#مولانا همچون سایرِ عارفان دنیا را نکوهش میکند اما باید دید که این دنیا کدامین دنیاست؟
بیگمان منظور مولانا از دنیای نکوهیده، عالمِ طبع و جهان محسوسات نیست چرا که به تصریحات قرآنی، آسمانها و زمین و موجودات، مُلک خداوند است و جملگی رهِ طاعتِ او را میپویند، نیز زمین و آسمان به تسبیح حق مشغولاند و به علاوه خداوند، آفرینش جهان را بر بنیاد حق آفریده است.
با این ملاحظه مگر ممکن است موجودِ مطیع، نیایشگر و حقپی، نکوهیده به شمار آید؟!
بنابراین منظور مولانا از دنیای مذموم
گیتی نیست بل حالتی قلبی است
و آن غفلتی است که بر دل عارض میشود
و یاد خدا را از دلها محو میکند.
#شرح مثنوی
بیگمان منظور مولانا از دنیای نکوهیده، عالمِ طبع و جهان محسوسات نیست چرا که به تصریحات قرآنی، آسمانها و زمین و موجودات، مُلک خداوند است و جملگی رهِ طاعتِ او را میپویند، نیز زمین و آسمان به تسبیح حق مشغولاند و به علاوه خداوند، آفرینش جهان را بر بنیاد حق آفریده است.
با این ملاحظه مگر ممکن است موجودِ مطیع، نیایشگر و حقپی، نکوهیده به شمار آید؟!
بنابراین منظور مولانا از دنیای مذموم
گیتی نیست بل حالتی قلبی است
و آن غفلتی است که بر دل عارض میشود
و یاد خدا را از دلها محو میکند.
#شرح مثنوی
میشناسد پردۂ جان ، آن صنم ،
چون نداند پرده را صاحبحرم؟ ،
چون ، ز پرده ، قصدِ عقلِ ما کند ،
تو ،،، فسون بر ما مخوان و ، بر مَدَم ،
کس ، ندارد طاقتِ ما ، آن نفس ،
عاقل ، از ما میرَمَد ،،، دیوانه ، هم ،
آنچنان کردیم(گردیم) ما مجنون ،،، که دوش ،
ماه ، میانداخت از غیرت ، عَلَم ،
پرده هایی مینوازد ، پردهدر ،
تارهایی میزند بی زیر و بَم ،
عقل و جان ، آنجا کند رقصالجمل ،
کو ، بِدَرّد پردۂ شادی و غم ،
این نفس ، آن پرده را ازسر گرفت ،
ما ، بهسر رقصان ،،، چو بر کاغذ ، قلم ،
#مولانا
چون نداند پرده را صاحبحرم؟ ،
چون ، ز پرده ، قصدِ عقلِ ما کند ،
تو ،،، فسون بر ما مخوان و ، بر مَدَم ،
کس ، ندارد طاقتِ ما ، آن نفس ،
عاقل ، از ما میرَمَد ،،، دیوانه ، هم ،
آنچنان کردیم(گردیم) ما مجنون ،،، که دوش ،
ماه ، میانداخت از غیرت ، عَلَم ،
پرده هایی مینوازد ، پردهدر ،
تارهایی میزند بی زیر و بَم ،
عقل و جان ، آنجا کند رقصالجمل ،
کو ، بِدَرّد پردۂ شادی و غم ،
این نفس ، آن پرده را ازسر گرفت ،
ما ، بهسر رقصان ،،، چو بر کاغذ ، قلم ،
#مولانا
روحِ انسان همانند گلی زیباست...
هرچه بیشتر
نور عشق را دریافت کند،
شادابتر میشود ...
عمر که بی عشق رفت،
هیچ حسابش مگیر..
آب حیات است عشق،
در دل و جانش پذیر..
#مولانا⚘
هرچه بیشتر
نور عشق را دریافت کند،
شادابتر میشود ...
عمر که بی عشق رفت،
هیچ حسابش مگیر..
آب حیات است عشق،
در دل و جانش پذیر..
