معرفی عارفان
934 subscribers
31.5K photos
11.4K videos
3.14K files
2.59K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آخر ، مراعاتی بکن ،،، مر ، بی دلان را ساعتی ،

ای ماهرو ، تشریف دِه ،،، مر آسمان را ساعتی ،




ای آنکه هستت در سخن ،،، مستیِ می‌هایِ کهن ،

دلداریی تلقین بکن ، مر ترجمانرا ساعتی ،




عشقت ، میِ بیچون دهد ،،، در ، می ،،، همه اَفیون نهد ،

مستت ، نشانی چون دهد؟ ،،، آن بی نشان را ساعتی ،




از رُخ ، جهان پر نور کن ،،، چشمِ فلک ، مخمور کن ،

از جانِ عالَم ، دور کن ،،، این اندهان‌را ساعتی ،




ای صد دَرَج خوشتر زجان ، وصفِ تو نایَد در زبان ،

اِلّا که صوفی گوید آن ،،، پیش آر آن‌را ساعتی ،




اَستغفرالله ، ای خِرَد ،،، صوفی ، بِدو کی رَه بَرَد؟ ،

هر مرغ ، زانسو کی پرد؟ ،،، درکِش زبان‌را ساعتی ،




یک‌دم بدین‌سو ، رای کن ،،، جان‌را تو شِکَّرخای کن ،

در دیدۂ ما ، جای کن ،،، نورِ عیان را ، ساعتی ،





#مولانا
دوزخ و جنّت ، همه اجزایِ اوست ،

هرچه اندیشی تو ،،، او ، بالایِ اوست ،




هرچه اندیشی ، پذیرایِ فناست ،

آنکه دراندیشه نایَد ،،، آن خداست ،




بر درِ این خانه ،،، گستاخی ، ز چیست؟ ،

گر ، همی دانند ،،، کاندر خانه ، کیست ،




تا ، دلِ مردِ خدا ، نامَد به‌درد ،

هیچ قومی را ، خدا رسوا نکرد ،





#مولانا
معرفی عارفان
دوزخ و جنّت ، همه اجزایِ اوست ، هرچه اندیشی تو ،،، او ، بالایِ اوست ، هرچه اندیشی ، پذیرایِ فناست ، آنکه دراندیشه نایَد ،،، آن خداست ، بر درِ این خانه ،،، گستاخی ، ز چیست؟ ، گر ، همی دانند ،،، کاندر خانه ، کیست ، تا ، دلِ مردِ خدا ، نامَد به‌درد…
تو ، هر صورتی که مصوّر کنی ،

چو نقاش و خامه ،،، بُوَد بر سر ، او ،




تو ، چندانکه برتر نظر می‌کنی ،

از آن برترِ تو ،،، بُوَد برتر ، او ،




بُرُو ، تَرکِ گفتار و دفتر ، بگو ،

که آن بِه ،،، که باشد ترا دفتر ، او ،




خموش کن ،،، که هر شش‌جهت نورِ اوست ،

وزین شش‌جهت بگذری ،،، داور ، او ،





#مولانا
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز

آتشی از عشق در جان بر فروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز

ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست

لعل را گر مهر نبود باک نیست
عشق در دریای غم غمناک نیست

#مولانا
ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم
جز یاد خدا هیچ دگر کار نداریم

درویشِ فقیریم و در این گوشه دنیا
با نیک و بد خلق جهان کار نداریم

گر یار وفادار نداریم عجب نیست
ما یار بجز حضرت جبار نداریم

با جامه صد پاره و با خرقه پشمین
برخاک نشینیم و از آن عار نداریم

ما شاخ درختیم و پر از میوه توحید
هر رهگذری سنگ زند باک نداریم

ما صاف دلانیم و ز كَس کینه نداریم
گر شهر پر از فتنه و ما با همه یاریم

ما مست صبوحیم و ز میخانه توحید
حاجت به می و باده و خمار نداریم

بنگر به دل خسته شمس الحق تبریز
مـا جز هوس دیدن دلـدار نداریـم

#مولانا
‌بِسمِ الله اَی رُوحُ البَقٰا
بِسمِ الله اَی شیرینْ لَقٰا

بِسم الله اَی شَمسُ الضُحٰا
بِسمِ الله اَی عَینُ الیَقین

#مولانا

به نام خدای همه
هر کسی اندازه ى  روشن‌دلی
غیب را بیند،  به قدر صیقلی

هر که صیقل بیش کرد، او بیش دید
بیشتر آمد بر او ، صورت پدید

#مولانا
ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم
جز یاد خدا هیچ دگر کار نداریم

درویشِ فقیریم و در این گوشه دنیا
با نیک و بد خلق جهان کار نداریم

گر یار وفادار نداریم عجب نیست
ما یار بجز حضرت جبار نداریم

با جامه صد پاره و با خرقه پشمین
برخاک نشینیم و از آن عار نداریم

ما شاخ درختیم و پر از میوه توحید
هر رهگذری سنگ زند باک نداریم

ما صاف دلانیم و ز كَس کینه نداریم
گر شهر پر از فتنه و ما با همه یاریم

ما مست صبوحیم و ز میخانه توحید
حاجت به می و باده و خمار نداریم

بنگر به دل خسته شمس الحق تبریز
مـا جز هوس دیدن دلـدار نداریـم

#مولانا
ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یارمست اغیار‌مست

باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد
باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خارمست

آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست

حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست و خاک‌مست اسرارمست

رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری
ذره ذره خاک را از خالق جبار مست

شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست
کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست

#مولانا
هله هش دار که در شهر دو سه طرارند
که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند

دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند
که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند

سردهانند که تا سر ندهی سر ندهند
ساقیانند که انگور نمی‌افشارند

یار آن صورت غیبند که جان طالب اوست
همچو چشم خوش او خیره کش و بیمارند

صورتی‌اند ولی دشمن صورت‌هااند
در جهانند ولی از دو جهان بیزارند

همچو شیران بدرانند و به لب می‌خندند
دشمن همدگرند و به حقیقت یارند

خرفروشانه یکی با دگری در جنگند
لیک چون وانگری متفق یک کارند

همچو خورشید همه روز نظر می‌بخشند
مثل ماه و ستاره همه شب سیارند

گر به کف خاک بگیرند زر سرخ شود
روز گندم دروند ار چه به شب جو کارند

دلبرانند که دل بر ندهد بی‌برشان
سرورانند که بیرون ز سر و دستارند

شکرانند که در معده نگردند ترش
شاکرانند و از آن یار چه برخوردارند

مردمی کن برو از خدمتشان مردم شو
زانک این مردم دیگر همه مردم خوارند

بس کن و بیش مگو گر چه دهان پرسخنست
زانک این حرف و دم و قافیه هم اغیارند

#مولانا
#غزل_شماره۷۷۵