ریشه
1.53K subscribers
260 photos
22 videos
6 files
76 links
از نو
نگاه
اندیشه.


دبیر: رضا مقصودی


"توسط ادمین اداره می‌شود"

ارتباط با ادمین:
@Ri_sheh1

کانال دوم (نامه‌ای به پدر و مادرم):
@Ri_sheh2

خانه‌ی فیلم ریشه: @Ri_sheh3
Download Telegram
سرود نواخته می‌شود
همه می‌ایستیم
لبخند می‌زنیم
و اشک می‌ریزیم،
سرود به پایان می‌رسد
اما هنوز ایستاده‌ایم
صندلی‌ها را دزدیده‌اند
زمین را هم فروخته‌اند
دیگر جایی برای نشستن نداریم

"واهه آرمن"

این یک فراخوان است. یک دعوت برای گفت‌وگو.

ژرف‌ترین تغییرها، گذرگاهی جز فرهنگ ندارد.

جمع‌های پراکنده‌مان را باید بازسازی کنیم. و آگاه باشیم که مبارزه، خود، غایت است نه وسیله‌ای برای رسیدن به چیزی.

نخستین نشست گفت‌وگو محور "ریشه" پیرامون رخدادهای اخیر برگزار می‌شود.

موضوع: واشکافی انضمامی خیزش مدنیِ "زن زندگی آزادی"

دبیر: رضا مقصودی
زمان: سه‌شنبه 24 آبان، ساعت 22
پلتفرم: گوگل‌میت

افرادی که به شرکت در این جلسه تمایل دارند، با آیدی @Ri_sheh1 در ارتباط باشند.



در تیره‌روز آیا
آوازی به کار است؟
آری، آواز تیره‌روزان

"برتولت برشت"





#فراخوان
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Ri_sheh
‌ز‌ن‏‌ها‏ گزینه‏‌ی ‏دیگری ‏دارند.‏ می‏‌توانند ‏به‏‌جای‏ دلنشین‏‌بودن،‏ عاقل‌‏تر‏ شوند. می‏‌توانند‏ به‏‌جای ‏یار‏ و ‏یاور ‏بودن، ‏تواناتر ‏شوند. ‏می‏‌توانند ‏به‏‌جای‏ دلپذیر‏بودن،‏ قوی‏‌تر ‏شوند.‏ جاه‏‌طلب ‏باشند، ‏نه ‏فقط ‏برای ‏خودشان ‏در ‏رابطه ‏با‏ مردها‏ و‏ بچه‏‌ها،‏ بلکه ‏برای‏ خودِ ‏خودشان.‏ می‏‌توانند ‏به‏‌طور ‏طبیعی ‏پیر ‏شوند ‏بی ‏آن‏ که ‏موجبات شرمساری‏ خود‏ را ‏فراهم‏ کنند، ‏و‏ فعالانه‏ در ‏مقابل‏ سنت‌های‏ دست‏‌وپاگیر این جامعه ‏به‏‌ پا‏ خیزند‏ و‏ دیگر ‏سر ‏خم‏ نکنند. ‏به‏‌جای ‏این ‏که‏ سعی ‏کنند ‏تا‏ حد ‏امکان‏ دخترخانم‏ باقی‏ بمانند‏ و ‏بعد ‏با‏ تن‏‌دادن ‏به‏‌ خفت‏ و‏ حقارت ‏به ‏زنانی ‏میانسال ‏تبدیل ‏شوند،‏ می‏‌توانند‏ خیلی‏‌ زودتر ‏زن ‏بشوند‏ و سال‏‌های‏ سال ‏از ‏کار ‏و‏ فعالیت ‏و‏ جنسیت ‏خود ‏لذت‏ ببرند.‏ زن‏‌ها ‏بایستی ‏اجازه‏ دهند ‏چهره‏‌شان ‏سال‏‌های‏ زندگی‌‏شان ‏را‏ نشان‏ بدهد.‏ زن‏ها ‏بایستی ‏حقیقت‏ را‏ بگویند.

تکه‏‌ای‏‌ از‏ جستار‏ «دو‏ گونه‏‌ پیر‏شدن»‏
نوشته‌ی ‏سوزان‏ سانتاگ
برگرفته از کتاب "نه فقط زیبا"