#مولانا⚘
چشمِ مستِ تو ، قدح بر سرِ ما ، میریزد ،
ما ، چه موقوفِ شراب و می و افیون باشیم؟ ،
گُلفِشانِ رخِ تو ، خرمنِ گُل میبخشد ،
ما ، چه موقوفِ بهار و گُلِ گلگون باشیم؟ ،
#موقوف = در اینجا به معنی منتظر و معطل میباشد .
هر زمان ، عشق درآید ،،، که حریفان ، چونید؟ ،
ما ، ز چون گفتنِ او ،،، واله و بیچون باشیم ،
ما ، چو زاییده و پروردۂ آن دریاییم ،
صاف و تابنده و خوش ،،، چون دُرِ مکنون باشیم ،
چونک در مطبخِ دل ،،، لوت ، طبق بر طبق است ،
ما ، چرا کاسهکشِ مطبخِ هر دون باشیم؟ ،
وقف کردیم برین بادۂ جان ، کاسۂ سر ،
تا ،،، حریفِ سری و شبلی و ذاالنون باشیم ،
#مولانا
ما ، چه موقوفِ شراب و می و افیون باشیم؟ ،
گُلفِشانِ رخِ تو ، خرمنِ گُل میبخشد ،
ما ، چه موقوفِ بهار و گُلِ گلگون باشیم؟ ،
#موقوف = در اینجا به معنی منتظر و معطل میباشد .
هر زمان ، عشق درآید ،،، که حریفان ، چونید؟ ،
ما ، ز چون گفتنِ او ،،، واله و بیچون باشیم ،
ما ، چو زاییده و پروردۂ آن دریاییم ،
صاف و تابنده و خوش ،،، چون دُرِ مکنون باشیم ،
چونک در مطبخِ دل ،،، لوت ، طبق بر طبق است ،
ما ، چرا کاسهکشِ مطبخِ هر دون باشیم؟ ،
وقف کردیم برین بادۂ جان ، کاسۂ سر ،
تا ،،، حریفِ سری و شبلی و ذاالنون باشیم ،
#مولانا
در کدامین پرده پنهان بود عشق
کس نداند کس نبیند جای او
عشق چون خورشید ناگه سر کند
برشود تا آسمان غوغای او
#مولانا
کس نداند کس نبیند جای او
عشق چون خورشید ناگه سر کند
برشود تا آسمان غوغای او
#مولانا
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست
#مولانا
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست
#مولانا
ما چو زاییده و پرورده آن دریاییم
صاف و تابنده و خوش چون دُر مکنون باشیم
ما ز نور رخ خورشید چو اجرا داریم
همچو مه تیزرو و چابک و موزون باشیم
#مولانا
صاف و تابنده و خوش چون دُر مکنون باشیم
ما ز نور رخ خورشید چو اجرا داریم
همچو مه تیزرو و چابک و موزون باشیم
#مولانا
چه خویشی کرد آن بی چون، عجب با این دل پرخون
که ببریده ست آن خویشی ز خویشانم به جان تو
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو
#مولانا
که ببریده ست آن خویشی ز خویشانم به جان تو
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو
#مولانا
چه حدیث است؟ ،
کجا مرگ بُوَد عاشق را ؟ ،
این ، محال است ،
که در چشمهٔ حیوان ، میرم ،
#مولانا
چه حدیث است؟ = این چه حرفی است؟
کجا مرگ بُوَد عاشق را ؟ ،
این ، محال است ،
که در چشمهٔ حیوان ، میرم ،
#مولانا
چه حدیث است؟ = این چه حرفی است؟
كانال شعر و كلام جان
@KALAMEJAN
تو ، چو من اگر بجویی ،،، به شمارِ خاک ، یابی ،
چوتویی اگر بجویَم ،،، به چراغها ،،، نیابم ،
نفسی وجود دارم ، که تُرا سجود آرَم ،
