تاریخ جهان بدون سانسور
95 subscribers
352 photos
3 videos
3 files
25 links
تاریخ جهان بدون سانسور
باستان و مدرن
ایران , خاورمیانه , اروپا , شرق آسیا , آفریقا و آمریکا
Download Telegram
چچن در برابر روسیه : ماهی و خرس (بخش اول)

چچن یک استان کوچک از پهناورترین کشور دنیا, روسیه, می‌باشد که در شمال گرجستان امروزی واقع شده است. چچن‌ها یکی از اقوام متعدد منطقه کوهستانی و صعب‌العبور قفقاز هستند, که از حدود پنج سده پیش به اسلام گرویده‌اند. با این حال چچن‌ها به زبانی حرف می‌زنند که ارتباطی با زبان‌ همسایگان گرجی, ترک و روس آن‌ها ندارد. از اواخر قرن هجدهم که امپراتوری روسیه به سمت جنوب و قفقاز پیشروی کرد, چچن به تصرف روس‌ها درآمد. اما چچن‌ها مقاومت قهرمانانه‌ای برعلیه اشغالگران روس داشتند که تا به امروز نیز ادامه یافته است. می‌توان چچن را به ماهی تشبیه کرد که بارها از چنگال خرس بزرگ, روسیه, گریخته است.

چچن‌ها به طور اخص و مردمان مسلمان قفقاز به طور عام بارها برعلیه سلطه‌جویی تزارهای روسیه شوریده‌اند. بدون شک مشهورترین این شورشیان, شیخ شامل, می‌باشد. او که از رهبران طریقت‌های صوفیانه داغستان (ناحیه‌ای در شرق چچن) بود, بیست سال در برابر روس‌ها مقاومت کرد و در نهایت روس‌ها را وادار کرد که با او به نوعی تفاهم برسند که آزادی دینی در این منطقه حفظ بشود. لرمانتوف, شاعر روس قرن نوزدهم, درباره چچن‌ها می‌نویسد :« آزادی خدای آن‌ها و قانونشان جنگ است». از دیگر اقدامات ماندگار دوره تزاری, ساخت شهر گروزنی توسط ژنرال الکساندر یرمولف در سال 1818 بود که امروزه شهر اصلی چچن می‌باشد.

اما پس از سقوط رژیم تزاری و به قدرت رسیدن کمونیست‌ها, دولت روسیه رویه‌ای دیگر گرفت. رژیم جدید کمونیستی که مردمان قفقاز را بدویانی وحشی می‌دانست, شروع به حذف نمادهای فرهنگی آن‌ها از مذهب و خط تا فرهنگ و زبان کردند. اوج نزاع چچن‌ها با رژیم کمونیستی در دوران جنگ جهانی دوم رخ داد. هنگامی که گروهی از چچن‌ها شروع به حمایت از آلمان نازی کردند. نازی‌ها نیز تا نزدیکی مرز گرجستان پیشروی کرده بودند اما به علت شکست در نبرد استالینگراد وادار به عقب‌نشینی از شوروی شدند. استالین دستور داد برای مجازات همکاری چچن‌ها با آلمانی‌ها, مردم چچن و قوم هم‌تبارشان, اینگوش‌ها, از دیار اجدادی خود تبعید و به قزاقستان برده شوند. در این تبعید, هزاران چچنی از جمله زنان و کودکان فوت کردند.

الکساندر سولژنیتسین, نویسنده مشهور, در کتاب مجمع‌الجزایر کولاک در وصف چچن‌های تبعیدی در قزاقستان می‌نویسد :« یک ملت هم بود که به هیچ وجه سر سازش نداشت, عادت به تسلیم را نیز در ذهن خود راه نمی‌داد, و این نه فقط به صورت تعدادی از افراد شورشی در این جمع, بلکه در کل فرد فرد این ملت دیده می‌شد: چچن‌ها». پس از فوت استالین و به قدرت رسیدن خروشچف, شوروی اجازه داد, چچن‌ها به سرزمین آباء و اجدادی خویش برگردند.

هنگامی که پس از سقوط دیوار برلین زمزمه فروپاشی شوروی به گوش می‌رسید, چچن‌ها نیز همچون سایر ملل تحت سلطه شوروی ندای استقلال سر دادند. جوهر دودایف, یک چچنی که در نیروی هوایی شوروی خدمت می‌کرد, تبدیل به رهبر ملی چچن‌ها شد. دودایف زمانی که به‌خاطر شغلش در استونی به سر می‌برد, از جنبش استقلال استونی نیز حمایت کرد و به همین سبب خاطره خوشی از او در استونی به جای مانده است. دودایف و یارانش در مسیری گام نهادند که به استقلال چچن از روسیه منتهی می‌شد.