#واژه
#متن_مانا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Ri_sheh
نظام‌های دیکتاتوری و استبدادی در طول حیات خود سه فاز دارند:
در فاز اول اکثریت مردم سرمست از ایدئولوژی به دنبال رهبران خود راه می‌افتند، انگار بهشت گمشده خود را یافته‌اند، ایدئولوژی را دربست می‌پذیرند و خواهان کوچک‌ترین تغییری در آن نیستند.
در فاز دوم واقعیات چهره خود را نشان داده و هیچ کدام از وعده‌های  رهبران تحقق نیافته است و مردم از نظام دل‌زده و مایوس می‌شوند، در این فاز گروهی به فکر اصلاحات می‌افتند ولی به دلایل متعدد از جمله این که اصول ایدئولوژی را نمی‌توان تغییر داد، اصلاحات سرانجام راه به جایی نمی‌برد.
فاز سوم، فاز نهایی نظام‌های دیکتاتوری است که در این فاز متولیان تمامیت‌خواه سعی می‌کنند از خشونت عریان استفاده کنند. از بین همفکران سابق، هر کس با آن‌ها کوچک‌ترین زاویه دیدی داشته باشد را از دایره خودی‌ها می‌رانند، تصفیه‌های گسترده شروع می‌شود و دایره خودی‌ها کوچک و کوچک‌تر و ناکارآمدی‌ها عمیق‌تر و تعداد مخالفین بیشتر و بیشتر می‌شود و نهایتا سیل اعتراضات می‌آید و همه چیز را با خود می‌برد.

برگرفته از کتاب: ریشه‌های توتالیتاریسم
نویسنده: هانا آرنت
مترجم: محسن ثلاثی

#واژه
#متن_مانا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی


@Ri_sheh
زندگی زنان و مقوله‌ی انقلاب


- آزادی زنان نیازمند انقلاب فرهنگی است که به نگرش‌ها و عادت‌های ذهنی حمله کند.

- در تقویم زندگی انسان‌ها، خانواده اولین و از نظر روان‌شناسی انکارناپذیرترین مدرسه برای تبعیض جنسیتی است. خانواده نهادی سازمان‌یافته برای استثمار زن به عنوان ساکن تمام‌وقت فضای خانوادگی است. عملکرد خانواده‌ی هسته‌ای چیزی جز سرکوب زنان نیست.

- در زنان، الگو و طرح‌واره‌های نابرابری و خودکم‌بینی ذهنی و عینی وجود دارد.

- زنان به ندرت تشویق می‌شوند که توانایی‌های ذهنی خود را حتی از حداقل استانداردها بالاتر ببرند.

- زنانگی با ناشایستگی، بیچارگی، غیرفعال بودن، غیر رقابتی بودن و خنگِ خوب بودن تعریف می‌شود.

- زنان از کودکی عادت‌ کرده‌اند دون‌پایه، حمایت‌شونده و وابسته باشند و صدالبته، ماجراجو و بلندپرواز نباشند.

- ترجیح جامعه به لَوَندی زن است تا قدرت او.

- زن بودن مانند بازیگری است. زنانگی با در اختیار داشتن تماشاچی‌ها، لباس‌ها، دکور، نورپردازی و حرکات روش‌مند، نوعی نمایش و تئاتر است. از اوان کودکی دخترها درباره‌ی ظاهرشان به‌طور اغراق‌آمیز و آسیب‌زا دوره می‌بینند و عمیقا با استرس فوق‌العاده بابت نشان دادن خود به عنوان ابژه‌های جذاب فیزیکی تکه‌تکه می‌شوند.

- زن از منظر کالایی دیده می‌شود که با بالا رفتن سن، مدام ارزش‌اش تقلیل پیدا می‌کند.

- شیوه‌ی آموزش زنان در ارتباط با زیبایی، مشوق خودشیفتگی است و وابستگی و نابالغی را تقویت می‌کند.



برگرفته از کتاب: جستارهایی درباره‌ی زن
نویسنده: سوزان سانتاگ
مترجم: آذر جوادزاده



#واژه
#متن_مانا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Ri_sheh

www.instagram.com/Like_a_director
فهرست پیشنهادی فیلم، در راستای حمایت از جنبش "زن، زندگی، آزادی"/ سری دوم


روزی در گذشته‌ای نه‌چندان دور، مانیفستی برای "خانه‌ی فیلم ریشه" نوشتیم و فعالیت‌های‌مان را در این فضا شروع کردیم. فارغ از معرفی کارگردان‌ها و فیلم‌ها و مستندها و کتاب‌های سینمایی، 11 جلسه‌ی نقد و تحلیل فیلم برگزار کردیم و یک نمایش روی صحنه بردیم. امروز هم دست در دست معترضان به جبر و تحمیل و خودکامگی و برای همراهی و هم‌صدایی با آن‌هایی که شعارشان "زن، زندگی، آزادی" است، فهرستی از فیلم‌های سینمایی ارزشمند و قابل تامل را در ارتباط با جنبش‌های مدنی و خروش‌های انقلابی و مفاهیم سیاسی و اجتماعی کلان، معرفی می‌کنیم.
این فیلم‌ها برای امروز ما است و برای همه‌ی آن‌هایی که مبارزه و تغییر را خواهان‌اند.

ما باور داریم که قدرتمندترین سلاح، آگاهی است.

