- نایابترین هدیه، توجهِ تام و تمام است.
- بدون برق، شب دوباره شب میشود، نه تقلید ناشیانهای که به اسم شب، در یک شهر مدرن، قالب میشود. بدون برق، شب دوباره جهان عمیق تاریکی میشود؛ معمایی که به هراسمان میاندازد.
- او با وقار پیر نمیشود؛ با تمام توان و خشم به جنگ کوچکترین نشانههای زوال میرود. آرایشاش مدام پررنگتر میشود و لباسهایش مرتب جوانانهتر. دست یازیدن مستاصلانه دیرهنگامی به جوانیِ شیرینی که حسرتاش را میخورَد.
- قادر به صحبت کردن، گفتوگو یا مذاکره نبود و صرفا شروع میکرد به داد زدن.
- چیزی ما را به هم وصل نمیکند. درهای از دنیاهای عاجز از گفتوگو با هم میانمان قرار دارد.
- از وقتی تلاش برای نقش ایفا کردن در زندگیاش را کنار گذاشتم، مرا فراموش کرد.
- عذاب جهنم، صدا است.
- او سریع صحبت میکند، بهگونهای که جملات در هم فرو میروند و کلمات و عبارات حلقی ایجاد میشود. گویی کسی در حال قرقره کردن با دهانشویه باشد. من اما مکالمات آهسته را که در آن کلمات مانند مروارید شمرده میشوند، گفتوگوهایی با مکثهای بسیار، مکثهایی که جایگزین کلمات میشوند، ترجیح میدهم.
- میل سیریناپذیری به خشنود کردن دیگران داشت؛ یک ولع پست.
برگرفته از کتاب: زن غیرضروری
نویسنده: ربیع علمالدین
مترجم: هرمز گیلیانه
#واژه
#متن_مانا
🍂 @Ri_sheh 🍂
- بدون برق، شب دوباره شب میشود، نه تقلید ناشیانهای که به اسم شب، در یک شهر مدرن، قالب میشود. بدون برق، شب دوباره جهان عمیق تاریکی میشود؛ معمایی که به هراسمان میاندازد.
- او با وقار پیر نمیشود؛ با تمام توان و خشم به جنگ کوچکترین نشانههای زوال میرود. آرایشاش مدام پررنگتر میشود و لباسهایش مرتب جوانانهتر. دست یازیدن مستاصلانه دیرهنگامی به جوانیِ شیرینی که حسرتاش را میخورَد.
- قادر به صحبت کردن، گفتوگو یا مذاکره نبود و صرفا شروع میکرد به داد زدن.
- چیزی ما را به هم وصل نمیکند. درهای از دنیاهای عاجز از گفتوگو با هم میانمان قرار دارد.
- از وقتی تلاش برای نقش ایفا کردن در زندگیاش را کنار گذاشتم، مرا فراموش کرد.
- عذاب جهنم، صدا است.
- او سریع صحبت میکند، بهگونهای که جملات در هم فرو میروند و کلمات و عبارات حلقی ایجاد میشود. گویی کسی در حال قرقره کردن با دهانشویه باشد. من اما مکالمات آهسته را که در آن کلمات مانند مروارید شمرده میشوند، گفتوگوهایی با مکثهای بسیار، مکثهایی که جایگزین کلمات میشوند، ترجیح میدهم.
- میل سیریناپذیری به خشنود کردن دیگران داشت؛ یک ولع پست.
برگرفته از کتاب: زن غیرضروری
نویسنده: ربیع علمالدین
مترجم: هرمز گیلیانه
#واژه
#متن_مانا
🍂 @Ri_sheh 🍂
انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی مشهد با همکاری خانه فیلم ریشه تقدیم می کند:
🎭خوانش نمایشنامهی "شب هزار و یکم"
نویسنده: بهرام بیضائی
کارگردان: رضا مقصودی
زمان برگزاری: ۳ و ۶ و ۷ آذر ماه، ساعت ۱۷:۳۰
محل اجرا: آمفی تئاتر دانشکده دندان پزشکی(سالن شهید نیک پسند)
جهت خرید بلیط و کسب اطلاعات بیشتر:
@mumsae_admin
@Ri_sheh3
@mumsae
🎭خوانش نمایشنامهی "شب هزار و یکم"
نویسنده: بهرام بیضائی
کارگردان: رضا مقصودی
زمان برگزاری: ۳ و ۶ و ۷ آذر ماه، ساعت ۱۷:۳۰
محل اجرا: آمفی تئاتر دانشکده دندان پزشکی(سالن شهید نیک پسند)
جهت خرید بلیط و کسب اطلاعات بیشتر:
@mumsae_admin
@Ri_sheh3
@mumsae
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تیزر خوانش نمایشنامهی "شب هزار و یکم"
نویسنده: بهرام بیضائی
کارگردان: رضا مقصودی
زمان برگزاری: ۳ و ۶ و ۷ آذر ماه، ساعت ۱۷:۳۰
محل اجرا: آمفی تئاتر دانشکده دندان پزشکی(سالن شهید نیک پسند)
جهت خرید بلیط و کسب اطلاعات بیشتر:
@mumsae_admin
@Ri_sheh3
@mumsae
نویسنده: بهرام بیضائی
کارگردان: رضا مقصودی
زمان برگزاری: ۳ و ۶ و ۷ آذر ماه، ساعت ۱۷:۳۰
محل اجرا: آمفی تئاتر دانشکده دندان پزشکی(سالن شهید نیک پسند)
جهت خرید بلیط و کسب اطلاعات بیشتر:
@mumsae_admin
@Ri_sheh3
@mumsae
برهانی در رد خدا
"اپیکور" فیلسوف یونانی میپرسد: 《آیا خدا خواهان جلوگیری از شر است، اما قادر نیست؟ پس او قادر مطلق نیست.
آیا قادر است، ولی خواهان نیست؟ پس او بدخواه است.
آیا هم قادر است و هم خواهان است؟ پس از کجا شر میآید؟》
"مسئله شر" پرسش چگونگی وفقدادن وجود شر و رنج با خدایی قادر مطلق، خیرخواه مطلق و دانای مطلق است.
هیچ چیز نمیتواند استواری این استدلال را متزلزل سازد، استدلالی چنین کوتاه، چنین واضح، چنین قاطع.
مسئله شر اغلب به دو شکل فرمولبندی میشود: مسئله منطقی شر و مسئله قرینهای شر. شکل منطقی برهان سعی میکند تا عدم امکان منطقی وجود خدا و شر با هم را نشان دهد، در حالی که شکل قرینهای سعی میکند تا نشان دهد که با توجه به شر موجود در جهان، غیرمحتمل است که خدایی قادر مطلق، دانای مطلق و تماماً خوب وجود داشتهباشد. مسئله شر به اشکال غیربشری حیات نیز بسط داده شدهاست، تا شامل زجر حیوانات از شرور طبیعی و ستم بشری علیه آنان نیز بشود.
مسئله شر یکی از جدّیترین و خطیرترین ایرادهایی به شمار میرود که در خصوص اعتقاد به وجود خدای خداباوران صورت بستهاست و یکی از بزرگترین موانع سر راهی است که افراد خواهان تقید به اعتقاد به خدا با آن مواجه میشوند.
مسئله شر نه تنها نمایانگر غیرعقلانیبودن باورهای دینی است، بلکه ناسازگاری اجزای آنها را نیز هویدا میسازد.
برگرفته از دانشنامهی "ویکیپدیا" صفحهی "مسئلهی شر".
#واژه
#متن_مانا
🍂 @Ri_sheh 🍂
"اپیکور" فیلسوف یونانی میپرسد: 《آیا خدا خواهان جلوگیری از شر است، اما قادر نیست؟ پس او قادر مطلق نیست.
آیا قادر است، ولی خواهان نیست؟ پس او بدخواه است.
آیا هم قادر است و هم خواهان است؟ پس از کجا شر میآید؟》
"مسئله شر" پرسش چگونگی وفقدادن وجود شر و رنج با خدایی قادر مطلق، خیرخواه مطلق و دانای مطلق است.
هیچ چیز نمیتواند استواری این استدلال را متزلزل سازد، استدلالی چنین کوتاه، چنین واضح، چنین قاطع.
مسئله شر اغلب به دو شکل فرمولبندی میشود: مسئله منطقی شر و مسئله قرینهای شر. شکل منطقی برهان سعی میکند تا عدم امکان منطقی وجود خدا و شر با هم را نشان دهد، در حالی که شکل قرینهای سعی میکند تا نشان دهد که با توجه به شر موجود در جهان، غیرمحتمل است که خدایی قادر مطلق، دانای مطلق و تماماً خوب وجود داشتهباشد. مسئله شر به اشکال غیربشری حیات نیز بسط داده شدهاست، تا شامل زجر حیوانات از شرور طبیعی و ستم بشری علیه آنان نیز بشود.
مسئله شر یکی از جدّیترین و خطیرترین ایرادهایی به شمار میرود که در خصوص اعتقاد به وجود خدای خداباوران صورت بستهاست و یکی از بزرگترین موانع سر راهی است که افراد خواهان تقید به اعتقاد به خدا با آن مواجه میشوند.
مسئله شر نه تنها نمایانگر غیرعقلانیبودن باورهای دینی است، بلکه ناسازگاری اجزای آنها را نیز هویدا میسازد.
برگرفته از دانشنامهی "ویکیپدیا" صفحهی "مسئلهی شر".
#واژه
#متن_مانا
🍂 @Ri_sheh 🍂
درختی شدی تناور و سترگ
با حضور زخمها و حصارها
اما روزی
درخت مجاور، تصمیم گرفت بهار را در خواب ببیند
و رویایش را با کسی شریک نشود
و صدا زدنهای بیوقفهی گنجشکها در او بیاثر ماند...
