451 درجهی فارنهایت
1)
451 درجهی فارنهایت (232/78 درجهی سانتیگراد) دمای سوختن کاغذ است و همچنین نام یکی از ماندگارترین آثار ادبی جهان.
"ری داگلاس بردبری" (Ray Douglas Bradbury) نویسندهی آمریکایی (متولد 1920 و فوتشده در سال 2012) داستان بلند "فارنهایت 451" (Fahrenheit 451) را تنها اثر علمی-تخیلی خود میداند. داستانی که در سال 1953 میلادی نگاشته شده و به اعتقاد اکثر منتقدان شاهکار ادبی اوست. "بردبری" خود مدعی است که ایدهی اولیهی این داستان براثر کتابسوزان سال 1933 در آلمان هیتلری، زمانی که او نوجوانی سیزدهساله بوده، در ذهنش روییده.
2)
"فرانسوا تروفو" (François Truffaut) فیلمساز مطرح فرانسوی (متولد 1932 و فوتشده در سال 1984) که جزو پیشروان سینمای موج نوی فرانسه محسوب میشود، در سال 1966 با اقتباس از داستان "فارنهایت 451" فیلمی با همان نام ساخت. دوگانهی "بردبری" و "تروفو" یکی از بهیادماندنیترین اقتباسهای ادبی- سینمایی جهان را رقم زد. یک فیلم تلویزیونی دیگر بر اساس داستان "فارنهایت 451" در سال 2018 به کارگردانی "رامین بَحرانی" (Ramin Bahrani) و برای شبکهی HBO ساختهشده است. از نام "فارنهایت 451" برای نوشتن داستانها و ساختن فیلمهای دیگر هم الهاماتی گرفتهشده است که مشهورترین آنها عبارتاند از فیلم مستند فارنهایت 9/11 ساختهی "مایکل مور" (Michael Moore) و نمایشنامهی "فارنهایت 56K" نوشتهی "فرناندو دی کورل آلکراز" (Fernando de Querol Alcaraz).
3)
"سناریوی بدترین حالت"
(The Worst Case Scenario)
که برگرفته از فلسفهی کهن رواقی (Stoicism) است، در زمره یکی از مدلها و روشهای آیندهپژوهی و مدیریت استراتژیک تقسیمبندی میشود و اساساً این روش و از آن فراتر تمام علم آیندهپژوهی ما پیش از آنکه پای سیاستمداران و استراتژیستها به میان آید، مرهون فلاسفه و از آنها مهمتر، نویسندگان و ادیبان حوزه ادبیات تخیلی (Fictional) است. پس از بزرگانی چون "ژول ورن" (Jules Verne) و "هربرت جرج ولز" (Herbert George Wells) که در نوشتههایشان تصاویری از دنیای زیبا و مملو از پیشرفت و انسانمداری آینده نشان میدادند و بشریت را ترغیب به گام برداشتن در چنین مسیری میکردند، نویسندگانی هم با "سناریوی بدترین حالت" دست به خلق دنیاهایی در آینده زدند که نباید اتفاق بیفتد. "سناریوی بدترین حالت" به در نظرگرفتن شرایطی میپردازد که عواقب فعالیتهای فعلی ما به بدترین نتیجهی ممکن در آینده منجر شود. ازجمله مهمترین آثار ادبی که در این زمینه نگاشته شد و شاهکارهای ادبیات پادآرمانشهری محسوب میشوند میتوان به "1984" اثر "جرج اورول" (George Orwell) و "دنیای قشنگ نو" (A Brave New World) نوشتهی "آلدوس هاکسلی" (Aldous Huxley) اشاره کرد و البته قطعاً در کنار این دو، داستان "فارنهایت 451" نوشتهی "ری بردبری".
داستان "فارنهایت 451" روایتی از یک پادآرمانشهر (dystopia) است که در آن کتابها و کتابخوانها دشمن جامعه شمرده میشوند و باید آنان را از مسیر رشد و پیشرفت انسان مغروق در خوشی زدود. در این ویرانشهر کتابها هرگاه یافته شوند توسط مأموران آتش سوزانده میشوند و کتابخوانها تأدیب و مجازات.
4)
"ری بردبری" آنقدر زنده ماند که متوجه شود آیندهای که او از آن میترسید هیچگاه اتفاق نمیافتد. بلکه آیندهی محتمل بسیار از آنچه او پیشبینی میکرد هم بدتر است. نمایشگرهای دیواری (Wall Screen) و گوشیهای صدفی مخصوص مکالمه که او در کتابش تصویر کرده به واقعیت پیوستند و باوجود آنان دیگر نیازی به مأموران آتش نبود. او بعدها بیان کرد: "برای نابودی یک فرهنگ نیازی به سوزاندن کتابها نیست، فقط کافی است مردم را به سمت کتاب نخواندن سوق دهی".
کتاب "فارنهایت 451" توسط "علی اصغر شیعهعلی" ترجمه و سال 1393 در انتشارات سبزان به چاپ رسیده است. البته مترجمین دیگری هم این کتاب را ترجمه و چاپ کردهاند ازجمله "علاءالدین بهشتی" در سال 1363 و "معین محبعلیان" در سال 1396 انتشارات میلکان.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
1)
451 درجهی فارنهایت (232/78 درجهی سانتیگراد) دمای سوختن کاغذ است و همچنین نام یکی از ماندگارترین آثار ادبی جهان.
"ری داگلاس بردبری" (Ray Douglas Bradbury) نویسندهی آمریکایی (متولد 1920 و فوتشده در سال 2012) داستان بلند "فارنهایت 451" (Fahrenheit 451) را تنها اثر علمی-تخیلی خود میداند. داستانی که در سال 1953 میلادی نگاشته شده و به اعتقاد اکثر منتقدان شاهکار ادبی اوست. "بردبری" خود مدعی است که ایدهی اولیهی این داستان براثر کتابسوزان سال 1933 در آلمان هیتلری، زمانی که او نوجوانی سیزدهساله بوده، در ذهنش روییده.
2)
"فرانسوا تروفو" (François Truffaut) فیلمساز مطرح فرانسوی (متولد 1932 و فوتشده در سال 1984) که جزو پیشروان سینمای موج نوی فرانسه محسوب میشود، در سال 1966 با اقتباس از داستان "فارنهایت 451" فیلمی با همان نام ساخت. دوگانهی "بردبری" و "تروفو" یکی از بهیادماندنیترین اقتباسهای ادبی- سینمایی جهان را رقم زد. یک فیلم تلویزیونی دیگر بر اساس داستان "فارنهایت 451" در سال 2018 به کارگردانی "رامین بَحرانی" (Ramin Bahrani) و برای شبکهی HBO ساختهشده است. از نام "فارنهایت 451" برای نوشتن داستانها و ساختن فیلمهای دیگر هم الهاماتی گرفتهشده است که مشهورترین آنها عبارتاند از فیلم مستند فارنهایت 9/11 ساختهی "مایکل مور" (Michael Moore) و نمایشنامهی "فارنهایت 56K" نوشتهی "فرناندو دی کورل آلکراز" (Fernando de Querol Alcaraz).
3)
"سناریوی بدترین حالت"
(The Worst Case Scenario)
که برگرفته از فلسفهی کهن رواقی (Stoicism) است، در زمره یکی از مدلها و روشهای آیندهپژوهی و مدیریت استراتژیک تقسیمبندی میشود و اساساً این روش و از آن فراتر تمام علم آیندهپژوهی ما پیش از آنکه پای سیاستمداران و استراتژیستها به میان آید، مرهون فلاسفه و از آنها مهمتر، نویسندگان و ادیبان حوزه ادبیات تخیلی (Fictional) است. پس از بزرگانی چون "ژول ورن" (Jules Verne) و "هربرت جرج ولز" (Herbert George Wells) که در نوشتههایشان تصاویری از دنیای زیبا و مملو از پیشرفت و انسانمداری آینده نشان میدادند و بشریت را ترغیب به گام برداشتن در چنین مسیری میکردند، نویسندگانی هم با "سناریوی بدترین حالت" دست به خلق دنیاهایی در آینده زدند که نباید اتفاق بیفتد. "سناریوی بدترین حالت" به در نظرگرفتن شرایطی میپردازد که عواقب فعالیتهای فعلی ما به بدترین نتیجهی ممکن در آینده منجر شود. ازجمله مهمترین آثار ادبی که در این زمینه نگاشته شد و شاهکارهای ادبیات پادآرمانشهری محسوب میشوند میتوان به "1984" اثر "جرج اورول" (George Orwell) و "دنیای قشنگ نو" (A Brave New World) نوشتهی "آلدوس هاکسلی" (Aldous Huxley) اشاره کرد و البته قطعاً در کنار این دو، داستان "فارنهایت 451" نوشتهی "ری بردبری".
داستان "فارنهایت 451" روایتی از یک پادآرمانشهر (dystopia) است که در آن کتابها و کتابخوانها دشمن جامعه شمرده میشوند و باید آنان را از مسیر رشد و پیشرفت انسان مغروق در خوشی زدود. در این ویرانشهر کتابها هرگاه یافته شوند توسط مأموران آتش سوزانده میشوند و کتابخوانها تأدیب و مجازات.
4)
"ری بردبری" آنقدر زنده ماند که متوجه شود آیندهای که او از آن میترسید هیچگاه اتفاق نمیافتد. بلکه آیندهی محتمل بسیار از آنچه او پیشبینی میکرد هم بدتر است. نمایشگرهای دیواری (Wall Screen) و گوشیهای صدفی مخصوص مکالمه که او در کتابش تصویر کرده به واقعیت پیوستند و باوجود آنان دیگر نیازی به مأموران آتش نبود. او بعدها بیان کرد: "برای نابودی یک فرهنگ نیازی به سوزاندن کتابها نیست، فقط کافی است مردم را به سمت کتاب نخواندن سوق دهی".
کتاب "فارنهایت 451" توسط "علی اصغر شیعهعلی" ترجمه و سال 1393 در انتشارات سبزان به چاپ رسیده است. البته مترجمین دیگری هم این کتاب را ترجمه و چاپ کردهاند ازجمله "علاءالدین بهشتی" در سال 1363 و "معین محبعلیان" در سال 1396 انتشارات میلکان.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
هدیهی روز مهندس به اعضای کانال:
به مناسبت پنجم اسفندماه، زادروز "خواجه نصیرالدین توسی" و روز مهندس، نسخهی الکترونیکی ترجمهی کتاب "فارنهایت 451" تقدیم میگردد. این نسخه، ترجمهی آقای "علیاصغر شیعهعلی" است که نخستین بار سال 1391 و در انتشارات "آرمانشهر" در شهر کابل (افغانستان) به چاپ رسیده است. بهمنظور حمایت از مترجم و ناشر، خرید نسخهی کاغذی (انتشارات سبزان تهران و همین مترجم) شدیداً توصیه میشود.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
به مناسبت پنجم اسفندماه، زادروز "خواجه نصیرالدین توسی" و روز مهندس، نسخهی الکترونیکی ترجمهی کتاب "فارنهایت 451" تقدیم میگردد. این نسخه، ترجمهی آقای "علیاصغر شیعهعلی" است که نخستین بار سال 1391 و در انتشارات "آرمانشهر" در شهر کابل (افغانستان) به چاپ رسیده است. بهمنظور حمایت از مترجم و ناشر، خرید نسخهی کاغذی (انتشارات سبزان تهران و همین مترجم) شدیداً توصیه میشود.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
آرمانشهر و پادآرمانشهر در موسیقی
دکتر"امیر ناظمی" در پادکست " آیندهپژوهی" رادیوگیک (که در همین کانال قرار داده شد) اشارهای داشت به تجلی مقولههای آرمانشهر و پادآرمانشهر در هنر و موسیقی.
بهعنوان شاخصهای این نوع از کار موسیقایی میتوان در ژانر آرمانشهری از آهنگ "Imagine" از گروه "Beatles" در سال 1971 نام برد که سالها بعد نمونهی معادل فارسی آن با نام "تصور کن" توسط "سیاوش قمیشی" در سال 1384 ساخته شد.
در ژانر پادآرمانشهری میتوان از آهنگ "Dystopia" از گروه "Megadeth" نام برد که در سال 2016 ساخته شده است. مشهورترین نمونهی موسیقی پادآرمانشهری فارسی هم آهنگ "سال 2000" از "داریوش اقبالی" در سال 1356 است. بهپیوست هر چهار آهنگ تقدیم میگردند:
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
دکتر"امیر ناظمی" در پادکست " آیندهپژوهی" رادیوگیک (که در همین کانال قرار داده شد) اشارهای داشت به تجلی مقولههای آرمانشهر و پادآرمانشهر در هنر و موسیقی.
بهعنوان شاخصهای این نوع از کار موسیقایی میتوان در ژانر آرمانشهری از آهنگ "Imagine" از گروه "Beatles" در سال 1971 نام برد که سالها بعد نمونهی معادل فارسی آن با نام "تصور کن" توسط "سیاوش قمیشی" در سال 1384 ساخته شد.
در ژانر پادآرمانشهری میتوان از آهنگ "Dystopia" از گروه "Megadeth" نام برد که در سال 2016 ساخته شده است. مشهورترین نمونهی موسیقی پادآرمانشهری فارسی هم آهنگ "سال 2000" از "داریوش اقبالی" در سال 1356 است. بهپیوست هر چهار آهنگ تقدیم میگردند:
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
دنیای قشنگ نو
A Brave New World
1)
"دنیای قشنگ نو" (A Brave New World) یک داستان بلند آیندهپژوهانه و پادآرمانشهری است که در سال 1932 میلادی توسط نویسندهی انگلیسی "آلدوس هاکسلی" (Aldous Huxley) نوشتهشده است. "هاکسلی" در سال 1958 کتابی غیرداستانی با نام "بازبینی دنیای قشنگ نو" (Brave New World Revisited) نگاشت و در آن متذکر شد که دنیا با سرعت بیشتری ازآنچه او پیشبینی میکرده به سمت وضعیت "دنیای قشنگ نو" در حال پیشروی است.
"دنیای قشنگ نو" نه پیشبینی کننده شبه فاشیسم داستان "1984" است و نه شبه آنارشیسم "فارنهایت 451"، بلکه آیندهنگری واقعیتری است از امتداد جهانی بدون هیتلر و استالین. جهانی که در آن خط سیر دنیا با سیاستگذاریهای نظام سرمایهداری پیش رفته و عامل نهایی خطر در سال 632 بعد از فورد (ظاهراً معادل با سال 2540 میلادی، سال فوردی مبدأ تاریخی مجعول کتاب است) دیگر ترسهای ما نیست بلکه "آنچه دوست داریم ما را نابود میکند".