نام فیلم/ نام کارگردان

1. تفنگ‌داران/ ژان‌لوک گدار
2. دسته‌ی جدا افتاده‌ها/ ژان‌لوک گدار
3. چینی/ ژان‌لوک گدار
4. فیلم سوسیالیسم/ ژان‌لوک گدار
5. قاره‌ی هفتم/ میشائیل هانکه
6. ویدئوی بنی/ میشائیل هانکه
7. زمانه‌ی گرگ/ میشائیل هانکه
8. حکومت نظامی/ کوستا گاوراس
9. اعتراف/ کوستا گاوراس
10. زِد (Z)/ کوستا گاوراس
11. بادی که کشت‌زار جو را تکان داد/ کن لوچ
12. من، دنیل بلیک/ کن لوچ
13. دندان نیش/ یورگوس لانتیموس
14. خرچنگ/ یورگوس لانتیموس
15. گام معلق لک‌لک/ تئو آنگلوپولوس
16. کودکی ایوان/ آندری تارکوفسکی
17. سالو/ پی‌یر پائولو پازولینی
18. دزد دوچرخه/ ویتوریو دسیکا
19. سزار باید بمیرد/ برادران تاویانی
20. پدرسالار/ برادران تاویانی
21. احمد جوان/ برادران داردن
22. کورژاک/ آندری وایدا
23. ارتش سایه‌ها/ ژان‌پی‌یر ملویل
24. راه/ ییلماز گونِی
25. سرود سرخ/ میکلوش یانچو
26. رزم‌ناو پوتمکین/ سرگئی آیزنشتاین
27. متروپلیس/ فریتس لانگ
28. دیکتاتور بزرگ/ چارلی چاپلین
29. راننده تاکسی/ مارتین اسکورسیزی
30. زندگی دیگران/ فلوریان هنکل فون دونرسمارک
31. لویاتان/ آندری زوگیانیتسف
32. میدان/ سرگئی لوزینتسا
33. یک پیامبر/ ژاک اودیار
34. برف‌شکن/ بونگ جون هو
35. چه (Che)/ استیون سودربرگ
36. گاندی/ ریچارد اتنبرو
37. پرتقال کوکی/ استنلی کوبریک
38. دکتر ژیواگو/ دیوید لین
39. شهر خدا/ فرناندو میرلس
40. نفرت/ متیو کاسوویتس
41. سقوط/ اسکات من
42. کفرناحوم/ نادین لبکی
43. نه (No)/ پابلو لارائین
44. ژرمینال/ کلود بری
45. شمال حقیقی/ ایجی هان شیمیزو
46. حق رای/ سارا گاورون
47. سرزمین شمالی/ نیکی کارو
48. اعتصاب غذا/ استیو مک‌کوئین
49. موج/ دنیس گنسل
50. مومن/ هنری‌ بین
51. ولین/ وویچیخ اسماژوفسکی
52. وی مثل وندتا/ جیمز مک‌تیگو
53. ماندلا، راه طولانی آزادی/ جاستین چادویک
54. هرگز رهایم نکن/ مارک رومانک
55. سرخ‌ها/ وارن بیتی
56. نبرد الجزایر/ جیلو پنته کوروو
57. زندگی‌های بی‌ثمر/ نلسون پری‌را دوس سانتوس
58. خدای سیاه، شیطان سفید/ گلابر روشا
59. گروه بادرماینهوف/ اولی ادل
60. کسانی که انقلاب را نیمه‌کاره رها می‌کنند فقط گور خود را می‌کنند/ متیو دنیس
61. انقلاب نارنجی/ استیو یورک
62. زمستان در آتش، نبرد اوکراین برای آزادی/ یوگنی آفینیفسکی
63. روی دیگر همه‌چیز/ میلا تورایلیچ
64. میانمار، گزارشی از یک کشور محصور/ آندرس اوسترگارد
65. کشور خیالی من/ پاتریشیا گوسمان
66. رگبار/ بهرام بیضائی
67. زمانی برای مستی اسب‌ها/ بهمن قبادی
68. پرزیدنت/ محسن مخملباف
69. بودا از شرم فرو ریخت/ حنا مخملباف
70. پرسپولیس/ مرجان ساتراپی