که سجودِ تُست جانا ،،، دَعَواتِ مستجابم ،
#دعوات = دعاها
#دعوات مستجابم = دعاهای اجابتشدهی من
صنما ، چومن کم آید ،،، به کمی و جانسپاری ،
که ز ، رَشکِ دل ، کبابم ،،، و به اشک ، چون سحابم ،
( که ز ، رَشک ، دلکبابم ،،، و به اشک ، چون سحابم )
به سَحَر ، تویی صبوحم ،،، به سفر ، تویی فتوحم ،
به بَدَل ، تویی بهشتم ،،، به عمل ، تویی ثوابم ،
تو ، نه آن شِکَرجوابی ،،، که جوابِ من ، نیابی ،
مگر احمقم گرفتی؟ ، که سکوت ، شد جوابم؟ ،
#مولانا
چوتویی اگر بجویَم ،،، به چراغها ،،، نیابم ،
نفسی وجود دارم ، که تُرا سجود آرَم ،
که سجودِ تُست جانا ،،، دَعَواتِ مستجابم ،
#دعوات = دعاها
#دعوات مستجابم = دعاهای اجابتشدهی من
صنما ، چومن کم آید ،،، به کمی و جانسپاری ،
که ز ، رَشکِ دل ، کبابم ،،، و به اشک ، چون سحابم ،
( که ز ، رَشک ، دلکبابم ،،، و به اشک ، چون سحابم )
به سَحَر ، تویی صبوحم ،،، به سفر ، تویی فتوحم ،
به بَدَل ، تویی بهشتم ،،، به عمل ، تویی ثوابم ،
تو ، نه آن شِکَرجوابی ،،، که جوابِ من ، نیابی ،
مگر احمقم گرفتی؟ ، که سکوت ، شد جوابم؟ ،
#مولانا
تو گواه باش خواجه ،،، که ز توبه ، توبه کردم ،
بشکست جامِ توبه ، چو شرابِ عشق خوردم ،
به جمالِ بینظیرت ، به شرابِ شیرگیرت ،
که به گِردِ عهد و توبه ،،، نَرَوَم دگر ، نگردم ،
به لبِ شِکَرفشانت ، به ضمیرِ غیبدانت ،
که ، نه سخرۂ جهانم ،،، نه ، زبونِ سرخ و زردم ،
به رُخِ چو آفتابت ،،، به حلاوتِ خطابت ،
که هزارساله رَه ،،، من ، ز وِرایِ گرم و سردم ،
به هوایِ همچو رَخشت ،،، به لوایِ روحبخشت ،
که بجر تو ، کس نداند ،،، که کیاَم؟ ، چگونه مَردَم؟ ،
به سعادتِ صباحت ، به قیامتِ صبوحت ،
که ، سِجِلّ آسمان را ،،، به فَرِ تو ، درنَوَردَم ،
درنَوَردَم = طی کنم - بگذرم - پشت سر بگذارم
هِلِه ، ای شهِ مخلّد ، تو بگو بساقیِ خود ،
چو کسی تُرُش درآید ،،، دِهَدَش ز دُرد در دَم ،
در دَم = فوری
هِلِه ، تا دوی نباشد ، کهن و نوی نباشد ،
که درین مقامِ عشرت ، من از آن جمع ، فردم ،
بدهش از آن رحیقی ، که شود خوشی ، عشیقی ،
که ز مستی و خرابی ، برهد ز عکس و طردم ،
نه ، در او حسد بماند ، نه ، غمِ جسد بماند ،
خوش و پاک ،،، باز آید ، به سویِ بساطِ نردم ،
( خوش و پاکباز آید ، بهسویِ بساطِ نردم ، )
به صفا ، مثالِ زُهره ،،، به رضا ، مثالِ مُهره ،
نه ، نصیبهجو ، نه ، بهره ،،، که بِبُردم و نَبُردم ،
بپریده از زمانه ، ز هوایِ دام و دانه ،
که درین قمارخانه ، چو گواه بی نَبَردم ،
پس ازین ، خموش باشم ،،، همه ؛ گوش و هوش باشم ،
که ، نه بلبلم ، نه طوطی ،،، همه ، قند و ،، شاخِ وَردَم ،
#مولانا
بشکست جامِ توبه ، چو شرابِ عشق خوردم ،
به جمالِ بینظیرت ، به شرابِ شیرگیرت ،