مسئله استقلال رابطه بین چچن‌ها و همسایگان اینگوش آن‌ها را دچار بحران کرد. اینگوش‌ها از لحاظ زبانی و دینی پیوند تنگاتنگی با چچن‌ها دارند, در زمان استالین همراه با چچن‌ها به قزاقستان تبعید شده بودند و از همه مهم‌تر این که اینگوش‌ها در این زمان بخشی از استان چچن روسیه بودند, اما با این وجود آن‌ها نسبت به چچن‌ها تمایل کمتری نسبت به استقلال داشتند. یکی از مهم‌ترین مشکلات آن‌ها, اختلافات ارضی با همسایگان خود در اوستیا شمالی بود. اینگوش‌ها گمان می‌کردند, زیر سایه روسیه می‌توانند این مسئله را حل کنند بنابراین دودایف یک رفراندوم برگزار کرد و به آن‌ها اجازه داد که از چچن جدا شوند. با این وجود در درگیری بین اینگوش‌ها و اوستیا شمالی صدها نفر کشته شدند.

درگیری اینگوش و اوستیا شمالی نسبت به تحولات بعدی قفقاز صرفا یک دعوای ساده به شمار به می‌رود, به همین سبب این جنگ کوچک فراموش شد. چچن‌ها برخلاف هم‌تباران اینگوش خود, عزمشان را جزم کرده بودند تا از روسیه جدا بشوند. روسیه که با فروپاشی شوروی بسیاری از مستعمرات سابقش را از دست داده بود, نمی‌توانست این وضع را بپذیرد و این سرآغاز جنگی خونین در قفقاز شد که در مطلب بعدی به شرح آن می‌پردازم.

📚 منابع:

کلاین, ادوارد و دیگران (1388) جنگ چچن بهای سنگین استقلال, ترجمه کاوه بیات, چاپ اول, تهران: نشر شیرازه, ص 1 تا 12

@uncensored_history
نقشه سیاسی قفقاز

چچن یکی از ایالات روسیه در قفقاز شمالی می‌باشد که از جنوب با کشور مستقل گرجستان و از غرب با اینگوش, از شرق با داغستان و از شمال غربی با استاوروپول و اوستیا شمالی که همگی از ایالات دیگر روسیه هستند, هم‌مرز می‌باشد.

@uncensored_history
Forwarded from Maps | جاینگاره (Mohammad Hasanpour)
🔹پراکنش اقوام در قفقاز شمالی
🗺جاینگاره؛
🆔 @jaynegareh
🆔 @jaynegareh
جوهر دودایف که قهرمان ملی چچن به شمار می‌رود, در سال 1944 در چچن به دنیا آمد. او در همان سال به همراه بسیاری از دیگر از هم‌زبانانش توسط رژیم استالین به قزاقستان تبعید شد. در سال 1957 به چچن‌ها اجازه دادند تا به سرزمین نیاکان خود بازگردند. او در بین سال‌های 1987 تا 1991 در مقام یک سرلشگر هوایی فرماندهی یک گروه از بمب‌افکن‌های استراتژیک شوروی را در تارتو, استونی برعهده داشت. از آن‌جایی که رویه همدلانه‌ای به جنبش استقلال استونی داشت, یاد و خاطره نیکویی از او در استونی به جای مانده است. پس از سقوط شوروی او رهبر استقلال چچن‌ها شد و در جریان جنگ اول چچن در آوریل 1996 در جریان یک بمباران موشکی روسیه به قتل رسید.

@uncensored_history
چچن در برابر روسیه : ماهی و خرس (بخش دوم)

پس از فروپاشی شوروی, زخم‌های کهنه قومی دوباره سر باز کرده بود. بحران چچن یکی از مهم‌ترین حوادث این دوره بود. همان‌گونه که قبل‌تر اشاره کردم, چچن‌ها به رهبری جوهر دودایف خواهان استقلال از روسیه بودند. منطقه چچن در این زمان علاوه بر قوم چچن, سکونتگاه اقوام دیگری چون اینگوش‌ها و روس‌ها بود. اینگوش‌ها از چچن جدا شدند و روس‌ها نیز با شروع بحران مهاجرت کردند. با وجود تمام این مشکلات, تا بهار 1994 مناسبات طرفین درگیر کم و بیش مسالمت‌آمیز بود. دولت یلتسین, رئیس‌جمهور جدید روسیه, حتی به تاتارها, اقلیت مسلمان و ترک‌تبار, خودمختاری اعطا کرد و انتظار داشتند که چچن نیز این طرح را بپذیرد اما دودایف و چچن‌ها خواهان استقلال بودند.

