به دلم آمد که به وخش چگونه؟
دیگران به سمرقند و بغداد و بلخ و به شهرهای جلیل میباشند، من در این کنجی مانده بیصورت و بیزینت و خامل الذّکر.
الله الهام داد که اگر تو با من خواهی بود و مونس تو من خواهم بود تو در هیچ مکان نباشی، نه در وخش و نه بغداد و سمرقند و نه با هیچکس و نه با هیچ زینتی و نه با هیچ فضلی و هنری، و اگر با من نخواهی بودن همه جای تنگدل و خوار و گمراه خواهی بودن و هرکه موانست ما یافت خواری موانست دون ما نتواند کشید.
#معارف
#بهاء_ولد
دیگران به سمرقند و بغداد و بلخ و به شهرهای جلیل میباشند، من در این کنجی مانده بیصورت و بیزینت و خامل الذّکر.
الله الهام داد که اگر تو با من خواهی بود و مونس تو من خواهم بود تو در هیچ مکان نباشی، نه در وخش و نه بغداد و سمرقند و نه با هیچکس و نه با هیچ زینتی و نه با هیچ فضلی و هنری، و اگر با من نخواهی بودن همه جای تنگدل و خوار و گمراه خواهی بودن و هرکه موانست ما یافت خواری موانست دون ما نتواند کشید.
#معارف
#بهاء_ولد
Tasnife Asemane Eshgh ( ahaang.com )
Mohammadreza Shajarian
آسمان عشق
شجریان
شجریان
بدان حق را پیش گاه هایی است
و آن پیش گاه های صفات است
و تشخیص این پیش گاه
ازپیش گاه دیگر بستگی به حال تو دارد .
وقتی به آن پیش گاه عروجت دادند
بی اختیار تو، نام آن و صنعش را
برزبانت جاری می سازی
تا آن جا که تو به گرد آن پیش گاه
و صفتش برمی آیی...
#جناب_شیخ_نجم_الدین_کبری
و آن پیش گاه های صفات است
و تشخیص این پیش گاه
ازپیش گاه دیگر بستگی به حال تو دارد .
وقتی به آن پیش گاه عروجت دادند
بی اختیار تو، نام آن و صنعش را
برزبانت جاری می سازی
تا آن جا که تو به گرد آن پیش گاه
و صفتش برمی آیی...
#جناب_شیخ_نجم_الدین_کبری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#اسماالله
#کریم
کریم کسی است که چون دست یافت، گذشت کند ،چون وعده داد وفا کند ، چون ببخشد افزون از نهایت چشمداشت بدهد و باک ندارد که چقدر و به چه کس بخشیده و اگر حاجت به غیر او برده شود خشنود نگردد و چون به او جفا شود گله و سرزنش را به نهایت نرساند و کسی را که به او پناه آورده تباه نسازد و او را از آوردن اسباب و میانجی گران بی نیاز سازد.
پس هر که این صفات بدون تکلف برای او فراهم گردد کریم مطلق می باشد و او تنها خداست . گاهی بنده اندک اندک به کسب آن نائل میشود ولی تنها در برخی امور و با نوعی تکلف ؛ از همین رو گاهی به کرم متصف میشود .
#علم_الیقین
#فیض_کاشانی
#کریم
کریم کسی است که چون دست یافت، گذشت کند ،چون وعده داد وفا کند ، چون ببخشد افزون از نهایت چشمداشت بدهد و باک ندارد که چقدر و به چه کس بخشیده و اگر حاجت به غیر او برده شود خشنود نگردد و چون به او جفا شود گله و سرزنش را به نهایت نرساند و کسی را که به او پناه آورده تباه نسازد و او را از آوردن اسباب و میانجی گران بی نیاز سازد.
پس هر که این صفات بدون تکلف برای او فراهم گردد کریم مطلق می باشد و او تنها خداست . گاهی بنده اندک اندک به کسب آن نائل میشود ولی تنها در برخی امور و با نوعی تکلف ؛ از همین رو گاهی به کرم متصف میشود .