2)
خانوادهی انگلیسیتبار "هاکسلی" جد اندر جد همه زیستشناس و فیزیولوژیست بودند، اما "آلدوس" در این میان ادیب از کار در آمد، البته ادیبی که آثارش به تبعیت از سنت خانوادگی چاشنی زیستشناسی و ژنتیک داشت. او در سال 1949 نامهای به شاگرد قدیمی درس زبان فرانسه خود نوشت. شاگردی که نامش "اریک آرتور بلیر" یا به شکل مستعار"جرج اُورول" (George Orwell) بود. در آن نامه که چند ماه پس از انتشار کتاب "1984" فرستادهشده، آلدوس برای آن شاگرد قدیمی شرح داد که احتمال وقوع "دنیای قشنگ نو" بسیار بیشتر از "1984" است.
3)
مرحوم دکتر "صادق طباطبائی"، خواهرزادهی امام موسی صدر و برادرزن حاج احمد خمینی، هنوز هم از چهرههای مبهم تاریخ ایران معاصر است. او در پاریس و در پرواز انقلاب کنار امام بود. در دولت موقت مهندس بازرگان معاون سیاسی وزیر کشور و برگزارکننده رفراندوم جمهوری اسلامی و پسازآن معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت شد. در اولین انتخابات ریاست جمهوری هم کاندیدا شد اما سرنوشتش شبیه به سایر کاندیداهای آن انتخابات به انزوای سیاسی انجامید. جوانترها او را صرفاً در این حد میشناسند که در انتخابات جنجالی سال 1388 از محسن رضایی حمایت کرد و بعد هم مصاحبهای جنجالی با بخش فارسی شبکه بیبیسی داشت.
"صادق طباطبائی" که تحصیلکردهی علوم زیستی و دارای کرسی استادی در دانشگاه بوخوم آلمان بود، قطعاً بهاندازهی کافی با دستاوردهای علمی خاندان هاکسلی آشنایی داشته است. اما از آن جالبتر اینکه با "دنیای قشنگ نو" آلدوس هم آشنا بود.
در میان کتابهایی که او از "نیل پستمن" (Neil Postman) آمریکایی ترجمه کرده و در انتشارات اطلاعات به چاپ رسانده، کتابی است به نام "زندگی در عیش، مردن در خوشی" که در آن "نیل پستمن" به شکل جالبی اثبات میکند ترس ما از "1984" آنقدر شدید بود که ندانستیم ناخودآگاه و بهتدریج داریم به دام "دنیای قشنگ نوی" هاکسلی میافتیم. به اعتقاد "پستمن" آیندهی نظام آمریکایی و درنتیجه، نظام جهانی نوین، همان "دنیای قشنگ نوی" آلدوس هاکسلی خواهد بود. پیشگفتار پرمحتوای دکتر "صادق طباطبائی" بر کتاب که به مقایسه دنیای "1984" اُورول و "دنیای قشنگ نوی" هاکسلی میپردازد هم خواندنی است.
4)
آلدوس هاکسلی در "دنیای قشنگ نو"، آیندهای را ترسیم میکند که برای انسان امروز چندان دور از ذهن نیست. دنیای شبیهسازی آزمایشگاهی بهجای زاد و ولد طبیعی و خوشیهای رسانهای بهجای مطالعه. دنیای جبر ژنتیکی بهجای انتخاب عقلانی و ارزش تولید بهجای نظام اخلاقی. دنیایی که اگرچه از دید "آلدوس هاکسلی" فاجعه محسوب میشده، اما از دید انسان جدید شاید دنیای بهتری از دنیای او به نظر آید.
این کتاب اولین بار توسط "سعید حمیدیان" در سال 1352 ترجمه و در انتشارات پیام چاپشده و بعدها بارها توسط ناشران دیگری مانند انتشارات نیلوفر به چاپ مجدد رسیده است. مترجمین دیگری هم تاکنون به ترجمهی آن همت گماشتهاند.
اقتباسهای بسیاری از کتاب "دنیای قشنگ نو" صورت گرفته که مشهورترین آنها دو فیلم تلویزیونی با همین نام است که اولی در سال 1980 در انگلستان ساخته شد و دومی در سال 1998 در آمریکا.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
#آیندهپژوهی
@eventhorizon1
A Brave New World
1)
"دنیای قشنگ نو" (A Brave New World) یک داستان بلند آیندهپژوهانه و پادآرمانشهری است که در سال 1932 میلادی توسط نویسندهی انگلیسی "آلدوس هاکسلی" (Aldous Huxley) نوشتهشده است. "هاکسلی" در سال 1958 کتابی غیرداستانی با نام "بازبینی دنیای قشنگ نو" (Brave New World Revisited) نگاشت و در آن متذکر شد که دنیا با سرعت بیشتری ازآنچه او پیشبینی میکرده به سمت وضعیت "دنیای قشنگ نو" در حال پیشروی است.
"دنیای قشنگ نو" نه پیشبینی کننده شبه فاشیسم داستان "1984" است و نه شبه آنارشیسم "فارنهایت 451"، بلکه آیندهنگری واقعیتری است از امتداد جهانی بدون هیتلر و استالین. جهانی که در آن خط سیر دنیا با سیاستگذاریهای نظام سرمایهداری پیش رفته و عامل نهایی خطر در سال 632 بعد از فورد (ظاهراً معادل با سال 2540 میلادی، سال فوردی مبدأ تاریخی مجعول کتاب است) دیگر ترسهای ما نیست بلکه "آنچه دوست داریم ما را نابود میکند".
2)
خانوادهی انگلیسیتبار "هاکسلی" جد اندر جد همه زیستشناس و فیزیولوژیست بودند، اما "آلدوس" در این میان ادیب از کار در آمد، البته ادیبی که آثارش به تبعیت از سنت خانوادگی چاشنی زیستشناسی و ژنتیک داشت. او در سال 1949 نامهای به شاگرد قدیمی درس زبان فرانسه خود نوشت. شاگردی که نامش "اریک آرتور بلیر" یا به شکل مستعار"جرج اُورول" (George Orwell) بود. در آن نامه که چند ماه پس از انتشار کتاب "1984" فرستادهشده، آلدوس برای آن شاگرد قدیمی شرح داد که احتمال وقوع "دنیای قشنگ نو" بسیار بیشتر از "1984" است.
3)
مرحوم دکتر "صادق طباطبائی"، خواهرزادهی امام موسی صدر و برادرزن حاج احمد خمینی، هنوز هم از چهرههای مبهم تاریخ ایران معاصر است. او در پاریس و در پرواز انقلاب کنار امام بود. در دولت موقت مهندس بازرگان معاون سیاسی وزیر کشور و برگزارکننده رفراندوم جمهوری اسلامی و پسازآن معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت شد. در اولین انتخابات ریاست جمهوری هم کاندیدا شد اما سرنوشتش شبیه به سایر کاندیداهای آن انتخابات به انزوای سیاسی انجامید. جوانترها او را صرفاً در این حد میشناسند که در انتخابات جنجالی سال 1388 از محسن رضایی حمایت کرد و بعد هم مصاحبهای جنجالی با بخش فارسی شبکه بیبیسی داشت.
"صادق طباطبائی" که تحصیلکردهی علوم زیستی و دارای کرسی استادی در دانشگاه بوخوم آلمان بود، قطعاً بهاندازهی کافی با دستاوردهای علمی خاندان هاکسلی آشنایی داشته است. اما از آن جالبتر اینکه با "دنیای قشنگ نو" آلدوس هم آشنا بود.
در میان کتابهایی که او از "نیل پستمن" (Neil Postman) آمریکایی ترجمه کرده و در انتشارات اطلاعات به چاپ رسانده، کتابی است به نام "زندگی در عیش، مردن در خوشی" که در آن "نیل پستمن" به شکل جالبی اثبات میکند ترس ما از "1984" آنقدر شدید بود که ندانستیم ناخودآگاه و بهتدریج داریم به دام "دنیای قشنگ نوی" هاکسلی میافتیم. به اعتقاد "پستمن" آیندهی نظام آمریکایی و درنتیجه، نظام جهانی نوین، همان "دنیای قشنگ نوی" آلدوس هاکسلی خواهد بود. پیشگفتار پرمحتوای دکتر "صادق طباطبائی" بر کتاب که به مقایسه دنیای "1984" اُورول و "دنیای قشنگ نوی" هاکسلی میپردازد هم خواندنی است.
4)
آلدوس هاکسلی در "دنیای قشنگ نو"، آیندهای را ترسیم میکند که برای انسان امروز چندان دور از ذهن نیست. دنیای شبیهسازی آزمایشگاهی بهجای زاد و ولد طبیعی و خوشیهای رسانهای بهجای مطالعه. دنیای جبر ژنتیکی بهجای انتخاب عقلانی و ارزش تولید بهجای نظام اخلاقی. دنیایی که اگرچه از دید "آلدوس هاکسلی" فاجعه محسوب میشده، اما از دید انسان جدید شاید دنیای بهتری از دنیای او به نظر آید.
این کتاب اولین بار توسط "سعید حمیدیان" در سال 1352 ترجمه و در انتشارات پیام چاپشده و بعدها بارها توسط ناشران دیگری مانند انتشارات نیلوفر به چاپ مجدد رسیده است. مترجمین دیگری هم تاکنون به ترجمهی آن همت گماشتهاند.
اقتباسهای بسیاری از کتاب "دنیای قشنگ نو" صورت گرفته که مشهورترین آنها دو فیلم تلویزیونی با همین نام است که اولی در سال 1980 در انگلستان ساخته شد و دومی در سال 1998 در آمریکا.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
#آیندهپژوهی
@eventhorizon1
خلعشده: یک گمانشهر
The Dispossessed: An Ambiguous Utopia
1)
"خلعشده" (The Dispossessed) نام کتابی است از نویسندهی آمریکایی، "اورسولا لگوئین" (Ursula Kroeber Le Guin) که در سال 1974 میلادی به چاپ رسیده است. این داستان عضوی از مجموعهی داستانی چند جلدی "چرخهی هاینی" (Hainish Cycle) است که همهی آنها توسط "لگوئین" نگاشته شدهاند.
2)
"خلعشده" روایتی از آیندهی دوری است که در آن نظامهای اجتماعی- سیاسی به قیاس گذاشتهشدهاند. مهاجران بسیاری سیارهی زمین یا "ترا" (Terra) که هنوز قابل زیست است اما زیرساختهای آن سالها پیش توسط انسانها به نابودی کشانده شدهاند، را ترک کردهاند و در تعدادی دیگر از دنیاهای قابل سکونت زندگی میکنند. دو سیارهی "اوراس" (Urras) و "آنارس" (Anarres) که در نزدیکی هم قرار دارند، سکونتگاه دو تمدن انسانی هستند که نظامهای اجتماعی- سیاسی متفاوتی را تجربه میکنند. سیارهی زمینگون "اوراس" دارای دولت- شهرهایی متفاوت است که در میان آنها "آیو" (A-Io) دارای حکومتی مبتنی بر جمهوری پارلمانی و اقتصاد سرمایهداری است و "توو" (Thu) دارای ساختاری توتالیتر و سوسیالیستی. سیارهی خشک "آنارس" سکونتگاه آنارشیستهایی است که مدتها پیش تحت تأثیر ایدههای یک انقلابی به نام "اودو" (Odo) از "اوراس" به "آنارس" مهاجرت کردهاند و خود را "اودونین" (Odonian) مینامند.
3)
در داستان "خلعشده"، "لگوئین" در توصیف سه نظام سرمایهداری، سوسیالیستی و آنارشیستی، جانب بیطرفی را انتخاب کرده و مزایا و معایب هرکدام را از دید خود برمیشمرد. بهعنوانمثال مفهوم خانواده و تملک برای ساکنان "آیو" بدیهی و الزامی است و برای مخالفان آن نظام، مفاهیمی از رده خارج و مشکلساز محسوب میشود. برعکس در "آنارس" هرگونه تملکی ضد انسانی است حتی به شکل مفهوم خانواده. البته در "آنارس" هم برخی از نواندیشان به نظام آنارشیستی به دید انتقاد مینگرند.
"لگوئین" این کتاب را در بحبوحهی فضای جنگ ویتنام و پیآیندهای آن نوشته و خودآگاه یا ناخودآگاه از سرزمینی به نام "بنبیلی" (Benbili) در سیارهی "اوراس" نام میبرد که صحنهی جنگ نیابتی (Proxy war) بین نظام سرمایهداری "آیو" و نظام سوسیالیستی "توو" است. شاید او قصد داشته "آنارس" و فلسفهی "اودو" را بهعنوان راهحلی بینابینی ارائه کند، هرچند که اشکالات آن را هم متذکر شده است.
4)
داستان "خلعشده" در سال 1974 برندهی جایزه "نبولا" (Nebula ) و در سال 1975 برندهی جوایز "هوگو" (Hugo)، "لوکاس" (Locus) و "یادوارهی جان کمپل" (John W. Campbell Memorial Award) شد. این داستان در سال 1396 توسط "حامد کاظمی" با عنوان "خلعشدگان" به فارسی ترجمه و در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
The Dispossessed: An Ambiguous Utopia
1)
"خلعشده" (The Dispossessed) نام کتابی است از نویسندهی آمریکایی، "اورسولا لگوئین" (Ursula Kroeber Le Guin) که در سال 1974 میلادی به چاپ رسیده است. این داستان عضوی از مجموعهی داستانی چند جلدی "چرخهی هاینی" (Hainish Cycle) است که همهی آنها توسط "لگوئین" نگاشته شدهاند.
2)
"خلعشده" روایتی از آیندهی دوری است که در آن نظامهای اجتماعی- سیاسی به قیاس گذاشتهشدهاند. مهاجران بسیاری سیارهی زمین یا "ترا" (Terra) که هنوز قابل زیست است اما زیرساختهای آن سالها پیش توسط انسانها به نابودی کشانده شدهاند، را ترک کردهاند و در تعدادی دیگر از دنیاهای قابل سکونت زندگی میکنند. دو سیارهی "اوراس" (Urras) و "آنارس" (Anarres) که در نزدیکی هم قرار دارند، سکونتگاه دو تمدن انسانی هستند که نظامهای اجتماعی- سیاسی متفاوتی را تجربه میکنند. سیارهی زمینگون "اوراس" دارای دولت- شهرهایی متفاوت است که در میان آنها "آیو" (A-Io) دارای حکومتی مبتنی بر جمهوری پارلمانی و اقتصاد سرمایهداری است و "توو" (Thu) دارای ساختاری توتالیتر و سوسیالیستی. سیارهی خشک "آنارس" سکونتگاه آنارشیستهایی است که مدتها پیش تحت تأثیر ایدههای یک انقلابی به نام "اودو" (Odo) از "اوراس" به "آنارس" مهاجرت کردهاند و خود را "اودونین" (Odonian) مینامند.
