رمز و راز لودر سواران
هفت شهر عشق مستان (شهر دوم)
به یاد عصر جوانی کهنه سربازانی که پس از جنگ از سهم خواهی گریختند تا پاکیزه بمیرند.
قصه لودر، عجیب است و غریب. این لودر چقدر انسانساز بود؛ باور نمیکنی؟
شبی که دل به دریا زدم و همراه یک لودرچی تا خط اول رفتم بلکه گره این راز بگشایم، در ظلمت شب، آتش مرگبار، پاتک وحشیانه دشمن، سراغ حقیقت نابی دیگر از راز یک لودرسوار رفتم. وقتی زیر آتش برای تانکها سنگر میکَند، دو سه تا از خطشکنها محو صورتش شده بودند. میگفتند، بهخدا که این عاشق شیدا خیلی نورانی است. این مشهدی هم مثل آن لودرسوار اصفهانی با ضمیری آرام و مطمئن سرش بکار خودش بود؛ باور کنید آرام و مطمئن.
زُل زده بودم به چهره گُرگرفته آن دو سه تا که یکباره لودرسوار در آتش جزغاله شد. ابراهیم نبی نبود که نسوزد؟ مشتی خاکستر داخل گونی فرستادیم برای مادرش. باور نمیکنی؟ پس افسانه پندار و بگذار و بگذر.
داشت خاکریزش را میزد که خمپارهای درست بر فرق سرش خورد. آن دو سه تا خط شکن تماشاچی اشکریزان میگفتند؛ واقعا رسم شهادت مظلومانه اینگونه است؟
اگر در طول 7 شهر عشق مرا همراهی کنید و اسیر سیاستهای حبابی حاشیهها نشوید، شاید شما در این آشفته بازار نیرنگ، به این معنی پی ببرید. چند روز است که رسانههای مجازی اسیر چیست؟ حال میفهمی که راز این لودرچیها یک حادثه یا اتفاق نیست، انتخاب است. چی؟ عملیات انتحاری؟ اصلا!!!!!! انتحاری یعنی چی. بعضی شبها که سخت بود و نفسگیر، پیدا کردن یک راننده بلدزر کار حضرت فیل بود.
میگویند، همام وقتی خطبه امیرالمؤمنین را درباره متقین شنید، یکباره صیحه کشید و بیجان افتاد. گویا او حقیقتی را درک کرده بود که دیگر نمیتوانست دنائت این دنیا را تحمل کند. پس، خداوند دعایی را که در کنه ضمیر همام میگذشت، اجابت کرد و جان او را ستاند تا جانی جاودانه بگیرد. باور نمیکنی؟
باور کن شهادت آن لودرسوار تفسیر کلام مولا علی است. در جوف سر او خمپاره خورده بود در دقایق قبل از حادثه، چه میگذشت که حاصل تراوش برونش بهتنهایی آنهمه نور بود؟ میپرسید چه میگذشت؟ معلوم است؛ خدا میداند و همان به که از پس پرده حکمتش خیلی فضول نباشیم. همین بس که درک کنیم هرچه باشد، ملکوتی است.
وقتی خاکسترها را داخل گونی میکردم، نور بود انگار که هنوز در میان سنگها و بوتهها در تکاپوی انعکاس؛ با من پچ پچ مرموز هم مینمود؛ عین آدم خنگی که دقیقاً نمیفهمیدم. انگار در آخرین لحظه حقیقتی جبروتی کشف کرده باشد؛ حقیقتی که کشف آن، تحمل دنائت این دنیا را ناممکن مینمود؛ شاید المثنی نتوان جست، لحظه رهایی آن لودرچی را. زیرا آن خمپاره دودزا برای کشتن نیامده بود. تنها ستون غلیظی از دود سفید میساخت تا دیدهبان توپخانه گرای دقیق هدف را بدهد؛ این خمپاره نه ترکشی دارد و نه موج انفجاری.
راستی که خداوند جان آن لودرچی را آنگونه ستاند که حتی به لودرش هم آسیب چندانی نرسد تا لودرچی بعدی کارش را کارستان نماید.
واقعآ قصه لودر غریب نیست؟ این لودر عجیب انسانهایی میسازد؛ باز هم باور نمیکنی؟
این تازه شهر دوم عشق بود. فردا شب بیا به شهر سوم مستان شاید باور کنی این قلم امانت آن روزهای افسانهوار است. رها کن اخبار نافرجام امثال برجام و حتی قصه مسافران کربلا را. بیا اینجا به ملاقات خود امام حسین. باور نمیکنی کربلا سیار است و هر دیاری که حسینی باشد، کربلاست؟
نیا، این غربت لودرچیها پس از جنگ طبیعی است.
ولی میدانم خواهی آمد.
تا فردا شب.
https://t.me/nmahmoudzadeh
هفت شهر عشق مستان (شهر دوم)
به یاد عصر جوانی کهنه سربازانی که پس از جنگ از سهم خواهی گریختند تا پاکیزه بمیرند.
قصه لودر، عجیب است و غریب. این لودر چقدر انسانساز بود؛ باور نمیکنی؟
شبی که دل به دریا زدم و همراه یک لودرچی تا خط اول رفتم بلکه گره این راز بگشایم، در ظلمت شب، آتش مرگبار، پاتک وحشیانه دشمن، سراغ حقیقت نابی دیگر از راز یک لودرسوار رفتم. وقتی زیر آتش برای تانکها سنگر میکَند، دو سه تا از خطشکنها محو صورتش شده بودند. میگفتند، بهخدا که این عاشق شیدا خیلی نورانی است. این مشهدی هم مثل آن لودرسوار اصفهانی با ضمیری آرام و مطمئن سرش بکار خودش بود؛ باور کنید آرام و مطمئن.
زُل زده بودم به چهره گُرگرفته آن دو سه تا که یکباره لودرسوار در آتش جزغاله شد. ابراهیم نبی نبود که نسوزد؟ مشتی خاکستر داخل گونی فرستادیم برای مادرش. باور نمیکنی؟ پس افسانه پندار و بگذار و بگذر.
داشت خاکریزش را میزد که خمپارهای درست بر فرق سرش خورد. آن دو سه تا خط شکن تماشاچی اشکریزان میگفتند؛ واقعا رسم شهادت مظلومانه اینگونه است؟
اگر در طول 7 شهر عشق مرا همراهی کنید و اسیر سیاستهای حبابی حاشیهها نشوید، شاید شما در این آشفته بازار نیرنگ، به این معنی پی ببرید. چند روز است که رسانههای مجازی اسیر چیست؟ حال میفهمی که راز این لودرچیها یک حادثه یا اتفاق نیست، انتخاب است. چی؟ عملیات انتحاری؟ اصلا!!!!!! انتحاری یعنی چی. بعضی شبها که سخت بود و نفسگیر، پیدا کردن یک راننده بلدزر کار حضرت فیل بود.
میگویند، همام وقتی خطبه امیرالمؤمنین را درباره متقین شنید، یکباره صیحه کشید و بیجان افتاد. گویا او حقیقتی را درک کرده بود که دیگر نمیتوانست دنائت این دنیا را تحمل کند. پس، خداوند دعایی را که در کنه ضمیر همام میگذشت، اجابت کرد و جان او را ستاند تا جانی جاودانه بگیرد. باور نمیکنی؟
باور کن شهادت آن لودرسوار تفسیر کلام مولا علی است. در جوف سر او خمپاره خورده بود در دقایق قبل از حادثه، چه میگذشت که حاصل تراوش برونش بهتنهایی آنهمه نور بود؟ میپرسید چه میگذشت؟ معلوم است؛ خدا میداند و همان به که از پس پرده حکمتش خیلی فضول نباشیم. همین بس که درک کنیم هرچه باشد، ملکوتی است.
وقتی خاکسترها را داخل گونی میکردم، نور بود انگار که هنوز در میان سنگها و بوتهها در تکاپوی انعکاس؛ با من پچ پچ مرموز هم مینمود؛ عین آدم خنگی که دقیقاً نمیفهمیدم. انگار در آخرین لحظه حقیقتی جبروتی کشف کرده باشد؛ حقیقتی که کشف آن، تحمل دنائت این دنیا را ناممکن مینمود؛ شاید المثنی نتوان جست، لحظه رهایی آن لودرچی را. زیرا آن خمپاره دودزا برای کشتن نیامده بود. تنها ستون غلیظی از دود سفید میساخت تا دیدهبان توپخانه گرای دقیق هدف را بدهد؛ این خمپاره نه ترکشی دارد و نه موج انفجاری.
راستی که خداوند جان آن لودرچی را آنگونه ستاند که حتی به لودرش هم آسیب چندانی نرسد تا لودرچی بعدی کارش را کارستان نماید.
واقعآ قصه لودر غریب نیست؟ این لودر عجیب انسانهایی میسازد؛ باز هم باور نمیکنی؟
این تازه شهر دوم عشق بود. فردا شب بیا به شهر سوم مستان شاید باور کنی این قلم امانت آن روزهای افسانهوار است. رها کن اخبار نافرجام امثال برجام و حتی قصه مسافران کربلا را. بیا اینجا به ملاقات خود امام حسین. باور نمیکنی کربلا سیار است و هر دیاری که حسینی باشد، کربلاست؟
نیا، این غربت لودرچیها پس از جنگ طبیعی است.
ولی میدانم خواهی آمد.
تا فردا شب.
https://t.me/nmahmoudzadeh
رمز و راز لودر سواران
هفت شهر عشق مستان (شهر سوم)
به یاد کهنه سربازانی که پس از جنگ از سهم خواهی گریختند تا پاکیزه بمیرند.
لابد میپرسید چی شد که در این آشفته بازار به این گمشدههای در تاریخ میپردازی.
بعد، خواهم نوشت.
قصه لودر، عجیب است و غریب. این لودر چه انسانهایی میسازد؛ اگر این انسانسازی ادامه مییافت، امروز که اخلاق کلید معمای گرفتاریهای ماست، وضعیت بهتری میداشتیم.
باور نمیکنی؟
شهر سوم عشق مرا با گرای فرمانده قرارگاه مهندسی جهاد، مرحوم مهدی ورشابی، به شلمچه کشاند. یک تیم لودرچی که در برابر 15 تانک باید خاکریز میزدند. عراقیها چنان مست بودند که چراغ روشن افتاده بودند به جان لودرچیها. خطشکنها هم چشم انتظار اتمام خاکریز خط مقدم. خیلی به عراقیها نزدیک شده بودیم. اگر یک خیز دیگر جلو میکشیدیم، باید قاطی هم میجنگیدیم؛ تانکها چه اضطرابی داشتند برای رسیدن به این خاکریز.
بیپروا بهسمت اولین لودرچی شلیک میکردند. خاک و علفهای دشت بوی باروت گرفته بودند. لودرچی اما نگاه پرمعنایی به گلوله ها میکرد، ولی مشغول کار خودش بود؛ شاید ذکر میخواند؛ ذکر، ذکر زیر آتش، هی بخوانی و قوت بگیری، هی بخوانی و خداترستر شوی. ذکر، ذکر که یکی از همان رمزوارازهاست. بگذریم.
آن راننده لودر که اصرار به ادامه کار خود داشت، چقدر فرمانده عراقی را تحقیر کرده بود. حتی برای دقایقی رفتم بالا و کنارش نشستم، اما پی به این رازش نبردم و با اشاره او پریدم پایین. این جمله را هم به من گفته بود: "الکی کشته شدن که نشد هنر. برو پشت خاکریز و برای تاریخ بنویس که از چه چیزی حیرانی."