و خیلی زود
"او"
دیگر نبود
و "تو" تصمیم گرفتی خسته شوی
و دیگر پرندهای بر تو آشیان نساخت
✒️ 📷 مهلا درخشانی
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
با حضور زخمها و حصارها
اما روزی
درخت مجاور، تصمیم گرفت بهار را در خواب ببیند
و رویایش را با کسی شریک نشود
و صدا زدنهای بیوقفهی گنجشکها در او بیاثر ماند...
و خیلی زود
"او"
دیگر نبود
و "تو" تصمیم گرفتی خسته شوی
و دیگر پرندهای بر تو آشیان نساخت
✒️ 📷 مهلا درخشانی
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
روشنفکرِ مردمی
این تصور که روشنفکر باید همواره با مردم و در برابر دولت باشد، اساسا کاذب است. وظیفهی روشنفکر نه سوار شدن روی موج تودهها، بلکه دقیقا به چالش کشیدن اسطورههای ذهنی آنها است. روشنفکر نباید به بهانهی یدک کشیدن صفت "مردمی"، "مردمپسند" شود و سخنگوی حماقت تودهها باشد، بهجای آن که در جهت آگاهسازی آنها تلاش کند و هزینه دهد.
امروز، در عصر زوال، سرکوبی که از جانب مردم علیه نقد اسطورههای ذهنیشان متوجه منتقد میشود بسیار طاقتفرسا است، حتی طاقتفرساتر از هزینههایی که دولت بر روشنفکران تحمیل میکند. به دلیل شکاف بیسابقهی دولت / ملت، روشنفکری که به نقد اسطورههای تودهوار میپردازد، بلافاصله برچسب دولتی میخورد، همانگونه که ممکن است با نقد دولت مستقر بلافاصله مزدور اجنبی قلمداد شود. البته روشنفکر باید مردمی باشد و از مردم دفاع کند. اما مردمی بودن یعنی آرمانهای مردمی داشتن، یعنی رستگاری کلی و همگانی زیر نظر داشتن، نه پذیرش و تصدیق خواستِ بیواسطهی مردم. به بیان دیگر، دفاع از مردم به معنای تصدیق مهملاتِ ورد زبانشان نیست، بلکه نقد توامان اسطورههایی است که در میانهی همدستی پنهان مردم و دولتشان خلق و حکمفرما شدهاند. فراموش نکردهایم حکم اعدام سقراط را هیئت منصفهای مردمی صادر کرد.
روشنفکر در این میان هزینهای سهگانه متحمل خواهد شد: هم از جانب مردماش، هم از جانب دولتِ مردماش، و هم از جانب بخشی از دشمنان بیرونی این دولت که آنها نیز نه به دنبال نقدِ درونزا و رشدِ آگاهی عمومی، بلکه به دنبال ملغیسازی دولت مستقر و تصاحب آن از طریق تضعیف و تحمیقِ تودهها و بازتولید اسطورههایند. این روشنفکر اما نهتنها نباید از این نبرد مایوس و سرخورده شود و بدون باج دادن به هیچیک از طرفین بکوشد تا تنها "صدای حقیقت" باشد، نه صدای توجیه، بلکه همچنین خودش نیز نباید دچار توهم جدایی و پاکدستی شود. او محصول همان وضعیت و عضوی از همان مردمی است که نقدشان میکند و باید بداند که در تمام نبردهایش، همزمان، با خود نیز در جنگ است. تنها در این صورت است که میتواند به خودش و مردماش امیدوار باشد.
برگرفته از کتاب: پرتابهای فلسفه
نویسنده: محمدمهدی اردبیلی
#واژه
#متن_مانا
🌱 @Ri_sheh 🌱
این تصور که روشنفکر باید همواره با مردم و در برابر دولت باشد، اساسا کاذب است. وظیفهی روشنفکر نه سوار شدن روی موج تودهها، بلکه دقیقا به چالش کشیدن اسطورههای ذهنی آنها است. روشنفکر نباید به بهانهی یدک کشیدن صفت "مردمی"، "مردمپسند" شود و سخنگوی حماقت تودهها باشد، بهجای آن که در جهت آگاهسازی آنها تلاش کند و هزینه دهد.
امروز، در عصر زوال، سرکوبی که از جانب مردم علیه نقد اسطورههای ذهنیشان متوجه منتقد میشود بسیار طاقتفرسا است، حتی طاقتفرساتر از هزینههایی که دولت بر روشنفکران تحمیل میکند. به دلیل شکاف بیسابقهی دولت / ملت، روشنفکری که به نقد اسطورههای تودهوار میپردازد، بلافاصله برچسب دولتی میخورد، همانگونه که ممکن است با نقد دولت مستقر بلافاصله مزدور اجنبی قلمداد شود. البته روشنفکر باید مردمی باشد و از مردم دفاع کند. اما مردمی بودن یعنی آرمانهای مردمی داشتن، یعنی رستگاری کلی و همگانی زیر نظر داشتن، نه پذیرش و تصدیق خواستِ بیواسطهی مردم. به بیان دیگر، دفاع از مردم به معنای تصدیق مهملاتِ ورد زبانشان نیست، بلکه نقد توامان اسطورههایی است که در میانهی همدستی پنهان مردم و دولتشان خلق و حکمفرما شدهاند. فراموش نکردهایم حکم اعدام سقراط را هیئت منصفهای مردمی صادر کرد.