مسکو از مخالفان دودایف حمایت می‌کرد و با جدی شدن بحران در دسامبر 1994, رسما به اعزام نیروی نظامی پرداخت. نظامیان روس با مقاومت مردم چچن مواجه شدند. دولت یلتسین با بمباران گسترده, محاصره و گرسنگی دادن مردم چچن, سعی داشت آنان را وادار به تسلیم کند. کریستیا فریلند, روزنامه‌نگاری که بعدها وزیر امور خارجه کانادا شد, درباره جنگ چچن می‌نویسد:« جوانان مست گرسنه و بی‌انضباط مسکو در چچن می‌تازند, جنگجویان جدایی‌طلب چچن کاری بیش از به دست آوردن حاکمیت خویش انجام دادند. آن‌ها به روس‌ها و تمام دنیا ثابت کردند که کرملین دیگر قدرتی ندارد که به آن متوسل شود حتی در حفظ مایملک ناچیز خود». مقاومت مردم چچن, نیروهای روسیه را فرسوده کرد. روند مذاکرات میان مسکو و دودایف, به کندی پیش می‌رفت و از طرفی دیگر شبه‌نظامیان چچنی به استان‌های اطراف نیز یورش می‌بردند. پس از ماه‌ها مذاکرات بی‌ثمر, در آوریل 1996 دودایف در جریان حمله موشکی کشته شد. درگیری‌ها برای مدتی ادامه یافت اما در نهایت مسکو پذیرفت که به چچن شرایط ویژه خودمختاری اعطا کند. در این زمان اصلان مسخدوف, از نظامیان سابق چچنی, جانشین دودایف شده بود.

با شناسایی استقلال دوفاکتو (غیررسمی) چچن از سوی روسیه, شدت درگیری کم شد اما مسخدوف باید با بحران‌های اقتصادی و معیشتی جامعه‌ای جنگ‌زده دست و پنجه نرم می‌کرد. یکی از بحران‌های جدید رشد گروه‌های وهابی بود. اسلام در چچن ماهیتی صوفیانه داشت اما در طول جنگ با ورود مبلغان و رزمندگان عرب, عقاید وهابیت در چچن گسترش یافت. مسخدوف حتی از اجرای شرع اسلام حمایت کرد اما این وهابی‌ها را راضی نمی‌کرد. در اوت 1999 یک گروه از جنگجویان چچن و عرب به داغستان, استان همسایه چچن, یورش بردند. حمله به داغستان به همراه یک رشته بمبگذاری در آپارتمان‌هایی در مسکو و داغستان باعث شد که کرملین بار دیگر به چچن اعلان جنگ بدهد. عاملان بمبگذاری در آپارتمان‌ها تا به امروز ناشناس باقی مانده‌اند و حتی گروهی به دولت مسکو مظنون هستند.

در این زمان ولادیمیر پوتین به تازگی به ریاست جمهوری روسیه رسیده بود, مصمم بود که مسئله چچن را فیصله بدهد. مسکو از اختلافات داخلی میان چچن‌ها بهره برد تا به جنگ خاتمه دهد. روسیه از نظامی سابق چچنی به نام احمد قدیروف حمایت کرد. او در جنگ اول چچن برعلیه روسیه جنگیده بود اما به خاطر نفوذ افکار وهابیت که مغایر با اسلام صوفیانه چچن می‌دانست, به روسیه پیوست. روسیه بار دیگر به بمباران گسترده چچن پرداخت و چچنی‌ها نیز با عملیات شبه‌نظامی و تروریستی مقابله به مثل کردند. در اکتبر 2002 گروهی از شورشیان چچنی, به تئاتری در مسکو حمله کرده و حاضران را گروگان گرفتند. در جریان آزادسازی گروگان‌ها, به علت گاز سمی که نیروهای امنیتی روس به کار بردند, بخشی از گروگان‌ها کشته شدند. در سپتامبر 2004 شورشیان چچنی دانش‌آموزان مدرسه‌ای در شهر بسلان استان اوستیای شمالی گروگان‌ گرفتند در درگیری که پیش آمد, چند صد نفر کشته شدند.

روسیه به تدریج توانست با استفاده از زور و تفرقه‌اندازی چچنی‌ها را شکست دهد. روسیه حکومت دست‌نشانده احمد قدیرف را تثبیت کرد. هنگامی که در می 2004, احمد قدیروف طی یک بمبگذاری کشته شد, پسر او رمضان قدیروف, به قدرت رسید که تا به امروز نیز تحت حمایت دولت مسکو بر چچن حکومت می‌کند. اندکی بعد در مارس 2005 اصلان مسخدوف, رئیس‌جمهور سابق چچن به قتل رسید. مرگ او در پی چند هفته تلاش ناموفق شورشیان تحت فرمان او برای متقاعد ساختن مقامات روسیه به شروع مذاکرات رخ داد.

جنگ پایان یافت اما نتیجه آن برای چچن بسیار گزاف بود. طبق ادعای مقامات روسیه از سال 1994 حدود دویست هزار نفر در درگیری‌ها به قتل رسیده‌اند. چچن مانند رعیتی است که نمی‌تواند از ارباب ظالمش بگریزد و به ناچار با آن می‌سازد.

