معرفی عارفان
940 subscribers
31.6K photos
11.5K videos
3.14K files
2.6K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
در عشق تو شوخ و شنگ باید بودن
مردانه و مرد رنگ باید بودن

با جان خودم به جنگ باید بودن
ور نی به هزار ننگ باید بودن

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۶۷
رفتی و نرفت ای بت بگزیدهٔ من
مهرت ز دل و خیالت از دیدهٔ من

میگردم من که بلکه پیشم افتی
ای راهنمای راه پیچیدهٔ من

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۷۸
از خَلقْ زِ راهِ تیزگوشی نَرَهی
وَزْ خود زِ سَرِ سُخن فروشی نَرَهی

زین هردو اگر سخت بکوشی نرهی
از خَلقْ و زِ خود جُز به خموشی نرهی

#رباعی_مولانا

مولانا در این رباعی به دنبال نشان دادن یکی از راههای رهایی به ما است. رهایی از چه چیزی؟ اول از خود و افکار مزاحم خویش و بعد هم از حرفهای دیگران.
راه حل آن چیست؟

خیلی ساده:

خاموشی. که بر دو نوع است:

1- سخن نگفتن با دیگران
2- سخن نگفتن با خود

مولانا می فرمایند:

از خَلقْ زِ راهِ تیزگوشی نَرَهی
یعنی اینکه تو گوش خودت را تیز بکنی، ببینی فلانی چی گفت تا جوابش را بدی، راه رهایی نیست. واقعا خیلی مواقع انسان اگر خودش را به نشنیدن بزند و اصلا به دنبال این نباشد که ببیند فلانی چی گفت و چرا گفت و به کی گفت و کی گفت و ... خیلی از مسائل حل می شود.

بعد می فرمایند:
وَزْ خود زِ سَرِ سُخن فروشی نَرَهی

یعنی تو با حرف زدن (چه با خود و چه با دیگران)، از دست خودت خلاص نمیشی. یعنی در واقع خود همین حرف زدن صورت مساله میشه برای تو.

سپس می فرمایند:
زین هردو اگر سخت بکوشی نرهی

یعنی از این دو حالت، هرچه قدر هم تلاش بکنی رهایی پیدا نمی کنی. چرا؟ چون خودشون ایجاد کننده صورت مساله هستند، یا اصلا خود صورت مساله هستند.

و در انتها می فرمایند:
از خَلقْ و زِ خود جُز به خموشی نرهی

یعنی راه حل این گره این است که تو خاموش باشی. هم خاموشی زبانی و هم خاموشی فکری.

یکی از کارهایی که واقعا انسان امروزی را به دردسر می اندازد، استفاده از همین شبکه های اجتماعی است برای اینکه ببینیم فلانی چی گفت، به کی گفت، بعد حالا اون طرف جوابش را چی داد... و می بینیم که امروزه یک آدم هایی تریبون های خیلی بزرگ پیدا کرده اند و ملیون ها طرفدار دارند.

من واقعا نمی دونم چه جواهری از اینها بیرون می ریزه که این همه طرفدار دارند؟ هر روز یک عکس از خودش با یک لباس جدید می گذاره و چندصد هزار لایک می خوره. واقعا دنبال چی هستیم ما؟

اینها واقعا برای ذهن انسان شلوغی میاره و از خودمون غافل میشیم.

بعد چشم باز می کنیم می بینیم عمر ما تلف شده.

کی می خواهد عمر تلف شده را به تو باز گرداند؟ اون بازیگر؟ اون هنرپیشه یا ورزشکار و ...
واقعا وقتش نیست به خودمون بیاییم؟ وقتش نیست وقتمون را برای خودمون بگذاریم؟ فکر نمی کنید مثل عروسک هایی شدیم که هر عضوی از بدن ما توسط طنابی به این ها وصل شده و هر کدام به سمتی کشیده می شود؟

کانال های خبری که در هر ساعت انواع و اقسام پیام ها را که هرکدام مثل تیری هستند، به سوی ما پرتاب می کنند و واقعا هیج ثمره ای برای ما ندارند. این تجربه کسی است که بیش از یک دهه است 90% برنامه های تلویزیونی را ندیده و هیچ چیزی را به خاطر آن از دست نداده.