#فیلم
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Ri_sheh
@Ri_sheh3

www.instagram.com/Like_a_director
طرح نظر مخالف در یک جامعه‌ی دموکراتیک و قائل به گفت‌و‌شنید یک روال طبیعی است. نه شجاعت می‌خواهد، نه جسارت و قهرمانی. هر کسی حرفش را می‌زند. دیگری هم می‌شنود و اگر پاسخی داشت می‌دهد. اما جامعه‌ای که اجازه‌ی گفت‌وشنید به خود نداده باشد، امکان وجود تشکل‌های صنفی و نهادهای جامعه‌ی مدنی و اپوزیسیون برای خود فراهم نکند، به آزادی مطبوعات و رسانه‌ها که آزادی پایه در جامعه‌ی مدنی است پایبند نباشد، حزب و گروه و سازمان سیاسی و... نداشته باشد، فکر تحزب را زیان‌بار بداند، تنها یک حالت را تجربه می‌کند و بس. یعنی حالت ستیز و خشونت را. حالت ستیز، خواه در یاغی‌گری‌های فردی و خواه در شورش‌های جمعی، خواه در فعالیت‌های سیاسی، و خواه در روابط اجتماعی، از ساخت استبدادی ذهنی و عینی جامعه نتیجه می‌شود، و طبعا به ساخت استبدادی زبان می‌انجامد.
منتها گاه در یک جامعه امکان ستیز هست، گاه نیست. وقتی هست کار به برخوردهای خصمانه‌ی فردی و اجتماعی و خشونت‌های تخریبی می‌کشد. به بند و شهادت و ترور و شورش و شکنجه و دعوا و مرافعه و زد و خورد و... می‌انجامد. وقتی هم امکان ستیز نیست، اختناق و ترس و سکوت و محافظه‌کاری و تسلیم و تمکین و فرصت‌طلبی و دریوزه و اخت شدن با فاجعه و اضطراب و نابه‌سامانی‌های روانی و هزار درد بی‌درمان دیگر فرا می‌رسد.

برگرفته از کتاب "تمرین مدارا"
نویسنده: محمد مختاری

#واژه
#متن_مانا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Ri_sheh

www.instagram.com/Like_a_director
اگر قرار است جامعه‌ای بر پای خود محکم بایستد و دموکراسی به صورت عملی بر آنان حکومت کند، باید حکومت و وضع گله‌داری که در آن مردم را باید هخ کرد و راند، از میان برود. هرچه به مردم غذای فکری از سنخ خر کردن و احمق نگاه‌داشتن و دور نگاه داشتن از روشنی و روشنیِ فکر بدهی، و به‌جای فهم، تعویذ و طلسم و خزعبلات تار عنکبوت گرفته بدهی، کمک کرده‌ای که مردم گله بمانند. شرط اول این است که نه‌تنها برجسته‌های قوم به فکر راندن و چوپانی نباشند بلکه خود مردم هم بخواهند و بدانند که گله نباشند. باید فرد فرد فکر کنند و وسیله‌ی درست فکر کردن که دانش دور از تعصب است در دست‌رس آن‌ها باشد. برای پیش‌رفت اقتصادی و صنعتی و علمی و فکری یک مملکت، حرمت به فرد، و پذیرش نفع خود فرد و قبول فرد لازم است. و این مباینه دارد به صرفا پیروی از سنت نیاکان یا انواع دیگر این اندیشه‌هایی که دستوری تلقین می‌شوند. هیچ پیش‌رفتی روی نصیحت به دست نمی‌آید. نصیحت در خودش مایه‌ی امر و قبولاندن دارد که این متفاوت است از جست‌وجوی فکری. در جست‌وجوی فکری است که راه راست‌تر را می‌شود پیدا کرد در حد فهم و شعور و دانش موجود و برای پیش بردن حد آن فهم و آن شعور و آن دانش.

برگرفته از کتاب: نامه به سیمین
نویسنده: ابراهیم گلستان

#واژه
#متن_مانا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Ri_sheh

www.instagram.com/Like_a_director
راه‌هایی که به آینده می‌رسند، در آغاز هرگز راه نیستند. تنها با رفتن در آن‌ها است که ساخته می‌شوند.

"فرانتس کافکا"



این یک فراخوان است. یک دعوت برای گفت‌وگو.

ژرف‌ترین تغییرها، گذرگاهی جز فرهنگ ندارد.

جمع‌های پراکنده‌مان را باید بازسازی کنیم. و آگاه باشیم که مبارزه، خود، غایت است نه وسیله‌ای برای رسیدن به چیزی.

دومین نشست گفت‌وگو محور "ریشه" پیرامون رخدادهای اخیر برگزار می‌شود.

موضوع: در راستای جنبش مدنی "زن، زندگی، آزادی" چه باید کرد؟

دبیر: رضا مقصودی
زمان: پنج‌شنبه 24 آذر، ساعت 22
پلتفرم: گوگل‌میت

افرادی که به شرکت در این جلسه تمایل دارند، با آیدی @Ri_sheh1 در ارتباط باشند.



سر می‌پیچی از تسلیم
به امید ادامه می‌دهی
اثر انگشت هر فاجعه را گرد می‌آوری
به امیدی که دست خون‌آلوده‌شان را
به بند آوری
برف دو برابر می‌بارد.
بناگهان موی هر دومان
خاکستری است.

"آنتونین بارتوشک"



#فراخوان
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Ri_sheh
از نو، نگاه، اندیشه...

✍🏼 رضا مقصودی

"هنر راستین، انقلابی است."