3)
در داستان "خلعشده"، "لگوئین" در توصیف سه نظام سرمایهداری، سوسیالیستی و آنارشیستی، جانب بیطرفی را انتخاب کرده و مزایا و معایب هرکدام را از دید خود برمیشمرد. بهعنوانمثال مفهوم خانواده و تملک برای ساکنان "آیو" بدیهی و الزامی است و برای مخالفان آن نظام، مفاهیمی از رده خارج و مشکلساز محسوب میشود. برعکس در "آنارس" هرگونه تملکی ضد انسانی است حتی به شکل مفهوم خانواده. البته در "آنارس" هم برخی از نواندیشان به نظام آنارشیستی به دید انتقاد مینگرند.
"لگوئین" این کتاب را در بحبوحهی فضای جنگ ویتنام و پیآیندهای آن نوشته و خودآگاه یا ناخودآگاه از سرزمینی به نام "بنبیلی" (Benbili) در سیارهی "اوراس" نام میبرد که صحنهی جنگ نیابتی (Proxy war) بین نظام سرمایهداری "آیو" و نظام سوسیالیستی "توو" است. شاید او قصد داشته "آنارس" و فلسفهی "اودو" را بهعنوان راهحلی بینابینی ارائه کند، هرچند که اشکالات آن را هم متذکر شده است.
4)
داستان "خلعشده" در سال 1974 برندهی جایزه "نبولا" (Nebula ) و در سال 1975 برندهی جوایز "هوگو" (Hugo)، "لوکاس" (Locus) و "یادوارهی جان کمپل" (John W. Campbell Memorial Award) شد. این داستان در سال 1396 توسط "حامد کاظمی" با عنوان "خلعشدگان" به فارسی ترجمه و در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
از لنز تیره (یک پویندهی تاریک)
A Scanner Darkly
1)
"از لنز تیره" (A Scanner Darkly) نام داستان بلندی در ژانر ادبیات داستانی علمی است از نویسندهی آمریکایی "فیلیپ کی. دیک" (Philip Kindred Dick) که در سال 1977 میلادی نگاشته شده است. گمان دوری نیست اگر بپنداریم که نویسنده در هنگام نوشتن بسیاری از خطوط کتاب گریه کرده است. بهویژه وقتی در پیشدرآمد داستان مییابیم که او کتابش را به جمعی از دوستانش تقدیم کرده که بدون استثنا در اثر مصرف مواد مخدر یا مردهاند یا دچار روانپریشی دائماند و یا به خاطر آسیب مغزی ابدی بستریشدهاند.
2)
جنبش "هیپی"های (Hippie) آمریکا که در دههی 1960 میلادی آغاز شد، خود را مدافع آرمانهای زیبایی چون صلح جهانی، عشق و محبت، مخالفت سخت با جنگ ویتنام و ... میپنداشت اما سرانجامِ بسیاری از اعضای آن چیزی جز تلفشدگی و آسیبدیدگی ناشی از مصرف مواد مخدر و توهمزا نبود. "فیلیپ کی.دیک" که خود از نزدیک شاهد این افول اجتماعی بود و برههای از زندگیاش با زیستن در میان چنین کسانی گذشت، در داستان "از لنز تیره" آیندهای غمگین از سرنوشت آنان را رقم میزند، آیندهای ویرانشهری که در سال 1994 یعنی هفده سال پس از نگارش کتاب فرض شده است.
3)
روایت داستان، شرح بخشی از زندگی یک مأمور مخفی پلیس مبارزه با مواد مخدر است که خواسته یا ناخواسته به اعتیاد به مادهای توهمزا به نام مادهی D (در ترجمهی کتاب به نام ام و از ابتدای مرگآرام بهعنوان معادلی برای Slow Death) دچار میشود و عملکردی مغزی او بهویژه در حوزهی ارتباط بین دو نیمکرهی راست و چپ مغز دچار اختلال میگردد. داستان با پایانی باز تمام میشود و به اینگونه، نویسنده اختیار تصور آیندهای روشنتر یا تاریکتر برای مأمور "فرد" (Fred) را که در آسایشگاه ترک اعتیاد درگیر بازپروری است، برای خواننده مهیا میکند. تلختر اینکه در فصول انتهایی متوجه میشویم که تمام این داستان برنامهی از پیش تعیینشدهای از سوی پلیس مبارزه با مواد مخدر بهمنظور نفوذ در آسایشگاه بازپروری قربانیان اعتیاد است.
4)
در سال 2006 میلادی اقتباسی سینمایی از این کتاب و با همین عنوان صورت گرفت و توسط "ریچارد لینکلیتر" (Richard Stuart Linklater) کارگردانی شد. این فیلم ابتدا بهصورت دیجیتال تصویربرداری گردید و سپس با بهرهگیری از روش "روتوسکپی" (Rotoscoping) بهصورت پویانمایی (Animation) درآمد.
کتاب "از لنز تیره" توسط "جواد همایونپور" به فارسی برگردانده شده و در سال 1395 و در نشر "پویان" به چاپ رسیده است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
A Scanner Darkly
1)
"از لنز تیره" (A Scanner Darkly) نام داستان بلندی در ژانر ادبیات داستانی علمی است از نویسندهی آمریکایی "فیلیپ کی. دیک" (Philip Kindred Dick) که در سال 1977 میلادی نگاشته شده است. گمان دوری نیست اگر بپنداریم که نویسنده در هنگام نوشتن بسیاری از خطوط کتاب گریه کرده است. بهویژه وقتی در پیشدرآمد داستان مییابیم که او کتابش را به جمعی از دوستانش تقدیم کرده که بدون استثنا در اثر مصرف مواد مخدر یا مردهاند یا دچار روانپریشی دائماند و یا به خاطر آسیب مغزی ابدی بستریشدهاند.
2)
جنبش "هیپی"های (Hippie) آمریکا که در دههی 1960 میلادی آغاز شد، خود را مدافع آرمانهای زیبایی چون صلح جهانی، عشق و محبت، مخالفت سخت با جنگ ویتنام و ... میپنداشت اما سرانجامِ بسیاری از اعضای آن چیزی جز تلفشدگی و آسیبدیدگی ناشی از مصرف مواد مخدر و توهمزا نبود. "فیلیپ کی.دیک" که خود از نزدیک شاهد این افول اجتماعی بود و برههای از زندگیاش با زیستن در میان چنین کسانی گذشت، در داستان "از لنز تیره" آیندهای غمگین از سرنوشت آنان را رقم میزند، آیندهای ویرانشهری که در سال 1994 یعنی هفده سال پس از نگارش کتاب فرض شده است.
3)
روایت داستان، شرح بخشی از زندگی یک مأمور مخفی پلیس مبارزه با مواد مخدر است که خواسته یا ناخواسته به اعتیاد به مادهای توهمزا به نام مادهی D (در ترجمهی کتاب به نام ام و از ابتدای مرگآرام بهعنوان معادلی برای Slow Death) دچار میشود و عملکردی مغزی او بهویژه در حوزهی ارتباط بین دو نیمکرهی راست و چپ مغز دچار اختلال میگردد. داستان با پایانی باز تمام میشود و به اینگونه، نویسنده اختیار تصور آیندهای روشنتر یا تاریکتر برای مأمور "فرد" (Fred) را که در آسایشگاه ترک اعتیاد درگیر بازپروری است، برای خواننده مهیا میکند. تلختر اینکه در فصول انتهایی متوجه میشویم که تمام این داستان برنامهی از پیش تعیینشدهای از سوی پلیس مبارزه با مواد مخدر بهمنظور نفوذ در آسایشگاه بازپروری قربانیان اعتیاد است.
4)
در سال 2006 میلادی اقتباسی سینمایی از این کتاب و با همین عنوان صورت گرفت و توسط "ریچارد لینکلیتر" (Richard Stuart Linklater) کارگردانی شد. این فیلم ابتدا بهصورت دیجیتال تصویربرداری گردید و سپس با بهرهگیری از روش "روتوسکپی" (Rotoscoping) بهصورت پویانمایی (Animation) درآمد.
کتاب "از لنز تیره" توسط "جواد همایونپور" به فارسی برگردانده شده و در سال 1395 و در نشر "پویان" به چاپ رسیده است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
بخشنده
The Giver
1)
"بخشنده" (The Giver) نام اولین قسمت از یک چهارگانه است که در سال 1993 میلادی توسط نویسندهی آمریکایی؛ "لوئیس لوری" (Lois Lowry)؛ نوشتهشده است. سه قسمت بعدی این چهارگانه عبارتاند از:
"در جستجوی آبیها" (Gathering Blue) نوشتهشده در سال 2000 میلادی.
"پیامرسان" (Messenger) نوشتهشده در سال 2004 میلادی.
"پسر" (Son) نوشتهشده در سال 2012 میلادی.
در نوشتن کتاب "بخشنده" اگرچه "لوری" قصد داشته کتابی برای کودکان و نوجوانان بنویسد، ولی بسیاری از منتقدان کتاب را برای آن ردهی سنی مناسب نمیدانند. درعینحال کتاب "بخشنده" علاوه بر کسب افتخارات فراوان، بیش از پنج میلیون نسخه فروش داشت.
2)
داستان "بخشنده" شرح جامعهای است که در نگاه اول به نظر آرمانشهر میآید اما در مسیر داستان جنبههای پادآرمانشهری آن بیشتر و بیشتر نمایان میشود. انسانها در این جامعهی بسته خود را از زیر بار سنگین خاطرات رهانیدهاند و فقط یک نفر است که مسؤولیت به یادسپاری و حفظ همهی خاطرات را به عهده دارد، کسی که لقب بخشنده میگیرد چون باید این خاطرات را به یک نفر از نسل بعد منتقل کند. همیشه یک نفر باید باشد که این بار سنگین را حمل کند و در مواقع موردنیاز مشاورهی لازم را به اعضای شورای سیاستگذاری ارائه دهد. این خاطرات همان تاریخ دور و دراز انسان است که جنبههای ناخوشایند آن بسیار بیشتر از بخشهای خوب آن بوده و سازوکار ناخودآگاه جمعی یک جامعه آخرالزمانی بهتر میبیند که سنگینی به یادآوری این تاریخ سیاه را تحمل نکند.
3)
در سال 2014 میلادی فیلم موفقی به همین نام از روی کتاب "بخشنده" و به کارگردانی "فیلیپ نویس" (Phillip Noyce) ساخته شد. فیلم تأکید خاصی بر روی ادراک حسی انسان بهعنوان عاملی برای درک زیبایی و اعمال زشتی به شکل همزمان دارد. احساسات انسانی نهفقط محبت و عشق که قتل و خشم را هم به ارمغان میآورند و این دو جنبه یا هر دو باهم وجود دارند و یا هیچکدام. در آرمانشهر_پادآرمانشهر فیلم "بخشنده" همانند خود کتاب، تاریخ انسانها و جوامع انسانی بار سنگین و ناگزیری تصور شده که با همهی تلخیهایش باید به دوش کشیده شود.
4)
کتاب "بخشنده" و سه کتاب دیگر آن مجموعه، توسط "کیوان عبیدی آشتیانی" به فارسی برگردانده شده و در "نشر چشمه" به چاپ رسیده است. "نشر چشمه" نسخهی الکترونیکی این مجموعه را نیز عرضه کرده است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
The Giver
1)
"بخشنده" (The Giver) نام اولین قسمت از یک چهارگانه است که در سال 1993 میلادی توسط نویسندهی آمریکایی؛ "لوئیس لوری" (Lois Lowry)؛ نوشتهشده است. سه قسمت بعدی این چهارگانه عبارتاند از:
"در جستجوی آبیها" (Gathering Blue) نوشتهشده در سال 2000 میلادی.
"پیامرسان" (Messenger) نوشتهشده در سال 2004 میلادی.
"پسر" (Son) نوشتهشده در سال 2012 میلادی.
در نوشتن کتاب "بخشنده" اگرچه "لوری" قصد داشته کتابی برای کودکان و نوجوانان بنویسد، ولی بسیاری از منتقدان کتاب را برای آن ردهی سنی مناسب نمیدانند. درعینحال کتاب "بخشنده" علاوه بر کسب افتخارات فراوان، بیش از پنج میلیون نسخه فروش داشت.
2)
داستان "بخشنده" شرح جامعهای است که در نگاه اول به نظر آرمانشهر میآید اما در مسیر داستان جنبههای پادآرمانشهری آن بیشتر و بیشتر نمایان میشود. انسانها در این جامعهی بسته خود را از زیر بار سنگین خاطرات رهانیدهاند و فقط یک نفر است که مسؤولیت به یادسپاری و حفظ همهی خاطرات را به عهده دارد، کسی که لقب بخشنده میگیرد چون باید این خاطرات را به یک نفر از نسل بعد منتقل کند. همیشه یک نفر باید باشد که این بار سنگین را حمل کند و در مواقع موردنیاز مشاورهی لازم را به اعضای شورای سیاستگذاری ارائه دهد. این خاطرات همان تاریخ دور و دراز انسان است که جنبههای ناخوشایند آن بسیار بیشتر از بخشهای خوب آن بوده و سازوکار ناخودآگاه جمعی یک جامعه آخرالزمانی بهتر میبیند که سنگینی به یادآوری این تاریخ سیاه را تحمل نکند.
3)
در سال 2014 میلادی فیلم موفقی به همین نام از روی کتاب "بخشنده" و به کارگردانی "فیلیپ نویس" (Phillip Noyce) ساخته شد. فیلم تأکید خاصی بر روی ادراک حسی انسان بهعنوان عاملی برای درک زیبایی و اعمال زشتی به شکل همزمان دارد. احساسات انسانی نهفقط محبت و عشق که قتل و خشم را هم به ارمغان میآورند و این دو جنبه یا هر دو باهم وجود دارند و یا هیچکدام. در آرمانشهر_پادآرمانشهر فیلم "بخشنده" همانند خود کتاب، تاریخ انسانها و جوامع انسانی بار سنگین و ناگزیری تصور شده که با همهی تلخیهایش باید به دوش کشیده شود.