روشنفکر در این میان هزینهای سهگانه متحمل خواهد شد: هم از جانب مردماش، هم از جانب دولتِ مردماش، و هم از جانب بخشی از دشمنان بیرونی این دولت که آنها نیز نه به دنبال نقدِ درونزا و رشدِ آگاهی عمومی، بلکه به دنبال ملغیسازی دولت مستقر و تصاحب آن از طریق تضعیف و تحمیقِ تودهها و بازتولید اسطورههایند. این روشنفکر اما نهتنها نباید از این نبرد مایوس و سرخورده شود و بدون باج دادن به هیچیک از طرفین بکوشد تا تنها "صدای حقیقت" باشد، نه صدای توجیه، بلکه همچنین خودش نیز نباید دچار توهم جدایی و پاکدستی شود. او محصول همان وضعیت و عضوی از همان مردمی است که نقدشان میکند و باید بداند که در تمام نبردهایش، همزمان، با خود نیز در جنگ است. تنها در این صورت است که میتواند به خودش و مردماش امیدوار باشد.
برگرفته از کتاب: پرتابهای فلسفه
نویسنده: محمدمهدی اردبیلی
#واژه
#متن_مانا
🌱 @Ri_sheh 🌱
از نو، نگاه، اندیشه...
✍🏼 رضا مقصودی
"بهشت یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ است"
《ای دوست از پرسیدن شرم نکن. مگذار که با زور، مجبور به پذیرفتن شوی. خود دنبالاش بگرد. آنچه را که خود نیاموختهای، انگار کن که نمیدانی.》
"برتولت برشت"
《هیچ چیز را مسلم نگیرید. فکر کنید.》
"لودویگ ویتگنشتاین"
کودکتر که بودم، در آن جوش و خروش خستگیناپذیر آرمانگرایانهی هفده، هجده سالگی، در پندار خویش با هر چیز غالب مبارزه میکردم. و هر آنچه بدیهی بود را مشکوک میدانستم. آرزو داشتم کتابی بنویسم که به سرچشمهی همهی معضلات بشری بپردازد. آن روزها، بزرگترین و مهمترین مسئله را "فکر نکردن" انسان میدانستم و گمان میکردم اگر فکری هم هست بهجای این که از استدلال آمده باشد، تحت تاثیر تقلید مسری است. در آن کتاب خیالی میخواستم مهمترین پایههای این عدم تفکر، این انفعال غریزی و راحتطلبی محتوم را نقد کنم. با ذهن ناپختهی یک نوجوان که قوهی شناختاش به تکوین نرسیده و بسیار مستعد لغزش و افتادن در دام یکسویهنگری است، اساسی و اصلیترین ارکان مشغولکنندهی بشر را 3 چیز میدانستم: فقر، تکنولوژی، دین.
اکنون که روزگاری بر من گذشته و بالاتر رفتن سن خودش را با رگههای موی سفید در نمای بیرونی، و شیفتگی روزافزون به اقیانوس فهم و شعور و ذوق، در ساختار و بافتار درونی، نشان داده، هنوز هم نمیتوانم انسانی را تحمل کنم که همهی قدرت اندیشه و ارادهاش با ریسمان این 3 غول، به بند کشیده شده است. هنوز هم بیحوصلهام در برابر کجفهمانِ پرمدعایِ آلوده به حماقتِ پرورش یافته و بلاهتِ تعلیم دیده، میانمایهگانِ غلتیده در لجنزار ابتذال.
در این نوشتار به یکی از اهرمهای قدرت مورد آخر از این 3 سوار ویرانگر خواهم پرداخت. با قلبی لبریز از حرمان و درد و خشم. به "بهشت".
دین
آن بزرگترین مانع تفکر و فلجکنندهی خرد. مخدر برآمده از جهل، جزماندیشی، انفعال غریزی، راحتخواهی و منفعتطلبی؛ و به تعبیر "اسپینوزا" متولد شده از دل ترس و امید. ترس بندگان از بیماری و مرگ و سختی و عذابی به نام جهنم و امید به گشایش و رهایی و پاداشی به نام بهشت.
اگر به شما بگویند در طول زندگیتان بارها و بارها به بهشت وارد شدهاید، ذهنتان چه تصویری از این واژه میسازد؟
بهشت را در این جهان، غنودن بر نرمی پستانهای مرواریدگون یار میپندارید و کام گرفتن از شهد لباناش وقتی که در خنکای سایهی درختی در باغ، همپیالهی صراحی و جام می هستید؟ بیش باد. حتما و قطعا این تصویر یکی از دلنشینترین لحظات عمر آدمی خواهد بود اما شبیهترین مکان به آن بهشت وعده داده شده در کتابهای "مثلا" آسمانی، فروشگاه زنجیرهای است.
(ادامه در پست بعدی) 👇
✍🏼 رضا مقصودی
"بهشت یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ است"
《ای دوست از پرسیدن شرم نکن. مگذار که با زور، مجبور به پذیرفتن شوی. خود دنبالاش بگرد. آنچه را که خود نیاموختهای، انگار کن که نمیدانی.》
"برتولت برشت"
《هیچ چیز را مسلم نگیرید. فکر کنید.》
"لودویگ ویتگنشتاین"
کودکتر که بودم، در آن جوش و خروش خستگیناپذیر آرمانگرایانهی هفده، هجده سالگی، در پندار خویش با هر چیز غالب مبارزه میکردم. و هر آنچه بدیهی بود را مشکوک میدانستم. آرزو داشتم کتابی بنویسم که به سرچشمهی همهی معضلات بشری بپردازد. آن روزها، بزرگترین و مهمترین مسئله را "فکر نکردن" انسان میدانستم و گمان میکردم اگر فکری هم هست بهجای این که از استدلال آمده باشد، تحت تاثیر تقلید مسری است. در آن کتاب خیالی میخواستم مهمترین پایههای این عدم تفکر، این انفعال غریزی و راحتطلبی محتوم را نقد کنم. با ذهن ناپختهی یک نوجوان که قوهی شناختاش به تکوین نرسیده و بسیار مستعد لغزش و افتادن در دام یکسویهنگری است، اساسی و اصلیترین ارکان مشغولکنندهی بشر را 3 چیز میدانستم: فقر، تکنولوژی، دین.
اکنون که روزگاری بر من گذشته و بالاتر رفتن سن خودش را با رگههای موی سفید در نمای بیرونی، و شیفتگی روزافزون به اقیانوس فهم و شعور و ذوق، در ساختار و بافتار درونی، نشان داده، هنوز هم نمیتوانم انسانی را تحمل کنم که همهی قدرت اندیشه و ارادهاش با ریسمان این 3 غول، به بند کشیده شده است. هنوز هم بیحوصلهام در برابر کجفهمانِ پرمدعایِ آلوده به حماقتِ پرورش یافته و بلاهتِ تعلیم دیده، میانمایهگانِ غلتیده در لجنزار ابتذال.
در این نوشتار به یکی از اهرمهای قدرت مورد آخر از این 3 سوار ویرانگر خواهم پرداخت. با قلبی لبریز از حرمان و درد و خشم. به "بهشت".
دین
آن بزرگترین مانع تفکر و فلجکنندهی خرد. مخدر برآمده از جهل، جزماندیشی، انفعال غریزی، راحتخواهی و منفعتطلبی؛ و به تعبیر "اسپینوزا" متولد شده از دل ترس و امید. ترس بندگان از بیماری و مرگ و سختی و عذابی به نام جهنم و امید به گشایش و رهایی و پاداشی به نام بهشت.
اگر به شما بگویند در طول زندگیتان بارها و بارها به بهشت وارد شدهاید، ذهنتان چه تصویری از این واژه میسازد؟
بهشت را در این جهان، غنودن بر نرمی پستانهای مرواریدگون یار میپندارید و کام گرفتن از شهد لباناش وقتی که در خنکای سایهی درختی در باغ، همپیالهی صراحی و جام می هستید؟ بیش باد. حتما و قطعا این تصویر یکی از دلنشینترین لحظات عمر آدمی خواهد بود اما شبیهترین مکان به آن بهشت وعده داده شده در کتابهای "مثلا" آسمانی، فروشگاه زنجیرهای است.
(ادامه در پست بعدی) 👇
از نو، نگاه، اندیشه...
✍🏼 رضا مقصودی
"بهشت یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ است"
(ادامه)
بهشت یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ است.
- تعریف بهشت:
جایی بسیار سرسبز و خرّم با نعمتهای فراوان که نیکوکاران پس از رستاخیز در آن زندگی جاوید خواهند داشت. ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم، باغ عدن.
- تعریف فروشگاه زنجیرهای: مجموعه فروشگاههای بزرگی دارای مدیریت واحد که در سطح یک شهر، کشور یا چندین کشور پراکندهاند. در این فروشگاهها اقلام و اجناس بسیاری به فروش میرسد.
روح حاکم بر زندگی انسان عصر مدرن برگرفته از نظام مصرفگرایی است. ما در این پارادایم، کار میکنیم تا بتوانیم پول جمع کنیم تا بتوانیم با آن پول از فروشگاه خرید کنیم. این معادله دربارهی بهشت هم صادق است: ما کار نیک انجام میدهیم، به این امید که ثواب جمع کنیم تا بتوانیم با آن ثواب وارد بهشت شویم و از مواهب و امکانات آن استفاده کنیم.
فروشگاهها برای این که بتوانند ما را به خرید کالاهای خود ترغیب کنند، دست به دامن تبلیغات میشوند: "بهترین محصول سال"، "جوانی را با ما تجربه کنید"، "سلامت در گرو استفاده از این محصول است". اربابان بهشتفروش هم دقیقا از این ترفند استفاده میکنند: "بشتابید که در بهشت چشمههای آب زلال هست و خوردنیهای فراوان و میوهها و شرابهای گوارا در ظروفی از طلا و نقره"، "برای داشتن پوست سالم، بدن خود را به نهرهای شیر روان و جویهای عسل در بهترین مناطق خوش آبوهوای بهشت بسپارید"، "آیا از زندگی جنسی خود ناراضی هستید؟ کافی است اشاره کنید تا حوریهای باکره در پوشاکی از حریر و ابریشم، برای ارضای شما، نزدتان حاضر شوند." "کاخی دوبلکس با متراژ بالا، کلید نخورده، در آرامترین محلهی بهشت، اوکازیون".
("ژان بودریار" در کتاب "جامعهی مصرفی" مینویسد: 《خوشبختی که با حروف پر از رمز و راز در پس زمینهی پیشپاافتادهترین آگهیهای بازرگانی از سفر به جزایر قناری گرفته تا خوشبوکنندهی حمام حک شده است، به نوعی مرجع مطلق جامعهی مصرفی به حساب میآید و دقیقا معادل با رستگاری است.》)
فروشگاهها از ابزاری به نام تخفیف در روزهای خاص برای جذب مشتری استفاده میکنند: "جمعهی سیاه، حراج 70 درصدی"، "پاییزهی لباس با 85% آف."
در منطق بازار بهشت هم همین مسئله نمایان است: "ثواب خواندن دو رکعت نماز در اولین شب ماه شوال، برابر است با هزار رکعت"، "آخرین مهلت بهرهمندی از ثواب 100 حج، تا طلوع آفتاب فردا"، "روزه گرفتن در این سه روز، پاداش 50 هزار روز روزه گرفتن دارد".
فروشگاهها برای برندینگ و شناساندن خود و این که از رقبا برتر هستند، بازاریاب استخدام میکنند. هر کدام از ادیان برای این که ثابت کنند بهشت آنها نسبت به بهشت ادیان دیگر بهتر است، پیامبر استخدام میکنند.
با خرید، تو به گروه ثروتمندان میپیوندی، یعنی پرستیژ کسب میکنی. با اندوختن ثواب بیشتر در بهشت هم به گروه صالحان ملحق میشوی. یعنی همان کسب پرستیژ.
در فروشگاه و بهشت، هر چیزی به وفور یافت میشود. با کیفیت است و در دسترس؛ فقط در فروشگاه برای این که بتوانی محصولی بخری باید "پول" داشته باشی، در جهان پس از مرگ برای استفاده از امکانات باید "ثواب" جمع کرده باشی.
دو نمونه از بهترین توصیفها از زیستن ملالآور در بهشت را "فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی" و "ژان پل سارتر" به دست دادهاند:
- 《به او کلیهی رضایتمندیهای اقتصادی را اعطا کنید، به گونهای که دیگر هیچ کاری جز خوابیدن، خوردن کلوچه و گذرانیدن عمر نداشته باشد. او را از تمام خوبیهای روی زمین سرشار کنید، و او را تا فرق سرش در خوشی غوطهور سازید: حبابهای کوچکِ در سطح این خوشبختی، مانند سطح آب، خواهند ترکید.》
"کتاب: یادداشتهای زیرزمینی"
-《آدم همانطور که دچار امراض میشود، دچار عقاید هم میشود. دروغی بزرگتر از خوشبختی نمیتوان یافت. آدمی به ظاهر آن خیره میشود بدون این که بتواند جانور مهیبی را که در آن پنهان است ببیند.》
"کتاب: تهوع"
باید مطلب را به پایان برسانم چون محدودیت کاراکترهای تلگرام نمیگذارد بیش از این ادامه دهم. لطفا خودتان با پیدا کردن شباهتهای بیشتر بین زندگی تکراری پر از ابتذال در بهشت و چرخهی خرید و مصرف، این جستار را به اتمام برسانید.
#فکر_کنیم
🌱 @Ri_sheh 🌱
✍🏼 رضا مقصودی
"بهشت یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ است"
(ادامه)
بهشت یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ است.
- تعریف بهشت:
جایی بسیار سرسبز و خرّم با نعمتهای فراوان که نیکوکاران پس از رستاخیز در آن زندگی جاوید خواهند داشت. ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم، باغ عدن.