چند صباحی پیش از این، آغازگر کنش‌های "خانه‌ی فیلم ریشه"، ارائه‌ی مانیفستی بود در چند سطر. این نوشتار در امتداد آن یادداشت است. ابتدا مانیفست را مرور کرده و سپس به مقوله‌ی مورد بحث خواهم پرداخت.

شبحی کل جهان را تسخیر کرده است.[1] انسان از انسان‌بودگی، تهی، در منطق بازار، حل، و به چرخ‌دنده‌ای از ماشینِ غول‌پیکرِ مصرف، بدل گشته است.
در عصر شتاب، اصل، مسخ هر "وجود" به "کالا" و نهایتا "تفاله" است. و برای سینما نیز، مفری از این سرنوشت وجود ندارد.
سینما؛ در نمای دور[2] کارکرد‌ اش را از رهگذر تقلیل‌ بخشیدن، نوعی آنتراکت در اوقات فراغت تعریف کرده‌اند. سرگرمی محض.
اما در نمای نزدیک[3] شبه‌فرهنگی است ویترینِ سرمایه‌داری. ابزاری تهاجمی در خدمت قدرت برای تجاوز به توده و خفه کردن توان تخیل‌شان و تبدیل آن‌ها به سوژه‌هایِ متوهمِ منفعلِ مطیع که تسلیمِ تحمیلِ تبلیغات می‌شوند. استثمار گَله‌ای است که با اصرار بر ناآگاهی خویش در گریز‌اند از اندیشیدن و بازاندیشی.
جانشین جدید مخدّری به نام مذهب و صنعت عمده‌فروشی رویاها، تمناها و امیال تجسدیافته است برای خودارضاییِ ساده‌لوح‌‌هایِ سرخوش از بلاهتِ پرورش یافته.
گستره‌ی ابتذال است و بی‌خردی؛ پیش‌پا افتاده، مستعمل از فرط تکرار و گرفتار در دام کلیشه که با مومیایی تصویر، حماقتِ جوامع را جاودان می‌سازد.
آن‌ چیز بی‌مایه و پست و پوشیده در حجاب بلاهت و تفرعن.[4]
افول نبوغ هنرمندانه تحت تاثیر جریان سیل‌آسای جامعه‌ی توده‌ای تکنولوژیک.[5]
و به بیانی ملموس‌تر: سینما، رادیو، تلویزیون و مجله‌ها پیش‌گامان مکتب بی‌توجهی هستند. مردم نگاه می‌کنند بدون آن که ببینند و گوش می‌دهند بدون آن که بشنوند.[6]

این است سینما در بیرون از این خانه.

اما سنگ بنای این خانه "تفاوت" است و تلاش تا به اندازه‌ی مرزهای محدود خودش پارادایم را تغییر دهد.
در این‌جا سینما تعریفی دیگرگون دارد ورای نمادها، شمایل و نمایه‌ها.
سینما در "خانه‌ی فیلم ریشه" تجربه‌ای است رادیکال. عصیانی برای کشف کردن و نقطه‌ی عزیمتی از بدفهمی (Misunderstanding)  به ارتباط (Communication). رازی است گشوده رو به دنیایی تازه. گونه‌ای فلسفیدن برای آفرینش فضای فکری و انگاره‌های متفاوت. جلوه‌گاه تنهایی و ادراک. آشکار ساختن و واسازی.[7] پژواکی از ادبیاتِ مواجه‌گر، بیان‌گر و روایت‌گر که با افزایش حساسیت، بر شیوه‌ی نگریستنِ غریزی اثر می‌گذارد‌.
آینه‌ای که با گذار از قلمرو داستان و تصویر برایت این امکان را فراهم می‌سازد تا خودت را بر پرده ببینی و دیگری را و تمرین کنی دیگربودگی را.
در این خانه، هر آن چیزی که با دوربین فیلمبرداری ثبت شده باشد، سینما نام نمی‌گیرد؛ همان‌گونه که سینما، فیلم ضبط شده نیست.
سینما، آغاز است.

ادامه در پست بعدی 👇
از نو، نگاه، اندیشه...

✍🏼 رضا مقصودی

"هنر راستین، انقلابی است."

(ادامه)

هنر راستین، انقلابی است.
نخست با یاری جستن از "هاینریش بل"، از جمله‌ی پیشین‌ام ابهام‌زدایی خواهم کرد.
《بعد از هیتلر، همه‌ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است. اما یک چیزِ نابود شده‌ی اساسی دیگر هم وجود داشت. کلمات. خیانت هیتلر به کلمات. خیلی از واژه‌های شریف، دیگر معنی خود را از دست داده بودند. پوچ و مسخره شده‌ بودند. عوض شده بودند. آشغال شده بودند. کلماتی مانند آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت و...》
معنای مورد نظر من از عبارت انقلاب (Revolution) با مفهوم رایج این کلمه در این کشور تفاوت و تضاد دارد. لغت انقلاب را مصادره کرده‌اند. و چون برچسبی به رفتارهای هیجانی و متلاطم دور از دوراندیشی آویخته‌اند.
انقلاب پنداره‌ی دگردیسی بنیادین و تحول اساسی است که محل بروز و ظهورش هنر و گفتمان است.
هنر عاری از انقلاب، ابتذالی است فاسد که جز فساد به ارمغان نیاورد. آفرینش‌گران آثار هنگامه‌ای باید خود را هنرمند ببینند و بدانند و بیانگارند که مولف باشند نه سوداگر و صنعت‌گر.

در این مقوله(هنر)، طبق یک دسته‌بندی کلی‌گرایانه دو رویکرد معارض و ناهمسو با یکدیگر، وجود دارد. شبه‌هنر مبتذل و هنر انقلابی.
گروه اول که تعدادشان از شماره بیرون است در خدمت نظام حاکم و در تقابل با نقد و اندیشه می‌زی‌اند و روزگار می‌گذرانند. (نکته: منظور از نظام حاکم، فقط حکومت سیاسی در این کشور نیست. مراد، قدرتِ سیطره‌یافته بر تمام جهان است.) این نگره، زوال ممتد و خفقان را استمرار می‌بخشد. با ابزار لذت پوچ و سعادت دروغین و سرگرمیِ لازم، مواد مخدر توده‌ها را تامین می‌کند. در خدمت امتداد وضع موجود است و عادی‌سازی این وضع به عنوان اوضاع متعارف و تنها وضعیت ممکن و از میان بردن تصور هرگونه زندگی متفاوت.
آثار خلق‌شده‌شان پیش‌پا افتاده و کلیشه‌ای است و آکنده از هیجان افراطی و فریبندگی در گریز از اندیشیدن و بازاندیشی؛ ساده‌انگارانه و تقلیل‌گرا. که سوژه‌های بیننده را تسلیم محض ساختار موجود می‌کند. مخاطب طی یک برنامه‌ریزی سیستماتیک و منسجم، اخته می‌شود. رویاهای ساختگی را به خوردش می‌دهند و او رضایت و انتظار را نشخوار می‌کند و با انفعال و توهم، به خودارضایی مشغول می‌گردد.
امر مبتذل به مخاطب فعال نیاز ندارد و تنها در پی مصرف‌کننده است. مصرف‌کننده‌ که امیال‌اش دست‌کاری گشته و بی‌خبر، استثمار می‌شود. (بهره‌کشی ثانویه) [8]
فعالان صنعت ابتذال، هستی و هنر (نداشته‌ی) خود را مدیون حمایت حاکمیت‌اند؛ خواست و اراده‌شان معطوف به خود نیست. وابسته‌اند. وابسته به قدرت و سرمایه. وقتی نام قدرت به میان می‌آید ذهن به سرعت در صدد جستن ردّپای اتوریته [9] است اما قدرت باهوش‌تر است. او نه در جست‌وجوی اتوریته که در پی هژمونی [10] است. هژمونی سیاسی و اقتصادی در کار و هژمونی اخلاقی و فکری در فرهنگ. بهره‌کشی فقط به زمان و پارادایم کار محدود نمی‌شود. بلکه به زمان استراحت و فراغت و فضای رفاه هم تسرّی می‌یابد. او در یک فرایند کاملا برنامه‌ریزی شده مبالغ سرسام‌آوری را صرف سرکوب سخت نمی‌کند، صرف سرگرم ساختن می‌کند. به‌جای تجهیز ارتش و بمب و تفنگ، کالای فرهنگی آماده می‌کند. کتاب می‌نویسد. فیلم تولید می‌کند. موسیقی می‌سازد.
صنعت فرهنگ‌سازی، هدف‌اش نظام‌مند کردن ابتذال و میان‌مایگی و مهندسی اجتماعی و بازتولید وضع موجود است. به‌جای برانگیزانندگی، تثبیت‌کننده و انضباط‌بخش است. عادت‌واره‌ها را کادره می‌سازد و به مخاطب القا می‌کند که کلیت وضع موجود، خدشه‌ناپذیر است. این یگانه شیوه‌ی زیستن‌ است. و با خو گرفتن به رخوت و راحت‌طلبی و تسلیم و اطاعت می‌توان شادمانه به ادامه‌ی زندگی پرداخت. مخاطب نا‌آگاه هم که در این روند هم‌شکل‌سازی، مسخ شده و به ورطه‌ی چرخه‌ی بی‌پایان تغذیه از آشغال‌ها سقوط کرده، این گزاره را می‌پذیرد. (در صورتی که حتی پذیرفتنی هم در کار نیست. و این واقعیت به نرمی و بدون درد و خون‌ریزی بر او حقنه شده). مردم که با این ساز و کار به گلّه تبدیل شده‌اند نمی‌خواهند این ساختار و سیستم فروبپاشد. فقط خواستار ارتقای جایگاه خودشان در همین سیستم هستند.
《آن میل و اشتهایی که به واسطه‌ی این همه تصاویر پرزرق‌وبرق تحریک شده است، نهایتا با چیزی رو‌به‌رو نمی‌شود مگر ستایش از همان جهان روزمره‌ی کسالت‌باری که خواهان گریز از آن بود... صنعت فرهنگ‌سازی با به نمایش گذاشتنِ بی‌وقفه‌ی موضوع میل، صرفا موجب تحریک ته‌بندی یا لذت مقدماتی تصعیدنشده‌ای می‌شود که عادت به محرومیتِ دائمی از مدت‌ها پیش آن را در هیئت مازوخیسم مثله کرده است.》 [11]