خیلی تلاش کردم به او بفهمانم آنچه به سویش میآید، غبار سربی مخلوط با بهار نیست، آتشی است بس ناجوانمرد و خشن. فقط خندید؛ شاید هم نیشخند بود که در تاریکی درک نمیکردم.
آنقدر به سوی او شلیک کردند تا اینکه خسته شدند. انگار گلوله ها از ملاقات با جسم این لودرچی استنکاف میکردند. رگبارها او را دوره کرده و شرمنده از کنارش میگذشتند. و بعد، به دلیلی مرموز، خاضعانه و مدهوش در خاک فرورفته و جان میدادند. خاکریز که سروسامان گرفت، لودرچی تنها با یک گلوله تانک به زمین افتاد؛ همچون حضرت ابوالفضل در برابر دیدگان امام حسین.
حالا شما جای من، خجالت نمیکشی از اینکه یک چریکنمای داعشی وارد حرم شاه چراغ شود و راست راست سه خشاب خالی کند؟ یک آدم کشی شبیه هولوکاست.
بگذار و بگذر.
اگر مایل هستید در همین حال و روز باز هم از مظلومیت لودر بدانید، همچنان با ما همراه باشید.
ای کاش این روزها هم مرام مردانگی چنین باشد
من اگر كامروا گشتم و خوشدل، چه عجب؟
مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند
https://t.me/Mahmoudzadeh12/219
https://t.me/nmahmoudzadeh
هفت شهر عشق مستان (شهر سوم)
به یاد کهنه سربازانی که پس از جنگ از سهم خواهی گریختند تا پاکیزه بمیرند.
لابد میپرسید چی شد که در این آشفته بازار به این گمشدههای در تاریخ میپردازی.
بعد، خواهم نوشت.
قصه لودر، عجیب است و غریب. این لودر چه انسانهایی میسازد؛ اگر این انسانسازی ادامه مییافت، امروز که اخلاق کلید معمای گرفتاریهای ماست، وضعیت بهتری میداشتیم.
باور نمیکنی؟
شهر سوم عشق مرا با گرای فرمانده قرارگاه مهندسی جهاد، مرحوم مهدی ورشابی، به شلمچه کشاند. یک تیم لودرچی که در برابر 15 تانک باید خاکریز میزدند. عراقیها چنان مست بودند که چراغ روشن افتاده بودند به جان لودرچیها. خطشکنها هم چشم انتظار اتمام خاکریز خط مقدم. خیلی به عراقیها نزدیک شده بودیم. اگر یک خیز دیگر جلو میکشیدیم، باید قاطی هم میجنگیدیم؛ تانکها چه اضطرابی داشتند برای رسیدن به این خاکریز.
بیپروا بهسمت اولین لودرچی شلیک میکردند. خاک و علفهای دشت بوی باروت گرفته بودند. لودرچی اما نگاه پرمعنایی به گلوله ها میکرد، ولی مشغول کار خودش بود؛ شاید ذکر میخواند؛ ذکر، ذکر زیر آتش، هی بخوانی و قوت بگیری، هی بخوانی و خداترستر شوی. ذکر، ذکر که یکی از همان رمزوارازهاست. بگذریم.
آن راننده لودر که اصرار به ادامه کار خود داشت، چقدر فرمانده عراقی را تحقیر کرده بود. حتی برای دقایقی رفتم بالا و کنارش نشستم، اما پی به این رازش نبردم و با اشاره او پریدم پایین. این جمله را هم به من گفته بود: "الکی کشته شدن که نشد هنر. برو پشت خاکریز و برای تاریخ بنویس که از چه چیزی حیرانی."
خیلی تلاش کردم به او بفهمانم آنچه به سویش میآید، غبار سربی مخلوط با بهار نیست، آتشی است بس ناجوانمرد و خشن. فقط خندید؛ شاید هم نیشخند بود که در تاریکی درک نمیکردم.
آنقدر به سوی او شلیک کردند تا اینکه خسته شدند. انگار گلوله ها از ملاقات با جسم این لودرچی استنکاف میکردند. رگبارها او را دوره کرده و شرمنده از کنارش میگذشتند. و بعد، به دلیلی مرموز، خاضعانه و مدهوش در خاک فرورفته و جان میدادند. خاکریز که سروسامان گرفت، لودرچی تنها با یک گلوله تانک به زمین افتاد؛ همچون حضرت ابوالفضل در برابر دیدگان امام حسین.
حالا شما جای من، خجالت نمیکشی از اینکه یک چریکنمای داعشی وارد حرم شاه چراغ شود و راست راست سه خشاب خالی کند؟ یک آدم کشی شبیه هولوکاست.
بگذار و بگذر.
اگر مایل هستید در همین حال و روز باز هم از مظلومیت لودر بدانید، همچنان با ما همراه باشید.
ای کاش این روزها هم مرام مردانگی چنین باشد
من اگر كامروا گشتم و خوشدل، چه عجب؟
مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند
https://t.me/Mahmoudzadeh12/219
https://t.me/nmahmoudzadeh
Telegram
تصویر قلم
موشک، عراق و اسرائیل
چند درصد نفت خاورمیانه صرف هزینه موشک میشود؟
چه کسی باور میکرد در ۷ ژوئن ۱۹۸۱ (۱۷خرداد ۱۳۶۰) هشت هواپیمای F-16 از پایگاه هوایی اتزیون در صحرای سینا برخواسته باشد تا راکتور اسیراک عراق را نابود نماید. ۵ هواپیمایF-15 برای تأمین و پوشش آنها را همراهی میکرد. این جنگندههای امریکایی قادر بودند هر میگ روسی را منهدم نمایند.
راه، حدود ۹۶۰ کیلومتر مسافت داشت که از عربستان و اردن میگذشت.
وقتی اسرائیل از راه ترور دانشمندان هستهای عراق شکست خورد، تن به این عملیات داد.
جنگندهها غروب به هدف رسیده و یک مانور چرخشی دادند و بمبهایشان را در زاویه ۳۵ درجه پرتاب کردند. هر جنگنده دو بمب یک تنی روی گنبد بتنی راکتورهای عراق رها کردند و سالم برگشتند.
عراقیها( یعنی جدیترین دشمن ایران در کشاش عملیات بیتالمقدس) چنان غافلگیر شدند که حتی فرصت شلیک یک موشک هم نداشتند. عکسهای هوایی نشان از تخریب عظیمی میداد و از حوضچه راکتور ( حیاتیترین بخش تأسیسات هستهای) تنها تکههای بتن مشاهده میشد.
بگین، نخستوزیر وقت اسرائیل، پس از این عملیات با تیزهوشی در سخنرانی کنیست صدام را به هیتلر تشییه کرد و خطرات یک عراق هستهای را در کنار نازیهای ضد یهود و تکرار هولوکاست جدید تشبیه کرد.
صدام اما در یک سخنرانی خصوصی گفته بود؛ «این انرژی هستهای یک میوه عزیز بود که برایش زحمات فراوان متحمل شدیم؛ یکی از میوههای انقلاب به دست خودمان.»
صدام اما برخلاف تصور اسرائیل، مصممتر ساخت راکتورها را دنبال کرد؛ پروژهای ۱۰ میلیارد دلاری با استخدام دانشمندان هستهای.
فرانسه، شریک اصلی صدام در ساخت هستهای، با یک چرخش سیاسی این پروژه را کنار گذاشت و روی جنگ ایران و عراق سرمایه گذاری کرد.
بول، یک دانشمند کانادایی، موشک «سوپر توپ» را با کارآمدی بیولوژیک و شیمیایی در جبل حمرین عراق تا مرحله نهایی پرتاب نزدیک کرد. او چنان سرمست ولخرجیهای صدام شده بود که اصلا تهدیدهای موساد را جدی نگرفت تا اینکه در ۲ مارس ۱۹۹۰ در یکی از هتلهای بروکسل با گلولههای مأموران موساد به قتل رسید.
در واقع، مرگ بول تلاشهای صدام برای دستیابی به سلاحهای هستهای را متوقف کرد، اما چه کسی فکر میکرد با حمله صدام در آگوست ۱۹۹۰ به کویت، پرونده خودش و هستهای را برای همیشه به نفع اسرائیل پایان دهد؟
امروز دغدغه پشت پرده عراق چیست؟
پینوشت: به زودی کتابی منتشر خواهم کرد بهنام «جنگ بدون صلح» جنگی بین اسرائیل و لبنان که قرار نیست به صلح منتهی گردد.
بله، رسم دیپلماسی پیچیده چنین است.
https://t.me/nmahmoudzadeh
چند درصد نفت خاورمیانه صرف هزینه موشک میشود؟
چه کسی باور میکرد در ۷ ژوئن ۱۹۸۱ (۱۷خرداد ۱۳۶۰) هشت هواپیمای F-16 از پایگاه هوایی اتزیون در صحرای سینا برخواسته باشد تا راکتور اسیراک عراق را نابود نماید. ۵ هواپیمایF-15 برای تأمین و پوشش آنها را همراهی میکرد. این جنگندههای امریکایی قادر بودند هر میگ روسی را منهدم نمایند.
راه، حدود ۹۶۰ کیلومتر مسافت داشت که از عربستان و اردن میگذشت.
وقتی اسرائیل از راه ترور دانشمندان هستهای عراق شکست خورد، تن به این عملیات داد.
جنگندهها غروب به هدف رسیده و یک مانور چرخشی دادند و بمبهایشان را در زاویه ۳۵ درجه پرتاب کردند. هر جنگنده دو بمب یک تنی روی گنبد بتنی راکتورهای عراق رها کردند و سالم برگشتند.
عراقیها( یعنی جدیترین دشمن ایران در کشاش عملیات بیتالمقدس) چنان غافلگیر شدند که حتی فرصت شلیک یک موشک هم نداشتند. عکسهای هوایی نشان از تخریب عظیمی میداد و از حوضچه راکتور ( حیاتیترین بخش تأسیسات هستهای) تنها تکههای بتن مشاهده میشد.
بگین، نخستوزیر وقت اسرائیل، پس از این عملیات با تیزهوشی در سخنرانی کنیست صدام را به هیتلر تشییه کرد و خطرات یک عراق هستهای را در کنار نازیهای ضد یهود و تکرار هولوکاست جدید تشبیه کرد.
صدام اما در یک سخنرانی خصوصی گفته بود؛ «این انرژی هستهای یک میوه عزیز بود که برایش زحمات فراوان متحمل شدیم؛ یکی از میوههای انقلاب به دست خودمان.»
صدام اما برخلاف تصور اسرائیل، مصممتر ساخت راکتورها را دنبال کرد؛ پروژهای ۱۰ میلیارد دلاری با استخدام دانشمندان هستهای.
فرانسه، شریک اصلی صدام در ساخت هستهای، با یک چرخش سیاسی این پروژه را کنار گذاشت و روی جنگ ایران و عراق سرمایه گذاری کرد.
بول، یک دانشمند کانادایی، موشک «سوپر توپ» را با کارآمدی بیولوژیک و شیمیایی در جبل حمرین عراق تا مرحله نهایی پرتاب نزدیک کرد. او چنان سرمست ولخرجیهای صدام شده بود که اصلا تهدیدهای موساد را جدی نگرفت تا اینکه در ۲ مارس ۱۹۹۰ در یکی از هتلهای بروکسل با گلولههای مأموران موساد به قتل رسید.
