ساختن در سوختن است.
خرابش کردم
که عمارت در خرابی است.
#شمس_تبریزی
گر یک جهان ویرانه شد
از لشکرِ سلطان عشق
خود صد جهانِ جانِ جان
شد در عِوض بنیاد ازو
#غزل_مولانا
خرابش کردم
که عمارت در خرابی است.
#شمس_تبریزی
گر یک جهان ویرانه شد
از لشکرِ سلطان عشق
خود صد جهانِ جانِ جان
شد در عِوض بنیاد ازو
#غزل_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دی منجّم گفت دیدم طالِعی داری تو سعد
گفتمش آری وَلیک از ماهِ روزافزون خویش
مه که باشد با مه ما؟ کز جمال و طالعش
نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش
#غزل_مولانا
سعدی و نحسی، همه از وجود ما برمی خیزند. هیچ نحوستی در روزها وجود ندارد.
عدد 13 هیچ نحوستی ندارد، ما باید از نحوست خودمان بترسیم
گفتمش آری وَلیک از ماهِ روزافزون خویش
مه که باشد با مه ما؟ کز جمال و طالعش
نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش
#غزل_مولانا
سعدی و نحسی، همه از وجود ما برمی خیزند. هیچ نحوستی در روزها وجود ندارد.
عدد 13 هیچ نحوستی ندارد، ما باید از نحوست خودمان بترسیم
چمنی که جمله گلها به پناه او گریزد
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
فلکی چو آسمانها که بدوست قصد جانها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
فلکی چو آسمانها که بدوست قصد جانها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸
چمنی که جمله گلها به پناه او گریزد
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
فلکی چو آسمانها که بدوست قصد جانها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸⚘
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
فلکی چو آسمانها که بدوست قصد جانها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸⚘
چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد
نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد
ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای بیمر
پی روز همچو سایه به طریق آسمان شد
نه ز لامکان رسیدی همه چیز از آن کشیدی
دل تو چرا نداند به خوشی به لامکان شد
همه روز لعب کردی غم خانه خود نخوردی
سوی خانه باید اکنون دژم و کشان کشان شد
تو بخند خنده اولی که روان شوی به مولی
کرمش روا ندارد به کریم بدگمان شد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۹⚘
نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد
ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای بیمر
پی روز همچو سایه به طریق آسمان شد
نه ز لامکان رسیدی همه چیز از آن کشیدی
دل تو چرا نداند به خوشی به لامکان شد
همه روز لعب کردی غم خانه خود نخوردی
سوی خانه باید اکنون دژم و کشان کشان شد
تو بخند خنده اولی که روان شوی به مولی
کرمش روا ندارد به کریم بدگمان شد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۹⚘
یاد داری چه شبی بود ؟
باد گرم نفس من
ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
و اندکی آنسوتر
جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
ماهی چشم مرا می برد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟
غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
خیره در آبی ژرف بی درد ؟
و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
یاد داری چه هراس انگیز
گرگ خاکستری ابری
کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟
#منوچهر_آتشی
#غزل_شهری
#دیدار_در_فلق
باد گرم نفس من
ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
و اندکی آنسوتر
جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
ماهی چشم مرا می برد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟
غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
خیره در آبی ژرف بی درد ؟
و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
یاد داری چه هراس انگیز
گرگ خاکستری ابری
کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟
#منوچهر_آتشی
#غزل_شهری
#دیدار_در_فلق
بر کنده ی تمام درختان جنگلی
نام ترا به ناخن برکندم
اکنون ترا تمام درختان
با نام می شناسند
نام ترا به گرده ی گور و گوزن
با ناخن
پلنگان بنوشتم
اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
با نام می شناسند
دیگر نام ترا تمام درختان
گاه بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغ های خوشخوان
صبح بهار نام ترا
به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
ای بی خیال مانده
ز من دوست
دیگر ترا زمین و زمان
از برکت جنون نجیب من
با نام می شناسند
ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
در واپسین غروب بهار
نام مرا به خاطر بسپار
#منوچهر_آتشی
#غزل_کوهی
#دیدار_در_فلق
نام ترا به ناخن برکندم
اکنون ترا تمام درختان
با نام می شناسند
نام ترا به گرده ی گور و گوزن
با ناخن
پلنگان بنوشتم
اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
با نام می شناسند
دیگر نام ترا تمام درختان
گاه بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغ های خوشخوان
صبح بهار نام ترا
به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
ای بی خیال مانده
ز من دوست
دیگر ترا زمین و زمان
از برکت جنون نجیب من
با نام می شناسند
ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
در واپسین غروب بهار
نام مرا به خاطر بسپار
#منوچهر_آتشی
#غزل_کوهی
#دیدار_در_فلق
ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
Telegram
ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
Telegram