معرفی عارفان
923 subscribers
31.3K photos
11.4K videos
3.13K files
2.57K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


دَران بَحْرید کین عالَمْ کَفِ اوست
زمانی بیش دارید آشِنایی

کَفِ دریاست صورت‌‌هایِ عالَم
زِ کَفْ بُگْذَر، اگر اَهْلِ صَفایی

#غزل ۲۰۷۷ مولانا
#دکتر_عبدالکریم‌_سروش



#صورت
آشِنایی: شنا کردن
بر عاشقان فَریضه بُوَد جُست‌و‌جویِ دوست
بَر روی و سَر چو سِیل دَوان تا به‌جویِ دوست

خود اوست جُمله طالب و ما هَمچو سایه‌ها
ای گفت‌و‌گویِ ما هَمِگی گفت‌و‌گوی دوست

گاهی به جویِ دوست چو آبِ رَوان خوشیم
گاهی چو آب۫ حَبس شدم در سَبوی دوست

گَه چون حَویجِ دیگ بجوشیم و او به فکر
کَفگیر۫ می‌زَنَد که چُنین‌است خویِ دوست

بر گوشِ ما نَهاده دَهان او به دَم۫دَمِه
تا جانِ ما بگیرد یک بارِه بویِ دوست

چون جان جان وِی آمد از وِی گُزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان۫ عَدوی دوست

بگدازدت زِ ناز و چو مویَت کُنَد ضَعیف
نَد۫هی به هر دو عالَم یکتایِ مویِ دوست

با دوست ما نِشَسته که اِی دوست دوست کو
کو کو هَمی‌زنیم زِ مَستی به کویِ دوست

تصویرهای ناخوش و اندیشۀ رَکیک
از طَبع سُست باشد و این نیست سوی دوست

خاموش باش تا صِفَتِ خویش خود کند
کو های-هایِ سَردِ تو کو های-هوی دوست؟

#دیوان‌_شمس
#غزل_۴۴۲
Kimia
Mehdi Ghafourian Ft. RAAZ
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد را به گوشه ی چشمی دوا کنیم

#غزل شماره ۱۲۱۱ کیمیا
#شاه نعمت الله ولی
#خواننده: مهدی غفرانی
نقش وفا وی کند ، پشت بما کی کند
پشت ندارد چو شمع ، او همگی روست ، روست

#غزل_مولانا


چقدر تمثیل زیبایی از خداوند
همانطور که یک شمع پشت ندارد و همیشه رویش بسوی ما است و  این ماییم که به آن پشت میکنیم خداوند هم همینگونه است اگر بنظرت بتو پشت کرده این تویی که از او روی گرداندی
اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی
وندر سماع ما را از نای و دف خبر نی

#غزل_مولانا


در مقابل اتفاقات و چالش ها ما تسلیم اراده خداوند هستیم و سپر جهت مقاومت نداریم
و چون شادی ما درونی است نیاز به نای و دف نداریم
در مقابل هر چالش با نرمی و بدون جبهه گیری برخورد میکنیم تا به آرامش و شادی درونی برسیم  و نیاز به وسیله بیرونی برای شادی نداریم
چو ز آفتاب زادم,
به خدا که کیقبادم

نه به شب طلوع سازم,
نه ز ماهتاب گویم

#غزل_مولانا
خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
سنگ بر شانه و دل رها
واپس نمی نگرم
که چه بوده است
به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
می روم و می خوانم
و
نومیدی خود را
به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
آن سوی این چکاد چکادهایی است
و نفرینیانی چون من
سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
یا در نشیب تند
سر در پی کولبار نفرین
که اینک بازیچه ای شده است
هیاهوگر و رقصان
شتاب گرفته اند
مگر نه
آوازشان را می شنوم ؟
بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
پژواک هول و هیاهو درافکند
کوهسار نفرت و نفرین را
تا دل در دل خدایان نماند
و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
واپس نمی نگرم
چرا که به ناگزیر باز می گردم
سر در
پی کولبار نفرینم
که اینک بازیچه ای است

#منوچهر_آتشی
#غزل_تقدیر
#گندم_و_گیلاس
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من

چون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من

بی پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من

از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخه‌ها آبست تو وی باغ بی‌پایان من

یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من

ای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌ها
ای آن بیش از آن‌ها ای آن من ای آن من

چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست
اندیشه‌ام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من

بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من هر لحظه‌ای حیران من

ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من

ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من


#غزل ۱۸۰۵_دیوان_شمس⚘
# غزلیات حافظ⚘

#غزل شماره ۱۱

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما