صبح و شعر
615 subscribers
2.1K photos
262 videos
322 files
3.13K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
صبح و شعر
🇮🇷 تیرگان (۱۳ تیر)خجسته باد! بزرگداشت روز دماوند 🏹 نماهنگی از گرامیداشت جانفشانی آرش کمانگیر سراینده , گوینده: استاد #هما_ارژنگی لیکن دل خود, ز مهر ایران هرگز نتوان برید آسان..! @sobhosher
 
🏹🏹
       #آرش_کماندار...
🇮🇷
از دامنِ کوهسارِ البرز،

می‌ریخت، به صخره‌های تب‌دار،

سوزنده شراره‌های خورشید...

وان قامتِ دلکِش دماوند،

با آنهمه فر و سرفرازی،

لرزنده به خود، زبیم و اُمید...
 

          *

آن روزِ غریبِ محنت‌انگیز،

پیمانة بختِ شادخواران،

در چنبرِ چرخ- باژگونه،

در شهر همه، نشانِ غم بود.

در ساغرِ قلبِ میگساران،

جوشنده شرنگِ نامرادی،

رخسارة مردمان دُژم بود...
 

          *


آن روز- حدود و مرزِ ایران،

آزادگی و، غرورِ انسان،

در پَرِشِ تیرِ یک کمان بود.

می‌رفت، یگانه سربداری،

بر مَسلخٍ عشق و، پایداری،

آورد گَهَش، نه آن‌چنان بود...
 

          *

چون شیر که رو کند به تخجیر،

آن سخت کمانِ آتشین تیر،

کز وحشتِ ننگ و بیمِ تحقیر،

می‌جُست به کارِ خویش تدبیر،

می‌رفت که در پناهِ یزدان،

خود نقش زند نشانِ تقدیر...!
 

 

بازو بگشاد- آن کمان‌دار،

رو جانبِ کوه و، آسمان کرد.

بدرید، سپید جامه بر تن،

سَر بر سرِ صخره‌ای همی سود،

دادارِ یگانه را، نداد داد.

پژواکِ بلندِ خواهشِ او،

پیچیده به قلبِ کوهِ البرز...

جوشید گدازه‌های سوزان،
 

 

در سینة سنگ‌ها شتابان،

غُرید پلنگِ خفته در کوه،

آهو بچگان، ز جان هراسان...!

آن‌گاه، ز اوج آسمان‌ها،

ابری چو غبار، سر برآورد

توفنده نهاد- گردبادی،

کوبید به چهرِ کوهساران...
 

           *


فرهیخته آرشِ کمان‌دار،

آن گُردِ نژادة سرافراز،

دل بر کف و، جان در آستین، گفت:

ای یاور و یارِ پاکبازان،

ای بر دلِ خسته‌ام تو درمان،

من قاصدِ افتخار و نورم،

شیر اوژن و پردل و جسورم،

جان‌بازیِ من چو نیست بازی،

بر من تو ببخش- سرفرازی...
 

            *

آن‌گاه به نامِ ایزدِ جان،

با یادِ وطن- خجسته ایران،

آن تیرِ گُزیده در کمان کرد.

قربانِ شرف- تن و روان کرد.

آمیخت همه روانِ پاکش،

با سختیِ تیرِ تیزِ پَران،

آن تیر، همه روان و جان شد.

گویی که روانِ
آرش و تیر،

پیچید به‌هم، چو آذرخشی،

توفنده و جان شکار و سوزان

بر جانبِ اهرمن، روان شد...
 

          *


آرش، به فروغ و نورِ ایمان،

آن روزِ بلندِ تیرگان را،

بنوشت به قلبِ سرخِ تاریخ،

با خامة عشق و جوهرِ جان.

بنهاد یکی نشانِ جاوید،

بر سینة افتخارِ‌ انسان...
 

       ***

یعنی که ز جان، گذر توان کرد.

در آتشِ خشم و کین، خطر کرد.

وز بازیِ آسمان، حذر کرد.

لیکن دلِ خود، ز مهرِ ایران،

هرگز نتوان بُرید آسان...!
 
#هماارژنگی

@sobhosher