⸎⃟ᬼ⃟𓋍꯭‌❥꯭꯭𓁜مشاعره شعر ناب 𓁝꯭‌❥꯭𓋍⃟ᬼ⃟⸎
894 subscribers
1.65K photos
529 videos
8 files
1.24K links
Download Telegram
عرضه ڪردم #غم
#هجران_تــو را با دل ڪوه
ڪوه هم با من شوریده به «فریاد» آمد

#استاد_شهریار


سلام ای آشنا همچون غریبان.


سلام ای عشق من ای بهتر از جان.

#استاد_شهریار




.
تا #عهد_دوست خواست فراموشِ دل شٌدَن

#غم می‌رسد به وقت و #وفا می‌دهد به دل

#استاد_شهریار
آن وفایی ڪه ز من دیده اگر هم برود

#چشم_دل در عقبِ سر نگران دارد یار

#استاد_شهریار

اگر ڪه #دل بگشاید زبان به دعوی یاری

تو یار من ڪه نبودی منم که یار تو بودم

#استاد_شهریار

#الف
باختم درعشق اما باختن تقدیر نیست
ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست

خسته‌ام ازاین زندان که نامش زندگیست
پس قشنگی های دنیا دست کیست


#استاد_شهریار

چنان به خمر و خمار تو خوابناڪم و مدهوش

ڪه مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم✌️🏻

#استاد_شهریار

شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید
داستان غم دوشنیه فراموش کنیم

#استاد_شهریار

#شین
آن تجلی ڪه به عشق است و جلالست و جمال

#استاد_شهریار
#الف
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندرین گوشه عزائى بى ریا دارد حسین...


#استاد_شهریار...

#الف
عاشقی دل می دهد
    معشوقه ای دل می برد
        برد در برد است و من
           مشغول حسرت بردنم

 
#استاد_شهریار

.

زندگی نیست که زندانِ مکافات است این

                  


#استاد_شهریار

خستہ ام از این زندان ڪہ نامش زندگیست



پس قشنگـے هاےدنیا دست ڪیست؟...



#استاد_شهریار

ناگهان دل داد زد: دیوانه من میبینمش...


#استاد_شهریار

#نون
شهری به تــو

یار_است و من غمزده باید

بی_یار و پرستار در این شهر_بمیرم

#استاد_شهریار

ﺟﺎن چه ﺑﺎﺷﺪ...

که_به_ﺑﺎزار_ﺗﻮ_آرد_ﻋﺎﺷﻖ...

ﻗﯿﻤﺖ ارزان نکنی گوﻫﺮ زﯾﺒﺎﺋﯽرا...

#استاد_شهریار
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست


#استاد شهریار

به تیره بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم
ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم

برای گفتن با دوست شکوه ها به دلم بود
ولی دریغ که در روزگار دوست ندیدم

وگر نگاه امیدی بسوی هیچکسم نیست
چرا که تیر ندامت بدوخت چشم امیدم

رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسانی
که من به اهل وفا و مروتی نرسیدم

منی که شاخه و برگم نصیب برق بلا بود
به کشتزار طبیعت ندانم از چه دمیدم

یکی شکسته نوازی کن ای نسیم عنایت
که در هوای تو لرزنده تر ز شاخه بیدم

ز آب دیده چنان آتشم کشید زبانه
که خاک غم به سرافشان چو گرد باد دویدم

گناه اگر رخ مردم سیه کند من مسکین
به شهر روسیهان شهریار روی سپیدم

#استاد شهریار

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم


#استاد شهریار

.

تو مَلَک بودی و فردوسِ دلم جایت بود

سیبِ مغرورِ دلم خاکِ کفِ پایت بود


#استاد_شهریار




‌‌