Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دَرین سَرما و بارانْ یار خوشتَر
نِگار اَنْدَر کِنار و عشقْ در سَر
نِگار اَنْدَر کِنار و چون نِگاری
لَطیف و خوب و چُست و تازه و تَر
دَرین سَرما به کویِ او گُریزیم
که مانَنْدَش نَزایَد کَس زِ مادر
دَرین بَرف آن لَبانِ او بِبوسیم
که دل را تازه دارد برف و شِکَّر
مرا طاقَت نَمانْد از دست رفتم
مرا بُردند و آوردند دیگر
خیالِ او چو ناگَهْ در دل آید
دلْ از جا میرَوَد اَللّهُ اَکْبَر
#غزل ۱۰۴۷ مولانا
#عشق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از دیده بُرون مَشو، که نوری
وَزْ سینه جُدا مَشو، که جانی
آن دَم که نَهان شَوی زِ چشمَم
مینالَد جانِ من نَهانی
#غزل ۲۷۳۳ مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زَعفَران بر رُخِ خود مال اگر مَهرویی
رویِ خوب ار بِنِمایی بِخوری زَخمِ قَفا
#غزل ۱۶۹ مولانا
قفا: پس گردن
☆ با مالیدن زعفران بر صورت خود، روی گُلگونت را زرد و خسته نشان بده، تا نامحرمان به تو طمع نکنند و نیز از چشم زخمِ حسودان در امان باشی.
☆ با توجه به اینکه مولانا از تمثیلهای قابل فهم، برای فهماندن مفاهیم ماورایی و معرفتی استفاده میکند، لذا توصیه میکند که زیبایی دل و جان و روانت را عرضه نکن تا نامحرمان طریقت به تو آسیب نزنند و از چشم زخم همراهان حسود در امان باشی.
#چشم_زخم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دَران بَحْرید کین عالَمْ کَفِ اوست
زمانی بیش دارید آشِنایی
کَفِ دریاست صورتهایِ عالَم
زِ کَفْ بُگْذَر، اگر اَهْلِ صَفایی
#غزل ۲۰۷۷ مولانا
#دکتر_عبدالکریم_سروش
#صورت
آشِنایی: شنا کردن
بر عاشقان فَریضه بُوَد جُستوجویِ دوست
بَر روی و سَر چو سِیل دَوان تا بهجویِ دوست
خود اوست جُمله طالب و ما هَمچو سایهها
ای گفتوگویِ ما هَمِگی گفتوگوی دوست
گاهی به جویِ دوست چو آبِ رَوان خوشیم
گاهی چو آب۫ حَبس شدم در سَبوی دوست
گَه چون حَویجِ دیگ بجوشیم و او به فکر
کَفگیر۫ میزَنَد که چُنیناست خویِ دوست
بر گوشِ ما نَهاده دَهان او به دَم۫دَمِه
تا جانِ ما بگیرد یک بارِه بویِ دوست
چون جان جان وِی آمد از وِی گُزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان۫ عَدوی دوست
بگدازدت زِ ناز و چو مویَت کُنَد ضَعیف
نَد۫هی به هر دو عالَم یکتایِ مویِ دوست
با دوست ما نِشَسته که اِی دوست دوست کو
کو کو هَمیزنیم زِ مَستی به کویِ دوست
تصویرهای ناخوش و اندیشۀ رَکیک
از طَبع سُست باشد و این نیست سوی دوست
خاموش باش تا صِفَتِ خویش خود کند
کو های-هایِ سَردِ تو کو های-هوی دوست؟
#دیوان_شمس
#غزل_۴۴۲
بَر روی و سَر چو سِیل دَوان تا بهجویِ دوست
خود اوست جُمله طالب و ما هَمچو سایهها
ای گفتوگویِ ما هَمِگی گفتوگوی دوست
گاهی به جویِ دوست چو آبِ رَوان خوشیم
گاهی چو آب۫ حَبس شدم در سَبوی دوست
گَه چون حَویجِ دیگ بجوشیم و او به فکر
کَفگیر۫ میزَنَد که چُنیناست خویِ دوست
بر گوشِ ما نَهاده دَهان او به دَم۫دَمِه
تا جانِ ما بگیرد یک بارِه بویِ دوست
چون جان جان وِی آمد از وِی گُزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان۫ عَدوی دوست
بگدازدت زِ ناز و چو مویَت کُنَد ضَعیف
نَد۫هی به هر دو عالَم یکتایِ مویِ دوست
با دوست ما نِشَسته که اِی دوست دوست کو
کو کو هَمیزنیم زِ مَستی به کویِ دوست
تصویرهای ناخوش و اندیشۀ رَکیک
از طَبع سُست باشد و این نیست سوی دوست