در واقع، مرگ بول تلاشهای صدام برای دستیابی به سلاحهای هستهای را متوقف کرد، اما چه کسی فکر میکرد با حمله صدام در آگوست ۱۹۹۰ به کویت، پرونده خودش و هستهای را برای همیشه به نفع اسرائیل پایان دهد؟
امروز دغدغه پشت پرده عراق چیست؟
پینوشت: به زودی کتابی منتشر خواهم کرد بهنام «جنگ بدون صلح» جنگی بین اسرائیل و لبنان که قرار نیست به صلح منتهی گردد.
بله، رسم دیپلماسی پیچیده چنین است.
https://t.me/nmahmoudzadeh
آه که چقدر دلمان گرفته
دلم هوای روزگاران وصل را کرده.
صفا و مرام اخلاق آنروزها، و نیز،
«عیسی به دین خود، موسی به دین خود»
اخلاق! اخلاق! این دوای درد این روزها
این فیلم بهانه است، درس اخلاقش را آرزوست.
قطر با درآمد سرشار ذخایر گاز عسلویه میزبان جام جهانی است؛ ما ولی در پی آنیم که، چه کنیم بازیکنانمان حرمت پرچم آغشته به خون شهدای این سرزمین خسته را در میادین بینالمللی نگه دارند.
پس کارلوس کیروش اخلاق ما کیست؟
به راستی که؛ ما با ذخیره گاز مشترک عسلویه چه کردیم و قطر چه کرد؟
رها کنید این نفت و گاز لعنتی را، چه اساتید اخلاقی که با رسیدن به دلار نفت، زی طلبگی را کنار گذاشتند.
بله، خود تحریمی اخلاق کُشت ما را.
خدایا، به کدامین گناه؟
چرا در اخلاق کسر آوریم؟
ای کاش زودتر بیدار میشدیم و با چوب معلم بچهها را آرام میکردیم.
بله؛ ما پدران خوبی نبودیم. قبول کنیم که بیش از دشمن، خودمان مقصریم.
سرمان گرم بود به سراب برجام نافرجام.
و یا دلگرم که، شاید این جمعه بیاید.
اما دریغ از رفتاری مهدی پسند از خواص.
پدران، آیا واقعا خسته نشدیم،
بس که به دشمن دشنام دادیم؟
این همه به دشمن جوالدوز زدیم،
اما دریغ از یک سوزن به خودمان؛ دریغ.
به راستی که ما چقدر مغروریم.
آیا شما با دیدن این فیلم آرام نمیگیربد؟
https://t.me/Mahmoudzadeh12/220آ
https://t.me/nmahmoudzadeh
دلم هوای روزگاران وصل را کرده.
صفا و مرام اخلاق آنروزها، و نیز،
«عیسی به دین خود، موسی به دین خود»
اخلاق! اخلاق! این دوای درد این روزها
این فیلم بهانه است، درس اخلاقش را آرزوست.
قطر با درآمد سرشار ذخایر گاز عسلویه میزبان جام جهانی است؛ ما ولی در پی آنیم که، چه کنیم بازیکنانمان حرمت پرچم آغشته به خون شهدای این سرزمین خسته را در میادین بینالمللی نگه دارند.
پس کارلوس کیروش اخلاق ما کیست؟
به راستی که؛ ما با ذخیره گاز مشترک عسلویه چه کردیم و قطر چه کرد؟
رها کنید این نفت و گاز لعنتی را، چه اساتید اخلاقی که با رسیدن به دلار نفت، زی طلبگی را کنار گذاشتند.
بله، خود تحریمی اخلاق کُشت ما را.
خدایا، به کدامین گناه؟
چرا در اخلاق کسر آوریم؟
ای کاش زودتر بیدار میشدیم و با چوب معلم بچهها را آرام میکردیم.
بله؛ ما پدران خوبی نبودیم. قبول کنیم که بیش از دشمن، خودمان مقصریم.
سرمان گرم بود به سراب برجام نافرجام.
و یا دلگرم که، شاید این جمعه بیاید.
اما دریغ از رفتاری مهدی پسند از خواص.
پدران، آیا واقعا خسته نشدیم،
بس که به دشمن دشنام دادیم؟
این همه به دشمن جوالدوز زدیم،
اما دریغ از یک سوزن به خودمان؛ دریغ.
به راستی که ما چقدر مغروریم.
آیا شما با دیدن این فیلم آرام نمیگیربد؟
https://t.me/Mahmoudzadeh12/220آ
https://t.me/nmahmoudzadeh
Telegram
تصویر قلم
چشم انداز ۲۰۳۰ قطر در سایه جام ۲۰۲۲
آیا قطر برنده اصلی جنگ روسیه و اکراین نیست؟
به حکمت خدا ور نروید، تن بدهید.
چه کسی فکر میکرد قطر در پوشش جام جهانی، جام اقتصادی آسیا را فتح کند؟
زمانی که اولین جام جهانی در سال ۱۹۳۰ در اروگوئه برگزار شد، كشوري بنام قطر وجود نداشت. این کشور با مساحت مشابه استان قم، در سال ۱۹۷۱ مستقل شد. ابتدا جوانان این کشور کوچولو به شیراز آمده و با سواد دیپلم برمیگشتند به صید مروارید و ماهيگيري و شترچرانی.
اكنون که این چهارمین کشور درآمد سرانه دنیا و بزرگترین ذخاير گاز پس از ایران و روسیه، میزبان بزرگترین تورنمنت فوتبال جهان شده، در کنف مدیریت جهانی گاز مشترک ایران عسلویه است.
قطر وسط عزای ما در سوگ شکست ۶-۲ از انگلیس، به اعتبار همین گاز عسلویه که آنرا گنبدشمالی مینامند، قرارداد ۲۷ ساله به مبلغ ۶۰ میلیارد دلار برای فروش سالانه ۴ میلیون تن با چین بسته است.
مجموع درآمد گاز قطر طی دو دهه به حدود ۸۰۰ میلیارد دلار رسیده، (یعنی مشابه درآمد نفت ایران در دوره دولت احمدینژاد که هنوز هم معلوم نشد این دلارها به کجا رفته) در همین دوران درآمد ایران از صادرات گاز کمتر از ۷۰ میلیارد دلار بود.
آیا خارج از تعصبات سیاسی، قطر با جایگزینی گاز خود به جای روسیه در بازار جهانی، برنده اصلی جنگ اکراین و روسیه نیست؟
چه کسی باور میکند قطر از سال ۲۰۰۵ با تشکیل بک صندوق بینالمللی سرمایهگذاری، قصد خروج از درآمد سوخت فسیلی داشت؟ ارزش دارایی این صندوق با مازاد درآمد نفت و گاز به ۴۴۵ میلیارد دلار میرسد.
چرا باور نداریم قطر در همین فضای فوتبالی به سرمایهگذاری جدید فکر میکرد؟ از سال ۲۰۰۷ در سایه اقتصاد فوتبال وارد توسعه گردشگری شد تا تبدیل به قطب گردشگری منطقه شود.
مجهزترین فرودگاه بینالمللی با ظرفیت ۲۴ میلیون مسافر را احداث کرد تا آرم «قطر ایرویز» را بر پشت پیراهن بازیکنان بارسلونا بزند.
بیش از ۱۵۰ هتل جدید برای جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ در قطر احداث شده تا پس از پایان بازیها زیرساخت گردشگری باشند.
مدیر هتل رویایی «ریتز کارلتون» میگوید: «همه چیز به ارتباط انسانی و شخصیتها ربط دارد. ما به دنبال برقراری ارتباط واقعی هستیم تا مهمانها حس کنند کسی هست که حرف آنها را بشنود.»
واقعا چقدر روی «توسعه منابع انسانی» کار کردند؛ کاری که سازمانهای خسته ما غافل هستند.
بله، توسعه قطر براساس راهبرد مرکز فرهنگی و گردشگری صورت میگیرد. پس، هرکسی قطر را نادیده بگیرد بازنده خواهد بود.
و اما……….
در انتظار واقعی در عصر این جمعه، مردم ما نشان دادند چقدر نیازمند یک شادی واقعی در استادیوم ۸۵ میلیون نفری هستند. بیآنکه مرگ بر دشمن بگوییم، به پیروزی خود فکر کردیم، به توسعه، به ایرانی آباد که مزرعهی آخرتی آباد باشد؛ جایی که شهدا در انتظارمان باشند، نه کرکسها و لاشخورهای اختلاس.
آیا بازی ما با آمریکا نیز همین خواهد شد؟
لطفا با حکمت خدواند خیلی ور نروید و بگذارید او خداوندی کند و ما بندگی.
التماس دعا برای پیروزی دراز مدت.
https://t.me/Mahmoudzadeh12/221
https://t.me/nmahmoudzadeh
آیا قطر برنده اصلی جنگ روسیه و اکراین نیست؟
به حکمت خدا ور نروید، تن بدهید.
چه کسی فکر میکرد قطر در پوشش جام جهانی، جام اقتصادی آسیا را فتح کند؟
زمانی که اولین جام جهانی در سال ۱۹۳۰ در اروگوئه برگزار شد، كشوري بنام قطر وجود نداشت. این کشور با مساحت مشابه استان قم، در سال ۱۹۷۱ مستقل شد. ابتدا جوانان این کشور کوچولو به شیراز آمده و با سواد دیپلم برمیگشتند به صید مروارید و ماهيگيري و شترچرانی.
اكنون که این چهارمین کشور درآمد سرانه دنیا و بزرگترین ذخاير گاز پس از ایران و روسیه، میزبان بزرگترین تورنمنت فوتبال جهان شده، در کنف مدیریت جهانی گاز مشترک ایران عسلویه است.
قطر وسط عزای ما در سوگ شکست ۶-۲ از انگلیس، به اعتبار همین گاز عسلویه که آنرا گنبدشمالی مینامند، قرارداد ۲۷ ساله به مبلغ ۶۰ میلیارد دلار برای فروش سالانه ۴ میلیون تن با چین بسته است.
مجموع درآمد گاز قطر طی دو دهه به حدود ۸۰۰ میلیارد دلار رسیده، (یعنی مشابه درآمد نفت ایران در دوره دولت احمدینژاد که هنوز هم معلوم نشد این دلارها به کجا رفته) در همین دوران درآمد ایران از صادرات گاز کمتر از ۷۰ میلیارد دلار بود.
آیا خارج از تعصبات سیاسی، قطر با جایگزینی گاز خود به جای روسیه در بازار جهانی، برنده اصلی جنگ اکراین و روسیه نیست؟
چه کسی باور میکند قطر از سال ۲۰۰۵ با تشکیل بک صندوق بینالمللی سرمایهگذاری، قصد خروج از درآمد سوخت فسیلی داشت؟ ارزش دارایی این صندوق با مازاد درآمد نفت و گاز به ۴۴۵ میلیارد دلار میرسد.
چرا باور نداریم قطر در همین فضای فوتبالی به سرمایهگذاری جدید فکر میکرد؟ از سال ۲۰۰۷ در سایه اقتصاد فوتبال وارد توسعه گردشگری شد تا تبدیل به قطب گردشگری منطقه شود.