📚 منابع:

کلاین, ادوارد و دیگران (1388) جنگ چچن بهای سنگین استقلال, ترجمه کاوه بیات, چاپ اول, تهران: نشر شیرازه, ص 12 تا 69
ماتیوز, جان آر. (1393) ظهور و سقوط شوروی, ترجمه فرید جواهرکلام, چاپ ششم, تهران: ققنوس, ص 118

@uncensored_history
اصلان مسخدوف, رئیس‌جمهور چچن در سال‌های 1997 تا 2005 بود. او در سال 1951 در قزاقستان به دنیا آمد. خانواده او از چچنی‌هایی بودند که استالین به قزاقستان تبعید کرده بود. مسخدوف از اعضای دولت دودایف بود. در اوت 1996 و بعد از تصرف مجدد گروزنی به دست چچن‌ها مسئول مذاکره با دولت روسیه شد که درنهایت به آتش بس منتهی شد. مدتی بعد او جایگزین دودایف, رئیس‌جمهور سابق چچن, شد که توسط حمله موشکی روسیه به قتل رسیده بود. اصلان مسخدوف نیز در سال 2005 به سرنوشتی مشابه دودایف دچار شد و توسط عوامل کرملین به قتل رسید.

@uncensored_history
تانک‌های روسی در جریان جنگ چچن

@uncensored_history
کوروش بدون روتوش، بنیان‌گذار هخامنشیان به راستی که بود؟ (بخش اول)

کمتر ایرانی را می‌توان یافت که حداقل نام کوروش را نشنیده باشد و به جرئت می‌توان گفت کوروش از شخصیت‌های محبوب در میان ایرانیان می‌باشد، به نحوی‌که در سالیان گذشته گردهمایی‌هایی در بنای موسوم به پاسارگاد به یاد و خاطر وی برگزار شده است. اما کوروش که بود؟ اگر زنده‌بادها و مرده‌بادهای سیاسی را کنار بگذاریم و بر اساس منابع تاریخی قضاوت کنیم، بنیان‌گذار هخامنشیان چگونه آدمی بود؟

مشکل بزرگی که در بررسی کوروش وجود دارد، جو شدیدا سیاست‌زده‌ای است که پیرامون شخصیت او شکل گرفته‌است. بهره‌برداری رژیم پهلوی از تاریخ باستان و شخصیت کوروش برای تبلیغات سیاسی خود و جایگاه کوروش در ناسیونالیسمِ باستانگرای ایرانی که بنا به ماهیت خود،‌ میانه خوبی با اسلام و هویت اقوام غیرفارسی‌زبان ایران ندارد، باعث شده که طرفداری یا مخالفت با کوروش تبدیل به امری سیاسی در ایران معاصر شود. من فعلا با مسئله ناسیونالیسم باستانگرا کاری ندارم که خود نیازمند یک مطلب مفصل جداگانه‌ است. هدف من از این متن بررسی شخصیت کوروش بر اساس منابع دسته اول تاریخی و باستان‌شناسی می‌باشد.

منابع تاریخی ما به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول آثار باستان‌شناسی و کتیبه‌هایی هستند که در قرن گذشته رمزگشایی و ترجمه شده‌اند. دسته دوم آثار مورخین یونانی و کتب مذهبی یهودی می‌باشد. باید توجه داشت که منابع دسته دوم اغلب ده‌ها یا صدها سال پس از کوروش نوشته شده‌اند و حتی امروزه ما اصل آن نوشته‌ها را نداریم. این کتب طی قرن‌ها رونویسی شده‌اند و در طی این فرایند به علت اشتباهات سهوی یا عمدی نسخه‌برداران و کاتبان دچار تحریف شده‌اند. بنابراین در بررسی این منابع باید احتیاط کرد و نمی‌توان به بسیاری از جزئیات اعتماد کرد.

اگر شما شناخت مختصری از تاریخ باستان ایران داشته باشید، احتمالاً می‌دانید که نام کوروش در شاهنامۀ فردوسی که یکی از مهم‌ترین منابع هویتی ایران و زبان فارسی به‌شمار می‌رود، نیامده است. البته شایان ذکر است که نام کوروش در منابع ایران بعد از اسلام وجود دارد برای مثال تفسیر عتیق نیشابوری که از جمله مهم‌ترین تفاسیر قرآن به زبان فارسی می‌باشد، از کوروش یاد شده است[۱]. همچنین در منابع فارسیهود (آثار یهودیان ایرانی) و در کتب مورخینی چون ابوریحان بیرونی که با آثار یونانی آشنا بودند، کوروش یاد شده است. درباره چرایی عدم ذکر نام کوروش در شاهنامه نظریات مختلفی وجود دارد و بعضی افراد شخصیت کیخسرو در شاهنامه را با کوروش یکسان گرفته‌اند[۲]، که البته به گمان نگارنده این نظریات قوی و مستدل نیست و در مطالب بعدی به بررسی آن خواهم پرداخت.

پس از این مقدمه ما به بررسی کوروش در منابع تاریخی می‌پردازیم. جهت درک بهتر موضوع لازم هست که ابتدا با شرایط سیاسی منطقه موسوم به آسیای غربی یا خاورمیانه مقارن با ظهور کوروش آشنا بشویم که در پُست دوم به شرح این موضوع خواهم پرداخت.