- تعریف فروشگاه زنجیرهای: مجموعه فروشگاههای بزرگی دارای مدیریت واحد که در سطح یک شهر، کشور یا چندین کشور پراکندهاند. در این فروشگاهها اقلام و اجناس بسیاری به فروش میرسد.
روح حاکم بر زندگی انسان عصر مدرن برگرفته از نظام مصرفگرایی است. ما در این پارادایم، کار میکنیم تا بتوانیم پول جمع کنیم تا بتوانیم با آن پول از فروشگاه خرید کنیم. این معادله دربارهی بهشت هم صادق است: ما کار نیک انجام میدهیم، به این امید که ثواب جمع کنیم تا بتوانیم با آن ثواب وارد بهشت شویم و از مواهب و امکانات آن استفاده کنیم.
فروشگاهها برای این که بتوانند ما را به خرید کالاهای خود ترغیب کنند، دست به دامن تبلیغات میشوند: "بهترین محصول سال"، "جوانی را با ما تجربه کنید"، "سلامت در گرو استفاده از این محصول است". اربابان بهشتفروش هم دقیقا از این ترفند استفاده میکنند: "بشتابید که در بهشت چشمههای آب زلال هست و خوردنیهای فراوان و میوهها و شرابهای گوارا در ظروفی از طلا و نقره"، "برای داشتن پوست سالم، بدن خود را به نهرهای شیر روان و جویهای عسل در بهترین مناطق خوش آبوهوای بهشت بسپارید"، "آیا از زندگی جنسی خود ناراضی هستید؟ کافی است اشاره کنید تا حوریهای باکره در پوشاکی از حریر و ابریشم، برای ارضای شما، نزدتان حاضر شوند." "کاخی دوبلکس با متراژ بالا، کلید نخورده، در آرامترین محلهی بهشت، اوکازیون".
("ژان بودریار" در کتاب "جامعهی مصرفی" مینویسد: 《خوشبختی که با حروف پر از رمز و راز در پس زمینهی پیشپاافتادهترین آگهیهای بازرگانی از سفر به جزایر قناری گرفته تا خوشبوکنندهی حمام حک شده است، به نوعی مرجع مطلق جامعهی مصرفی به حساب میآید و دقیقا معادل با رستگاری است.》)
فروشگاهها از ابزاری به نام تخفیف در روزهای خاص برای جذب مشتری استفاده میکنند: "جمعهی سیاه، حراج 70 درصدی"، "پاییزهی لباس با 85% آف."
در منطق بازار بهشت هم همین مسئله نمایان است: "ثواب خواندن دو رکعت نماز در اولین شب ماه شوال، برابر است با هزار رکعت"، "آخرین مهلت بهرهمندی از ثواب 100 حج، تا طلوع آفتاب فردا"، "روزه گرفتن در این سه روز، پاداش 50 هزار روز روزه گرفتن دارد".
فروشگاهها برای برندینگ و شناساندن خود و این که از رقبا برتر هستند، بازاریاب استخدام میکنند. هر کدام از ادیان برای این که ثابت کنند بهشت آنها نسبت به بهشت ادیان دیگر بهتر است، پیامبر استخدام میکنند.
با خرید، تو به گروه ثروتمندان میپیوندی، یعنی پرستیژ کسب میکنی. با اندوختن ثواب بیشتر در بهشت هم به گروه صالحان ملحق میشوی. یعنی همان کسب پرستیژ.
در فروشگاه و بهشت، هر چیزی به وفور یافت میشود. با کیفیت است و در دسترس؛ فقط در فروشگاه برای این که بتوانی محصولی بخری باید "پول" داشته باشی، در جهان پس از مرگ برای استفاده از امکانات باید "ثواب" جمع کرده باشی.
دو نمونه از بهترین توصیفها از زیستن ملالآور در بهشت را "فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی" و "ژان پل سارتر" به دست دادهاند:
- 《به او کلیهی رضایتمندیهای اقتصادی را اعطا کنید، به گونهای که دیگر هیچ کاری جز خوابیدن، خوردن کلوچه و گذرانیدن عمر نداشته باشد. او را از تمام خوبیهای روی زمین سرشار کنید، و او را تا فرق سرش در خوشی غوطهور سازید: حبابهای کوچکِ در سطح این خوشبختی، مانند سطح آب، خواهند ترکید.》
"کتاب: یادداشتهای زیرزمینی"
-《آدم همانطور که دچار امراض میشود، دچار عقاید هم میشود. دروغی بزرگتر از خوشبختی نمیتوان یافت. آدمی به ظاهر آن خیره میشود بدون این که بتواند جانور مهیبی را که در آن پنهان است ببیند.》
"کتاب: تهوع"
باید مطلب را به پایان برسانم چون محدودیت کاراکترهای تلگرام نمیگذارد بیش از این ادامه دهم. لطفا خودتان با پیدا کردن شباهتهای بیشتر بین زندگی تکراری پر از ابتذال در بهشت و چرخهی خرید و مصرف، این جستار را به اتمام برسانید.