4)
کتاب "بخشنده" و سه کتاب دیگر آن مجموعه، توسط "کیوان عبیدی آشتیانی" به فارسی برگردانده شده و در "نشر چشمه" به چاپ رسیده است. "نشر چشمه" نسخهی الکترونیکی این مجموعه را نیز عرضه کرده است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
چرتوپیا: تاریخ زوال یک اتوپیا
1)
"چرتوپیا: تاریخ زوال یک اتوپیا" داستانی است نوشتهی "آیدین سیارسریع" که طی سیزده قسمت و در طول تعطیلات نوروز سال ۱۳۹۷ (هر روز یک قسمت) در نرمافزار کتابخوان "طاقچه" عرضه شد. این داستان رویکردی طنز دارد که با بهرهگیری از اتفاقات فضای معاصر بهنقد تفکر آرمانشهری و فلسفهی افلاطون پرداخته است.
2)
اولین رویکرد مکتوب فلسفی به مقولهی آرمانشهر توسط فیلسوف یونانی؛ "افلاطون" (Plato)؛ صورت گرفت. او در مشهورترین اثر خود یعنی "جمهور" (Republic) به شرح و تفصیل مدینهی فاضله و مشخصات آن پرداخته است و راه سعادت بشر را تشکیل آرمانشهری میداند که در آن شاهان فیلسوف باشند یا فلاسفه پادشاه.
اگرچه نگاه آرمانشهری از دید نظری همواره برای بشر زیبا و فریبنده بوده است، اما تمام تلاشهای تاریخی انسانها که عمدتاً برخاسته از ایدئولوژیهای رنگارنگ بهمنظور ساخت آرمانشهر بوده است، به پادآرمانشهر منتهی شده. البته صحیحتر این است که بگوییم هر آرمانشهری برای بسیاری پادآرمانشهر است و برعکس.
یکی از بزرگترین منتقدان فلسفهی افلاطونی، نامدارترین شاگرد خود "افلاطون" یعنی "ارسطو" (Aristotle) است. نقلقولی معروف از "ارسطو" مؤید این نقادی است: "افلاطون گرامی است، اما حقیقت گرامیتر است".
دیدگاه "ارسطو" خردگرایی و جزءنگری را تبلیغ میکند برخلاف استادش؛ "افلاطون"؛ که کلنگری و آرمانگرایی را میستود.
اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که تجربهی تاریخی آرمانگرایی افلاطونی که تا حدودی مصداق معاصر آن کشوری مانند اتحاد جماهیر شوروی است، به شکست انجامیده، اما بدون شک ارسطوگرایی محض که بهترین نمادش ایالاتمتحدهی آمریکا است هم در درازمدت حکایت قورباغه و دیگ آب جوش را تداعی میکند. گزینهی پیشنهادی فلاسفه، تعادل بین این دو تفکر است، چیزی شبیه به کشورهای حوزهی اسکاندیناوی.
3)
"آیدین سیارسریع" در "چرتوپیا" با زبانی طنز عواقب ایدئالگرایی مدل افلاطونی را در قالب آرمانشهری فرضی که به دست تعدادی از فلاسفهی معاصر یونانی که پس از بحران اقتصادی از آن کشور گریختهاند، به تصویر میکشد. او در سیر داستان، ابتذال آرمانگرایی "چرتوپیا" را گامبهگام شرح میدهد و داستانش را با سقوط اتوپیا و جایگزینی نظامی مبتنی بر دموکراسی به پایان میبرد.
از نشانههای طنز جالب اثر او، شوخی با تمثیل غار افلاطون و تشبیه آن به شکنجهگاهی برای مخالفان نظام اتوپیا است. "سیارسریع" از نمادهای امروزی بسیاری در اثرش بهره برده و البته همهی آنها را به فرمت فرضی چرتوپیا درآورده است.
4)
قطعاً داستان "چرتوپیا" را نمیتوان اثری فلسفی دانست و یا حتی آن را نقدی جدی بر فلسفهی آرمانشهر تلقی کرد. اما بدون شک از دید زیرساخت طنز، این داستان را میتوان یک ناخنک اثرگذار بر چهرهی تفکر آرمانگرایانه انگاشت.
گذشته از این، بسیاری از سطحینگریهای امروزی که برآمده از بیمحتوایی انسانها و جوامع انسانی است در داستان "چرتوپیا" به محک هجو گذاشتهشدهاند. شاید جالبترین مثال ازایندست، شخصیتی به نام "هلن جون" باشد که فلسفیترین فعالیتش قرار دادن عکسهایی از خودش در یک نرمافزار ویژهی فخرفروشی به نام "بوطیقاگرام" است. عکسهایی که به زینت آرایشهای غلیظ مفتخرند و با نگاه به آنها انگیزهی هرمنوتیک و تأویل متن در تمام مخاطبان بیدار میشود.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
1)
"چرتوپیا: تاریخ زوال یک اتوپیا" داستانی است نوشتهی "آیدین سیارسریع" که طی سیزده قسمت و در طول تعطیلات نوروز سال ۱۳۹۷ (هر روز یک قسمت) در نرمافزار کتابخوان "طاقچه" عرضه شد. این داستان رویکردی طنز دارد که با بهرهگیری از اتفاقات فضای معاصر بهنقد تفکر آرمانشهری و فلسفهی افلاطون پرداخته است.
2)
اولین رویکرد مکتوب فلسفی به مقولهی آرمانشهر توسط فیلسوف یونانی؛ "افلاطون" (Plato)؛ صورت گرفت. او در مشهورترین اثر خود یعنی "جمهور" (Republic) به شرح و تفصیل مدینهی فاضله و مشخصات آن پرداخته است و راه سعادت بشر را تشکیل آرمانشهری میداند که در آن شاهان فیلسوف باشند یا فلاسفه پادشاه.
اگرچه نگاه آرمانشهری از دید نظری همواره برای بشر زیبا و فریبنده بوده است، اما تمام تلاشهای تاریخی انسانها که عمدتاً برخاسته از ایدئولوژیهای رنگارنگ بهمنظور ساخت آرمانشهر بوده است، به پادآرمانشهر منتهی شده. البته صحیحتر این است که بگوییم هر آرمانشهری برای بسیاری پادآرمانشهر است و برعکس.
یکی از بزرگترین منتقدان فلسفهی افلاطونی، نامدارترین شاگرد خود "افلاطون" یعنی "ارسطو" (Aristotle) است. نقلقولی معروف از "ارسطو" مؤید این نقادی است: "افلاطون گرامی است، اما حقیقت گرامیتر است".
دیدگاه "ارسطو" خردگرایی و جزءنگری را تبلیغ میکند برخلاف استادش؛ "افلاطون"؛ که کلنگری و آرمانگرایی را میستود.
اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که تجربهی تاریخی آرمانگرایی افلاطونی که تا حدودی مصداق معاصر آن کشوری مانند اتحاد جماهیر شوروی است، به شکست انجامیده، اما بدون شک ارسطوگرایی محض که بهترین نمادش ایالاتمتحدهی آمریکا است هم در درازمدت حکایت قورباغه و دیگ آب جوش را تداعی میکند. گزینهی پیشنهادی فلاسفه، تعادل بین این دو تفکر است، چیزی شبیه به کشورهای حوزهی اسکاندیناوی.
3)
"آیدین سیارسریع" در "چرتوپیا" با زبانی طنز عواقب ایدئالگرایی مدل افلاطونی را در قالب آرمانشهری فرضی که به دست تعدادی از فلاسفهی معاصر یونانی که پس از بحران اقتصادی از آن کشور گریختهاند، به تصویر میکشد. او در سیر داستان، ابتذال آرمانگرایی "چرتوپیا" را گامبهگام شرح میدهد و داستانش را با سقوط اتوپیا و جایگزینی نظامی مبتنی بر دموکراسی به پایان میبرد.
از نشانههای طنز جالب اثر او، شوخی با تمثیل غار افلاطون و تشبیه آن به شکنجهگاهی برای مخالفان نظام اتوپیا است. "سیارسریع" از نمادهای امروزی بسیاری در اثرش بهره برده و البته همهی آنها را به فرمت فرضی چرتوپیا درآورده است.
4)
قطعاً داستان "چرتوپیا" را نمیتوان اثری فلسفی دانست و یا حتی آن را نقدی جدی بر فلسفهی آرمانشهر تلقی کرد. اما بدون شک از دید زیرساخت طنز، این داستان را میتوان یک ناخنک اثرگذار بر چهرهی تفکر آرمانگرایانه انگاشت.
گذشته از این، بسیاری از سطحینگریهای امروزی که برآمده از بیمحتوایی انسانها و جوامع انسانی است در داستان "چرتوپیا" به محک هجو گذاشتهشدهاند. شاید جالبترین مثال ازایندست، شخصیتی به نام "هلن جون" باشد که فلسفیترین فعالیتش قرار دادن عکسهایی از خودش در یک نرمافزار ویژهی فخرفروشی به نام "بوطیقاگرام" است. عکسهایی که به زینت آرایشهای غلیظ مفتخرند و با نگاه به آنها انگیزهی هرمنوتیک و تأویل متن در تمام مخاطبان بیدار میشود.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
چه بر سر دوشنبه آمد؟
What Happened to Monday?
1)
"چه بر سر دوشنبه آمد؟"
(What Happened to Monday?)
یک فیلم علمی- تخیلی است که فیلمنامهی آن توسط فیلمنامهنویس آمریکایی؛ "ماکس بوتکین" (Max Botkin)؛ نگاشته شده و در سال 2017 میلادی و توسط کارگردان نروژی؛ "تامی ویرکلا" (Tommy Wirkola)؛ ساختهشده است. این فیلم در برخی از کشورها با نام "هفتخواهران" (Seven Sisters) نمایش دادهشده است.
اگرچه این فیلم از روی هیچ کتابی اقتباس نشده است ولی جا دارد یک رُمان با اقتباس از آن نوشته شود.
2)
داستان فیلم حوالی سال 2043 میلادی آغاز میشود و سی سال بعد در سال 2073 پایان میگیرد. در سال 2043، بحران افزایش جمعیت و بههمراه آن آلودگیهای زیستمحیطی و جنگ و کمبود غذا یک فضای پادآرمانی در جهان ایجاد کرده و وضعیت دنیا مستعد ظهور یک تباهشهر با وعدههای آرمانشهری است. برای جلوگیری از افزایش بحران، نظام تکفرزندی بهعنوان قانون اعلام میگردد و تمام مردم موظف میشوند تا فرزندان بیشتر را به مأموران دولتی تحویل دهند تا ظاهراً با استفاده از دستگاهی به نام
"Cryosleep"
آنها را به خوابی درازمدت فروبرند و در آیندهای مناسب دوباره بیدار شوند. اگرچه بعداً مشخص میشود که دستگاه مذکور یک کورهی آدم سوزی است. در این میان یک پدربزرگ اندیشمند که دخترش هفتقلو زاییده و سر زایمان جان سپرده است، هفت نوهی خود را که همه دختر هستند با روشی بسیار خردمندانه از چشم مأموران پنهان نگه میدارد و هرکدام از آنها را به نام یکی از روزهای هفته نامگذاری میکند. هرکدام از این دختران فقط در روزی از هفته که همنام خودش است حق خروج از خانه را دارند. ادامهی داستان این فیلم به مبارزهی هفت خواهر با نظام اجتماعی و سیاسی موجود میپردازد.
3)
ظاهراً نویسندهی فیلمنامه در برخی از بخشهای داستان قصد داشته است علامتسؤالهایی جدی برای مخاطب به وجود آورد. مثلاً چرا باید در یک پادآرمانشهر روبهزوال، زنی به شکلی بلهوسانه از مردی نامعلوم باردار گردد که نتیجهاش زادن هفتدختر همزاد باشد؟ به نظر میرسد در پسزمینهی داستان، زوال تدریجی مفهوم کلاسیک خانواده در آیندهی نهچندان دور پیشبینیشده اما بااینوجود فرآیند تولیدمثل همچنان ادامه دارد آنهم با شور و شوق فراوان. البته آمارهای حقیقی مؤید این هستند که علاقه به تولید فرزندان زیاد نسبت کاملاً معکوسی با سطح توسعه و پیشرفت جوامع دارد و محتملتر است که بحران افزایش جمعیت پیش از آنکه در جامعهی توسعهیافتهای مانند آمریکای سال 2043 اتفاق بیفتد، در کشورهای دیگری با ضریب جینی افتضاح و شاخص فلاکت نجومی با آن روبرو شویم. فنآوری و توسعه در کنار عقل دوراندیش ازجمله عواملی هستند که تمایل انسان به بقا و امتداد نسل را تا حد قابلتوجهی خواهد کاست. اما در فیلم این رویکرد وارونه جلوه دادهشده است و کار بهجایی رسیده که دولت باید با اعمال زور و تحمیل سیاست تکفرزندی جامعه را ازلحاظ جمعیتی پایدار نگه دارد و اضافهتولید بچهسازی انسانهای بلهوس و نادان که دیگر محاط به ساختاری به نام خانواده هم نیستند را در کورهی آدم سوزی بیندازد.
4)
دوشنبه یکی از هفتخواهران است که به علت بارداری بلهوسانه، ناگهان غریزهی بقاء نسل آنچنان در او اوج میگیرد که حاضر میشود تمام خواهرانش را بهپای زنده نگهداشتن بچههای به دنیا نیامدهاش قربانی کند. در مقابل، سایر خواهران به مبارزهای تمامعیار با تمام ساختار موجود دست میزنند که نتیجهی آن فروپاشی نظام تکفرزندی و بازگشت به وضعیت بهظاهر نرمال است. اما اخطار نهایی فیلم از زبان خود طراح سیاست تکفرزندی جای تأمل دارد. آنان که کودکان را سوزاندند و از نکبت آیندهای سیاه رهانیدند و بازماندگان را ذرهای در استفاده از منابع محدود و رو به اتمام مرفهتر کردند، خود را مدافع بشریت مینامند و آنانی که هم که معتقد بودند همه باید برای فرزندآوری به هر تعداد دلخواه آزاد باشند و دستهدسته انسانهای جدید به دنیای ویران و تلخ آینده ارسال کردند و کمبود آب و غذا و اکسیژن و نابودی محیطزیست و فقر و بدبختی را به آنان هدیه دادند هم خود را مدافع بشریت میدانند. آنانی هم که بدون توجه به این موارد فقط جهت ارضاء غریزهی بقاء نسل بچه تولید کردند هم خود را مدافع بشریت میپندارد. فیلم در لایههای پنهان خود هر سه گروه را مقصر میداند و از آنها مقصرتر انسانهای امروز و دیروز که با جهالت بالقوهی خود مستعد به ارمغان آوردن چنین فردایی هستند.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
What Happened to Monday?