خیلی ساده است، امشب قبل از خواب یک مروری خودتان را بکنید و ببینید از این مطالبی که صبح تا شب در این رسانه ها خوانده اید، چه چیزی به شما اضافه شده به غیر از دردسر و شلوغی ذهن؟

مغز انسان بی شباهت به معده اش نیست. نمی شه هزار نوع غذا را در آن بریزی و انتظار داشته باشی همه را هضم و جذب کند.

#شمس_تبریزی در این رابطه سخن خیلی جالبی دارند که می فرمایند:

نفع دیگر در این است که:
لقمه ای خوردی چندانی صبر کن
که آن لقمه نفع خود بکند
آنگه لقمۀ دیگر بخوری
حکمت اینست.

یعنی همانطور که وقتی غذایی می خوری، صبر می کنی تا هضم شود و سپس بعدی، حکمت و دانش و اطلاعات هم اینگونه است.

باید صبر کنی تا آن دانش در تو نفع خود را بگذارد و سپس مطلب دیگر را دنبال کنی. تازه اگر چیز به درد بخوری باشد. آیا من هر چیزی را که روی زمین پیدا کردم باید بگذارم توی دهنم و بخورمش؟ در مورد رسانه ها همینطور است.

آیا من باید هرچیزی که اینا می گویند به خورد مغزم بدهم؟ و بدتر از آن بعد که خوردم، بدون اینکه بدانم چی خوردم، دهن بقیه هم بگذارم (برای بقیه هم ارسال کنم).

باور کنید میشه خود را نجات داد از این وضعیت. کافیه بخواهیم.
گر در طلب خودی ز خود بیرون‌آ
جو را بگذار و جانب جیحون آ

چون گاو چه میکشی تو بار گردون
چرخی بزن و بر سر این گردون آ

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۶۱
صد روز دراز گر به هم پیوندی
جان را نشود از این فغان خرسندی

ای آن که به این حدیث ما می‌خندی
مجنون نشدی هنوز دانشمندی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۰۰
آنان که محققان این درگاهند
نزد دل اهل دل چو برگ کاهند

اهل دل خاصگان شاهنشاهند
باقی همه هرچه هست خرج راهند

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۶۱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


ماییم و هوای یار مه رو، شب و روز
چون ماهی تشنه اندر این جو شب و روز

زین روز و شبان کجا برد بو، شب و روز
خود در شب و روز عاشقان کو شب و روز؟

#رباعی_مولانا

☆ در این ابیات
مولانا به بیان حال و هوای خود می‌پردازد و این‌که شب و روز در اندیشه یارِ مه‌روست، مثل ماهی که به فقط به آب نیازمند است. البته ما در حال حاضر هم در ملک و دریای الهی زندگی می‌کنيم. مانند ماهی که دریاست.

☆ و شب و روز عاشقان حق با ما تفاوت دارد و با طلوع و غروب خورشید بوجود نمی‌آید و ما از آن بویی نبرده‌ایم. ارتباط آن با خورشید حق است.
نایی ببرید از نیستان استاد
با نه سوراخ و آدمش نام نهاد

ای نی تو از این لب آمدی در فریاد
آن لب را بین که این لبت را دم داد

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۶۱۱
من جمله خطا کنم صوابم تو بسی
مقصود از این عمر خرابم تو بسی

من میدانم که چون بخواهم رفتن
پرسند چه کرده‌ای جوابم تو بسی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۶۱
طاوس نه‌ای که بر جمالت نگرند
سیمرغ نه‌ای که بیتو نام تو برند

شهباز نه‌ای که از شکار تو چرند
آخر تو چه مرغی و ترا با چه خرند

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۷۵۴