صبح و شعر
612 subscribers
2.1K photos
262 videos
322 files
3.13K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ #معرفى_كتاب 📚

📝 #عبدالله_مستوفی (۱۲۵۷ - ۱۳۲۹) از خاندان قاجار بود که به‌عنوان مستوفی فعالیت می‌کرد. مستوفی‌ها در تمام دوران قاجار، عهده‌دار كارهای دفتری پادشاهان قاجار بوده‌اند و در متن حكومت قاجار، حضور پررنگی داشته‌اند.
وى در دوران بازنشستگى، به تدوين خاطرات خود پرداخت و كتابى در سه جلد باعنوان « #شرح_زندگانى_من» يا «تاريخ اجتماعى و ادارى دوره­ قاجار» نوشت كه بی‌شک، يكى از منابع مهم تاريخ ايران در دوره­ قاجار محسوب می‌شود.

🔻این کتاب در حقیقت يكی از بهترين نمونه‌های زندگی‌نامه‌نويسی در ايران است. گرچه عبدالله مستوفی در سال‌­های اول تشكيل حكومت قاجار هنوز به دنيا نيامده بود و در دوران سلطنت ناصرالدين شاه به دنيا آمد، ولی سال‌های ابتدایی تشكيل حكومت قاجار، به قدرت رسيدن آقامحمد‌خان قاجار، فتحعلی شاه، قرارداد تركمانچای و ... را، به طور کامل شرح ‌داده است. نويسنده با موشكافی و تیزبینی، تمام زندگی مردم عادی #دوران_قاجار و به‌ویژه سال­های پايانی قرن سيزدهم را شرح داده است.

🔺معماری آن­‌روز خانه‌های تهران، وضعيت رعيت‌ها و روستاهای ييلاقی اطراف تهران، دوره‌گردها، يهودی‌ها، چگونگی به‌­وجود آمدن تعزيه و شرح كامل مراسم عزاداری برای ائمه، جشن‌های ملی همچون #نوروز، آداب مهمانی دادن و بسياری از ضرب‌المثل‌هایی را كه ما امروزه به­‌كار می‌بريم، با مصداق و ريشه­ تاريخی آنها را شرح داده ­است.
🌸روزهاى آينده برش هايى از اين كتاب را در @sobhosher به اشتراك ميگذارم; اما دوستان علاقمند به مطالعه بيشتر ميتوانند
🔎pdf كتاب ارزشمند شرح زندگانی من (سه جلد) را
با تعداد صفحات: 981
از كانال دريافت كنند.👇🏻👇🏻👇🏻


@sobhosher
😉#پنجشنبه ها و #طنازى_ادبى

🔹 روزی ملك الشعراى صبا در خلوت فتحعلیشاه به حضور نشسته بود . فتحعلی‌شاه که گاهی شعر می‌گفت. یکی از اشعار سست خودرا برای ملك الشعرا با آب و تاب بسیار خواند واز او نظر خواست.
چون ملك الشعرا مرد بسیار صريح ورك‌گویی بود ، در جواب گفت :
- بیت سستی است
حضرت خاقان، همان بهتر که شهریاری کنند و شاعری را کنار بگذارند!
فتحعلی‌شاه از این جواب سخت متغیر شد و دستور داد ملک را در سر طویله زندانی کنند.
مدتی از این قضیه گذشت؛
تا روزی دو مرتبه فتحعلی شاه یکی از اشعار خودرا برای ملك‌الشعرا خواند و از او نظر خواست؛
ولى ملك الشعرا بدون آنکه پاسخی گوید، سر خود را به زیر افکنده از اطاق بیرون رفت!
فتحعلی شاه پرسید: - ملك الشعرا به کجا میروی؟
گفت :
- قربان سر طويله !

📚: شرح زندگانی من
✍🏻: #عبدالله_مستوفی

@sobhosher