ادامه در پست بعدی 👇
از نو، نگاه، اندیشه...

✍🏼 رضا مقصودی

"هنر راستین، انقلابی است."

(ادامه)

مصادیق تکثیر و تولید انبوه ابتذال، هالیوود است و اقمارش، پلتفرم‌های نمایش خارجی و داخلی، بالیوود، برنامه‌های استعدادیابی، پورنوگرافی، ادبیات و روان‌شناسی زرد، تلویزیون و منظومه‌های حقیرش، موسیقی بازاری، مسابقات ورزشی و...



اما آن دگر، طریق هنر انقلابی است. هنری که خاصیت‌اش تفکربرانگیز بودن است و پرسش‌گری و نقد.
هنر مستقل که سعی در راه بردن به درک عمیق مفاهیم و واکاوی و واسازی دارد. در این رسته، آثار رهاننده‌اند و ویران‌گر و مخاطب را سوق می‌دهند به شورش و عصیان علیه وضع موجود. این طغیان‌گری لزوما شبه‌فعالیت‌های آنارشیستی در خیابان نیست. بلکه کنشی اعتراضی در ساحت زبانی، گفتمانی و شناختی (مجموعا ذهنی) است. و نقد وضع موجود با بازنگری و بازاندیشی و ریشه‌یابی و تبارشناسی پایه‌ها و اساس و علل به وجود آمدن وضع موجود. نقد این‌جا و اکنون با نگاه به فرایند رسیدن به این‌جا و اکنون است و نقد معیارها و سنجه‌ها و نقد مفهوم نقد. هنر انقلابی تجلّی ایستادگی رادیکال است‌؛ بنابراین بسیار خطرناک. و از سوی حاکمیت مطلق با فشار و سرکوب و سانسور و بایکوت مواجه می‌شود و از سوی توده‌ها با بی‌تفاوتی و عدم توجه و استقبال. زیرا هنر انقلابی هنر راحت‌فهم و آسان‌هضم نیست. مخاطب فعال می‌طلبد. مخاطبی که جرئت و جسارت روبه‌رو شدن با امر واقعِ بدون روتوش را داشته باشد و بپذیرد که دست از اوهام خود بردارد.
هنر انقلابی دغدغه‌ی چه گفتن (محتوا) ندارد یا رسالت‌ پیام‌رسانی. و سخت در تکاپوی رسیدن به بداعت و خلاقیت در چگونگی گفتن (فرم) است. شیوه‌ی بازنمایی مقدم است به موضوع بازنمایی.
هنرمند در این اقلیم رسالتی ندارد جز ویران کردن رویاهای احمقانه‌ی مخاطب بر سرش و نابود کردن پایه‌های فکر و احساس او. هنر راستین برای مصرف توسط مخاطب خلق نمی‌شود. بلکه در صدد تولید مخاطب است. مخاطب‌اش را می‌آفریند.
《وظیفه‌ی هنر و خرد نقّاد یافتن راه‌های برون‌رفت زندگی روزمره از سلطه‌ی قواعد ابزاری و سودجویانه‌ی سیستم‌های بروکراتیک و سرمایه‌سالارانه‌ی مصرفی است.》 [12]

این جستار تقدیم می‌شود به "آلن بدیو"، "محمد مختاری"، "ژان‌لوک گدار"، "سهراب شهیدثالث"، "شانتال آکرمن"



یادداشت‌ها:
1. اشاره به جمله‌ی اول "مانیفست کمونیست" نوشته‌ی "کارل مارکس" و "فردریش انگلس"
2. Long Shot
3. Close up
4 و 5. گزاره‌ای از "شارل بودلر"
6. گزاره‌ای از "روبر برسون"
7. تعبیری از "ژاک دریدا"
8. رجوع شود به آرا و اندیشه‌های "کارل مارکس"
9. سلطه
10. راهبری (رجوع شود به آرا و اندیشه‌های "آنتونیو گرامشی")
11. برگرفته از کتاب دیالکتیک روشنگری اثر "تئودور آدورنو" و "ماکس هورکهایمر"
12. گزاره‌ای از "اگنس هلر"



#فکر_کنیم
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

🌱 @Ri_sheh 🌱

🎬 @Ri_sheh3 🎬

www.instagram.com/Like_a_director
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خوانش و متن "هنر راستین، انقلابی است."

