ؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خوابید ..؟!


_ آلبر کامو
Engheza
Shervin
شنیدم‌حرفاتو‌فکرنکن‌حواسـم‌نبود..!
حرف‌نزدم‌پشتتَم،چون‌تومَرامم‌نبود:)"
‏کاش چنارهای کنار پنجره میوه‌ بدهند،
و روی کاج‌ها سنجاب‌ِ درختی لانه کند،
کاش دل‌بستگی‌ها نپوسند،
عمر آدم‌ها مثل یخ آب نشود،
و عشق بعد از مرگ ادامه داشته باشد :)
مثل آخرین واگنِ یك قطار
که از لوکوموتیوش جا مانده است،
تیر خورده‌ام
و گروه خونیِ هیچ یك از همرزمانم
اُ مثبت نیست !
#بابک_زمانی
من تنهایی‌ام را
روزنامه‌پیج کرده‌ام
داخل کارتُن گذاشته‌ام
و از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر
جابجایش می‌کنم !
#بابک_زمانی
‏نه تنها مغزم دیگه جواب نمیده، بلکه جدیدا سوالم میپرسه!
زندگي اگه رو حساب کتاب بود کاغذ A5 از A4 بزرگتر بود... 🚶‍♂
دلم می‌خواهد ذوق ‌‌زده شوم از حادثه‌ یا اتفاقی !
دلم می‌خواهد چیزی یا کسی مرا عمیقاً به وجد بیاورد،
لبریز شادی و اشتیاق شوم و بی‌اختیار بخندم !
دلم می‌خواهد اتفاق هیجان‌انگیزی بیفتد، مثلاً
چیزی که مطلقاً فکرش را نمی‌کردم و محال
می‌دانستمش، سهم همیشگیِ من شده‌ باشد !
مثلا یك صبح چشم باز کنم و تمام نگرانی‌ها محو
شده‌ باشند از جهانم و به تمام نقاط تاریك زندگی‌ام،
نور تابیده باشد !
دلم اتفاقی هیجان‌انگیز می‌خواهد..
مثلاً یك صبح، با طلوع آفتاب، زمین، سیاره‌ی امن
و آرامی شده‌ باشد برای زیستن، و دیگر دلی گرفته
‌نباشد، قلبی شکسته نباشد، و اشکی ریخته‌ نباشد !
مثلاً در دل زمستان، بهار شده ‌باشد !
دلم هیجانی عمیق می‌خواهد :)🌱
#نرگس_صرافیان_طوفان
مثل نگاه‌های عجیب
دختر سه ساله از گوشه‌ی
اتاق به لب‌های مادرش
که پیشونیه برادر نوزادشو
می‌بوسه تلخ و حسودم به
همه چیز !
مترسکی هستم
که مزرعه‌ام را آفت زده
و کاری از دستم برنمی‌آید
جز نگریستن !
#علی_سید_صالحی
و من بی آنکه
درون قبری خفته باشم
مُرده‌ام !
#رها_اسدی
کاش چوب سادگیم لبای تو بود!❤️🍃
و سکوت...
بی رحمانه ترین حالت کنار کشیدنه!
به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم. بعد پاشدم به ساعت نگاه کردم.
شش و بیست دقیقه صبح بود.
فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.
خوابیدم. وقتی پاشدم، هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پا شدم.
باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.

آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت مرتب، همیشگی.
آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.
بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند.
بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام
می شود.
بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست.
قدر این آدم ها را باید بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه..!!
هیچ وقت نذار کسی بتونه آرومت کنه.
چون وقتی باور کنی اون میتونه آرومت کنه دیگه خودش میشه دلیل بی قراری های بعدیت:)
جایی در شب انسانی غرق می‌شود.
از شدت کم خوابی به یه حالت نعشگی و مستی رسیدم. شقیقه هام گز گز میکنن. مغزم انگار پاش خواب رفته. یه صداهایی میشنوم که نامفهومه. چشمام تب دارن انگار. خوابیدن هم مثل احساس گرسنگیه. گرسنگی که از یه حدی بگذره، سیری میاره. اشتهات کور میشه. خوابم همونه. خیلی که نخوابی، کلا خواب از سرت میپره.🚶‍♂