#علم_الیقین
#فیض_کاشانی
Hayedeh-Vaght Gole Ney @bestmusik
@bestmusik Telegram Channel
ترانه " وقت گل نی " با صدای هایده
از بانگ سرافیل دمیده است رباب
تا زنده و تازه کرده دلهای کباب
آن سوداها که غرقه گشتند و فنا
چون ماهیکان برآمدند از تک آب #مولانا
تا زنده و تازه کرده دلهای کباب
آن سوداها که غرقه گشتند و فنا
چون ماهیکان برآمدند از تک آب #مولانا
آنکس که بروی خواب او رشک پریست
آمد سحری و بر دل من نگریست
او گریه و من گریه که تا آمد صبح
پرسید کز این هر دو عجب عاشق کیست #مولانا
آمد سحری و بر دل من نگریست
او گریه و من گریه که تا آمد صبح
پرسید کز این هر دو عجب عاشق کیست #مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غوغای دوباره گوگوش
آنکس که بروی خواب او رشک پریست
آمد سحری و بر دل من نگریست
او گریه و من گریه که تا آمد صبح
پرسید کز این هر دو عجب عاشق کیست #مولانا
آمد سحری و بر دل من نگریست
او گریه و من گریه که تا آمد صبح
پرسید کز این هر دو عجب عاشق کیست #مولانا
پیر شد بختم دریغ از بس به یک پهلو بخفت
گر چه خوش در خواب شیرین است ،بیدارش کنید
دل ز بوی زلف او افتاد چون مستان خراب
داروی بیهوشی اش پر بوده،هشیارش کنید
طالب آملی
گر چه خوش در خواب شیرین است ،بیدارش کنید
دل ز بوی زلف او افتاد چون مستان خراب
داروی بیهوشی اش پر بوده،هشیارش کنید
طالب آملی
آن که از تحریر نامش، نامه بوی گل گرفت
دوش در بزم آمد و هنگامه بوی گل گرفت
با گریبانِ بهارافشان چو پیدا شد ز دور
بر تنِ مجلسنشینان جامه بوی گل گرفت
جوشِ بلبل امشب از بزمِ حریفان دور نیست
این چنین گر شعله ی هنگامه بوی گل گرفت
مشت خونی دوش کردم در گریبان سحر
کز نسیم صبحدم را جامه بوی گل گرفت
امتحان خامه میکردم به وصف روی دوست
یک رقم طی شد، تمام خامه بوی گل گرفت
دوش " #طالب" را بهوصف روی آن رنگین بهار
قطره ی خون بر زبان خامه بوی گل گرفت
طالب آملی
دوش در بزم آمد و هنگامه بوی گل گرفت
با گریبانِ بهارافشان چو پیدا شد ز دور
بر تنِ مجلسنشینان جامه بوی گل گرفت
جوشِ بلبل امشب از بزمِ حریفان دور نیست
این چنین گر شعله ی هنگامه بوی گل گرفت
مشت خونی دوش کردم در گریبان سحر
کز نسیم صبحدم را جامه بوی گل گرفت
امتحان خامه میکردم به وصف روی دوست
یک رقم طی شد، تمام خامه بوی گل گرفت
دوش " #طالب" را بهوصف روی آن رنگین بهار
قطره ی خون بر زبان خامه بوی گل گرفت
طالب آملی
ناوک مژگان گشودی وز نگه امساک چیست
من به یک تیر از تو قانع نیستم تیرِ دگر...
طالب آملی
من به یک تیر از تو قانع نیستم تیرِ دگر...
طالب آملی
در ازل باده کشیدم به اَبَد نیز کِشَم...
هرچه در صُبحْ خوش آمد به نظر شامْ خوش است
طالب آملی
هرچه در صُبحْ خوش آمد به نظر شامْ خوش است
طالب آملی
هر عضو تنت ساده تر از عضو دگر بود
موئی که بر اندام تو دیدیم کمر بود
از درد جدائی مژه بر هم نزدم دوش
با آنکه سراپای تو در مد نظر بود
زد بخت بدم نغمه ی هجران تو بر گوش
این زاغ سیه رو چه بلا شوم خبر بود
در کوی تو دوش از اثر تیزی خویت
پای مژه را بر دم شمشیر گذر بود
تا صبحدم از ناله نیاسود همانا
مرغ دلم از قافیه سنجان سحر بود
طوطی نخورد خون دل اما چه توان کرد
در هند به بخت بد ما قحط شکر بود
شد کام دل از یاد زهی سستی طالع
امشب که دعا دست در آغوش اثر بود
گفتند چه بودت به جهان رهزن اقبال
نالیدم و گفتم که هنر بود ،هنر بود
#طالب چه عجب گر دل و دین داد به تاراج
او نو سفر و بادیه پر خوف و خطر بود
طالب آملی
موئی که بر اندام تو دیدیم کمر بود
از درد جدائی مژه بر هم نزدم دوش
با آنکه سراپای تو در مد نظر بود
زد بخت بدم نغمه ی هجران تو بر گوش
این زاغ سیه رو چه بلا شوم خبر بود
در کوی تو دوش از اثر تیزی خویت
پای مژه را بر دم شمشیر گذر بود
تا صبحدم از ناله نیاسود همانا
مرغ دلم از قافیه سنجان سحر بود
طوطی نخورد خون دل اما چه توان کرد
در هند به بخت بد ما قحط شکر بود
شد کام دل از یاد زهی سستی طالع
امشب که دعا دست در آغوش اثر بود
گفتند چه بودت به جهان رهزن اقبال
نالیدم و گفتم که هنر بود ،هنر بود
#طالب چه عجب گر دل و دین داد به تاراج
او نو سفر و بادیه پر خوف و خطر بود
طالب آملی