مجهزترین فرودگاه بینالمللی با ظرفیت ۲۴ میلیون مسافر را احداث کرد تا آرم «قطر ایرویز» را بر پشت پیراهن بازیکنان بارسلونا بزند.
بیش از ۱۵۰ هتل جدید برای جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ در قطر احداث شده تا پس از پایان بازیها زیرساخت گردشگری باشند.
مدیر هتل رویایی «ریتز کارلتون» میگوید: «همه چیز به ارتباط انسانی و شخصیتها ربط دارد. ما به دنبال برقراری ارتباط واقعی هستیم تا مهمانها حس کنند کسی هست که حرف آنها را بشنود.»
واقعا چقدر روی «توسعه منابع انسانی» کار کردند؛ کاری که سازمانهای خسته ما غافل هستند.
بله، توسعه قطر براساس راهبرد مرکز فرهنگی و گردشگری صورت میگیرد. پس، هرکسی قطر را نادیده بگیرد بازنده خواهد بود.
و اما……….
در انتظار واقعی در عصر این جمعه، مردم ما نشان دادند چقدر نیازمند یک شادی واقعی در استادیوم ۸۵ میلیون نفری هستند. بیآنکه مرگ بر دشمن بگوییم، به پیروزی خود فکر کردیم، به توسعه، به ایرانی آباد که مزرعهی آخرتی آباد باشد؛ جایی که شهدا در انتظارمان باشند، نه کرکسها و لاشخورهای اختلاس.
آیا بازی ما با آمریکا نیز همین خواهد شد؟
لطفا با حکمت خدواند خیلی ور نروید و بگذارید او خداوندی کند و ما بندگی.
التماس دعا برای پیروزی دراز مدت.
https://t.me/Mahmoudzadeh12/221
https://t.me/nmahmoudzadeh
Telegram
تصویر قلم
به چین خرده نگیرید، ایراد از خودمان است
لطفا یک جوالدوز به چین بزنید،
یک سوزن هم به خودمان.
در دل فوتبال ۲۰۲۲ قطر، عجب بازیهای اقتصادی و سیاسی در خاورمیانه رخ داد.
موافقید چرخی به اهداف درازمدت چین بزنیم؟
پلان ۱- بسیاری از سیاستمداران چین ضمن احترام به مائو، اعتقاد دارند، اگر او به جای ۱۹۷۶، در سال ۱۹۵۶، مرده بود، چین به پیروزیهای غیر قابل تصوری میرسید. مگر مائو، این سمبل انقلاب کمونیستی در شرق، چه کرده بود؟
با مرگ استالین در ۱۹۵۳، موقعیت مائو پررنگتر شد و نهضت «جهش بزرگ به پیش» را راه انداخت. او عایدان مردم را قربانی نهضتهای کمونیستی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین کرد. مائو در کنگرهای اعلام کرده بود؛ «نتنها نباید از مرگ قربانیان این نهضت ترسید، بلکه باید استقبال کرد. وقتی آدمها در این راه میمیرند، باید جشن گرفت.»
نتیجه این سیاست، جان باختن ۲۸ میلیون نفر در اثر قحطی و فقر بود. مائو اما در ادامه این حماقت اقتصادی «انقلاب فرهنگی چین» را راه انداخت. همسر مائو «گاردهای سرخ» را تشکیل داد که یکی از مأموریتهایش کنترل ظاهر مردم بود؛ نحوه آرایش موی سر، شلوار تنگ، کفش نوک تیز و یا هر مدلی که شبیه غرب باشد. این رفتار ابتدا با تذکر شروع شد و بعد به خشونت کشیده و عاقبت تعطیل گردید.
البته مردم چین همچنان مائو را رهبری وفادار دانسته و به فلاک کشاندن کشور را ناشی از رویاهای بلندپروازانه او در سراب سوسیالیسم استالین تلقی میکنند.
پلان ۲- کیسینجر معتقد است، ریچارد نیکسون با "استراتژی اراده" به جنگ ویتنام پایان داد و با برقراری ارتباط با چین،راه را برای پیوستن آن کشور غول پیکر به خانواده جهانی هموار کرد. «سیاست تعادل»
پلان ۳- این روزها خاورمیانه چه پرترافیک است.
—قرارداد۲۷ ساله گاز بین چین و قطر.
-قرارداد ۱۵ ساله گاز بین آلمان و قطر.
-پیوند استراتژیک اقتصادی چین _ عربستان، -سفر هدفمند جینپینگ، رئیس جمهور چین به خلیج فارس و امضای بیانیه مشترک با عربستان و سران کشورهای شورای همکاری خلیج فارس. (عدم اشاعه سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در منطقه، به منظور تضمین ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران.)
…. و از همین دست شوهای سیاسیِ سرگرم کننده که چین بعد از هر قرارداد کلان اقتصادی راه میاندازد. دقت کنید، چین از سال ۱۹۷۶ فقط به منافع خود فکر میکند، ( آیا از نگاه مردم چین خوب نیست؟)
پلان۴- نمیدانم چرا عدهای از مسئولین وطنی در این اوضاع و احوال داخلی کشور از این مواضع چین خشمگین هستند؟ شاید ناشی از غرور کاذب. الله و اعلم
بدون تعصب، آیا ما با اتخاذ سیاستهای چالش برانگیز و نبودِ روابط دو سویه با کشورهای همسایه، نقش کمی در ورود مقتدرانه چین و حتی اسرائیل، به این کشورهای نفت خیز همسایه نداشتیم؟
ماجرای قراردادهای رویایی امارات فکستنی با هند بماند برای بعد.
ما هم برگردیم به اخبار گرم تنشهای خالهزنک جناحین چپ و راست وطنی خودمان.
کشوری که از تاریخ پند نگیرد، توپ فوتبال کشورهای توسعه یافته است.
رسم روزگاره دیگه، چه کنیم.
https://t.me/nmahmoudzadeh
لطفا یک جوالدوز به چین بزنید،
یک سوزن هم به خودمان.
در دل فوتبال ۲۰۲۲ قطر، عجب بازیهای اقتصادی و سیاسی در خاورمیانه رخ داد.
موافقید چرخی به اهداف درازمدت چین بزنیم؟
پلان ۱- بسیاری از سیاستمداران چین ضمن احترام به مائو، اعتقاد دارند، اگر او به جای ۱۹۷۶، در سال ۱۹۵۶، مرده بود، چین به پیروزیهای غیر قابل تصوری میرسید. مگر مائو، این سمبل انقلاب کمونیستی در شرق، چه کرده بود؟
با مرگ استالین در ۱۹۵۳، موقعیت مائو پررنگتر شد و نهضت «جهش بزرگ به پیش» را راه انداخت. او عایدان مردم را قربانی نهضتهای کمونیستی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین کرد. مائو در کنگرهای اعلام کرده بود؛ «نتنها نباید از مرگ قربانیان این نهضت ترسید، بلکه باید استقبال کرد. وقتی آدمها در این راه میمیرند، باید جشن گرفت.»
نتیجه این سیاست، جان باختن ۲۸ میلیون نفر در اثر قحطی و فقر بود. مائو اما در ادامه این حماقت اقتصادی «انقلاب فرهنگی چین» را راه انداخت. همسر مائو «گاردهای سرخ» را تشکیل داد که یکی از مأموریتهایش کنترل ظاهر مردم بود؛ نحوه آرایش موی سر، شلوار تنگ، کفش نوک تیز و یا هر مدلی که شبیه غرب باشد. این رفتار ابتدا با تذکر شروع شد و بعد به خشونت کشیده و عاقبت تعطیل گردید.
البته مردم چین همچنان مائو را رهبری وفادار دانسته و به فلاک کشاندن کشور را ناشی از رویاهای بلندپروازانه او در سراب سوسیالیسم استالین تلقی میکنند.
پلان ۲- کیسینجر معتقد است، ریچارد نیکسون با "استراتژی اراده" به جنگ ویتنام پایان داد و با برقراری ارتباط با چین،راه را برای پیوستن آن کشور غول پیکر به خانواده جهانی هموار کرد. «سیاست تعادل»
پلان ۳- این روزها خاورمیانه چه پرترافیک است.
—قرارداد۲۷ ساله گاز بین چین و قطر.
-قرارداد ۱۵ ساله گاز بین آلمان و قطر.
-پیوند استراتژیک اقتصادی چین _ عربستان، -سفر هدفمند جینپینگ، رئیس جمهور چین به خلیج فارس و امضای بیانیه مشترک با عربستان و سران کشورهای شورای همکاری خلیج فارس. (عدم اشاعه سلاحهای هستهای و کشتار جمعی در منطقه، به منظور تضمین ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران.)
…. و از همین دست شوهای سیاسیِ سرگرم کننده که چین بعد از هر قرارداد کلان اقتصادی راه میاندازد. دقت کنید، چین از سال ۱۹۷۶ فقط به منافع خود فکر میکند، ( آیا از نگاه مردم چین خوب نیست؟)
پلان۴- نمیدانم چرا عدهای از مسئولین وطنی در این اوضاع و احوال داخلی کشور از این مواضع چین خشمگین هستند؟ شاید ناشی از غرور کاذب. الله و اعلم
بدون تعصب، آیا ما با اتخاذ سیاستهای چالش برانگیز و نبودِ روابط دو سویه با کشورهای همسایه، نقش کمی در ورود مقتدرانه چین و حتی اسرائیل، به این کشورهای نفت خیز همسایه نداشتیم؟
ماجرای قراردادهای رویایی امارات فکستنی با هند بماند برای بعد.
ما هم برگردیم به اخبار گرم تنشهای خالهزنک جناحین چپ و راست وطنی خودمان.
کشوری که از تاریخ پند نگیرد، توپ فوتبال کشورهای توسعه یافته است.
رسم روزگاره دیگه، چه کنیم.
https://t.me/nmahmoudzadeh
احتکار قدرت، هیولایی زائیده جهل
از احتکار قدرت بترسید
و اگر که نیازمند قدرت هستید، حس قدرت را در خرد جمعی و شیفتگان خدمت ایجاد کنید، نه افرادی تشنه قدرت.
قدرت را در کل جامعه توزیع کنید تا احتکارش در نطفه خفه شود.
قدرت طلبی مبنای بسیاری از احتکارات است.
احتکار پستهای کلیدی
احتکار ثروت ملی،
احتکار نخبگان در بند سکوت.
فراموش نکنید که احتکار دین، ریشه در تزویر دارد
چگونه احتکار قدرت در یک جامعه نهادینه میشود؟
وقتی امکان رشد و تعالی در جامعه با ترازوی عدل در بین تمام اقشار تقسیم نشود، قدرت چون غده سرطانی در نقاط کلیدی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی رخنه میکند.
اغلب مواقع احتکار قدرت توسط شخصیتهای مدعی آزادی، احزاب و حتی نهادهای دینی تندرو شکل میگیرد.
صاحبان قدرت به شدت از بیداری و قدرت گرفتن مردم هراس دارند.
نخبگان و فرهیختگان در جوامع حتکار قدرت چندان جایگاهی ندارند، مگر اینکه در حلقه قدرت قرار گیرند.