پانوشت:

۱. نیشابوری، ابوبکر عتیق ابن محمد (۱۳۹۹) تفسیر عتیق نیشابوری، ویرایش متن جعفر مدرس صادقی، چاپ اول، تهران: نشر مرکز، ص ۱۹۲
۲. ریاضی, حشمت‌الله (۱۳۸۸) برگردان روایت‌گونه داستانها و پیام‌های شاهنامه فردوسی، چاپ سوم، تهران : نشر اوحدی، ص ۱۵۶

@uncensored_history
کوروش بدون روتوش، بنیان‌گذار هخامنشیان به راستی که بود؟ (بخش دوم)

همان‌گونه که قبل‌تر گفتم، پیش از پرداختن به کوروش واجب هست که آشنایی مختصری با شرایط خاورمیانه مقارن با ظهور کوروش داشته باشیم. کوروش از قومی به نام پارسیان بود. پارس‌ها در جنوب غربی ایران امروزی زندگی می‌کردند که حتی در روزگار ما بخشی از این سرزمین با نام «استان فارس» شناخته می‌شود. یکی دیگر از اقوام ایران آن دوران،‌ مادها بودند. سرزمین ماد، منطقه شمال غربی ایران امروزی را در بر می‌گرفت. مادها و پارس‌ها از لحاظ نژادی و زبان‌شناسی چنان به یک‌دیگر شباهت داشتند که گاهی اوقات مورخین یونانی نام ماد را برای اقوام پارسی به کار می‌بردند[۱].

در روزگار کوروش پارس‌ها خراجگزار مادها بودند. هرودوت Herodotus، مورخ مشهور یونانی قرن چهارم قبل از میلاد، روایت می‌کند که پدر کوروش، کمبوجیه[۲]، رئیس قبایل پارس و مادر کوروش، ماندانا[۳]، دختر شاه ماد بود. شاه ماد یا همان پدربزرگ مادری کوروش که آستیاگ[۴] نام داشت، شبی در خواب می‌بیند که زهدان دخترش، ماندانا، رودی بیرون آمده است که کل آسیا را غرق می‌کند [یونانیان باستان به خاورمیانه «آسیا» می‌گفتند]. تعبیر این خواب نزد آستیاگ بدان معنا بود، که روزی پسر ماندانا برعلیه او خواهد شورید و وی را سرنگون می‌کند. آستیاگ بار دیگر خواب می‌بیند، این بار تاک (درخت انگوری) از ماندانا روییده است که سایه‌اش کل آسیا را در برگرفته است[۵]. این بار آستیاگ، ماندانا را احضار می‌کند و نوزاد وی را به سردارش، هارپاگ[۶] می‌سپارد تا او را از بین ببرد. هارپاگ این وظیفه را به یک برده چوپانش محوّل می‌کند اما او که خود نوزادش مرده بود، کوروش را به جای فرزندش بزرگ می‌کند. سال‌ها بعد که کودک بزرگ می‌شود، شباهت غیر قابل انکار او به خاندان سلطنتی باعث می‌شود که آستیاگ به هویتش پی ببرد. او به نحوی سنگدلانه هارپاگ را بابت تخطی در انجام وظیفه‌اش مجازات می‌کند. به دستور آستیاگ، پسر هارپاگ کشته می‌شود و وی را مجبور می‌کنند که گوشت پسرش را بخورد! امری که در نهایت به کینه هارپاگ از آستیاگ و پیوستن او به شورش کوروش برعلیه پدربزرگش منتهی می‌شود. نظریاتی وجود دارد که شخصیت ضحاک در شاهنامه را متأثر از آستیاگ مادی می‌داند که در آینده به آن خواهم پرداخت.

یک روایت دیگر از تولد کوروش مربوط به مورخ یونانی به نام کتزیاس Ctesias است که سال‌ها پزشک دربار هخامنشی بوده است. شایان ذکر است که کتابی از کتزیاس به جای نمانده است و آنچه که از این مورخ می‌دانیم، نقل قول سایر مورخان یونانی و رومی می‌باشد که فعلا وارد این جزئیات نمی‌شویم. در روایت کتزیاس، کوروش نه نوه آستیاگ بود و نه حتی یک اشرافزاده. پدر کوروش یک راهزن بود و مادرش بزها را چوپانی می‌کرد. او بعدها ساقی پادشاه شد و در شورشی شرکت کرد که به سرنگونی آستیاگ منجر شد[۷].

همان‌طور که ملاحظه کردید این دو روایت ماهیت کاملاً اسطوره‌ای دارند و شما نمونه مشابه آن را در فرهنگ‌های مختلف می‌بینید که معروف‌ترین آن داستان حضرت موسی و خشم فرعون بر بنی‌اسرائیل است. در اساطیر یونانی نیز شما روایات مشابهی را مشاهده می‌کنید. برای مثال در داستان زئوس،‌ خدای خدایان یونان باستان، می‌خوانیم که کرونوس، پدر زئوس، قصد داشت فرزندش را ببلعد زیرا از قدرت گرفتن وی می‌هراسید. زئوس در خفا و در جزیره کرت Crete یونان بزرگ شد و در نهایت کرونوس را از تخت خدایی به زیر کشید و خود تبدیل به سرور خدایان یونانی شد[۸].