#فکر_کنیم
🌱 @Ri_sheh 🌱
- در زندگی دیجیتال هم، فاصلهای عمیق بین کسانی که هستیم و کسانی که میخواهیم باشیم وجود دارد. ما همان حماقتها و امربریها و حقارتها را که در زندگی روزمره داریم با خودمان به دنیای دیجیتال میبریم.
- در فضای مجازی، تمرکز یا ظرفیت توجه خیلی محدود است.
- لایک علامت مرض است، اختلالی در زیستبومِ بصری که وجود رویکردی آشفته را ثابت میکند، رویکردی برای نمایش تصویری که در آن اهمیت نشان دادن جایگاه خودمان در دنیا مهمتر از نشان دادن خود دنیا است. در جامعهای که غرق کاپیتالیسمِ تصاویر عصر پساعکاسی شده، غرق افراط، در دسترس بودنِ همیشگی همه چیز و خفگی است این سوال پیش میآید که آیا اصلا دیگر میشود هیجان کشف را تجربه کرد؟
- الگوهای رفتار اجتماعی و جنسی بشر در طول پنجاه سال گذشته بیشتر از دههزار سال قبلاش دستخوش تغییر شده.
- بیشتر ما تماشاگرانِ خاموش اینترنتایم. وقت و بیوقت یک دستی گوشیمان را نگه میداریم و غرق میشویم در نمایش هزاران کارگردان که شاید پنج نفرشان را هم هنرمندانی قابل یا حتی انسانهایی مستحق توجه ندانیم.
- غریزهی ما برای گریز و فرار از زندگیهایمان غریزهای جهانشمول است و بدگویی از آن هیچ فایدهای ندارد. سکونت در هر نوعی از زندگی همیشه مواجهه با آرزوی ترکاش را در خود دارد. با رویاپردازی، با داستانگویی، با لذتهای ناشی از هنر و موسیقی یا با مواد مخدر سنگین یا خیانت در رابطه یا صفحهی گوشی هوشمند. این اَشکال "ترک کردن" متضاد حضور اصیل نیستند. فقط یکی از علائماش هستند. همانجوری که عشق در دلاش تضاد دارد، صمیمیت در دلاش فاصله دارد و ایمان در دلاش شک.
- یکی از خاصیتهای زندگی در دنیای دیجیتال زندگی در سرعت است. انگار مسابقهی نگرانی است.
- ما به آدمهای صلح کرده بیشتر از کشورهای صلح کرده نیاز داریم.
برگرفته از فصلنامهی "ناداستان"/ شمارهی نهم/ زندگی دیجیتال
#واژه
#متن_مانا
🌱 @Ri_sheh 🌱
- در فضای مجازی، تمرکز یا ظرفیت توجه خیلی محدود است.
- لایک علامت مرض است، اختلالی در زیستبومِ بصری که وجود رویکردی آشفته را ثابت میکند، رویکردی برای نمایش تصویری که در آن اهمیت نشان دادن جایگاه خودمان در دنیا مهمتر از نشان دادن خود دنیا است. در جامعهای که غرق کاپیتالیسمِ تصاویر عصر پساعکاسی شده، غرق افراط، در دسترس بودنِ همیشگی همه چیز و خفگی است این سوال پیش میآید که آیا اصلا دیگر میشود هیجان کشف را تجربه کرد؟
- الگوهای رفتار اجتماعی و جنسی بشر در طول پنجاه سال گذشته بیشتر از دههزار سال قبلاش دستخوش تغییر شده.
- بیشتر ما تماشاگرانِ خاموش اینترنتایم. وقت و بیوقت یک دستی گوشیمان را نگه میداریم و غرق میشویم در نمایش هزاران کارگردان که شاید پنج نفرشان را هم هنرمندانی قابل یا حتی انسانهایی مستحق توجه ندانیم.
- غریزهی ما برای گریز و فرار از زندگیهایمان غریزهای جهانشمول است و بدگویی از آن هیچ فایدهای ندارد. سکونت در هر نوعی از زندگی همیشه مواجهه با آرزوی ترکاش را در خود دارد. با رویاپردازی، با داستانگویی، با لذتهای ناشی از هنر و موسیقی یا با مواد مخدر سنگین یا خیانت در رابطه یا صفحهی گوشی هوشمند. این اَشکال "ترک کردن" متضاد حضور اصیل نیستند. فقط یکی از علائماش هستند. همانجوری که عشق در دلاش تضاد دارد، صمیمیت در دلاش فاصله دارد و ایمان در دلاش شک.
- یکی از خاصیتهای زندگی در دنیای دیجیتال زندگی در سرعت است. انگار مسابقهی نگرانی است.
- ما به آدمهای صلح کرده بیشتر از کشورهای صلح کرده نیاز داریم.
برگرفته از فصلنامهی "ناداستان"/ شمارهی نهم/ زندگی دیجیتال
#واژه
#متن_مانا
🌱 @Ri_sheh 🌱