خاموش باش تا صِفَتِ خویش خود کند
کو های-هایِ سَردِ تو کو های-هوی دوست؟
#دیوان_شمس
#غزل_۴۴۲
Kimia
Mehdi Ghafourian Ft. RAAZ
نقش وفا وی کند ، پشت بما کی کند
پشت ندارد چو شمع ، او همگی روست ، روست
#غزل_مولانا
چقدر تمثیل زیبایی از خداوند
همانطور که یک شمع پشت ندارد و همیشه رویش بسوی ما است و این ماییم که به آن پشت میکنیم خداوند هم همینگونه است اگر بنظرت بتو پشت کرده این تویی که از او روی گرداندی
پشت ندارد چو شمع ، او همگی روست ، روست
#غزل_مولانا
چقدر تمثیل زیبایی از خداوند
همانطور که یک شمع پشت ندارد و همیشه رویش بسوی ما است و این ماییم که به آن پشت میکنیم خداوند هم همینگونه است اگر بنظرت بتو پشت کرده این تویی که از او روی گرداندی
اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی
وندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
#غزل_مولانا
در مقابل اتفاقات و چالش ها ما تسلیم اراده خداوند هستیم و سپر جهت مقاومت نداریم
و چون شادی ما درونی است نیاز به نای و دف نداریم
در مقابل هر چالش با نرمی و بدون جبهه گیری برخورد میکنیم تا به آرامش و شادی درونی برسیم و نیاز به وسیله بیرونی برای شادی نداریم
وندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
#غزل_مولانا
در مقابل اتفاقات و چالش ها ما تسلیم اراده خداوند هستیم و سپر جهت مقاومت نداریم
و چون شادی ما درونی است نیاز به نای و دف نداریم
در مقابل هر چالش با نرمی و بدون جبهه گیری برخورد میکنیم تا به آرامش و شادی درونی برسیم و نیاز به وسیله بیرونی برای شادی نداریم
خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
سنگ بر شانه و دل رها
واپس نمی نگرم
که چه بوده است
به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
می روم و می خوانم
و
نومیدی خود را
به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
آن سوی این چکاد چکادهایی است
و نفرینیانی چون من
سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
یا در نشیب تند
سر در پی کولبار نفرین
که اینک بازیچه ای شده است
هیاهوگر و رقصان
شتاب گرفته اند
مگر نه
آوازشان را می شنوم ؟
بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
پژواک هول و هیاهو درافکند
کوهسار نفرت و نفرین را
تا دل در دل خدایان نماند
و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
واپس نمی نگرم
چرا که به ناگزیر باز می گردم
سر در
پی کولبار نفرینم
که اینک بازیچه ای است
#منوچهر_آتشی
#غزل_تقدیر
#گندم_و_گیلاس
سنگ بر شانه و دل رها
واپس نمی نگرم
که چه بوده است
به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
می روم و می خوانم
و
نومیدی خود را
به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
آن سوی این چکاد چکادهایی است
و نفرینیانی چون من
سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
یا در نشیب تند
سر در پی کولبار نفرین
که اینک بازیچه ای شده است
هیاهوگر و رقصان
شتاب گرفته اند
مگر نه
آوازشان را می شنوم ؟
بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
پژواک هول و هیاهو درافکند
کوهسار نفرت و نفرین را
تا دل در دل خدایان نماند
و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
واپس نمی نگرم
چرا که به ناگزیر باز می گردم
سر در
پی کولبار نفرینم
که اینک بازیچه ای است
#منوچهر_آتشی
#غزل_تقدیر
#گندم_و_گیلاس