تا همین‌جا هم کاملاً مشخص هست که ما تا چه حد از کمبود اطلاعات راجع به زندگی کوروش رنج می‌بریم و این بسیار متفاوت هست با تصویری که از کوروش در رسانه و فضای مجازی ساخته شده است. در مطالب آینده سعی می‌کنم که از طریق این هزارتوی افسانه و افسون کتب قدیمی، واقعیت سلطنت کوروش را بازسازی کنم.

‌‌‌‌‌پانوشت:

۱. کوک، جان مانوئل (۱۳۹۰) شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، چاپ پنجم، تهران: نشر ققنوس، ص ۹۱
2. Cambyses
3. Mandane
4. Astyages
۵. گازرانی، ساقی (۱۳۹۸) ضحاک تاریخ از دل اسطوره، ترجمه سیما سلطانی، چاپ اول، تهران: نشر مرکز، ص ۱۸
6. Harpagus
۷. کوک،‌جان مانوئل (۱۳۹۰) شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی‌ ثاقب‌فر، چاپ پنجم، تهران: نشر ققنوس، ص ۵۹
۸.گرانت, مایکل، هیزل, جان (۱۳۹۹) فرهنگ اساطیر کلاسیک، ترجمه رضا رضایی، چاپ سوم، تهران: نشر ماه، ص ۳۱۷

@uncensored_history
هارپاگ، کوروش نوزاد را به چوپان می‌دهد اثر سباستیانو ریچی نقاش قرن هجدهمی ایتالیایی

@uncensored_history
سال نو

سال نو ظاهراً یعنی سالی که تازه آغاز می‌شود. ولی گویا معنای دقیقترش چیز دیگر است. معروف است که نام کهن آغاز سال جدید نوسرد بوده است. ایرانیان این کلمه و جشنش را به جهودان و ارمنیان نیز به وام داده بوده‌اند. در تقویم ارمنی نخستین ماه سال نام Navasard داشته و ابوریحان در آثار باقیۀ خود گفته است که سغدیان روز اول سال را ناوسرد میگویند و خوارزمیان همان را ناوسارچی می‌خوانند. معادل این نوسرد در زبان فارسی «سال نو» است. پس سال نو بیشتر یعنی روز اول سال، نوروز:
سال نو مبارک، نوروز مبارک!
تاریخ جهان بدون سانسور
سال نو سال نو ظاهراً یعنی سالی که تازه آغاز می‌شود. ولی گویا معنای دقیقترش چیز دیگر است. معروف است که نام کهن آغاز سال جدید نوسرد بوده است. ایرانیان این کلمه و جشنش را به جهودان و ارمنیان نیز به وام داده بوده‌اند. در تقویم ارمنی نخستین ماه سال نام Navasard…
در تکمیل سخنان جناب دکتر قائم‌مقامی عرض کنم که سغدی و خوارزمی دو زبان منقرض‌شده هستند که روزگاری در تاجیکستان و ازبکستان امروزی رایج بوده‌اند. این دو زبان هم‌ریشه با زبان پشتو در افغانستان امروزی هستند (همان‌گونه که می‌دانید افغانستان دو زبان رسمی دارد: فارسی و پشتو). آسیای مرکزی تا قبل از اسلام به زبان‌های گوناگونی مثل سغدی سخن می‌گفتند که پس از اسلام به تدریج فارسی و ترکی جایگزین آن زبان‌های باستانی شدند.
همچنین درباره زبان ارمنی عرض کنم که ارامنه پیش از مسیحیت دینی مشابه زرتشتیگری داشتند و حتی امروز نیز اسامی زرتشتی مثل آناهیت (معادل آناهیتا یا ناهید، الهه آب زرتشتی) میان ایشان رایج است.

@uncensored_history
Forwarded from تأملات
ذکر نوروز در منظومه عاشقانه《مم و زین》(محمد و زینب) از احمد خانی، شاعر و ادیب بزرگ ادب کردی کرمانجی در قرن ۱۷ میلادی به عنوان《مرسوم قدیم کردستانی》و سر سال.

نوروز پیروز

تصویر سند خطی از دوست و همشهری ساکن کانادا، مادح پیریونسی
تاریخ جهان بدون سانسور
ذکر نوروز در منظومه عاشقانه《مم و زین》(محمد و زینب) از احمد خانی، شاعر و ادیب بزرگ ادب کردی کرمانجی در قرن ۱۷ میلادی به عنوان《مرسوم قدیم کردستانی》و سر سال. نوروز پیروز تصویر سند خطی از دوست و همشهری ساکن کانادا، مادح پیریونسی
خدمت اعضای محترم کانال عرض کنم که حماسه مم و زین به نوعی معادل شاهنامه در زبان کردی به شمار می‌رود زیرا احمد خانی، خالق این اثر، در مم و زین آرزو می‌کند که کردها حکومتی مستقل از ایران صفوی و ترکیه عثمانی داشته باشند و هویت کردی را متمایز از هویت ترک (روم)، فارس (عجم) و عرب می‌داند [در آن روزگار چون عثمانی وارث بیزانس یا روم شرقی بود، ترکان عثمانی به رومی نیز شناخته می‌شدند اگرچه که بیزانس حکومتی یونانی و مسیحی بود]. طبیعتا چون زبان کردی از لحاظ زبان‌شناسی، هم‌ریشه با فارسی می‌باشد، کردها فرهنگی بسیار نزدیک به فارس‌ها دارند و نوروز میان ایشان جایگاه والایی دارد.