که به گِردِ عهد و توبه ،،، نَرَوَم دگر ، نگردم ،
به لبِ شِکَرفشانت ، به ضمیرِ غیبدانت ،
که ، نه سخرۂ جهانم ،،، نه ، زبونِ سرخ و زردم ،
به رُخِ چو آفتابت ،،، به حلاوتِ خطابت ،
که هزارساله رَه ،،، من ، ز وِرایِ گرم و سردم ،
به هوایِ همچو رَخشت ،،، به لوایِ روحبخشت ،
که بجر تو ، کس نداند ،،، که کیاَم؟ ، چگونه مَردَم؟ ،
به سعادتِ صباحت ، به قیامتِ صبوحت ،
که ، سِجِلّ آسمان را ،،، به فَرِ تو ، درنَوَردَم ،
درنَوَردَم = طی کنم - بگذرم - پشت سر بگذارم
هِلِه ، ای شهِ مخلّد ، تو بگو بساقیِ خود ،
چو کسی تُرُش درآید ،،، دِهَدَش ز دُرد در دَم ،
در دَم = فوری
هِلِه ، تا دوی نباشد ، کهن و نوی نباشد ،
که درین مقامِ عشرت ، من از آن جمع ، فردم ،
بدهش از آن رحیقی ، که شود خوشی ، عشیقی ،
که ز مستی و خرابی ، برهد ز عکس و طردم ،
نه ، در او حسد بماند ، نه ، غمِ جسد بماند ،
خوش و پاک ،،، باز آید ، به سویِ بساطِ نردم ،
( خوش و پاکباز آید ، بهسویِ بساطِ نردم ، )
به صفا ، مثالِ زُهره ،،، به رضا ، مثالِ مُهره ،
نه ، نصیبهجو ، نه ، بهره ،،، که بِبُردم و نَبُردم ،
بپریده از زمانه ، ز هوایِ دام و دانه ،
که درین قمارخانه ، چو گواه بی نَبَردم ،
پس ازین ، خموش باشم ،،، همه ؛ گوش و هوش باشم ،
که ، نه بلبلم ، نه طوطی ،،، همه ، قند و ،، شاخِ وَردَم ،
#مولانا
ما ، عاشق و بیدل و فقیریم ،
هم کودک و هم جوان و پیریم ،
چون کبریتیم و ، هیزمِ خشک ،
ما ، آتشِ عشق ، زو پذیریم ،
از آتشِ عشق ، برفروزیم ،
امّا ، چو برق ، زو نمیریم ،
ما ، خونِ جگر خوریم ، چون شیر ،
چون یوز ، نه عاشقِ پنیریم ،
گویند : شما چه دست گیرید؟ ،
کو دست ترا؟ ، که دست گیریم ،
بر خویشپرست ، همچو خاریم ،
بر دوستپرست ، چون حریریم ،
عاشق که چوشمع میبسوزد ،
او را ، چوفتیله ناگزیریم ،
از ما مگریز ، زآنکه باتو ،
آمیخته ،،، همچو شهد و شیریم ،
تو ، میرشکارِ بینظیری ،
ما نیز ، شکارِ بینظیریم ،
در حُسن ،،، ترا تنور گرم است ،
ما را بربند ،،، ما ، فطیریم ،
ما را ، به قُدَومِ خویش ، درباف ،
زیرِ قَدَمِ تو ، چون حصیریم ،
#مولانا
هم کودک و هم جوان و پیریم ،
چون کبریتیم و ، هیزمِ خشک ،
ما ، آتشِ عشق ، زو پذیریم ،
از آتشِ عشق ، برفروزیم ،
امّا ، چو برق ، زو نمیریم ،
ما ، خونِ جگر خوریم ، چون شیر ،
چون یوز ، نه عاشقِ پنیریم ،
گویند : شما چه دست گیرید؟ ،
کو دست ترا؟ ، که دست گیریم ،
بر خویشپرست ، همچو خاریم ،
بر دوستپرست ، چون حریریم ،
عاشق که چوشمع میبسوزد ،
او را ، چوفتیله ناگزیریم ،
از ما مگریز ، زآنکه باتو ،
آمیخته ،،، همچو شهد و شیریم ،
تو ، میرشکارِ بینظیری ،
ما نیز ، شکارِ بینظیریم ،
در حُسن ،،، ترا تنور گرم است ،
ما را بربند ،،، ما ، فطیریم ،
ما را ، به قُدَومِ خویش ، درباف ،
