زخم از کدام دست
زخم از کدام سمت فرود آوردی؟!
ای عشق
ای شقاوت شیرین!
#منوچهر_آتشی
#ز
زخم از کدام سمت فرود آوردی؟!
ای عشق
ای شقاوت شیرین!
#منوچهر_آتشی
#ز
کجاےِ
جهان بگذارمٺ
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانہ بہ گام و بہ دست و سلام
آراستہ شود...
#منوچهر_آتشی
#ک
جهان بگذارمٺ
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانہ بہ گام و بہ دست و سلام
آراستہ شود...
#منوچهر_آتشی
#ک
و عشق
مثل گلدانهای
شمعدانی بر ایوان، حضور معلقی دارد
و تا به حال
هزار تاش بیشتر آن پایین
#منوچهر_آتشی
#و
مثل گلدانهای
شمعدانی بر ایوان، حضور معلقی دارد
و تا به حال
هزار تاش بیشتر آن پایین
#منوچهر_آتشی
#و
و عشق
مثل گلدانهای
شمعدانی بر ایوان، حضور معلقی دارد
و تا به حال
هزار تاش بیشتر آن پایین
#منوچهر_آتشی
#و
مثل گلدانهای
شمعدانی بر ایوان، حضور معلقی دارد
و تا به حال
هزار تاش بیشتر آن پایین
#منوچهر_آتشی
#و
در سينه چيزی دارم
که از حرارت حضور تو ياقوت شده است
اين است که از پشت هفت کوه سياه
میبينمت
که به سمت من میآیی...
#منوچهر_آتشی
#د
که از حرارت حضور تو ياقوت شده است
اين است که از پشت هفت کوه سياه
میبينمت
که به سمت من میآیی...
#منوچهر_آتشی
#د
دیدار تو
غروب را به درنگ وا می دارد
حتی اگر ماهی گیران از دریا برگردند
و کلاغ ها
تمام افق را بپوشانند
و پرستو ها قیچی کنند
اندک آبی باقی مانده از روز را.
دیدار تو شب را...
آه!...
چه تالار آینه ای رویاهای من!
و چه تکثیر غریبی
از صدای تو!
#منوچهر_آتشی
#د
غروب را به درنگ وا می دارد
حتی اگر ماهی گیران از دریا برگردند
و کلاغ ها
تمام افق را بپوشانند
و پرستو ها قیچی کنند
اندک آبی باقی مانده از روز را.
دیدار تو شب را...
آه!...
چه تالار آینه ای رویاهای من!
و چه تکثیر غریبی
از صدای تو!
#منوچهر_آتشی
#د
و عشق نیز
در واژه، «اتفاق می افتد»
وقتی که «دل» به پای «تپیدن» می پیچد
و رو به روی «پذیرفتن»
از شرم، سرخ می شود
یا سرخ می شود شرم
از اتفاق افتاده
مثل شقایقی که کنار فروردین
پرپر شد.
#منوچهر_آتشی
#و
در واژه، «اتفاق می افتد»
وقتی که «دل» به پای «تپیدن» می پیچد
و رو به روی «پذیرفتن»
از شرم، سرخ می شود
یا سرخ می شود شرم
از اتفاق افتاده
مثل شقایقی که کنار فروردین
پرپر شد.
#منوچهر_آتشی
#و
.
اے شب به من بگو...
اڪنون ستارهها
نجواگران مرثیهء عشق ڪیستند؟
هنگام عصر برسر دیوار باغ ما
باز آن دو مرغ خسته
چرا
میگریستند؟!
#منوچهر_آتشی
#الف
اے شب به من بگو...
اڪنون ستارهها
نجواگران مرثیهء عشق ڪیستند؟
هنگام عصر برسر دیوار باغ ما
باز آن دو مرغ خسته
چرا
میگریستند؟!
#منوچهر_آتشی
#الف
.
اے شب به من بگو...
اڪنون ستارهها
نجواگران مرثیهء عشق ڪیستند؟
هنگام عصر برسر دیوار باغ ما
باز آن دو مرغ خسته
چرا
میگریستند؟!
#منوچهر_آتشی
#الف
شبتون عاشقونه
اے شب به من بگو...
اڪنون ستارهها
نجواگران مرثیهء عشق ڪیستند؟
هنگام عصر برسر دیوار باغ ما
باز آن دو مرغ خسته
چرا
میگریستند؟!
#منوچهر_آتشی
#الف
شبتون عاشقونه