در احتکار قدرت این شاخصها کاربردی ندارند
۱- شفافیت۲- تفکر ۳- خلاقیت ۴- بیداری
از تشنگان قدرت بترسید
به شیفتگان خدمت عشق بورزید.
https://t.me/nmahmoudzadeh
از احتکار قدرت بترسید
و اگر که نیازمند قدرت هستید، حس قدرت را در خرد جمعی و شیفتگان خدمت ایجاد کنید، نه افرادی تشنه قدرت.
قدرت را در کل جامعه توزیع کنید تا احتکارش در نطفه خفه شود.
قدرت طلبی مبنای بسیاری از احتکارات است.
احتکار پستهای کلیدی
احتکار ثروت ملی،
احتکار نخبگان در بند سکوت.
فراموش نکنید که احتکار دین، ریشه در تزویر دارد
چگونه احتکار قدرت در یک جامعه نهادینه میشود؟
وقتی امکان رشد و تعالی در جامعه با ترازوی عدل در بین تمام اقشار تقسیم نشود، قدرت چون غده سرطانی در نقاط کلیدی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی رخنه میکند.
اغلب مواقع احتکار قدرت توسط شخصیتهای مدعی آزادی، احزاب و حتی نهادهای دینی تندرو شکل میگیرد.
صاحبان قدرت به شدت از بیداری و قدرت گرفتن مردم هراس دارند.
نخبگان و فرهیختگان در جوامع حتکار قدرت چندان جایگاهی ندارند، مگر اینکه در حلقه قدرت قرار گیرند.
در احتکار قدرت این شاخصها کاربردی ندارند
۱- شفافیت۲- تفکر ۳- خلاقیت ۴- بیداری
از تشنگان قدرت بترسید
به شیفتگان خدمت عشق بورزید.
https://t.me/nmahmoudzadeh
با قلم محمودزاده
نامه ای که هرگز به دستش نرسید
حکایت یک تولد و شهادت درام
پریدم پشت خاکریز و زل زدم به بلدورزچی. صدا به صدا نمیرسید که بهش بگم بیاد پایین. نگاهم به ردیف رگبار دشمن هم بود که بهسمت ما شلیک میکردند تا خاکریز را ناتمام رها کنیم. ناگهان رگبار تیربار و انفجار و …. پرت شدن رجبعلی از روی بلدوزر. از سر شب تا دم سحر، او چهارمین جهادگری بود که این گونه به شهادت میرسید.
گلوله تیربار نشست بین دو ابروی رجبعلی و پیشانیش را شکافت. ابتدا فریادی سخت و سپس مغزش پاشید روی تنم؛ به چند ثانیه شهید شد.
ناگهان یکی از انتهای خاکریز صدا بلند کرد: «رجبعلی!! نامه داری.»
نامه را گرفتم و در گوش رجبعلی نجوا کردم، از طرف همسرش بود:
«رجبعلی جان، امروز پدر شدی؛ درست روز تولد خودت، اول فروردین. وای ببخشید، چقدر هولم. تقصیر این وروجکه.
از نو مینویسم:
سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا محمد اسم پسرت رو گذاشته رضا، عین خودته، قدبلند، سبزه، با دو ابروی کشیده و پیشونی پهن.
……پس کی میای خوبم؟ باز هم از جهاد با توپ پر اومده بودن پیات، میخوان اخراجت کنن، از ندانمکاری این طفلکیها خندهام گرفته بود.
مگه بهشون نگفته بودی که وقت عملیات میری جبهه؟
تهدید کردن به خاطر غیبت طولانی اخراج شدی! بهشون گفتم، تقصر رجبعلی نیست. لابد عملیات طولانی شده.
…..مهم نیست عزیزم، وقتی برگردی، دوباره میریم سرِ زمین خودمون کار میکنیم. منتکشی اونا به این چندر غاز حقوقشون نمیارزه. همون بهتر که اخراجت کردن. کمرمون که بیل نخورده، ولله.
رجبم، پشت و پناهم،
دلم برات خیلی تنگ شده.
…… این بار زود برگرد،
نامه ای که هرگز به دستش نرسید
حکایت یک تولد و شهادت درام
پریدم پشت خاکریز و زل زدم به بلدورزچی. صدا به صدا نمیرسید که بهش بگم بیاد پایین. نگاهم به ردیف رگبار دشمن هم بود که بهسمت ما شلیک میکردند تا خاکریز را ناتمام رها کنیم. ناگهان رگبار تیربار و انفجار و …. پرت شدن رجبعلی از روی بلدوزر. از سر شب تا دم سحر، او چهارمین جهادگری بود که این گونه به شهادت میرسید.
گلوله تیربار نشست بین دو ابروی رجبعلی و پیشانیش را شکافت. ابتدا فریادی سخت و سپس مغزش پاشید روی تنم؛ به چند ثانیه شهید شد.
ناگهان یکی از انتهای خاکریز صدا بلند کرد: «رجبعلی!! نامه داری.»
نامه را گرفتم و در گوش رجبعلی نجوا کردم، از طرف همسرش بود:
«رجبعلی جان، امروز پدر شدی؛ درست روز تولد خودت، اول فروردین. وای ببخشید، چقدر هولم. تقصیر این وروجکه.
از نو مینویسم:
سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا محمد اسم پسرت رو گذاشته رضا، عین خودته، قدبلند، سبزه، با دو ابروی کشیده و پیشونی پهن.
……پس کی میای خوبم؟ باز هم از جهاد با توپ پر اومده بودن پیات، میخوان اخراجت کنن، از ندانمکاری این طفلکیها خندهام گرفته بود.
مگه بهشون نگفته بودی که وقت عملیات میری جبهه؟
تهدید کردن به خاطر غیبت طولانی اخراج شدی! بهشون گفتم، تقصر رجبعلی نیست. لابد عملیات طولانی شده.
…..مهم نیست عزیزم، وقتی برگردی، دوباره میریم سرِ زمین خودمون کار میکنیم. منتکشی اونا به این چندر غاز حقوقشون نمیارزه. همون بهتر که اخراجت کردن. کمرمون که بیل نخورده، ولله.
رجبم، پشت و پناهم،
دلم برات خیلی تنگ شده.
…… این بار زود برگرد،
با قلم محمودزاده
پدر یعنی، تکیه گاه بیادعا باشی
دعای چه کسانی مقبول خداست؟
۱-زاهدان بيعمل، ۲-عالمان كاخنشين،
۳- عارفان گمنام در بستر زندگی
سه دسته نزد باریتعالی به عبادت روند.
دسته اول، آنان که کاری به خلق نداشته، به حدی غرق در مستحبات و فرعيات هستند که تا سحرگاهان بیدارند و روز را به استراحت برای عبادت شبی دیگر. اينها حتی فرصت ندارند بدانند خلق در چه مردابی از جهل قرار دارند.
دسته دوم، در کاخهای مقدس با گنبد طلایی عبادت کنند و برای کوخ نشینان خطابۀ علیوار زیستن خوانند. اینان سجده بر سجاده ابریشم و آواز ربنای قران مطلا سر دهند.
و اما دسته سوم، كه میتوانی در صحراي ربذه (ابوذر) و يا مزرعه فدک و جنگ جمل پیدایشان کنید؛ و يا همين نزديكيها در عملیات بیتالمقدس و كربلاي 4 و 5 خودمان. و اگر به دود و باروت حساس هستيد، به حاشیه کلانشهرهای پر از ویلاهای لاکچری رويد. پدران دسته سوم که تعدادشان 90% دسته اول و دوم است، از نان اختلاس، حرام و زیادهخواهی متنفرند.
اینان سحرگاه از خانه بیرون زنند و دیر هنگام برمیگردند تا که نزد خانواده شرمنده نباشند. صورت سرخ این پدران به اعتبار سیلی ساده زیستی مولایشان علی است که در منزلت عرفان عملي پیاده میشود.
این پدران هیچگاه از گنجینه ایام حضورشان در جنگ، در معامله با خدا استفاده نامشروع نمیکنند تا که شرمنده شهدا نباشند.
نيايش و اعمال آنان در سنگرها، خدا را هم شرمنده ميكرد؛ چه رسد به بيبي زهرا و مولا علي. معيار نيايش آنان زندگي شرافتمندنه در فراز و نشیب روزگار بوده و هيچ گاه براي بيتالمال نقشه نميكشند. اين عابدن شب و شيران روز، هميشه بعد از عبادت، بدهكار خدا و خلق خدايند.
... و شما پدراني كه با فقر دست و پنجه نرم میکنید، در معرفت غنی بمانید و نرخ خود را با عرفان عملي بالا نگه داريد.
روز شما هم مبارك.
پدر یعنی، تکیه گاه بیادعا باشی
دعای چه کسانی مقبول خداست؟
۱-زاهدان بيعمل، ۲-عالمان كاخنشين،
۳- عارفان گمنام در بستر زندگی
سه دسته نزد باریتعالی به عبادت روند.
دسته اول، آنان که کاری به خلق نداشته، به حدی غرق در مستحبات و فرعيات هستند که تا سحرگاهان بیدارند و روز را به استراحت برای عبادت شبی دیگر. اينها حتی فرصت ندارند بدانند خلق در چه مردابی از جهل قرار دارند.
دسته دوم، در کاخهای مقدس با گنبد طلایی عبادت کنند و برای کوخ نشینان خطابۀ علیوار زیستن خوانند. اینان سجده بر سجاده ابریشم و آواز ربنای قران مطلا سر دهند.
و اما دسته سوم، كه میتوانی در صحراي ربذه (ابوذر) و يا مزرعه فدک و جنگ جمل پیدایشان کنید؛ و يا همين نزديكيها در عملیات بیتالمقدس و كربلاي 4 و 5 خودمان. و اگر به دود و باروت حساس هستيد، به حاشیه کلانشهرهای پر از ویلاهای لاکچری رويد. پدران دسته سوم که تعدادشان 90% دسته اول و دوم است، از نان اختلاس، حرام و زیادهخواهی متنفرند.
اینان سحرگاه از خانه بیرون زنند و دیر هنگام برمیگردند تا که نزد خانواده شرمنده نباشند. صورت سرخ این پدران به اعتبار سیلی ساده زیستی مولایشان علی است که در منزلت عرفان عملي پیاده میشود.
این پدران هیچگاه از گنجینه ایام حضورشان در جنگ، در معامله با خدا استفاده نامشروع نمیکنند تا که شرمنده شهدا نباشند.
نيايش و اعمال آنان در سنگرها، خدا را هم شرمنده ميكرد؛ چه رسد به بيبي زهرا و مولا علي. معيار نيايش آنان زندگي شرافتمندنه در فراز و نشیب روزگار بوده و هيچ گاه براي بيتالمال نقشه نميكشند. اين عابدن شب و شيران روز، هميشه بعد از عبادت، بدهكار خدا و خلق خدايند.
... و شما پدراني كه با فقر دست و پنجه نرم میکنید، در معرفت غنی بمانید و نرخ خود را با عرفان عملي بالا نگه داريد.
روز شما هم مبارك.
چقدر با خدا خلوت میکنید؟
مهم نیست «غریب» جامعه باشی، اگر «قریب»خدا هستی.
گاهی لازم نیست به خاطر موفقیتی حال خوش داشته باشیم.
همانطور که لازم نیست به خاطر شکستی، حال بد داشته باشیم.
زمانی گرفتاری ما تشدید خواهد شد که به جای خدا تصمیم گرفته و انتظاری در حد قدرت او داریم.
….. و خدا چقدر کریم است که این همه حماقت ما را میبخشد بلکه به خود بیاییم.