1)
"چه بر سر دوشنبه آمد؟"
(What Happened to Monday?)
یک فیلم علمی- تخیلی است که فیلمنامهی آن توسط فیلمنامهنویس آمریکایی؛ "ماکس بوتکین" (Max Botkin)؛ نگاشته شده و در سال 2017 میلادی و توسط کارگردان نروژی؛ "تامی ویرکلا" (Tommy Wirkola)؛ ساختهشده است. این فیلم در برخی از کشورها با نام "هفتخواهران" (Seven Sisters) نمایش دادهشده است.
اگرچه این فیلم از روی هیچ کتابی اقتباس نشده است ولی جا دارد یک رُمان با اقتباس از آن نوشته شود.
2)
داستان فیلم حوالی سال 2043 میلادی آغاز میشود و سی سال بعد در سال 2073 پایان میگیرد. در سال 2043، بحران افزایش جمعیت و بههمراه آن آلودگیهای زیستمحیطی و جنگ و کمبود غذا یک فضای پادآرمانی در جهان ایجاد کرده و وضعیت دنیا مستعد ظهور یک تباهشهر با وعدههای آرمانشهری است. برای جلوگیری از افزایش بحران، نظام تکفرزندی بهعنوان قانون اعلام میگردد و تمام مردم موظف میشوند تا فرزندان بیشتر را به مأموران دولتی تحویل دهند تا ظاهراً با استفاده از دستگاهی به نام
"Cryosleep"
آنها را به خوابی درازمدت فروبرند و در آیندهای مناسب دوباره بیدار شوند. اگرچه بعداً مشخص میشود که دستگاه مذکور یک کورهی آدم سوزی است. در این میان یک پدربزرگ اندیشمند که دخترش هفتقلو زاییده و سر زایمان جان سپرده است، هفت نوهی خود را که همه دختر هستند با روشی بسیار خردمندانه از چشم مأموران پنهان نگه میدارد و هرکدام از آنها را به نام یکی از روزهای هفته نامگذاری میکند. هرکدام از این دختران فقط در روزی از هفته که همنام خودش است حق خروج از خانه را دارند. ادامهی داستان این فیلم به مبارزهی هفت خواهر با نظام اجتماعی و سیاسی موجود میپردازد.
3)
ظاهراً نویسندهی فیلمنامه در برخی از بخشهای داستان قصد داشته است علامتسؤالهایی جدی برای مخاطب به وجود آورد. مثلاً چرا باید در یک پادآرمانشهر روبهزوال، زنی به شکلی بلهوسانه از مردی نامعلوم باردار گردد که نتیجهاش زادن هفتدختر همزاد باشد؟ به نظر میرسد در پسزمینهی داستان، زوال تدریجی مفهوم کلاسیک خانواده در آیندهی نهچندان دور پیشبینیشده اما بااینوجود فرآیند تولیدمثل همچنان ادامه دارد آنهم با شور و شوق فراوان. البته آمارهای حقیقی مؤید این هستند که علاقه به تولید فرزندان زیاد نسبت کاملاً معکوسی با سطح توسعه و پیشرفت جوامع دارد و محتملتر است که بحران افزایش جمعیت پیش از آنکه در جامعهی توسعهیافتهای مانند آمریکای سال 2043 اتفاق بیفتد، در کشورهای دیگری با ضریب جینی افتضاح و شاخص فلاکت نجومی با آن روبرو شویم. فنآوری و توسعه در کنار عقل دوراندیش ازجمله عواملی هستند که تمایل انسان به بقا و امتداد نسل را تا حد قابلتوجهی خواهد کاست. اما در فیلم این رویکرد وارونه جلوه دادهشده است و کار بهجایی رسیده که دولت باید با اعمال زور و تحمیل سیاست تکفرزندی جامعه را ازلحاظ جمعیتی پایدار نگه دارد و اضافهتولید بچهسازی انسانهای بلهوس و نادان که دیگر محاط به ساختاری به نام خانواده هم نیستند را در کورهی آدم سوزی بیندازد.
4)
دوشنبه یکی از هفتخواهران است که به علت بارداری بلهوسانه، ناگهان غریزهی بقاء نسل آنچنان در او اوج میگیرد که حاضر میشود تمام خواهرانش را بهپای زنده نگهداشتن بچههای به دنیا نیامدهاش قربانی کند. در مقابل، سایر خواهران به مبارزهای تمامعیار با تمام ساختار موجود دست میزنند که نتیجهی آن فروپاشی نظام تکفرزندی و بازگشت به وضعیت بهظاهر نرمال است. اما اخطار نهایی فیلم از زبان خود طراح سیاست تکفرزندی جای تأمل دارد. آنان که کودکان را سوزاندند و از نکبت آیندهای سیاه رهانیدند و بازماندگان را ذرهای در استفاده از منابع محدود و رو به اتمام مرفهتر کردند، خود را مدافع بشریت مینامند و آنانی که هم که معتقد بودند همه باید برای فرزندآوری به هر تعداد دلخواه آزاد باشند و دستهدسته انسانهای جدید به دنیای ویران و تلخ آینده ارسال کردند و کمبود آب و غذا و اکسیژن و نابودی محیطزیست و فقر و بدبختی را به آنان هدیه دادند هم خود را مدافع بشریت میدانند. آنانی هم که بدون توجه به این موارد فقط جهت ارضاء غریزهی بقاء نسل بچه تولید کردند هم خود را مدافع بشریت میپندارد. فیلم در لایههای پنهان خود هر سه گروه را مقصر میداند و از آنها مقصرتر انسانهای امروز و دیروز که با جهالت بالقوهی خود مستعد به ارمغان آوردن چنین فردایی هستند.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
3)
در دههی شصت شمسی، "کیم ایل سونگ" و دولت کرهی شمالی از معدود کشورهایی بودند که حاضر شدند به جمهوری اسلامی ایران که در جنگ با عراق بود سلاح بفروشند. نمایندگان دو کشور سفرهایی تاریخی به سرزمین یکدیگر داشتند و یکی از همین سفرها به نقل از رئیس مجلس شورای اسلامی وقت ایران، مصداقی شد برای مهر تأیید رهبر فقید ایران بر صلاحیت رئیسجمهور وقت، جهت احراز مقام رهبری در آینده.
اما چند سال بعد و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروریختن بلوک شرق، "کیم" و کشورش در آستانهی بحران و فاجعه قرار گرفتند. "کیم" تا سال 1994 و پیش از مرگ بهواسطهی جایگاه کاریزماتیکی که داشت وضعیت کشور را تا حدودی کنترل کرد اما پس از مرگش و با به قدرت رسیدن پسرش "کیم جونگ ایل" تومار آرمانشهر سوسیالیستی کرهی شمالی بهتدریج درهمپیچیده شد. این کشور اولین نمونهی نظام سوسیالیستی موروثی به شمار میرود. گرسنگی، قحطی، فساد، صنعت ویرانشده و بسیاری از موارد دیگر تحفههایی بودند که "کیم" پسر برای رسیدن به بمب اتمی و حفظ جایگاه قدرتمندانهی نظامی در برابر ایالاتمتحدهی آمریکا و کرهی جنوبی که از دید او جیرهخور و پادوی آمریکا بود، به مردمش هدیه داد.
از آرمانشهر سوسیالیستی خاندان "کیم" که در دو دههی اول تأسیسش مایهی افتخار و عظمت چپها و کمونیستهای جهان بود تنها ویرانهای به جا ماند که بیشتر برای مجلات طنز مناسب مینمود. با مرگ "کیم جونگ ایل" در سال 2012 میلادی، پسرش "کیم جونگ اون" قدرت را به دست گرفت و این ویرانه که بیشتر به یک زندان بزرگ با بیستوچهار میلیون زندانی شبیه است همچنان در جهل مقدس حاکمان خود غوطه میخورد.
4)
اولین بار چند مقاله در شمارهی هفتم از سال دوم مجلهی شهروند امروز (شمارهی پیاپی ۳۷) دربارهی "کرهی شمالی" دیدم که به شکل یک پروندهی ویژه چاپ شده بود. بعدها تعدادی از کتابهای ترجمهشده از خاطرات ساکنان آن کشور که بهسختی به دیگر کشورها گریخته بودند به دستم رسید ازجمله "آکواریومهای پیونگیانگ"، "رهبر عزیز"، "فرار از اردوگاه شماره 14"، "روح گریان من" و "افسوس نمیخوریم".
چند فیلم مستند توسط توریستهایی که به کرهی شمالی رفته بودند ساخته شد از جمله "تعطیلات من در کرهی شمالی". همچنین فیلم داستانی طنزی با نام "مصاحبه" (The Interview) که در سال 2014 میلادی و به کارگردانی "ایوان گلدبرگ" (Evan Goldberg) و "ست روگن" (Seth Rogen) به نمایش درآمد، هجویهای است بر کرهی شمالی: رویاشهر فاجعهبار.
هنوز هم بسیاری معتقدند رسانههای غربی در توصیف وخامت وضعیت کرهی شمالی اغراق میکنند، اما همین که این کشور جریان چرخش آزاد اطلاعات را مسدود کرده است خود نشان میدهد اتفاقات ناخوشایندی در آنجا در حال وقوع است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
در دههی شصت شمسی، "کیم ایل سونگ" و دولت کرهی شمالی از معدود کشورهایی بودند که حاضر شدند به جمهوری اسلامی ایران که در جنگ با عراق بود سلاح بفروشند. نمایندگان دو کشور سفرهایی تاریخی به سرزمین یکدیگر داشتند و یکی از همین سفرها به نقل از رئیس مجلس شورای اسلامی وقت ایران، مصداقی شد برای مهر تأیید رهبر فقید ایران بر صلاحیت رئیسجمهور وقت، جهت احراز مقام رهبری در آینده.
اما چند سال بعد و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروریختن بلوک شرق، "کیم" و کشورش در آستانهی بحران و فاجعه قرار گرفتند. "کیم" تا سال 1994 و پیش از مرگ بهواسطهی جایگاه کاریزماتیکی که داشت وضعیت کشور را تا حدودی کنترل کرد اما پس از مرگش و با به قدرت رسیدن پسرش "کیم جونگ ایل" تومار آرمانشهر سوسیالیستی کرهی شمالی بهتدریج درهمپیچیده شد. این کشور اولین نمونهی نظام سوسیالیستی موروثی به شمار میرود. گرسنگی، قحطی، فساد، صنعت ویرانشده و بسیاری از موارد دیگر تحفههایی بودند که "کیم" پسر برای رسیدن به بمب اتمی و حفظ جایگاه قدرتمندانهی نظامی در برابر ایالاتمتحدهی آمریکا و کرهی جنوبی که از دید او جیرهخور و پادوی آمریکا بود، به مردمش هدیه داد.
از آرمانشهر سوسیالیستی خاندان "کیم" که در دو دههی اول تأسیسش مایهی افتخار و عظمت چپها و کمونیستهای جهان بود تنها ویرانهای به جا ماند که بیشتر برای مجلات طنز مناسب مینمود. با مرگ "کیم جونگ ایل" در سال 2012 میلادی، پسرش "کیم جونگ اون" قدرت را به دست گرفت و این ویرانه که بیشتر به یک زندان بزرگ با بیستوچهار میلیون زندانی شبیه است همچنان در جهل مقدس حاکمان خود غوطه میخورد.
4)
اولین بار چند مقاله در شمارهی هفتم از سال دوم مجلهی شهروند امروز (شمارهی پیاپی ۳۷) دربارهی "کرهی شمالی" دیدم که به شکل یک پروندهی ویژه چاپ شده بود. بعدها تعدادی از کتابهای ترجمهشده از خاطرات ساکنان آن کشور که بهسختی به دیگر کشورها گریخته بودند به دستم رسید ازجمله "آکواریومهای پیونگیانگ"، "رهبر عزیز"، "فرار از اردوگاه شماره 14"، "روح گریان من" و "افسوس نمیخوریم".
چند فیلم مستند توسط توریستهایی که به کرهی شمالی رفته بودند ساخته شد از جمله "تعطیلات من در کرهی شمالی". همچنین فیلم داستانی طنزی با نام "مصاحبه" (The Interview) که در سال 2014 میلادی و به کارگردانی "ایوان گلدبرگ" (Evan Goldberg) و "ست روگن" (Seth Rogen) به نمایش درآمد، هجویهای است بر کرهی شمالی: رویاشهر فاجعهبار.
هنوز هم بسیاری معتقدند رسانههای غربی در توصیف وخامت وضعیت کرهی شمالی اغراق میکنند، اما همین که این کشور جریان چرخش آزاد اطلاعات را مسدود کرده است خود نشان میدهد اتفاقات ناخوشایندی در آنجا در حال وقوع است.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
“Big Brother is watching you”
1)
“Eric Arthur Blair” (1903-1950), better known by his pen-name: “George Orwell”, could easily have been noticed as a pessimistic novelist and an anti-totalitarian critic. Most of Iranians know him for two of his extraordinary novels: “Animal Farm (1945)” and “1984 (1948)”, however he has written other Non-fictional and fictional books too. Orwell seems to have been influenced by the disappointing situation of the world in which he lived and more than that the predictable catastrophes that the trajectory-continuation of that world would make.
2)
“Big brother” might well have been considered as one the most awful and powerful fictional characters ever, who is a symbolic leader in the one of the three hyper-continent of George Orwell’s "1984". Some believe “Big Brother“ is to some extent a description of “Joseph Stalin” but undoubtedly not only the Soviet Union at that time, but also even any democrat system in anytime is potentially able to become a totalitarian regime and ruled by a “Big Brother”-like idea. Any government can possibly be converted to a factory of “Doublethink” theory.
3)
“1984” has been translated to Farsi by at least dozen of translators and as a matter of fact, the new translations will not take long to emerge. As one of the most important parts of the English contemporary literature, “1984” is still alive at any book-worm’s mind and the desire of creating new scare-intuitional stories based upon this book will not be stopped. Up to yet, two movie adaption based on this novel have been created. The former is a 1956 film directed by “Michael Joseph Anderson” and the latter directed by “Michael Radford” at the very same year 1984. A TV adaptation_ directed by "Brian Large"_ was also released in 2006.
