معرفی عارفان
941 subscribers
31.6K photos
11.5K videos
3.14K files
2.6K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معنی هو با تو بگویم که چیست
اوست دگر این من و تو هیچ نیست

یک سخنی بشنو و یکرنگ باش
قول یکی گفتن و دو هیچ نیست

ما و منی را بگذار ای عزیز
کز من و ما یک سر مو هیچ نیست

غیر خدا هیچ بود هیچ هیچ
هیچ نه ای هیچ مجو هیچ نیست

نوش کن و باش خموش و برو
هیچ مگو گفت و مگو هیچ نیست

خم می آور چه کنم جام را
مست و خرابیم و سبو هیچ نیست

عاشق سید شو و معشوق او
باش یکی رو که دو رو هیچ نیست

#شاه_نعمت_الله_ولی
عشق را جزعشق لایق هست نیست
غیر او معشوق وعاشق هست نیست

عقل اگر گوید که غیر عشق هست
نزد ما این قول صادق هست نیست

#شاه_نعمت_الله_ولی
سرم سرگشتهٔ سودای عشق است
دلم آشفتهٔ غوغای عشق است

بدان دیده که بتوان دید او را
دو چشم روشن بینای عشق است

حقیقت سرمهٔ چشم خردمند
غبار گرد خاک پای عشق است

ز عبرت غیر او از دل به در کن
که غیر دل دگر نه جای عشق است

به شمع عشق جان و دل بسوزان
چو پروانه گرت پروای عشق است

مگو از دی و از فردا و فردا
که امروز وعدهٔ فردای عشق است

تن تنها در آ سید به خلوت
که در خلوت تن تنهای عشق است


#شاه_نعمت_الله_ولی
قلعهٔ دل خوشترست
از قلعهٔ  این شهریار
همت ما این چنین
فرمان دهدبرپادشاه
قلعهٔ   دل گر بگیری
جاودان ایمن شوی
لشکر   همت  بیاید
تا  بگیرد   شهر  شاه

#شاه نعمت الله ولی
یاری که چو ما لطف الهی دارد
در هر دو جهان هرچه تو خواهی دارد

هر چند گدای حضرت سلطان است
از دولت عشق پادشاهی دارد

#شاه_نعمت_الله_ولی
از بهر خدا اگر خدا می ‌جویی
می دان که خدا را به هوا می ‌جویی

او را بطلب تا که بیابی او را
غیرش چه کنی غیر چرا می ‌جویی

#شاه_نعمت_الله_ولی
ترک بالا بلند یغمائی
سر و سردار ملک زیبائی

شهرهٔ انس و جان به خوشروئی
فتنهٔ مرد و زن به غوغائی

طلعتش ماه برج نیکوئی
قامتش سرو باغ رعنایی

از در دیر چون درون آمد
هر کسش دید گشت شیدائی

تا که از مرحمت نظر انداخت
به من مستمند سودائی

که گرت آرزوی سلطنتست
چند هجران کشی و تنهائی

گفت ای عاشق بلا دیده
تا به کی بیخودی و رسوائی

در ره دوست کفر و دین درباز
در خرابات باده پیمائی

چون که برگشتم از ره تقلید
داد تلقینم این به دانائی

که سراسر جهان و هرچه در اوست
عکس یک پرتوی است از رخ دوست

#شاه_نعمت‌الله_ولی
#ترجیع_بند، بند۳
سازنده اگرچه ساز نیکو سازد
اما بی ساز ساز چون بنوازد

من آینه ام که می نمایم او را
او خالق من که او مرا می سازد

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۱۶۱
مائیم ز خود وجود پرداختگان
و آتش به وجود خود در انداختگان

پیش رخ چون شمع تو شبهای دراز
پروانه صفت وجود خود باختگان

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۲۶۱
گفتم که نقش رویت گفتا در آب بینی
گفتم خیال وصلت گفتا به خواب بینی

گفتم لبت ببوسم گفتا بیار جامی
گفتم چه می کنی گفت تا در شراب بینی

گفتم حجاب بردار تا بی حجاب بینم
گفتا توئی حجابم چون بی حجاب بینی

ای عقل اگر بیابی ذوقی که هست ما را
هر قطره ای درین بحر دُر خوشاب بینی

در بارگاه خسرو گر بگذری چو فرهاد
شوری ز عشق شیرین در شیخ و شاب بینی

گر چشم تو ببیند نوری که دیده چشمم
هر ذره ای که بینی چون آفتاب بینی

از بحر نعمت الله گر جرعه ای بنوشی
دریا و ماسوی الله جمله سراب بینی

#شاه_نعمت_الله_ولی