البته نوروز از میان اقوام ایرانی‌تبار فراتر رفته و در پهنه‌ای وسیع از سین‌کیانگ در شمال غربی چین تا آلبانی در جنوب شرقی اروپا گرامی داشته می‌شود. با قاطعیت می‌توان گفت، هرجا که نوروز است، بخشی از ایران بزرگ فرهنگی می‌باشد.

@uncensored_history
@mythology_fortuneteller
کوروش بدون روتوش، بنیان‌گذار هخامنشیان به راستی که بود؟ (بخش سوم)

در مطلب پیشین با مادها آشنا شدیم که در روزگار کوروش بر شمال غربی ایران امروزی حکمرانی می‌کردند. در این‌جا لازم است که ما با یک تمدن دیگر در حوزه جغرافیایی ایران امروز به نام عیلام آشنا بشویم. عیلامی‌ها که در خوزستان کنونی زندگی می‌کردند، به زبانی سخن می‌گفتند که ارتباطی با فارسی یا هیچ یک از زبان‌های زنده امروزی ندارد. پایتخت عیلام شهر شوش بود و این تمدن چند دهه قبل از تولد کوروش از بین رفته بود اما بقایای عیلام تأثیر فراوان بر پارسیان و هخامنشیان آینده داشت. شایان ذکر است که تمدن عیلام خود متأثر از تمدن بین‌النهرین بود و نام عیلام در تورات بارها ذکر شده است. به‌عنوان مثال حضرت ابراهیم در هنگام سکونت در فلسطین امروزی جنگی با شاه عیلام و متحدان او داشت[۱].

همانطور که قبل‌تر گفته شد پارسیان شدیداً متأثر از تمدن عیلام بودند. در حقیقت پارسیان در حدود یکی دو قرن قبل از کوروش ساکن بخش شرقی تمدن عیلام به نام انشان[۲] شده بودند و به همین سبب کوروش در استوانه معروف خود و اجدادش را شاه انشان می‌خواند. درباره تاریخ دقیق سکونت پارس‌ها و مسیر مهاجرت ایشان به منطقه انشان که بعدها فارس نام گرفت، اطلاع دقیقی نداریم[۳]. طبق شواهد باستان‌شناسی، گزارش‌ کتیبه‌های رمزگشایی‌شده و آثار مورخین یونانی می‌دانیم که پارس‌ها طوایف مختلفی داشتند. برخی یکجانشین و کشاورز و گروهی دیگر کوچ‌نشین و دامدار بود. به عنوان مثال طایفه‌ای از پارس‌ها به نام ماردها به راهزنی و تاراجگری مشهور بودند و در روایت کتزیاس، مورخ یونانی، پدر کوروش راهزنی از طایفه ماردها بود[۴].

در مطلب پیشین به این موضوع پرداختیم که چگونه کوروش، آستیاگ شاهِ ماد را سرنگون ساخت. مادها در این زمان پادشاهی مهمی به شمار می‌رفتند. پایتخت ایشان در اکباتان یا همدان امروزی قرار داشت و قلمرویشان تا رود قزل ایرماق در مرکز ترکیه امروزی که یونانیان این رود را هالیس می‌نامیدند، گسترده بود. در همسایگی مادها، در آن سویِ رود هالیس، پادشاهی به نام لیدی وجود داشت. مردم لیدی در غرب ترکیه امروزی زندگی می‌کردند و به زبانی سخن می‌گفتند که ارتباطی با یونانی، ترکی یا هیچ زبان زنده امروزی ندارد اما با این وجود به شدت متأثر از فرهنگ و تمدن یونان بودند.

پادشاه لیدیایی‌ها کروزوس Croesus نام داشت. همان‌گونه که گفتیم، لیدی متأثر از فرهنگ یونان بود و کروزوس نیز قاصدانی را به نزد پیشگوی معبد دلفی، معبد بزرگ و مقدس در یونان باستان، فرستاد تا نظر وی را برای جنگ با کوروش جویا شود. طبق روایت هرودوت پیشگوی دلفی در پاسخی دوپهلو و مبهم به آن‌ها گفت:« اگر از رود هالیس بگذری، پادشاهی بزرگی نابود می‌شود». پس کروزوس این پیشگویی را به فال نیک گرفت و به جنگ با کوروش رفت. ابتدا دو پادشاه نبرد بدون نتیجه‌ای را در هالیس تجربه کردند، سپس کروزوس که از سرمای زمستان می‌هراسید، به پایتختش در لیدی به نام سارد، عقب‌نشینی کرد. او گمان می‌کرد که کوروش وی را تعقیب نخواهد کرد اما پس از مدتی سارد را در محاصره نیروهای کوروش یافت.