آیا قدرت اعتراف به اشتباهات و حماقتهای خود در اوج قدرت داریم؟
ای لعنت به قدرت که خیلیها را برده خود کرد، حتی به قیمت نابودی مخالفین فهیم خود.
به راستی که چقدر نیازمند خلوت با خود هستیم تا پاکیزه به جامعه برگردیم.
خدایا؛ ما را پاکیزه بپذیر
https://t.me/nmahmoudzadeh
مهم نیست «غریب» جامعه باشی، اگر «قریب»خدا هستی.
گاهی لازم نیست به خاطر موفقیتی حال خوش داشته باشیم.
همانطور که لازم نیست به خاطر شکستی، حال بد داشته باشیم.
زمانی گرفتاری ما تشدید خواهد شد که به جای خدا تصمیم گرفته و انتظاری در حد قدرت او داریم.
….. و خدا چقدر کریم است که این همه حماقت ما را میبخشد بلکه به خود بیاییم.
آیا قدرت اعتراف به اشتباهات و حماقتهای خود در اوج قدرت داریم؟
ای لعنت به قدرت که خیلیها را برده خود کرد، حتی به قیمت نابودی مخالفین فهیم خود.
به راستی که چقدر نیازمند خلوت با خود هستیم تا پاکیزه به جامعه برگردیم.
خدایا؛ ما را پاکیزه بپذیر
https://t.me/nmahmoudzadeh
قصیدهای برای دولتمردانِ
دیروز و امروز
در گذر از محلهای قدیمی، که مردمان آن محله نسبت به سالها قبل فقیرتر شده بودند( محلهای شبیه ایران) چشمم به مردی ثروتمند افتاد که به دیوار خیره شده و میگریست.
روی دیوار نوشته بود
«این نیز بگذرد!!»
علت را از او پرسیدم. گفت:
«این دست خط خودم است. روزگاری در اینجا به سختی دست فروشی میکردم، ولی اکنون صاحب چند کارخانهام.»
پرسیدم:
«پس چرا دوباره برگشتی؟»
با حسرت گفت:
« آمدهام که دوباره بنویسم؛
«این نیز بگذرد!!!»
آهی کشید و ادامه داد:
نه در روزهای سخت خودت را بباز
و نه در روزهای خوب مغرور شو؛
زیرا، هر دو نیز بگذرد!!
به یاد اندک فردستانی افتادم که امروز در بین دولتمردان هستند، ولی درکی از رنج مردم ندارند. نگاه به آن مرد ثروتمند کردم و گفتم:
گر به دولت برسی، مست نگردی، مردی.
گر به ذلت برسی، پست نگردی، مردی.
…… آن مرد ثروتمند سوار بر مرسدس رفت
…… و من غرق در تلاش و زحمت دست فروشهایی که اجناس بنجل چینی را به حراج گذاشته بودند تا شب عید شرمنده خانواده نباشند.
بله، رسم روزگار چنین است
دیروز و امروز
در گذر از محلهای قدیمی، که مردمان آن محله نسبت به سالها قبل فقیرتر شده بودند( محلهای شبیه ایران) چشمم به مردی ثروتمند افتاد که به دیوار خیره شده و میگریست.
روی دیوار نوشته بود
«این نیز بگذرد!!»
علت را از او پرسیدم. گفت:
«این دست خط خودم است. روزگاری در اینجا به سختی دست فروشی میکردم، ولی اکنون صاحب چند کارخانهام.»
پرسیدم:
«پس چرا دوباره برگشتی؟»
با حسرت گفت:
« آمدهام که دوباره بنویسم؛
«این نیز بگذرد!!!»
آهی کشید و ادامه داد:
نه در روزهای سخت خودت را بباز
و نه در روزهای خوب مغرور شو؛
زیرا، هر دو نیز بگذرد!!
به یاد اندک فردستانی افتادم که امروز در بین دولتمردان هستند، ولی درکی از رنج مردم ندارند. نگاه به آن مرد ثروتمند کردم و گفتم:
گر به دولت برسی، مست نگردی، مردی.
گر به ذلت برسی، پست نگردی، مردی.
…… آن مرد ثروتمند سوار بر مرسدس رفت
…… و من غرق در تلاش و زحمت دست فروشهایی که اجناس بنجل چینی را به حراج گذاشته بودند تا شب عید شرمنده خانواده نباشند.
بله، رسم روزگار چنین است
نوروز؛ گذرگاه پیوند طبیعت و انسان
خدایا؛ ای، « مقلبالقلوب»
ارغوان نورانیات را آرزوست
مژده که عید آمد، بخت سعید آمد.
چقدر نیازمند تحول «حال» هستیم،
تا که «احسنالحال» شاملمان گردد.
خدایا؛ اندیشهمان را چون طبیعت نو گردان.
بیدارم کن با مناجات «رمضان»
هوشیارم کن با «تحول بهار»
مستم کن با رقص مستانه نوروز
پس؛ ببار و ببار، اشک بهاری، ببار.
به استقبال رمضان رویم در دل بهار
حالتان پاینده، نورزتان بالنده
محمودزاده
خدایا؛ ای، « مقلبالقلوب»
ارغوان نورانیات را آرزوست
مژده که عید آمد، بخت سعید آمد.
چقدر نیازمند تحول «حال» هستیم،
تا که «احسنالحال» شاملمان گردد.
خدایا؛ اندیشهمان را چون طبیعت نو گردان.
بیدارم کن با مناجات «رمضان»
هوشیارم کن با «تحول بهار»
مستم کن با رقص مستانه نوروز
پس؛ ببار و ببار، اشک بهاری، ببار.
به استقبال رمضان رویم در دل بهار
حالتان پاینده، نورزتان بالنده
محمودزاده
آهنگ درام سیاست آکاردیونی
سال ۱۴۰۲،توهم با سیاست مجازی.
ویژگی آکاردیون در این است که با یک تغییر ناگهانی توسط نوازنده با آهنگی کاملا متفاوت مواجه میشویم( درست مثل سیاست خارجی ایران)
نه خانی رفت و نه خانی آمد، اما ناگهان چین واسطه عربستان شد، عراق با چراغ سبز آمریکا به ایران لبخند زد و …… روسیه همچنان معرکه گردان و انگلیس فعال با شگرد «شیعه انگلیسی»
آیا تغییری در سیاست کلان رخ داده؟
آیا جریان اوکراین به بنبست رسیده؟
آیا آذربایجان دنبال مسیری امن برای راه ابریشم خود است؟
و شاید قرار است ما به جای عربستان با آذربایجان دست و پنجه نرم کنیم؟
ایران و آرامش؟ ایران و توسعه؟ استغفرالله
رمز ساز زدن با آکاردیون در این است که غم و شادی را با هم مینوازد.
چرا غرب و آمریکا بدشان نمیآید که ایران همقسم روسیه بماند؟
روسیه اساسا با کشوری همراه است که نه مستقل باشد و نه در حال توسعه. البته، آمریکا در هر منطقه نیازمند چنین کشوری است و با سیاست آکاردیونی آنها را اداره میکند.
روزی سیاست آکاردیون دست ظریف بخت برگشته بود و حالا شده یال و کوپال جناب …… که اصلا قرار نیست با اصول دیپلماسی کنار بیاید( یعنی نیازی به علم لیبرالیسم ندارد)
عوام هم با این آهنگ درام زندگی در تورم را ادامه خواهند داد؛ آهنگی گنگ و وحشتناک، عین ماجرای شب اول قبر.
شواهد نشان میدهد که طراح این آکاردیون «شیعه انگلیسی» است؛ البته با مواد اولیه و مجری داخلی (امان از جهل مقدس)
پس، در انتظار معجزه بودن در سال ۱۴۰۲ با سیاست جبهه پایداری، شبیه در انتظار ظهور بودن در عصر جمعه با دعای انجمن حجتیه است.
پایدار باد جبهه پایداری،
پاینده باد جبهه فقر پروری
برقرار باد، جبهه ندانم کاری.
بله، رسم روزگار چنین است.
https://t.me/nmahmoudzadeh
سال ۱۴۰۲،توهم با سیاست مجازی.
ویژگی آکاردیون در این است که با یک تغییر ناگهانی توسط نوازنده با آهنگی کاملا متفاوت مواجه میشویم( درست مثل سیاست خارجی ایران)
نه خانی رفت و نه خانی آمد، اما ناگهان چین واسطه عربستان شد، عراق با چراغ سبز آمریکا به ایران لبخند زد و …… روسیه همچنان معرکه گردان و انگلیس فعال با شگرد «شیعه انگلیسی»
آیا تغییری در سیاست کلان رخ داده؟
آیا جریان اوکراین به بنبست رسیده؟
آیا آذربایجان دنبال مسیری امن برای راه ابریشم خود است؟
و شاید قرار است ما به جای عربستان با آذربایجان دست و پنجه نرم کنیم؟
ایران و آرامش؟ ایران و توسعه؟ استغفرالله
رمز ساز زدن با آکاردیون در این است که غم و شادی را با هم مینوازد.
چرا غرب و آمریکا بدشان نمیآید که ایران همقسم روسیه بماند؟
روسیه اساسا با کشوری همراه است که نه مستقل باشد و نه در حال توسعه. البته، آمریکا در هر منطقه نیازمند چنین کشوری است و با سیاست آکاردیونی آنها را اداره میکند.
روزی سیاست آکاردیون دست ظریف بخت برگشته بود و حالا شده یال و کوپال جناب …… که اصلا قرار نیست با اصول دیپلماسی کنار بیاید( یعنی نیازی به علم لیبرالیسم ندارد)
عوام هم با این آهنگ درام زندگی در تورم را ادامه خواهند داد؛ آهنگی گنگ و وحشتناک، عین ماجرای شب اول قبر.
شواهد نشان میدهد که طراح این آکاردیون «شیعه انگلیسی» است؛ البته با مواد اولیه و مجری داخلی (امان از جهل مقدس)
پس، در انتظار معجزه بودن در سال ۱۴۰۲ با سیاست جبهه پایداری، شبیه در انتظار ظهور بودن در عصر جمعه با دعای انجمن حجتیه است.
پایدار باد جبهه پایداری،
پاینده باد جبهه فقر پروری
برقرار باد، جبهه ندانم کاری.
بله، رسم روزگار چنین است.
https://t.me/nmahmoudzadeh
کجای کار روشنفکران و روحانیون میلنگد؟
برای خوشبخت شدن فرصت کافی داری، اما برای جلوگیری از زندگی فلاکتبار، اصلا فرصت نداری.
چرا؟ خوشبختی همان زیر بار بدبختی نرفتن است.
چرا صادق هدایت، البرکامو، همینگوی و اخیرا هم کیومرث پوراحمد، دنیایی نه خوشبخت و نه بدبخت، بلکه خلسهای درام خلق کردند و رفتند؟
حق با تولستوی است که گفته؛ « تمام خانوادههای خوشبخت، خوشبختی شان مثل هم است، اما هر خانواده بدبختی، بدبختیاش رنگ و بوی مخصوص به خود را دارد.»
اگر از سالها قبل به فکر چگونه زیستن در سن کمال باشیم، خواهیم فهمید پایان زندگی سادهتر از آن است که هنرمندان در رویای خود آنرا دنبال میکنند.