زیرِ قَدَمِ تو ، چون حصیریم ،
#مولانا
الهی
من از عالَم ، ترا تنها گزینم ،
روا داری که من غمگین نشینم؟ ،
دلِ من چون قلم ، اندر کفِ تُست ،
ز تُست ، ار شادمان و ، گر حزینم ،
بجز آنچه تو خواهی ، من چه باشم؟ ،
بجز آنچه نمایی ، من چه بینم؟ ،
گه ، از من خار رویانی ،،، گهی ، گُل ،
گهی ، گُل بویَم و ،،، گه ، خار چینم ،
مرا ، تو چون چنان داری ، چنانم ،
مرا ، تو چو چنین خواهی ، چنینم ،
در آن خُمی که دلرا ، رنگ بخشی ،
چه باشم من؟ ، چه باشد مِهر و کینم؟ ،
تو بودی اول و ، آخر تو باشی ،
تو ، بِه کن آخرم ، از اولینم ،
چو ، تو پنهان شَوی ،،، از اهلِ کفرم ،
چو ، تو پیدا شَوی ، از اهلِ دینم ،
بجز چیزی که دادی ، من چه دارم؟ ،
چه میجویی ز جیب و آستینم؟ ،
#مولانا
الهی شُکر
من از عالَم ، ترا تنها گزینم ،
روا داری که من غمگین نشینم؟ ،
دلِ من چون قلم ، اندر کفِ تُست ،
ز تُست ، ار شادمان و ، گر حزینم ،
بجز آنچه تو خواهی ، من چه باشم؟ ،
بجز آنچه نمایی ، من چه بینم؟ ،
گه ، از من خار رویانی ،،، گهی ، گُل ،
گهی ، گُل بویَم و ،،، گه ، خار چینم ،
مرا ، تو چون چنان داری ، چنانم ،
مرا ، تو چو چنین خواهی ، چنینم ،
در آن خُمی که دلرا ، رنگ بخشی ،
چه باشم من؟ ، چه باشد مِهر و کینم؟ ،
تو بودی اول و ، آخر تو باشی ،
تو ، بِه کن آخرم ، از اولینم ،
چو ، تو پنهان شَوی ،،، از اهلِ کفرم ،
چو ، تو پیدا شَوی ، از اهلِ دینم ،
بجز چیزی که دادی ، من چه دارم؟ ،
چه میجویی ز جیب و آستینم؟ ،
#مولانا
الهی شُکر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آواز
#وه_چه_بی_رنگ_و_بی_نشان
استاد #شهرام_ناظری
شاعر: #مولانا
مقام #بیات_اصفهان
گروه #دستان
ضبط زنده از کنسرت
#اهواز
سال ۱۳۷۸
#وه_چه_بی_رنگ_و_بی_نشان
استاد #شهرام_ناظری
شاعر: #مولانا
مقام #بیات_اصفهان
گروه #دستان
ضبط زنده از کنسرت
#اهواز
سال ۱۳۷۸
ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
Telegram
ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
ای دل و دلدار چونت یافتم
می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم
چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم
زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بیاغیار چونت یافتم
ای دریده پردههای عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم
ای ز رویت گلستانها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم
ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم
ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم
شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم
#مولانا⚘
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
Telegram