معرفی عارفان
938 subscribers
31.5K photos
11.4K videos
3.14K files
2.59K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گر نخلِ وفا بَر ندهد، چشمِ تری هست
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست

آن دل که پریشان شود از ناله‌یِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست

#جمال‌الدین_عرفی_شیرازی
می‌خواهمت ای ساقی، برخیز و شرابم ده
می‌خوانمت ای مطرب، راهی ز ربابم ده

من شعله‌ی خاموشم، من مستم و مدهوشم
امشب به ندای دل، مستانه جوابم ده

افسانه‌ی عقل و دین، یکباره رها کردم
باکی نبود دیگر، دیوانه خطابم ده

تا دل به بلا دادم، از رنج تن آزادم
خواهی تو امیدم بخش، خواهی تو عذابم ده

#جمال‌الدین_عبدالرزاق_اصفهانی
گفتی مگذر به کوی ما در زین پس
کامیخته‌ای ز مهر با دیگر کس
این خود چه حدیث است؟ ولی دانم چیست
سیر آمده‌ای، بهانه می‌جویی‌ و بس

#جمال‌الدین اصفهانی

دیوان کمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی،
گر نخلِ وفا بَر ندهد، چشمِ تری هست
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست

آن دل که پریشان شود از ناله‌یِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست

#جمال‌الدین_عرفی_شیرازی
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچ‌کس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟

شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!

#جمال‌الدین_عبدالرزاق_اصفهانی
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچ‌کس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟

شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!

#جمال‌الدین_عبدالرزاق_اصفهانی
هزار رخنه به دام و مرا ز ساده‌دلی

تمامِ عمر به اندیشه‌‌یِ# رهایی رفت

#جمال‌الدین_عرفی_شیرازی
من بلبلِ آن گُل که گُلابش همه خون است
مرغابیِ آن بحر که آبش همه خون است

#جمال‌الدین_عرفی_شیرازی
در وصف شیراز:

بس کز دو طرف ماهوَشان می‌گذرند
هر کوچه‌یِ او شبیهِ شقّ القمر است

#جمال‌الدین_عرفی_شیرازی
زمانه

از قصاید #جمال‌الدین_اصفهانی:

در این مقرنسِ زنگار‌خوردِ دود‌اندود
مرا به کام بداندیش چند باید بود؟

به آه از این قفسِ آبگون برآرم گرد
به اشک از این کرۀ آتشین برآرم دود

به منجنیقِ بلا پشتِ عیش من بشکست
به داسغالۀ غم کشتِ عمر من بدرود

نماند تیری در ترکشِ قضا که فلک
سوی دلم به سرانگشتِ امتحان نگشود...

اگر حکایت مسعود سعد و قلعۀ نای
شنیده‌ای که در آن بود سالها مأخوذ

به چشمِ عقل نظر کن ایا پسندیده!
زمانه قلعه نایست و ما در آن مسعود

...

مُقَرنس: بنای بلند و زینت شده( با صورت‌‌ها و نقوش) و گچ‌بری شده.
مقرنس زنگار‌خورد: استعاره از آسمان سبزفام.
قفس‌آبگون: استعاره از آسمان سبز و کبود
کرۀ آتشین: کرۀ اثیر(: آتش، بلاترین قسمت جو، بالای کرۀ هوا به عقیدۀ قدما)
خاقانی گوید:
آن شرارم که به قوّت نرسم سوی اثیر
چون شهاب اختر رخشان شدنم نگذارند
داسغاله: داس که بدان گیاه بُرند.
ترکش: تیردان
#مسعود_سعد: شاعر بزرگ پارسی‌گوی در نیمۀ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم.
نای: نام قلعه‌ای که مسعود سعد، سه سال در آن زندانی بود.
ایا: ( حرف ندا ) به معنی «ای» باشد.
بگذشت عمر و گفت و شنو با تو رو نداد
ای بی‌نصیب گوشم و ای بی‌نوا لبم...


#جمال‌الدین_عرفی‌شیرازی
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچ‌کس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟

شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!

#جمال‌الدین_عبدالرزاق_اصفهانی
تحفه فرستی ز شعر سوی عراق، اینْت جهل
هیچ‌کس از زیرکی زیره به کرمان بَرَد؟

شعر فرستادنت دانی مانند چه؟
مور که پایِ ملخ نزد سلیمان برد!

#جمال‌الدین_عبدالرزاق_اصفهانی