بیعلت نیست که هنرمندان فکر میکنند در جهانی به مراتب بزرگتر، زیباتر و رضایت بخشتر از جهان واقع زندگی می کنند، اما در اغلب مواقع خودشان اولین قربانی فاصله گرفتن از واقعیت هستند.
یک سوأل: اگر بخواهیم این هنرمندان را الگوی خود قرار دهیم، آیا نباید «مرگ خود اختیاری» را چونان انتخاب کنیم؟
کاش رهبران دینی بیشتر به این مسئله فکر کنند که، وعده دادن خوشبختی در آخرت بدون دستاورد ملموس در این دنیا بیشترین مروج همین هنرمندان به بنبست رسیده هستند.
با این تفاوت که زندگی عوام در دنیای جهل مقدس، شبیه «مرده متحرک» است و خواص با همان وعدههای اتوپیایی آنان را از «مرگ خوداختیاری» باز میدارند. سراب خوش خط و خال به مراتب رقتبارتر از واقعیت تلخ است.
یک نگاه به عاقبت روشنفکران آخوندزاده در قرن گذشته ایران بیاندازید - کسروی، فروغی، هدایت، جلال و حتی شریعتی- آیا حاصل آن همه تلاش در این یک قرن آب در هاون کوفتن برای عوام نبود؟
نه مشروطهای، نه مشروعهای، نه مصدق و نهضت آزادی و دست آخر نه حتی امام خمینی، بلکه همان تفکر شیخ فضللله که سرش بر دار شبه مشروطه رفت و شد شهید مظلوم.
به راستی کجای کارمان میلنگد؟
https://t.me/nmahmoudzadeh
برای خوشبخت شدن فرصت کافی داری، اما برای جلوگیری از زندگی فلاکتبار، اصلا فرصت نداری.
چرا؟ خوشبختی همان زیر بار بدبختی نرفتن است.
چرا صادق هدایت، البرکامو، همینگوی و اخیرا هم کیومرث پوراحمد، دنیایی نه خوشبخت و نه بدبخت، بلکه خلسهای درام خلق کردند و رفتند؟
حق با تولستوی است که گفته؛ « تمام خانوادههای خوشبخت، خوشبختی شان مثل هم است، اما هر خانواده بدبختی، بدبختیاش رنگ و بوی مخصوص به خود را دارد.»
اگر از سالها قبل به فکر چگونه زیستن در سن کمال باشیم، خواهیم فهمید پایان زندگی سادهتر از آن است که هنرمندان در رویای خود آنرا دنبال میکنند.
بیعلت نیست که هنرمندان فکر میکنند در جهانی به مراتب بزرگتر، زیباتر و رضایت بخشتر از جهان واقع زندگی می کنند، اما در اغلب مواقع خودشان اولین قربانی فاصله گرفتن از واقعیت هستند.
یک سوأل: اگر بخواهیم این هنرمندان را الگوی خود قرار دهیم، آیا نباید «مرگ خود اختیاری» را چونان انتخاب کنیم؟
کاش رهبران دینی بیشتر به این مسئله فکر کنند که، وعده دادن خوشبختی در آخرت بدون دستاورد ملموس در این دنیا بیشترین مروج همین هنرمندان به بنبست رسیده هستند.
با این تفاوت که زندگی عوام در دنیای جهل مقدس، شبیه «مرده متحرک» است و خواص با همان وعدههای اتوپیایی آنان را از «مرگ خوداختیاری» باز میدارند. سراب خوش خط و خال به مراتب رقتبارتر از واقعیت تلخ است.
یک نگاه به عاقبت روشنفکران آخوندزاده در قرن گذشته ایران بیاندازید - کسروی، فروغی، هدایت، جلال و حتی شریعتی- آیا حاصل آن همه تلاش در این یک قرن آب در هاون کوفتن برای عوام نبود؟
نه مشروطهای، نه مشروعهای، نه مصدق و نهضت آزادی و دست آخر نه حتی امام خمینی، بلکه همان تفکر شیخ فضللله که سرش بر دار شبه مشروطه رفت و شد شهید مظلوم.
به راستی کجای کارمان میلنگد؟
https://t.me/nmahmoudzadeh
چرا «عدالت علی»به چشم کوفه گناه بود؟
شب بود و اشک بود و علی
و چاهی که محرم رازهای علی.
درد این کعبه سیار در پی عدالت، چه بود که سر در حلقوم چاه برد؟
چرا به جای علیوار حکومت کردن، فقط علی را دوست میداریم؟
چرا «فرمانده صحنه پیکار»، «سوخته خاموش خلوت محراب» شد؟
ای کوفیمسلکان؛ برای درد شمشیر بر فرق علی نگریید، به درد تنهایی مولا بگریید.
علی؛ توفان در پیکار رزم
و زیبایی قلم در نهجالبلاغه،
یا علی؛ اعتراف میکنیم که، در شیعهنشینترین سرزمین، شایستگی «شناخت تو» را با تزویر از مغزهای ما پاک کردند؛
اگرچه «معرفت» تو را در خلوت چاه خود مشتعل نگاه داشتهایم.
یاعلی؛ کجایی که، مردم را از شر رمالان زمانه، خرمقدسان استثمارگر و کاسبان نهجالبلاغه مطلا، نجات دهی.
بیاییم به جای جستجوی علی در عظمت حرم و گنبد طلاییاش، در پی رمزوراز عدالتش باشیم تا از شر جهل مقدس خلاص شویم.
چرا پس از شهادت بیبی، صبح سفید به چشم علی همچو دل شب سیاه بود؟
چرا جبین علی را با شمشیر تزویر شکافتند؟
چرا چهره علی در روشنایی را در تاریکی جهل نشانمان دادند؟
زیرا؛ به چشم کوفه، عدالت او گناه بود.
https://t.me/nmahmoudzadeh
شب بود و اشک بود و علی
و چاهی که محرم رازهای علی.
درد این کعبه سیار در پی عدالت، چه بود که سر در حلقوم چاه برد؟
چرا به جای علیوار حکومت کردن، فقط علی را دوست میداریم؟
چرا «فرمانده صحنه پیکار»، «سوخته خاموش خلوت محراب» شد؟
ای کوفیمسلکان؛ برای درد شمشیر بر فرق علی نگریید، به درد تنهایی مولا بگریید.
علی؛ توفان در پیکار رزم
و زیبایی قلم در نهجالبلاغه،
یا علی؛ اعتراف میکنیم که، در شیعهنشینترین سرزمین، شایستگی «شناخت تو» را با تزویر از مغزهای ما پاک کردند؛
اگرچه «معرفت» تو را در خلوت چاه خود مشتعل نگاه داشتهایم.
یاعلی؛ کجایی که، مردم را از شر رمالان زمانه، خرمقدسان استثمارگر و کاسبان نهجالبلاغه مطلا، نجات دهی.
بیاییم به جای جستجوی علی در عظمت حرم و گنبد طلاییاش، در پی رمزوراز عدالتش باشیم تا از شر جهل مقدس خلاص شویم.
چرا پس از شهادت بیبی، صبح سفید به چشم علی همچو دل شب سیاه بود؟
چرا جبین علی را با شمشیر تزویر شکافتند؟
چرا چهره علی در روشنایی را در تاریکی جهل نشانمان دادند؟
زیرا؛ به چشم کوفه، عدالت او گناه بود.
https://t.me/nmahmoudzadeh
با قلم محمودزاده
صدای نعلین شیعه انگلیسی را نمیشنوید؟
نه رضاخان توانست به زور کشف حجاب کند،
نه ما قادریم به زور حفظ حجاب کنیم.
بگذارید اصل حجاب با انتخاب مردم در پرونده درخشان این سرزمین بماند. این روزها که شاهد تندروی عدهای هستیم، عملا داریم به اختلافات و سلایق مردم دامن میزنیم.
آیا در این تندرویها ردپای شیعه انگلیسی را مشاهده نمیکنید؟ شما اندک تندروهایی که افتادید به جان دخترانی که شهید سلیمانی در موردشان گفت: "همان دختر کمحجاب دختر من است. دختر ما و شماست." شما شرم نمیکنید به روی دختران حاج قاسم دست دراز میکنید؟
امام خمینی در سوم اسفند 1367 پیامی دادند که به "منشور روحانیت" معروف شد. لطفا به این قسمت از منشور روحانیت توجه کنید:
"...... البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. امروز عدهای با ژست مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند."
آیا کاسهای زیر نیمکاسه نیست که دارند دین را قربانی خواستههای داعش منش خود میکنند؟ مگر دین صاحب ندارد که عده قلیلی قیم دین و نظام شدند؟
به راستی، جامعه با این روش انجمن حجتیه به کجا میرود؟
امام خمینی در بخشی دیگر از منشور روحانیت فرمودند: "آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است. شکست خوردگان دیروز انقلاب، سیاست بازان امروز شدهاند.( انجمن حجتیه)"
امروز وقت مماشات و میدان دادن به پیروان ابوموسی اشعری نیست، بلکه وقت تبیین و تدبیر به سبک مولا علی است.
چرا تندروهایی که رسانههای کلیدی را در اختیار دارند، به جای محدود کردند زنان در جامعه، مردان را ترغیب به حفظ حرمت زنان نمیکنند؟
بیاییم موضوع حجاب را از منظر دیگر ببینیم (لطفا دقت کنید:) "حجاب اجباری زنان از بیغیرتی و چشم هیزی مردان جامعه است."
در این حالت، آیا گناه مرد بیشتر است یا زن؟
لذا، اگر مردان جامعهای غیرتمند باشند و عظمت زن را تا حد ارضای تمایلات جنسی مرد تنزل ندهند، آیا زنان در کنار مردان احساس امنیت نخواهند کرد؟
خدایا، ما را از جهل مقدس نجات ده.
https://t.me/nmahmoudzadeh
صدای نعلین شیعه انگلیسی را نمیشنوید؟
نه رضاخان توانست به زور کشف حجاب کند،
نه ما قادریم به زور حفظ حجاب کنیم.
بگذارید اصل حجاب با انتخاب مردم در پرونده درخشان این سرزمین بماند. این روزها که شاهد تندروی عدهای هستیم، عملا داریم به اختلافات و سلایق مردم دامن میزنیم.
آیا در این تندرویها ردپای شیعه انگلیسی را مشاهده نمیکنید؟ شما اندک تندروهایی که افتادید به جان دخترانی که شهید سلیمانی در موردشان گفت: "همان دختر کمحجاب دختر من است. دختر ما و شماست." شما شرم نمیکنید به روی دختران حاج قاسم دست دراز میکنید؟
امام خمینی در سوم اسفند 1367 پیامی دادند که به "منشور روحانیت" معروف شد. لطفا به این قسمت از منشور روحانیت توجه کنید:
"...... البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. امروز عدهای با ژست مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند."
آیا کاسهای زیر نیمکاسه نیست که دارند دین را قربانی خواستههای داعش منش خود میکنند؟ مگر دین صاحب ندارد که عده قلیلی قیم دین و نظام شدند؟
به راستی، جامعه با این روش انجمن حجتیه به کجا میرود؟
امام خمینی در بخشی دیگر از منشور روحانیت فرمودند: "آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است. شکست خوردگان دیروز انقلاب، سیاست بازان امروز شدهاند.( انجمن حجتیه)"
امروز وقت مماشات و میدان دادن به پیروان ابوموسی اشعری نیست، بلکه وقت تبیین و تدبیر به سبک مولا علی است.