4)
“Orwell” wrote “1984” in 1948 and by changing the order of two numbers on the right, he named his novel: “1984”. “1984” describes a dystopian world consisting of three hyper-continent in which, at any moment two of them are at war. ”Oceania” where the events of the book occur, is being ruled by a tyranny-formed party which is led by the “Big Brother”. The party is honored by a scare-rising kind of policing, and the “Thought Police” as an inquisition organization does not let anyone think about whatever is defined as illegitimate.
The party’s slogans are:
War is peace
Freedom is slavery
Ignorance is strength
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
1)
“Eric Arthur Blair” (1903-1950), better known by his pen-name: “George Orwell”, could easily have been noticed as a pessimistic novelist and an anti-totalitarian critic. Most of Iranians know him for two of his extraordinary novels: “Animal Farm (1945)” and “1984 (1948)”, however he has written other Non-fictional and fictional books too. Orwell seems to have been influenced by the disappointing situation of the world in which he lived and more than that the predictable catastrophes that the trajectory-continuation of that world would make.
2)
“Big brother” might well have been considered as one the most awful and powerful fictional characters ever, who is a symbolic leader in the one of the three hyper-continent of George Orwell’s "1984". Some believe “Big Brother“ is to some extent a description of “Joseph Stalin” but undoubtedly not only the Soviet Union at that time, but also even any democrat system in anytime is potentially able to become a totalitarian regime and ruled by a “Big Brother”-like idea. Any government can possibly be converted to a factory of “Doublethink” theory.
3)
“1984” has been translated to Farsi by at least dozen of translators and as a matter of fact, the new translations will not take long to emerge. As one of the most important parts of the English contemporary literature, “1984” is still alive at any book-worm’s mind and the desire of creating new scare-intuitional stories based upon this book will not be stopped. Up to yet, two movie adaption based on this novel have been created. The former is a 1956 film directed by “Michael Joseph Anderson” and the latter directed by “Michael Radford” at the very same year 1984. A TV adaptation_ directed by "Brian Large"_ was also released in 2006.
4)
“Orwell” wrote “1984” in 1948 and by changing the order of two numbers on the right, he named his novel: “1984”. “1984” describes a dystopian world consisting of three hyper-continent in which, at any moment two of them are at war. ”Oceania” where the events of the book occur, is being ruled by a tyranny-formed party which is led by the “Big Brother”. The party is honored by a scare-rising kind of policing, and the “Thought Police” as an inquisition organization does not let anyone think about whatever is defined as illegitimate.
The party’s slogans are:
War is peace
Freedom is slavery
Ignorance is strength
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
در باغ حیوانات
In the Garden of Beasts
1)
"در باغ حیوانات: عشق، وحشت و یک خانواده آمریکایی در برلین نازی" (In the Garden of Beasts: Love, Terror, and an American Family in Hitler's Berlin) نام کتابی است نوشتهی نویسندهی آمریکای؛ "اریک لارسن" (Erik Larson)؛ که در سال 2011 میلادی به چاپ رسیده است.
کتاب، روایت حضور "ویلیام داد" (William Edward Dodd)؛ سفیر آمریکا به همراه خانوادهاش در آلمان است که از سال 1933 تا 1937 میلادی به طول میانجامد. این دوره اوج صعود حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان به رهبری "آدولف هیتلر" (Adolf Hitler) در سلسلهمراتب کسب قدرت سیاسی و نظامی است و طی آن نهادهای پلیسی_امنیتی_ جاسوسی مخوفی مانند یگانهای اس. آ، تشکیلات اس اس و سازمان گشتاپو به شکل تدریجی زمام امور را در آلمان به دست میگیرند.
عنوان "باغ حیوانات" (Garden of Beasts) ظاهراً برگرفته از مکانی است به همین نام در شهر برلین.
2)
رعب و وحشت، آزار و اذیت یهودیان، کمونیستها، کولیها و مخالفان سیاسی حکومت و حزب نازی به همراه شکلگیری اولیه اردوگاههای کار اجباری ازجمله مواردی است که در بازهی زمانی اتفاقات کتاب به آنها اشارهشده است. "ویلیام داد" که یک دموکرات جفرسونی است بهعنوان سفیر تلاشهای نافرجامی جهت تعدیل این موارد به عمل میآورد که نتیجه قابلتوجهی در بر ندارد.
ملت آلمان که حقارت شکست در جنگ جهانی اول و تحمل بار سنگین و تحمیلی معاهدهی ورسای را به دوش میکشد و از حکومت متزلزل و ناکارآمد جمهوری وایمار ناراضی است، دل در گرو رهبر جدید و حزبش میبندد که سودای احیای عظمت کشور و تبار ژرمن را دارند و در این راه از هیچ دستاویزی مضایقه نمیکنند. از سیر روند تاریخی کتاب کاملاً میتوان وقوع جنگی عظیم و قریبالوقوع را پیشبینی کرد.
3)
خانواده آقای سفیر که در روزهای اول اقامت در آلمان مجذوب زیباییهای کشور و دستودلبازیها و عوامفریبیهای سران حزب نازی شدهاند بهتدریج و در اثر مواجهه با اتفاقات تلخ و ناگوار موجود به باطن و حقیقت روال جاری پی میبرند. اخبار آمریکاییهای یهودی و غیر یهودی مقیم در آلمان که هرروزه مورد ظلم و آزار و تعدی قرار میگیرند به همراه سیر و سوی خفقان پلیسی و امنیتی کشور آنها را به این نتیجه میرساند که آیندهی تلخی در انتظار آلمان و کل جهان است. رژههای متعدد یگانهای اس. آ و ضرب و شتم مردمی که در طول مسیر رژه اقدام به سلام هیتلری نمیکنند توسط آنها، از وقایع پر تکرار ذکر شده در کتاب است.
دولت وقت آمریکا که گرایش زیادی به انزواگرایی و عدم دخالت در مسائل اروپا دارد نیز تدریجاً ناچار به واکنش و جهتگیری سیاسی است. (اگرچه که این دولت تا زمانی که از سوی ارتش ژاپن موردحمله نظامی قرار گرفت به حفظ همین موضع عدم دخالت ادامه داد.)
هیتلر و یارانش بهتدریج و علیرغم تمام مخالفتهای داخلی و جهانی، تکتک سنگرهای مخالف را تسخیر میکنند و جهان را به سمت جنگ جهانی دوم پیش میبرند.
4)
کتاب "در باغ حیوانات" در سال ۱۳۹۳ توسط "احمد عزیزی" که خود تجربهی تصدی سفارت ایران در آلمان را از سال ۱۳۷۷ تا سال ۱۳۸۱ به عهده داشته است، ترجمه شد و توسط انتشارات "هرمس" به چاپ رسید.
این کتاب ازجمله کتابهایی بود که بعد از پیروزی انتخاباتی "دونالد ترامپ" (Donald John Trump) در آمریکا در کنار کتابهایی نظیر "دنیای قشنگ نو" (َ A Brave New World)، 1984 و "ساکن برج بلند" (The man in the High Castle) اقبالی دوباره یافت.
یک فیلم سینمایی با اقتباس از این کتاب و با همین نام و با شرکت بازیگرانی مانند "تام هنکس" (Tom Hanks) و "ناتالی پورتمن" (Natalie Portman) در حال ساخت است که کارگردانی آن را "مایکل هازاناویش" (Michel Hazanavicius) به عهده دارد.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
In the Garden of Beasts
1)
"در باغ حیوانات: عشق، وحشت و یک خانواده آمریکایی در برلین نازی" (In the Garden of Beasts: Love, Terror, and an American Family in Hitler's Berlin) نام کتابی است نوشتهی نویسندهی آمریکای؛ "اریک لارسن" (Erik Larson)؛ که در سال 2011 میلادی به چاپ رسیده است.
کتاب، روایت حضور "ویلیام داد" (William Edward Dodd)؛ سفیر آمریکا به همراه خانوادهاش در آلمان است که از سال 1933 تا 1937 میلادی به طول میانجامد. این دوره اوج صعود حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان به رهبری "آدولف هیتلر" (Adolf Hitler) در سلسلهمراتب کسب قدرت سیاسی و نظامی است و طی آن نهادهای پلیسی_امنیتی_ جاسوسی مخوفی مانند یگانهای اس. آ، تشکیلات اس اس و سازمان گشتاپو به شکل تدریجی زمام امور را در آلمان به دست میگیرند.
عنوان "باغ حیوانات" (Garden of Beasts) ظاهراً برگرفته از مکانی است به همین نام در شهر برلین.
2)
رعب و وحشت، آزار و اذیت یهودیان، کمونیستها، کولیها و مخالفان سیاسی حکومت و حزب نازی به همراه شکلگیری اولیه اردوگاههای کار اجباری ازجمله مواردی است که در بازهی زمانی اتفاقات کتاب به آنها اشارهشده است. "ویلیام داد" که یک دموکرات جفرسونی است بهعنوان سفیر تلاشهای نافرجامی جهت تعدیل این موارد به عمل میآورد که نتیجه قابلتوجهی در بر ندارد.
ملت آلمان که حقارت شکست در جنگ جهانی اول و تحمل بار سنگین و تحمیلی معاهدهی ورسای را به دوش میکشد و از حکومت متزلزل و ناکارآمد جمهوری وایمار ناراضی است، دل در گرو رهبر جدید و حزبش میبندد که سودای احیای عظمت کشور و تبار ژرمن را دارند و در این راه از هیچ دستاویزی مضایقه نمیکنند. از سیر روند تاریخی کتاب کاملاً میتوان وقوع جنگی عظیم و قریبالوقوع را پیشبینی کرد.
3)
خانواده آقای سفیر که در روزهای اول اقامت در آلمان مجذوب زیباییهای کشور و دستودلبازیها و عوامفریبیهای سران حزب نازی شدهاند بهتدریج و در اثر مواجهه با اتفاقات تلخ و ناگوار موجود به باطن و حقیقت روال جاری پی میبرند. اخبار آمریکاییهای یهودی و غیر یهودی مقیم در آلمان که هرروزه مورد ظلم و آزار و تعدی قرار میگیرند به همراه سیر و سوی خفقان پلیسی و امنیتی کشور آنها را به این نتیجه میرساند که آیندهی تلخی در انتظار آلمان و کل جهان است. رژههای متعدد یگانهای اس. آ و ضرب و شتم مردمی که در طول مسیر رژه اقدام به سلام هیتلری نمیکنند توسط آنها، از وقایع پر تکرار ذکر شده در کتاب است.
دولت وقت آمریکا که گرایش زیادی به انزواگرایی و عدم دخالت در مسائل اروپا دارد نیز تدریجاً ناچار به واکنش و جهتگیری سیاسی است. (اگرچه که این دولت تا زمانی که از سوی ارتش ژاپن موردحمله نظامی قرار گرفت به حفظ همین موضع عدم دخالت ادامه داد.)
هیتلر و یارانش بهتدریج و علیرغم تمام مخالفتهای داخلی و جهانی، تکتک سنگرهای مخالف را تسخیر میکنند و جهان را به سمت جنگ جهانی دوم پیش میبرند.
4)
کتاب "در باغ حیوانات" در سال ۱۳۹۳ توسط "احمد عزیزی" که خود تجربهی تصدی سفارت ایران در آلمان را از سال ۱۳۷۷ تا سال ۱۳۸۱ به عهده داشته است، ترجمه شد و توسط انتشارات "هرمس" به چاپ رسید.
این کتاب ازجمله کتابهایی بود که بعد از پیروزی انتخاباتی "دونالد ترامپ" (Donald John Trump) در آمریکا در کنار کتابهایی نظیر "دنیای قشنگ نو" (َ A Brave New World)، 1984 و "ساکن برج بلند" (The man in the High Castle) اقبالی دوباره یافت.
یک فیلم سینمایی با اقتباس از این کتاب و با همین نام و با شرکت بازیگرانی مانند "تام هنکس" (Tom Hanks) و "ناتالی پورتمن" (Natalie Portman) در حال ساخت است که کارگردانی آن را "مایکل هازاناویش" (Michel Hazanavicius) به عهده دارد.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
"100" (One Hundred)
1)
مجموعه کتاب "100" (One Hundred) یک مجموعه داستان چهارجلدی است که توسط نویسندهی آمریکایی؛ "کاس مورگان" (Kass Morgan)؛ نوشتهشده و در بازه سال 2013 تا 2016 میلادی به چاپ رسیده است. ترتیب چاپ این مجموعه و عناوین آن بهصورت زیر است:
1) جلد اول: The 100, September 3, 2013
2) جلد دوم: Day 21, September 25, 2014
3) جلد سوم: Homecoming, February 26, 2015
4) جلد چهارم: Rebellion, December 6, 2016
در سال 2014 میلادی، ساخت مجموعهای تلویزیونی بر اساس داستان کتاب "100" و توسط تهیهکنندهی آمریکای؛ "جیسون روتنبرگ" (Jason Rothenberg)؛ آغاز گردید که تاکنون پنج فصل از آن تهیه و پخششده است.
2)
مجموعه داستان "100" از جایی آغاز میشود که سیارهی زمین براثر چرخهای از انفجارهای اتمی غیرقابل زیست شده است و فقط تعداد کمی از انسانها توانستهاند در یک ایستگاه فضایی عظیم که خود مجموعهای از ایستگاههای مداری کوچکتر است نجات پیدا کنند. در شرایطی که وضعیت ایستگاه فضایی هم رو بهسوی ناپایداری است و امکان بقا در آن هرلحظه کمتر و کمتر میشود، رهبران ایستگاه تعداد صد نفر از نوجوانان بزهکار را بهعنوان پیشمرگ به زمین میفرستند تا در صورت وجود امکان زندگی بر روی زمین، سایرین هم به سیارهی مادری خود بازگردند. این صد نفر که از منظر ناخودآگاه جمعی، هبوط انسان بر زمین را مجدداً تجربه میکنند، پس از فرود درمییابند که نهتنها زمین غیرقابلسکونت نیست بلکه انسانهای زیادی هم از انفجار اتمی جان سالم به دربردهاند و در قالب قبایلی با رسوم و سنتهای عجیب زندگی میکنند.
