با توام اندیشه ز اغیار نیست
تا که تو یاری، به کسم کار نیست
زلف کجت رهزن دین و دل است
کیست در این حلقه گرفتار نیست؟
هرزه منه بند که از محبست
جان مرا قوّت رفتار نیست
محتسبا! مِیزده را حال او
هست گوا، حاجت اقرار نیست
بر فلک آسان برَدم بخت از آنک
بر دلم از هیچ کسی بار نیست
چشمِ قبولی بطلب، زآنکه حسن
سرمهکشِ دیدۀ انکار نیست
جلوه ز محبوب توقّع مدار
جانت اگر آینهکردار نیست
جان به کف آ بر سر بازار عشق
کآنکه چنین نیست، خریدار نیست
سوخت «رحیق» از غم یار و هنوز
بخت، دریغا که به او یار نیست
#غزل
#عاشقانه
@jamalekhial
تا که تو یاری، به کسم کار نیست
زلف کجت رهزن دین و دل است
کیست در این حلقه گرفتار نیست؟
هرزه منه بند که از محبست
جان مرا قوّت رفتار نیست
محتسبا! مِیزده را حال او
هست گوا، حاجت اقرار نیست
بر فلک آسان برَدم بخت از آنک
بر دلم از هیچ کسی بار نیست
چشمِ قبولی بطلب، زآنکه حسن
سرمهکشِ دیدۀ انکار نیست
جلوه ز محبوب توقّع مدار
جانت اگر آینهکردار نیست
جان به کف آ بر سر بازار عشق
کآنکه چنین نیست، خریدار نیست
سوخت «رحیق» از غم یار و هنوز
بخت، دریغا که به او یار نیست
#غزل
#عاشقانه
@jamalekhial
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانۀ پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
عمریست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی
ای وای بر آن گوش که بس نغمۀ این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشۀ نایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در آینه ات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی از این پردۀ تنگ شنوایی
در آینه بندان پریخانۀ چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی
بینی که دری از تو به روی تو گشایند
هر در که براین خانۀ آیینه گشایی
چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی
.
.
.
.
#هوشنگ_ابتهاج (سایه)
#غزل #عاشقانه
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانۀ پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
عمریست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی
ای وای بر آن گوش که بس نغمۀ این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشۀ نایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در آینه ات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی از این پردۀ تنگ شنوایی
در آینه بندان پریخانۀ چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی
بینی که دری از تو به روی تو گشایند
هر در که براین خانۀ آیینه گشایی
چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی
.
.
.
.
#هوشنگ_ابتهاج (سایه)
#غزل #عاشقانه
🌺🍀🍃🌺🍀🍃🌺🍀🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ❤
🌹🍃🌹🍃
💐🍃
🍃
دفتر مبند ای سحر این شام تار را
تا من کنم شماره غمِ بیشمار را
عمریست کز فراق نگاری در آتشم
کی بختم آورد به کنار آن نگار را؟
با شوق یار، تا سحرِ وصل، همچو شمع
خوش میتوان سپرد شبِ انتظار را
دلهای عاشقان ز وصال آتشین شود
سهم از بهار، داغ بود لاله زار را
مسندنشین اوج فلک گشت چون مسیح
آنکو گزید در ره دلدار، دار را
دورانِ پنج روزۀ گل، نیک عبرتیست
جویندگانِ دولت بی اعتبار را
خوشوقت آنکه در چمنِ دهر، همچو سرو
هرگز نبرد بارِ غمِ برگ و بار را
همت نگر که طبع مرا خامشی گزید
امّا نپرورَد سخنِ مستعار را
نشنیده کس جز آه و فغان از دل «رحیق»
خصلت یکیست با جرس، این بیقرار را
#غزل #عاشقانه #پند
#رحیق_تهرانی
🍃
💐🍃
🌸🍃🌸🍃
🌺🍀🍃🌺🍀🍃 ❤ @jamalekhial
🌺🍀🍃🌸🍀🍃🌺🌸🍀🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ❤
🌹🍃🌹🍃
💐🍃
🍃
دفتر مبند ای سحر این شام تار را
تا من کنم شماره غمِ بیشمار را
عمریست کز فراق نگاری در آتشم
کی بختم آورد به کنار آن نگار را؟
با شوق یار، تا سحرِ وصل، همچو شمع
خوش میتوان سپرد شبِ انتظار را
دلهای عاشقان ز وصال آتشین شود
سهم از بهار، داغ بود لاله زار را
مسندنشین اوج فلک گشت چون مسیح
آنکو گزید در ره دلدار، دار را
دورانِ پنج روزۀ گل، نیک عبرتیست
جویندگانِ دولت بی اعتبار را
خوشوقت آنکه در چمنِ دهر، همچو سرو
هرگز نبرد بارِ غمِ برگ و بار را
همت نگر که طبع مرا خامشی گزید
امّا نپرورَد سخنِ مستعار را
نشنیده کس جز آه و فغان از دل «رحیق»
خصلت یکیست با جرس، این بیقرار را
#غزل #عاشقانه #پند
#رحیق_تهرانی
🍃
💐🍃
🌸🍃🌸🍃
🌺🍀🍃🌺🍀🍃 ❤ @jamalekhial
🌺🍀🍃🌸🍀🍃🌺🌸🍀🍃
مست است می از چشم خماری که تو داری
خون کرده دلِ لاله، عذاری که تو داری
در مغزِ عروسانِ چمن عطسه فکندهاست
آن زلف و خطِ غالیهباری که تو داری
شب را دهنِ طعنه گشادهاست به خورشید
از آن شبِ خورشیدسواری که تو داری
زحمت مبر از مشغلۀ بند نهادن
صیّادپرست است شکاری که تو داری
نبوَد فلک آگاهتر از روز و شب خویش
زین منتظرِ لحظهشماری که تو داری
در کوی توام راتبۀ غم به دوام است
در حیرتم از حسن جواری که تو داری
وهم است که اشک تو کند رخنه «رحیقا»
اندر دل سنگین نگاری که تو داری
#رحیق_تهرانی
#غزل #عاشقانه
خون کرده دلِ لاله، عذاری که تو داری
در مغزِ عروسانِ چمن عطسه فکندهاست
آن زلف و خطِ غالیهباری که تو داری
شب را دهنِ طعنه گشادهاست به خورشید
از آن شبِ خورشیدسواری که تو داری
زحمت مبر از مشغلۀ بند نهادن
صیّادپرست است شکاری که تو داری
نبوَد فلک آگاهتر از روز و شب خویش
زین منتظرِ لحظهشماری که تو داری
در کوی توام راتبۀ غم به دوام است
در حیرتم از حسن جواری که تو داری
وهم است که اشک تو کند رخنه «رحیقا»
اندر دل سنگین نگاری که تو داری
#رحیق_تهرانی
#غزل #عاشقانه
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات، که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی...
#فریدون_مشیری
#عاشقانه
آنچنان مات، که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی...
#فریدون_مشیری
#عاشقانه