چرا تندروهایی که رسانههای کلیدی را در اختیار دارند، به جای محدود کردند زنان در جامعه، مردان را ترغیب به حفظ حرمت زنان نمیکنند؟
بیاییم موضوع حجاب را از منظر دیگر ببینیم (لطفا دقت کنید:) "حجاب اجباری زنان از بیغیرتی و چشم هیزی مردان جامعه است."
در این حالت، آیا گناه مرد بیشتر است یا زن؟
لذا، اگر مردان جامعهای غیرتمند باشند و عظمت زن را تا حد ارضای تمایلات جنسی مرد تنزل ندهند، آیا زنان در کنار مردان احساس امنیت نخواهند کرد؟
خدایا، ما را از جهل مقدس نجات ده.
https://t.me/nmahmoudzadeh
بد دفاع کردن خودی، مخربتر از حمله مستقیم دشمن است.
سالهاست که مدام سگی میافتد وسط حوض کشور و به احترام بزرگترها گفتیم انشالله که گربه است. دل عوام را هم خوش کردند به سند شش دانگ ویلاهای لاکچری آخرت با دوجین حوریان بهشتی.
این نازبالش چنان عوام را در خواب عمیق جهل فرو برد که نفهمیدیم کی ته مانده سیاست ورشکسته شرق به جان اقتصاد ما افتاد و آخرین شگرد MI6 انگلیس در پوشش استراتژی جدید انجمن حجتیه نسخه ما را پیچیدند.
جمکران شد قبله عالم و چاهش عمیقتر از چاههای نفت.
دیگر با این همه مروجین جهل مقدس و خرافات، چه نیازی به لشکر کشی دشمن فرضی به کشور است.
ندا میآید، سال «مهار تورم»
اما میشود«ترویج تورم»
تا کی حبس آمارها؟
رشد ٣٩/٢ درصدي پايه پولي و جهش دلار وحشی و مسكن سرکش و خودروی آدمکش ناشي از چیست؟
به میمنت نفس گرم نظر کرده امام رضا و به کوری چشم لیبرالها، ركورد چاپ پول ساليانه هم در اسفند شكسته شد. آیا با قسم حضرت عباس خوردن، حقيقت دم خروس كتمان خواهد شد؟
درصد رشد پول در اقتصاد در اوخرا سال قبل با ركورد خطرناك ٦٨/٧ شکسته شد.
لااقل کمی به گینس نفس بدهید.
اجرای این ردیف برنامهها حتی نیاز به کسی با ۶ کلاس سواد هم ندارد و حال میفهمیم معیار شورای نگهبان برای تعیین صلاحیت کاندیداهای دولت و مجلس یکدست چه بود. این بساط استیضاح وزاری پوششی هم دکانی است برای بده و بسطان مجلس و دولت.
میفرمایبد مشکل از کجاست؟
و یا چه باید کرد؟
خسته نشدیم از این سؤالات تکراری؟
مشکل از خودمان است. سالهاست که هر کس دم از دین زد، اول دل دادیم و بعد تن. باید خدای بازسازی شده قرون وسطی را در چاه جمکران دفن کرد.
ما از کسانی طلب حاجت داریم که همیشهی روزگار طلبکار عوامند.
اگر شما جای روس و غرب و آمریکا باشید، حاضرید نظم و نظام چنین کشوری را برچینید؟
https://t.me/nmahmoudzadeh
سالهاست که مدام سگی میافتد وسط حوض کشور و به احترام بزرگترها گفتیم انشالله که گربه است. دل عوام را هم خوش کردند به سند شش دانگ ویلاهای لاکچری آخرت با دوجین حوریان بهشتی.
این نازبالش چنان عوام را در خواب عمیق جهل فرو برد که نفهمیدیم کی ته مانده سیاست ورشکسته شرق به جان اقتصاد ما افتاد و آخرین شگرد MI6 انگلیس در پوشش استراتژی جدید انجمن حجتیه نسخه ما را پیچیدند.
جمکران شد قبله عالم و چاهش عمیقتر از چاههای نفت.
دیگر با این همه مروجین جهل مقدس و خرافات، چه نیازی به لشکر کشی دشمن فرضی به کشور است.
ندا میآید، سال «مهار تورم»
اما میشود«ترویج تورم»
تا کی حبس آمارها؟
رشد ٣٩/٢ درصدي پايه پولي و جهش دلار وحشی و مسكن سرکش و خودروی آدمکش ناشي از چیست؟
به میمنت نفس گرم نظر کرده امام رضا و به کوری چشم لیبرالها، ركورد چاپ پول ساليانه هم در اسفند شكسته شد. آیا با قسم حضرت عباس خوردن، حقيقت دم خروس كتمان خواهد شد؟
درصد رشد پول در اقتصاد در اوخرا سال قبل با ركورد خطرناك ٦٨/٧ شکسته شد.
لااقل کمی به گینس نفس بدهید.
اجرای این ردیف برنامهها حتی نیاز به کسی با ۶ کلاس سواد هم ندارد و حال میفهمیم معیار شورای نگهبان برای تعیین صلاحیت کاندیداهای دولت و مجلس یکدست چه بود. این بساط استیضاح وزاری پوششی هم دکانی است برای بده و بسطان مجلس و دولت.
میفرمایبد مشکل از کجاست؟
و یا چه باید کرد؟
خسته نشدیم از این سؤالات تکراری؟
مشکل از خودمان است. سالهاست که هر کس دم از دین زد، اول دل دادیم و بعد تن. باید خدای بازسازی شده قرون وسطی را در چاه جمکران دفن کرد.
ما از کسانی طلب حاجت داریم که همیشهی روزگار طلبکار عوامند.
اگر شما جای روس و غرب و آمریکا باشید، حاضرید نظم و نظام چنین کشوری را برچینید؟
https://t.me/nmahmoudzadeh
پشت پرده جدال مشروطه و مشروعه
دیروز نماد امروز
دو سه روزی مهمان آذری ها بودم. در جستجوی پیوند ستارخان با شهید باکری و جریانات امروز.
۱- وقتی ستارخان گریست که تبریز در قحطی ۱۸ ماهه به سر میبرد و زمانی که روسها تبریز را محاصره کردند.
۲- باکری هم در لحظات آخر عمرش در شرق دجله گریست ( علتش بماند)
سری به خانه مشروطه زدم. چقدر رد پای خیانت روس در زیر سایه جهل مقدس چندش آور است. چه شد که پرونده ستارخان را در تهران و دور از آذریها بستند؟
در دل درگیری مشروعهخواهان و مشروطه خواهان، شاهد جشن روس در شمال و انگلیس در جنوب و ظهور رضاخان در پایتخت بودیم.
راستش در خانه مشروطه تبریز از تمام سلاحهای روسی و حتی مبارزین خودمان متنفر شدم. طفلک مظفرین شاه که نه سرِ پیاز برجام آن زمان بود و نه ته برجام. به فکر پیر و فرتوتش هم خطور نمیکرد که پس از امضای فرمان مشروطه سر این نهضت نوظهور با پنبه داخلی بریده شود.
به خودم نهیب زدم، چرا درس نمیگیریم.
….. به سرعت برگشتم به امروز. اکنون دعوا بر سر چیست که دشمن در پناه ندانم کاری تندروها راحت جولان میزند؟ چرا سالهاست که سیاست خارجی ما در گردنههای امثال برجام قفل میشود؟
همه دانند چاره در این است که مشروطه خواهان بروند قم و سنگ خود را با مشروعه خواهان وابکنند( البته تاریخ نشان داد بعید است که با هم کنار بیایند و همچنان مرغ هر دو یک پا دارد.)
امیرکبیر را راحت از سر راه برمیدارند و امام جمعه وقت تهران دعای شکر به جا میآورد. کاشانی و مصدق را سر پل آزادی به جان هم میاندازند و ناگهان امریکا جای انگلیس را گرفته و اعدام ها و ترورها و حصرها نصیب آزادیخواهان میشود.
امروز ملت ایران تاوان چه جریانی را میدهند؟
آیا مشروعهخواهان نوظهور زمام امور مملکت را به دست اهلش میسپارند؟
بعید است اجازه دهند ویرایشی به مذهب سنتی بزنیم.
این را هم میدانیم که هروقت سرمان را به فرعیات گرم کردند، در خفا اتفاقی افتاد.
تبریز را با زمزمه این شعر شهریار ترک کردم.
حیدربابا؛ دنیا یالان، دنیا دی
ایرانبابا، دنیا، دنیای دروغی است.
انگار همیشه رسم روزگار این چنین است.
https://t.me/nmahmoudzadeh
دیروز نماد امروز
دو سه روزی مهمان آذری ها بودم. در جستجوی پیوند ستارخان با شهید باکری و جریانات امروز.
۱- وقتی ستارخان گریست که تبریز در قحطی ۱۸ ماهه به سر میبرد و زمانی که روسها تبریز را محاصره کردند.
۲- باکری هم در لحظات آخر عمرش در شرق دجله گریست ( علتش بماند)
سری به خانه مشروطه زدم. چقدر رد پای خیانت روس در زیر سایه جهل مقدس چندش آور است. چه شد که پرونده ستارخان را در تهران و دور از آذریها بستند؟
در دل درگیری مشروعهخواهان و مشروطه خواهان، شاهد جشن روس در شمال و انگلیس در جنوب و ظهور رضاخان در پایتخت بودیم.
راستش در خانه مشروطه تبریز از تمام سلاحهای روسی و حتی مبارزین خودمان متنفر شدم. طفلک مظفرین شاه که نه سرِ پیاز برجام آن زمان بود و نه ته برجام. به فکر پیر و فرتوتش هم خطور نمیکرد که پس از امضای فرمان مشروطه سر این نهضت نوظهور با پنبه داخلی بریده شود.
به خودم نهیب زدم، چرا درس نمیگیریم.
….. به سرعت برگشتم به امروز. اکنون دعوا بر سر چیست که دشمن در پناه ندانم کاری تندروها راحت جولان میزند؟ چرا سالهاست که سیاست خارجی ما در گردنههای امثال برجام قفل میشود؟
همه دانند چاره در این است که مشروطه خواهان بروند قم و سنگ خود را با مشروعه خواهان وابکنند( البته تاریخ نشان داد بعید است که با هم کنار بیایند و همچنان مرغ هر دو یک پا دارد.)
امیرکبیر را راحت از سر راه برمیدارند و امام جمعه وقت تهران دعای شکر به جا میآورد. کاشانی و مصدق را سر پل آزادی به جان هم میاندازند و ناگهان امریکا جای انگلیس را گرفته و اعدام ها و ترورها و حصرها نصیب آزادیخواهان میشود.
امروز ملت ایران تاوان چه جریانی را میدهند؟
آیا مشروعهخواهان نوظهور زمام امور مملکت را به دست اهلش میسپارند؟
بعید است اجازه دهند ویرایشی به مذهب سنتی بزنیم.
این را هم میدانیم که هروقت سرمان را به فرعیات گرم کردند، در خفا اتفاقی افتاد.
تبریز را با زمزمه این شعر شهریار ترک کردم.
حیدربابا؛ دنیا یالان، دنیا دی
ایرانبابا، دنیا، دنیای دروغی است.
انگار همیشه رسم روزگار این چنین است.
https://t.me/nmahmoudzadeh