معرفی عارفان
919 subscribers
31.2K photos
11.3K videos
3.13K files
2.57K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
روزی كه نماند دِگری بر سر كويت

دانی كه زِ اغيار وفادارترم من...

#وحشی_بافقی
برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام
باز خود را هرزه گرد رهگذاری کرده‌ام

گشته پایم راز دار طول و عرض کوچه‌ای
چشم را جاسوس راه انتظاری کرده ام

می‌کنم پنهان ز خود اما گلم خواهد شکفت
کز دل خود فهم اندک خار خاری کرده‌ام

آب در پیمانه گردانیده‌ام زین درد بیش
در سبوی خود شراب خوشگواری کرده‌ام

ساقیا پیشینه آن دردی که اندر شیشه بود
دیگران را ده که من دفع خماری کرده‌ام

تا چه فرماید غلوی شوق در افشای راز
برخلاف آن به خود حالا قراری کرده‌ام

وحشی از من زین سرود غم بسی خواهد شنید
زانکه خود را بلبل خرم بهاری کرده‌ام

#وحشی_بافقی
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

#وحشی_بافقی
انجام حُسن او شد پایان عشق من هم
رفت آن نوای بلبل بی برگ شد چمن هم

کرد آنچنان جمالی در کنج خانه ضایع
بر عشق من ستم کرد بر حسن خویشتن هم

بدمستی غرورش هنگامه گرم نگذاشت
افسرده کرد صحبت بر هم زد انجمن هم

گو مست جام خوبی غافل مشو که دارد
این دست شیشه پر کن سنگ قدح شکن هم

جان کندن عبث را بر خود کنیم شیرین
یک چند کوه می‌کند بیهوده کوهکن هم

وحشی حدیث تلخست بار درخت حرمان
گویند تلخ کامان زین تلختر سخن هم

#وحشی_بافقی
خوشست آن مه به اغیار، آزمودم
به من خوش نیست بسیار آزمودم

همان خوردم فریب وعده‌ی تو
تو را با آن که سد بار آزمودم

ز تو گفتم ستمکاری نیاید
تو را نیز ای ستمکار آزمودم

به مهجوری صبوری کار من نیست
بسی خود را در این کار آزمودم

به من یار است دشمن‌تر ز اغیار
که هم اغیار و هم یار آزمودم

کسی کز عمر بهتر بود پیشم
نبود او هم وفادار آزمودم

اجل نسبت به درد هجر وحشی
نه چندان بود دشوار ، آزمودم

#وحشی_بافقی
ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش

#وحشی_بافقی
در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم
چندان دویده‌ایم که از پا فتاده‌ایم

عاشق بسی به کوی تو افتاده است لیک
ما در میانه‌ی همه رسوا فتاده‌ایم

پشت رقیب را همه قربست و منزلت
مردود درگه تو همین ما فتاده‌ایم

ما بی‌کسیم و ساکن ویرانه‌ی غمت
دیوانه‌های طرفه به یک جا فتاده ایم

وحشی نکرده‌ایم قد از بار فتنه راست
تا در هوای آن قد رعنا فتاده‌ایم

#وحشی_بافقی
جان رفت و ما به آرزوی دل نمی‌رسیم
هر چند می‌رویم به منزل نمی‌رسیم

برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه تر که هیچ به محمل نمی‌رسیم

لطف خدا مدد کند از ناخدا چه سود
تا باد شرطه نیست به ساحل نمی‌رسیم

در اصل حل مسأله عشق کس نکرد
یا ما بدین دقیقه‌ی مشکل نمی‌رسیم

وحشی نمی‌رسد ز رهی آن سوار تند
کش از ره دگر ز مقابل نمی رسیم

#وحشی_بافقی
دیریست ڪه رندانه شرابی نڪشیدیم
در گوشهٔ باغی می نابی نڪشیدیم

چون سبزه قدم برلب جویی ننهادیم
چون لاله قدح بر لب آبی نڪشیدیم

بر چهره ڪشیدیم نقاب ڪفن افسوس
ڪز چهرهٔ مقصود نقابی نڪشیدیم

بسیار عذابی ڪه ڪشیدیم ولیڪن
دشوارتر از هجر عذابی نڪشیدیم

وحشی به رخ ما در فیضی نگشودند
تا پای طلب از همه بابی نڪشیدیم

#وحشی_بافقی
دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم
ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم

خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب
هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم

گر آب فراموشی از این بیشتر آید
ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم

جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی
بنشین تو که من در قدم موکب میرم

#وحشی_بافقی