3)
اگرچه داستان "100" و مجموعهی تلویزیونی اقتباسشده از آن در نگاه اول به یک اثر مطلوب نوجوانان پهلو میزند ولی با کنکاش عمیقتر بهسادگی میتوان دریافت که روایت داستان پرسشگری ژرفی است در اصول و مکاتب فلسفهی سیاسی و فلسفهی اخلاق. آیا هبوطکنندگان برای بقا مجازند که ساکنان شبه بدوی زمین را نابود کنند؟ آیا برای نجات یک قبیله یا تمدن میتوان دستور نابودی یک قبیله یا تمدن دیگر را صادر کرد آنهم در شرایطی که حالتی میانی وجود ندارد؟ آیا برای نجات کل میتوان اجزا را قربانی نمود؟ آیا فردیت را میتوان برای جامعه قربانی کرد؟ آیا برای بقا نسل انسان میتوان مجوز انجام هر عملی را صادر نمود؟ آیا فناوری، پتانسیل تبدیل شدن به ایدئولوژی را دارد؟ آیا مذهب ساختهی ذهن انسان و تحتتأثیر محیط است؟ آیا در رهبری و مدیریت یک ساختار، همیشه هدف وسیله را توجیه میکند؟ آیا خودکشی اخلاقیتر از زیستن در رنج است؟ و پرسشهای عمیق دیگری که همهی آنها در طول چند هزار سال فلسفیدن بشر به پاسخ قطعی نرسیدهاند.
4)
در میان تمام اتفاقات داستان شاید تنها راهحل نهایی، استناد به دستاوردهای “نظریه بازی” (Game Theory) است. تنها گزینهای که درنهایت میتواند رضایت و مصلحت حداقلی تمام طرفین ماجرا تضمین کند، روی آوردن به روش برد- برد (win-win) است. صد زندانی هبوطکرده در مصاف با ساکنان ایستگاه فضایی، بومیان زمین و زندانیان صدساله تبعیدی در فضا که بازگشتهاند فقط با یک روش میتوانند بقا و منفعت اکثریت را تأمین کنند و آنهم بازی برد- برد است. در حقیقت در تمام طول داستان تمام رویکردهای دیگر آزموده میشود و شکست میخورد و تنها بازی برد-برد این قابلیت را دارد که بقا نسل انسان را با در نظر گرفتن مصلحت همگانی تأمین نماید.
مجموعه کتابهای "100" تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد هنوز به فارسی برگردانده نشده است.
#نظریه_بازی
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
1)
مجموعه کتاب "100" (One Hundred) یک مجموعه داستان چهارجلدی است که توسط نویسندهی آمریکایی؛ "کاس مورگان" (Kass Morgan)؛ نوشتهشده و در بازه سال 2013 تا 2016 میلادی به چاپ رسیده است. ترتیب چاپ این مجموعه و عناوین آن بهصورت زیر است:
1) جلد اول: The 100, September 3, 2013
2) جلد دوم: Day 21, September 25, 2014
3) جلد سوم: Homecoming, February 26, 2015
4) جلد چهارم: Rebellion, December 6, 2016
در سال 2014 میلادی، ساخت مجموعهای تلویزیونی بر اساس داستان کتاب "100" و توسط تهیهکنندهی آمریکای؛ "جیسون روتنبرگ" (Jason Rothenberg)؛ آغاز گردید که تاکنون پنج فصل از آن تهیه و پخششده است.
2)
مجموعه داستان "100" از جایی آغاز میشود که سیارهی زمین براثر چرخهای از انفجارهای اتمی غیرقابل زیست شده است و فقط تعداد کمی از انسانها توانستهاند در یک ایستگاه فضایی عظیم که خود مجموعهای از ایستگاههای مداری کوچکتر است نجات پیدا کنند. در شرایطی که وضعیت ایستگاه فضایی هم رو بهسوی ناپایداری است و امکان بقا در آن هرلحظه کمتر و کمتر میشود، رهبران ایستگاه تعداد صد نفر از نوجوانان بزهکار را بهعنوان پیشمرگ به زمین میفرستند تا در صورت وجود امکان زندگی بر روی زمین، سایرین هم به سیارهی مادری خود بازگردند. این صد نفر که از منظر ناخودآگاه جمعی، هبوط انسان بر زمین را مجدداً تجربه میکنند، پس از فرود درمییابند که نهتنها زمین غیرقابلسکونت نیست بلکه انسانهای زیادی هم از انفجار اتمی جان سالم به دربردهاند و در قالب قبایلی با رسوم و سنتهای عجیب زندگی میکنند.
3)
اگرچه داستان "100" و مجموعهی تلویزیونی اقتباسشده از آن در نگاه اول به یک اثر مطلوب نوجوانان پهلو میزند ولی با کنکاش عمیقتر بهسادگی میتوان دریافت که روایت داستان پرسشگری ژرفی است در اصول و مکاتب فلسفهی سیاسی و فلسفهی اخلاق. آیا هبوطکنندگان برای بقا مجازند که ساکنان شبه بدوی زمین را نابود کنند؟ آیا برای نجات یک قبیله یا تمدن میتوان دستور نابودی یک قبیله یا تمدن دیگر را صادر کرد آنهم در شرایطی که حالتی میانی وجود ندارد؟ آیا برای نجات کل میتوان اجزا را قربانی نمود؟ آیا فردیت را میتوان برای جامعه قربانی کرد؟ آیا برای بقا نسل انسان میتوان مجوز انجام هر عملی را صادر نمود؟ آیا فناوری، پتانسیل تبدیل شدن به ایدئولوژی را دارد؟ آیا مذهب ساختهی ذهن انسان و تحتتأثیر محیط است؟ آیا در رهبری و مدیریت یک ساختار، همیشه هدف وسیله را توجیه میکند؟ آیا خودکشی اخلاقیتر از زیستن در رنج است؟ و پرسشهای عمیق دیگری که همهی آنها در طول چند هزار سال فلسفیدن بشر به پاسخ قطعی نرسیدهاند.
4)
در میان تمام اتفاقات داستان شاید تنها راهحل نهایی، استناد به دستاوردهای “نظریه بازی” (Game Theory) است. تنها گزینهای که درنهایت میتواند رضایت و مصلحت حداقلی تمام طرفین ماجرا تضمین کند، روی آوردن به روش برد- برد (win-win) است. صد زندانی هبوطکرده در مصاف با ساکنان ایستگاه فضایی، بومیان زمین و زندانیان صدساله تبعیدی در فضا که بازگشتهاند فقط با یک روش میتوانند بقا و منفعت اکثریت را تأمین کنند و آنهم بازی برد- برد است. در حقیقت در تمام طول داستان تمام رویکردهای دیگر آزموده میشود و شکست میخورد و تنها بازی برد-برد این قابلیت را دارد که بقا نسل انسان را با در نظر گرفتن مصلحت همگانی تأمین نماید.
مجموعه کتابهای "100" تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد هنوز به فارسی برگردانده نشده است.
#نظریه_بازی
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
درآمدی کوتاه بر آرمانشهرگرایی
Utopianism: A Very Short Introduction
1)
"درآمدی کوتاه بر آرمانشهرگرایی" کتابی است نوشتهی "لایمن تاور سرجنت" (Lyman Tower Sargent) که در سال 2010 میلادی نگاشته شده و در مجموعه "A very Short introduction" انتشارات "آکسفورد" (Oxford) به چاپ رسیده است. این کتاب در سال ۱۴۰۰ توسط "امیر یدالهپور" ترجمه و در انتشارات "کرگدن" منتشر شد. ترجمه دیگری نیز در همان سال توسط "محمد نصراوی" ترجمه و با عنوان "اتوپیانیسم" در انتشارات "افکار جدید" به چاپ رسید. ترجمه دوم مقدمهی نویسنده برای چاپ فارسی را نیز به همراه دارد.
2)
واژه "آرمانشهر" (Utopia) اولین بار توسط "سر تامس مور" (Sir Thomas More) در کتابی به همین نام و در سال 1516 میلادی به کار رفت. البته این مفهوم پیش از آنهم وجود داشت و شاید مهمترین نمونهاش کتابهای "جمهور" (The Republic) و "قوانین" (The Laws) اثر "افلاطون" (Plato) باشد. بنا بر ادعای نویسنده سنتهای فکری متعددی به توصیف آرمانشهر پرداختهاند که الزاماً همهی آنان وامدار "افلاطون" و "تامس مور" نیستند.
واژه "دیستوپیا" (Dystopia) به معنای "پادآرمانشهر" یا "ویرانشهر" که مترجم انتشارات "کرگدن" معادل "ناآرمانشهر" را برای آن بهکاربرده، اولین بار توسط "هنری لوییس یونگ" (Lewis Henry Younge) و در سال 1747 میلادی استفاده شد و در سال 1868 میلادی، "جان استوارت میل" (John Stuart Mill) این واژه را در پارلمان انگلستان بهکاربرد. اما استفادهی عمده از آن، پس از میانهی سدهی بیستم بود. البته "جرمی بنتام" (Jeremy Bentham) پیش از آن و در سال 1818 میلادی واژهی Cacotopia را برای این مفهوم استفاده کرده بود به معنای "بدترین جهان ممکن".
3)
نویسندۀ کتاب بر این اعتقاد است که آرمانشهرهای سیاسی عمدتاً به ناآرمانشهر منجر شدهاند، اما ایدههای برآمده از آرمانشهرهای اجتماعی یا به عبارت بهتر برخاسته از جنبشهای اجتماعی، امیدبخش و اثرگذار بودهاند. ظاهراً تفکر آرمانشهری بخشی از ساختار فکری انسان اندیشهورز است و امیدواری، حتی به شکل انتزاعی و غیرواقعی در سیمکشیهای مغزی این گونهی زیستی وجود دارد. موافقان و منتقدان آرمانشهرگرایی در کتاب بهاختصار معرفی و ایدههای آنان مطرحشده است. بررسی مختصر تفکر آرمانشهری در مناطق مختلف جغرافیایی جهان نیز در بخشی از کتاب ارائهشده و ازجملۀ آنها سنت اسلامی است که البته شرح نویسنده دارای ضعف و کمبود است و از مفاهیمی اساسی مانند "مدینه فاضله" فارابی و "مدینه عادله" ابنسینا غافل مانده است، البته اشاره مختصری به آراء"امام خمینی" و "نواب صفوی" دارد.
4)
ضمن اشاره به تأثیر تفکر آرمانشهری و ناآرمانشهری بر ادبیات کلاسیک و مدرن و خلق آثار بهیادماندنی در این حوزه، گمانهزنیهای نویسنده در مورد آینده تفکر آرمانشهری جای تأمل دارد. دوگانه موافقان و مخالفان "جهانیسازی" (Globalization) و تفکرات نوآنارشیستی و نومارکسیستی در این جدال حرفهایی برای گفتن دارند و نسبت آرمانشهر با ایدئولوژی هم همچنان محل بحث است. برخی این دو را همبسته میدانند و برخی ناسازگار. سدۀ بیستم اگرچه آرامستان آرمانشهرهایی است که تبدیل به ویرانشهرهای مخوف شدند، اما باکمی خوشبینی زیاد، شاید سدهی بیست و یکم بتواند به آرمانشهرهای نسبی و واقعگرا نزدیک شود.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
Utopianism: A Very Short Introduction
1)
"درآمدی کوتاه بر آرمانشهرگرایی" کتابی است نوشتهی "لایمن تاور سرجنت" (Lyman Tower Sargent) که در سال 2010 میلادی نگاشته شده و در مجموعه "A very Short introduction" انتشارات "آکسفورد" (Oxford) به چاپ رسیده است. این کتاب در سال ۱۴۰۰ توسط "امیر یدالهپور" ترجمه و در انتشارات "کرگدن" منتشر شد. ترجمه دیگری نیز در همان سال توسط "محمد نصراوی" ترجمه و با عنوان "اتوپیانیسم" در انتشارات "افکار جدید" به چاپ رسید. ترجمه دوم مقدمهی نویسنده برای چاپ فارسی را نیز به همراه دارد.
2)
واژه "آرمانشهر" (Utopia) اولین بار توسط "سر تامس مور" (Sir Thomas More) در کتابی به همین نام و در سال 1516 میلادی به کار رفت. البته این مفهوم پیش از آنهم وجود داشت و شاید مهمترین نمونهاش کتابهای "جمهور" (The Republic) و "قوانین" (The Laws) اثر "افلاطون" (Plato) باشد. بنا بر ادعای نویسنده سنتهای فکری متعددی به توصیف آرمانشهر پرداختهاند که الزاماً همهی آنان وامدار "افلاطون" و "تامس مور" نیستند.
واژه "دیستوپیا" (Dystopia) به معنای "پادآرمانشهر" یا "ویرانشهر" که مترجم انتشارات "کرگدن" معادل "ناآرمانشهر" را برای آن بهکاربرده، اولین بار توسط "هنری لوییس یونگ" (Lewis Henry Younge) و در سال 1747 میلادی استفاده شد و در سال 1868 میلادی، "جان استوارت میل" (John Stuart Mill) این واژه را در پارلمان انگلستان بهکاربرد. اما استفادهی عمده از آن، پس از میانهی سدهی بیستم بود. البته "جرمی بنتام" (Jeremy Bentham) پیش از آن و در سال 1818 میلادی واژهی Cacotopia را برای این مفهوم استفاده کرده بود به معنای "بدترین جهان ممکن".
3)
نویسندۀ کتاب بر این اعتقاد است که آرمانشهرهای سیاسی عمدتاً به ناآرمانشهر منجر شدهاند، اما ایدههای برآمده از آرمانشهرهای اجتماعی یا به عبارت بهتر برخاسته از جنبشهای اجتماعی، امیدبخش و اثرگذار بودهاند. ظاهراً تفکر آرمانشهری بخشی از ساختار فکری انسان اندیشهورز است و امیدواری، حتی به شکل انتزاعی و غیرواقعی در سیمکشیهای مغزی این گونهی زیستی وجود دارد. موافقان و منتقدان آرمانشهرگرایی در کتاب بهاختصار معرفی و ایدههای آنان مطرحشده است. بررسی مختصر تفکر آرمانشهری در مناطق مختلف جغرافیایی جهان نیز در بخشی از کتاب ارائهشده و ازجملۀ آنها سنت اسلامی است که البته شرح نویسنده دارای ضعف و کمبود است و از مفاهیمی اساسی مانند "مدینه فاضله" فارابی و "مدینه عادله" ابنسینا غافل مانده است، البته اشاره مختصری به آراء"امام خمینی" و "نواب صفوی" دارد.