بار دیگر کروزوس قاصدانی را به یونان فرستاد تا به شهر اسپارت بروند و از مردم ایشان تقاضای کمک کنند. اما هنگامی که قاصدان به اسپارت رسیدند و مشغول مذاکره با ایشان بودند، قاصدان دیگری از سارد آمدند و خبر دادند که سارد سقوط کرده‌است و کروزوس در بند کوروش است[۵]. هرودوت در یک قصه اسطوره‌ای بیان می‌کند که کوروش دستور داد تا کروزوس را بر بالای توده هیزم بسوزانند. کروزوس که ترس سراسر وجودش را فراگرفته بود، چند بار نام سولون را فریاد زد. کوروش از حاضران پرسید که او چه می‌گوید. در نهایت کروزوس پس از چندبار طفره رفتن، گفت سولون، حاکم پیشین آتن، وی را نصیحت کرده بود که دنیا ناپایدار است و همه ما رفتنی. کوروش از این سخن متحول شد و دستور داد آتش را خاموش کنند اما موفق نشدند. پس کروزوس به آپولو، خدای یونانی، دعا کرد و آپولو در آن روز آفتابی بارانی نازل کرد که آتش را خاموش کرد. طبق روایت هرودوت کوروش نه تنها کروزوس را رها کرد بلکه از این پس، او مشاور کوروش و جانشین او، کمبوجیه، شد[۶].

پس از پایان غائله کروزوس، کوروش عازم شهرهای یونانی در سواحل اژه ترکیه کنونی شد که قبلا زیردست لیدی بودند. چگونگی فتح این شهرها و سایر فتوحات کوروش را در مطالب بعدی شرح خواهم داد.

پانوشت:

۱. کتاب مقدس، پیدایش، باب ۱۴
۲. Anshan
۳. کوک، جان مانوئل (۱۳۹۰) شاهنشاهی هخامنشی. ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، چاپ پنجم، تهران: نشر ققنوس، ص ۲۰-۲۲
۴. همان، ص ۸۶
۵. بدیع، امیر مهدی (۱۳۸۷) یونانیان و بربرها جلد پنجم-دفتر دوم، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، چاپ سوم، تهران: نشر طوس، ص ۳۷
۶. هرودوت (۱۳۸۹) تواریخ جلد اول، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، چاپ اول، تهران: انتشارات اساطیر، ص ۳۹-۱۳۸

@uncensored_history
تمدن عیلام (ایلام) در استان خوزستان کنونی ایران قرار دارد که قوم پارس در حدود قرن هفتم قبل از میلاد در سرزمین انشان، واقع در شرق عیلام، ساکن شدند و به همین سبب کوروش در استوانه معروفش خود را شاه انشان می‌نامید. شایان ذکر است که تمدن عیلام به شدت متأثر از تمدن بین‌النهرین می‌باشد.

@uncensored_history
‌‌‌‌‌‎
تمدن لیدی در غرب ترکیه امروزی، مردم لیدی به زبانی سخن می‌گفتند که ارتباطی با ترکی، یونانی و هیچ زبان زنده امروزی ندارد اما این تمدن به شدت متأثر از یونان بود. در نیمه قرن ششم قبل از میلاد، لیدی توسط کوروش هخامنشی فتح شد.

@uncensored_history
کرزوس بر خرمن آتش، نگاره‌ای بر گلدان در حدود ۵۰۰ قبل از میلاد، کشف‌شده در ایتالیا، نگهداری در لوور

@uncensored_history
همان‌طور که گفتیم کاهنه معبد آپولو, پوتیا نام داشت. بسیاری از یونان و حتی کشورهای اطراف یونان به این معبد که در دلفی قرار داشت, می‌آمدند تا کاهنه پوتیا حاجت بگیرند زیرا گمان می‌کردند او با آپولو, خدای پیشگویی, در ارتباط است.

یکی از مشهورترین این زائران دلفی, کروزوس Croesus پادشاه منطقه لیدیه Lydia در جنوب غربی ترکیه امروز بود که درگیر جنگ با کوروش هخامنشی, پادشاه پارس, بود. کروزوس از پوتیا پرسید, چه کسی این جنگ را می‌برد؟ کاهنه در جوابی دوپهلو گفت هرکس از رود هالیس (قزل ایرماق کنونی) بگذرد, امپراتوری بزرگی نابود خواهد شد!

آخر سر کروزوس از کوروش شکست خورد اما حرف پوتیا زیر سوال نرفت زیرا جمله او مبهم و گنگ بود.

*ذکر این نکته ضروریست که لیدیه به زبانی خاص سخن می‌گفتند که هیچ ارتباطی با ترکی یا یونانی نداشت و امروزه منقرض شده است.

عکس: نقاشی مدرن اروپایی از پوتیا و معبد دلفی