نویسنده و گوینده: رضا مقصودی



#فکر_کنیم
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

🌿 @Ri_sheh 🌿

🎬 @Ri_sheh3 🎬

www.instagram.com/Like_a_director
زندگی حقیقی (فراخوانی برای فاسد کردن جوانان)

#کتاب

🌿 @Ri_sheh 🌿

www.instagram.com/Like_a_director
برای یک نظام تمامیت‌خواه کار دشواری نیست که مردم را در جهل نگه دارد.
به محض آن‌که به خاطر "درک ضرورت‌ها"، انضباط حزبی، هم‌رنگی با نظام و شکوه و افتخار سرزمین مادری از آزادی‌ات چشم پوشیدی، از حق خود برای فهمیدن حقیقت صرف‌نظر کرده‌ای. اندک‌ اندک، قطره قطره، شیره‌ی زندگی‌ات کشیده می‌شود. درست مثل این که رگ دست‌ات را زده باشی، به همان قطعیت.


برگرفته از کتاب: بخت بیدادگر (داستان یک زندگی، پراگ، 1968 - 1941)
نویسنده: هِدا مارگولیوس کووالی
مترجم: راضیه خشنود



#واژه
#متن_مانا
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

🌿 @Ri_sheh 🌿

www.instagram.com/Like_a_director
غمگین‌ام، بسيار.
شهری که در آن خانه دارم،
به شهری كه در من خانه دارد،
شبيه نيست.


✒️ غیاث المدهون



#واژه
#شعر

🌿 @Ri_sheh 🌿

www.instagram.com/Like_a_director
هنگامی که کسی می‌پرسد فلسفه به چه کار می‌آید، پاسخ باید ستیزه‌جویانه باشد، چرا که پرسش کنایه‌آمیز و نیش‌دار است.
فلسفه نه به دولت خدمت می‌کند و نه به کلیسا، که هر دو دغدغه‌های دیگری دارند. فلسفه به خدمت هیچ قوه‌ی مستقری در نمی‌آید.
کار فلسفه ناراحت کردن است.
فلسفه‌ای که هیچ‌کس را ناراحت نکند و با هیچ‌کس ضدیت نورزد، فلسفه نیست.
کار فلسفه، آزردن حماقت است.
فلسفه حماقت را به چیزی شرم‌آور تبدیل می‌کند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشا کردن پستی‌های اندیشه در تمامی اشکال‌اش.
آیا جز فلسفه رشته‌ای هست که به نقد تمامی رازآمیزگری‌ها، هر خاستگاه و هدفی که داشته باشند، همت گمارد؟


برگرفته از کتاب: نیچه و فلسفه
نویسنده: ژیل دلوز
مترجم: عادل مشایخی



#واژه
#متن_مانا

🌿 @Ri_sheh 🌿

www.instagram.com/Like_a_director
La Llorona
Chavela Vargas
🎧 La Liorona

🎤 Chavela Vargas

در این افسانه‌ی زن گریان، صدای شیون مادری به گوش می‌رسد که بی‌وقفه ناله سر می‌دهد: بچه‌هایم کجا هستند؟



#آوا
#موسیقی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

🌿 @Ri_sheh 🌿

www.instagram.com/Like_a_director‌
خبر کوتاه بود:
ـ «اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خسته‌اش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد . . .
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.

ـ چرا اعدامشان کردند؟
می‌پرسد ز من با چشم اشک‌آلود،
چرا اعدامشان کردند؟

ـ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفت‌انگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی می‌کُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسان‌ها
خدایی می‌کُند آنجا.
شگفت‌انگیز دنیایی که همچون قرن‌های دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن‌آلوده‌ست.
در آنجا حق و انسان حرف‌های پوچ و بیهوده‌ست.
در آنجا رهزنی، آدم‌کُشی، خون‌‌ریزی آزادست،
و دست‌و پای آزادی‌ست در زنجیر . . .

عزیزم، دخترم!
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند!

و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
به‌سوی مرگ می‌رفتند،
امیدی آشنا می‌زد چو گُل در چشمشان لبخند.
به‌شوق زندگی آواز می‌خواندند.
و تا پایان به‌راه روشن خود باوفا ماندند.

عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زنده‌ای، من در تو: ما هرگز نمی‌میریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال می‌گیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.

عزیزم!
کار دنیا رو به آبادی‌ست.
و هر لاله که از خون شهیدان می‌دمد امروز،
نوید روز آزادی‌ست.



✒️ هوشنگ ابتهاج



#واژه
#شعر
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

🌿 @Ri_sheh 🌿

www.instagram.com/Like_a_director