4)
ضمن اشاره به تأثیر تفکر آرمانشهری و ناآرمانشهری بر ادبیات کلاسیک و مدرن و خلق آثار بهیادماندنی در این حوزه، گمانهزنیهای نویسنده در مورد آینده تفکر آرمانشهری جای تأمل دارد. دوگانه موافقان و مخالفان "جهانیسازی" (Globalization) و تفکرات نوآنارشیستی و نومارکسیستی در این جدال حرفهایی برای گفتن دارند و نسبت آرمانشهر با ایدئولوژی هم همچنان محل بحث است. برخی این دو را همبسته میدانند و برخی ناسازگار. سدۀ بیستم اگرچه آرامستان آرمانشهرهایی است که تبدیل به ویرانشهرهای مخوف شدند، اما باکمی خوشبینی زیاد، شاید سدهی بیست و یکم بتواند به آرمانشهرهای نسبی و واقعگرا نزدیک شود.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
آرمانشهر واقعبینها
1)
"آرمانشهر واقعبينها" (Utopia for Realists: The Case for a Universal Basic Income, Open Borders, and a 15-hour Workweek) كتابي است نوشتهي تاريخشناس هلندي، "روتخر برخمان" (Rutger Bregman)، كه ابتدا به شكل مقالاتي در مجله مجازي "De Correspondent" در هلند منتشر گرديد و سرانجام در سال 2014 ميلادي به شكل كتاب چاپ شد. اين كتاب در سال ۱۴۰۱ توسط "مزدا موحد" ترجمه و در انتشارات "نشر نو" به چاپ رسيد كه اين چاپ تاكنون چندين بار تجديدشده است.
2)
"برخمان" در كتاب "آرمانشهر واقعبينها" مانند كتاب ديگر خود، "آدمي: يك تاريخ نویدبخش" (Humankind: A Hopeful History)، همچنان در سطح ايده سعي در ارائه ديدگاههاي متضاد با روالهاي جاري دارد. هفته كاري ۱۵ ساعته، درآمد پايه براي همه، مرزهاي باز و نامحدود و مسائلي ازایندست از پیشنهادهای كتاب او هستند كه با دلايل و آمار سعي در دفاع از آنها دارد. او به شكل توصيفي برخي از مهمترين مشكلات نوظهور انسان امروزي و جوامع صنعتي نوين را برمیشمرد كه عليرغم شاخصهاي رفاهي فزاينده، همچنان خودنمايي ميكنند.
3)
اینکه ديدگاه "برخمان" را "چپ" بناميم و يا منتقدي مصلح در درون ساختار سرمايهداري ليبرال، جاي بحث و بررسي بسيار دارد. البته خود او در كتاب بيشتر اشاره به اصلاح ساختار نظام سرمايهداري دارد تا نفي جلوههاي آن و اشاره او به نجات دادن سرمايهداري از دست سرمايهدارها تأملبرانگيز است. واژه "آرمانشهر" در كتاب او بيشتر تابع سياستگذاريهاي زميني است تا ايدههاي آسماني و لذا براي تصويرسازي صحبتهايش آمارهاي تحليلي و توصيفهاي تاريخي قابلتوجهي را بهکاربرده است.
4)
فصل نهايي و در حقيقت جمعبندي كتاب با عنوان "ايدهها چگونه جهان را تغيير ميدهند" بدون اشاره به نام، بر پايه مفهوم "قالببندي ذهني" (Framing) بناشده است و اینکه چگونه با تغيير قالبهاي ذهني و گريز از قالبهاي مفهومي سنتي كه در نظام فكري ما حکشدهاند، از وضعيت كنوني به وضعيت مطلوبتر آرمانشهر واقعبينها برسيم. اگرچه او در كتاب خود معتقد است كه ايدههايش آزمونهاي متعددي را گذرانده و نمره قبولي دارند، اما همچنان محك آزمونپذيري ايدههاي "برخمان" جاي كاوش بيشتري را میطلبد.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
1)
"آرمانشهر واقعبينها" (Utopia for Realists: The Case for a Universal Basic Income, Open Borders, and a 15-hour Workweek) كتابي است نوشتهي تاريخشناس هلندي، "روتخر برخمان" (Rutger Bregman)، كه ابتدا به شكل مقالاتي در مجله مجازي "De Correspondent" در هلند منتشر گرديد و سرانجام در سال 2014 ميلادي به شكل كتاب چاپ شد. اين كتاب در سال ۱۴۰۱ توسط "مزدا موحد" ترجمه و در انتشارات "نشر نو" به چاپ رسيد كه اين چاپ تاكنون چندين بار تجديدشده است.
2)
"برخمان" در كتاب "آرمانشهر واقعبينها" مانند كتاب ديگر خود، "آدمي: يك تاريخ نویدبخش" (Humankind: A Hopeful History)، همچنان در سطح ايده سعي در ارائه ديدگاههاي متضاد با روالهاي جاري دارد. هفته كاري ۱۵ ساعته، درآمد پايه براي همه، مرزهاي باز و نامحدود و مسائلي ازایندست از پیشنهادهای كتاب او هستند كه با دلايل و آمار سعي در دفاع از آنها دارد. او به شكل توصيفي برخي از مهمترين مشكلات نوظهور انسان امروزي و جوامع صنعتي نوين را برمیشمرد كه عليرغم شاخصهاي رفاهي فزاينده، همچنان خودنمايي ميكنند.
3)
اینکه ديدگاه "برخمان" را "چپ" بناميم و يا منتقدي مصلح در درون ساختار سرمايهداري ليبرال، جاي بحث و بررسي بسيار دارد. البته خود او در كتاب بيشتر اشاره به اصلاح ساختار نظام سرمايهداري دارد تا نفي جلوههاي آن و اشاره او به نجات دادن سرمايهداري از دست سرمايهدارها تأملبرانگيز است. واژه "آرمانشهر" در كتاب او بيشتر تابع سياستگذاريهاي زميني است تا ايدههاي آسماني و لذا براي تصويرسازي صحبتهايش آمارهاي تحليلي و توصيفهاي تاريخي قابلتوجهي را بهکاربرده است.
4)
فصل نهايي و در حقيقت جمعبندي كتاب با عنوان "ايدهها چگونه جهان را تغيير ميدهند" بدون اشاره به نام، بر پايه مفهوم "قالببندي ذهني" (Framing) بناشده است و اینکه چگونه با تغيير قالبهاي ذهني و گريز از قالبهاي مفهومي سنتي كه در نظام فكري ما حکشدهاند، از وضعيت كنوني به وضعيت مطلوبتر آرمانشهر واقعبينها برسيم. اگرچه او در كتاب خود معتقد است كه ايدههايش آزمونهاي متعددي را گذرانده و نمره قبولي دارند، اما همچنان محك آزمونپذيري ايدههاي "برخمان" جاي كاوش بيشتري را میطلبد.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
بارش پرتوزا (Fallout)
1)
بازی "Fallout" اولين بار در سال 1997 میلادی توسط شركت "Interplay Productions" بهصورت بازي ويديويي و از نوع "نقشآفريني" (Role Playing) به بازار عرضه شد. اين بازي كه برخي آن را در زمرۀ بهترين بازيهاي كامپيوتري (از نوع نقشآفريني) تمام زمانها ميدانند شرح جامعه انساني و پادآرمانشهری در يك پساآخرالزمان هستهاي است و فضاهاي آن بسيار متأثر از فرهنگ دهه 50 ميلادي آمريكا و شرايط جنگ سرد تصوير شدهاند. مالكيت فكري اين بازي در سال 2007 ميلادي به شركت "Bethesda Softworks" فروخته شد و تاکنون نسخههاي متفاوتي از آن ساختهشدهاند. فضاپردازی در دنياي داستاني "Fallout" هنوز ادامه دارد. آخرين نسخه اين بازي "Fallout Shelter Online" نام دارد كه در سال 2019 ميلادي ارائه گرديد.
2)
اقتباس سينمايي و تلويزيوني از داستانهاي "Fallout" از مدتها پيش مطرح بود و درنهايت شركت "آمازون" (Amazon) در سال 2024 ميلادي و به تهيهكنندگي "جاناتان نولان" (Jonathan Nolan) فصل اول از مجموعه تلويزيوني خود را ارائه كرد. داستان سريال شرح اتفاقاتي است در قرن بيست و سوم ميلادي و حدود دويست سال پس از وقوع جنگ هستهاي. در اين دنياي خيالي جوامع خرد متفاوت انساني كه داراي فرهنگهاي گوناگوني هستند، در تلاش براي بقا، با همديگر و با طبيعت درگيرند. شخصيت اصلي داستان كه از يك پناهگاه زيرزميني به سطح آمده، در مواجهه با پسرفت اخلاقي مردم سطح زمين در شگفت است.
3)
به نظر ميرسد فضاهاي بازي كامپيوتري و سريال "Fallout" بهشدت الهامگرفته از داستان "غزلمناجاتي براي ليبوويتز" (A Canticle for Leibowitz) باشند كه در سال 1959 ميلادي توسط "والتر ميلر" (Walter M. Miller) نگاشته شد. داستاني كه برگرفته از ترس مردم دهه 50 ميلادي از وقوع يك آخرالزمان هستهاي است و سعي در توصيف دنياي بعدازاین اتفاق دارد، دنيايي كه اگرچه بسيار ترسناك است، اما يادآوري آن بهقصد عبرت و بازدارندگي واجب به نظر ميرسد. در اين دنيا مفهوم تمدن داراي تعريف ديگري است و بقا در چنين جهاني قواعدي ديگر را ميطلبد كه با ارزشهاي امروزي در تضاد كامل است.
4)
اگرچه سريال اقتباسي است از بازي ويديويي، اما شخصيتپردازيهاي قوي، صحنهآراييهاي هنرمندانه و سير داستاني بينقص آن توانسته محصول تصويري ارزشمندي به بار آورد كه ارزش ديدن دارد. سير پنهان جامعه رنگارنگ بشري براي بقا و نظم، آنهم باوجود تمام آشفتگيهاي موجود، برآمده از يك تحليل جامعهشناسانه و انسانشناسانۀ دقيق و علمي است و همين نكته بر غناي موضوعي داستان ميافزايد. موسيقي متن "رامين جوادي" (Ramin Djawadi) هم از ديگر نقاط قوت اين مجموعه تلويزيوني است كه كاملاً بر پيرنگ داستاني منطبق شده. منتقدين درمجموع نسبت به اين سريال نظر مثبتي داشتهاند و احتمالاً فصلهای بعدي آنهم در امتداد فضاي داستاني "Fallout" ساخته خواهد شد.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1
1)
بازی "Fallout" اولين بار در سال 1997 میلادی توسط شركت "Interplay Productions" بهصورت بازي ويديويي و از نوع "نقشآفريني" (Role Playing) به بازار عرضه شد. اين بازي كه برخي آن را در زمرۀ بهترين بازيهاي كامپيوتري (از نوع نقشآفريني) تمام زمانها ميدانند شرح جامعه انساني و پادآرمانشهری در يك پساآخرالزمان هستهاي است و فضاهاي آن بسيار متأثر از فرهنگ دهه 50 ميلادي آمريكا و شرايط جنگ سرد تصوير شدهاند. مالكيت فكري اين بازي در سال 2007 ميلادي به شركت "Bethesda Softworks" فروخته شد و تاکنون نسخههاي متفاوتي از آن ساختهشدهاند. فضاپردازی در دنياي داستاني "Fallout" هنوز ادامه دارد. آخرين نسخه اين بازي "Fallout Shelter Online" نام دارد كه در سال 2019 ميلادي ارائه گرديد.
2)
اقتباس سينمايي و تلويزيوني از داستانهاي "Fallout" از مدتها پيش مطرح بود و درنهايت شركت "آمازون" (Amazon) در سال 2024 ميلادي و به تهيهكنندگي "جاناتان نولان" (Jonathan Nolan) فصل اول از مجموعه تلويزيوني خود را ارائه كرد. داستان سريال شرح اتفاقاتي است در قرن بيست و سوم ميلادي و حدود دويست سال پس از وقوع جنگ هستهاي. در اين دنياي خيالي جوامع خرد متفاوت انساني كه داراي فرهنگهاي گوناگوني هستند، در تلاش براي بقا، با همديگر و با طبيعت درگيرند. شخصيت اصلي داستان كه از يك پناهگاه زيرزميني به سطح آمده، در مواجهه با پسرفت اخلاقي مردم سطح زمين در شگفت است.
3)
به نظر ميرسد فضاهاي بازي كامپيوتري و سريال "Fallout" بهشدت الهامگرفته از داستان "غزلمناجاتي براي ليبوويتز" (A Canticle for Leibowitz) باشند كه در سال 1959 ميلادي توسط "والتر ميلر" (Walter M. Miller) نگاشته شد. داستاني كه برگرفته از ترس مردم دهه 50 ميلادي از وقوع يك آخرالزمان هستهاي است و سعي در توصيف دنياي بعدازاین اتفاق دارد، دنيايي كه اگرچه بسيار ترسناك است، اما يادآوري آن بهقصد عبرت و بازدارندگي واجب به نظر ميرسد. در اين دنيا مفهوم تمدن داراي تعريف ديگري است و بقا در چنين جهاني قواعدي ديگر را ميطلبد كه با ارزشهاي امروزي در تضاد كامل است.
4)
اگرچه سريال اقتباسي است از بازي ويديويي، اما شخصيتپردازيهاي قوي، صحنهآراييهاي هنرمندانه و سير داستاني بينقص آن توانسته محصول تصويري ارزشمندي به بار آورد كه ارزش ديدن دارد. سير پنهان جامعه رنگارنگ بشري براي بقا و نظم، آنهم باوجود تمام آشفتگيهاي موجود، برآمده از يك تحليل جامعهشناسانه و انسانشناسانۀ دقيق و علمي است و همين نكته بر غناي موضوعي داستان ميافزايد. موسيقي متن "رامين جوادي" (Ramin Djawadi) هم از ديگر نقاط قوت اين مجموعه تلويزيوني است كه كاملاً بر پيرنگ داستاني منطبق شده. منتقدين درمجموع نسبت به اين سريال نظر مثبتي داشتهاند و احتمالاً فصلهای بعدي آنهم در امتداد فضاي داستاني "Fallout" ساخته خواهد شد.
#آرمانشهر_پادآرمانشهر
@eventhorizon1