معرفی عارفان
937 subscribers
31.5K photos
11.4K videos
3.14K files
2.59K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماه_رمضٖان آمد🌷
اے یار قمر سیما

بر بند سر #سفره
بگشاے ره بالا ...

#مولانا
#ماه_رمضان_مبارک🌙

التماس دعـــــــــــا 🙏
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک...

می‌زند بانگ منادي ڪه گنه ڪار ڪجاست؟

#ژوليده_نيشابوری

#ماه_رمضان_ماه_بندگی_مبارک_باد...🌙
استاد هوشنگ ابتهاج تعبیری دارد نزدیک به این کلمات: «شما حتی اگر خدا را باور نداشته باشید، در ربنای شجریان، خدا را می‌بینید که کسی با التماس، وی را می‌خواند.»
از همان سال‌های نوجوانی که نخستین بار آوای ربنای مرحوم استاد شجریان را شنیدم، همین تعبیر برایم تجلی کرد: کسی دارد به خدا التماس می‌کند.
این التماس کردن در پیشگاه خدا، همه چیزی است که یک عاشق به درگاه آن محتشم عرضه می‌دارد، همان کاری که شبان کرد نزد خدا با آن کلمات ساده عوامانه که موسی را خشمگین ساخت. اما خداوند همین التماس را دوست می‌دارد؛ آری، همین التماس و زاری و درخواست عاجزانه را.
نمی‌دانم چرا گفتند ربنای شجریان، با کیفیت قرآنی این آیه سازگار نیست. البته سلایق متفاوت است و تفاوت سلیقه‌ها، محترم. اما گمان می‌کنم شاید قرنی بگذرد تا دیگر کسی بتواند سوز و شور و حال و مغز این کلمات آسمانی را این گونه تبلور بخشد ...

#ربنا
#ماه_رمضان
#استاد_شجریان
#ژرفا
حیران نشسته #ماه به تنها نشستنم
وین قطره قطره اشک به مژگان شکستنم

دیوانگی نباشد اگر، شور عاشقی است
#شب تا #سحر نگاه به #مهتاب بستنم

از این دریچه، راه به سوی تو می‌برم
باشد اگر امید ِ از این چاه رستنم

پیوسته‌ام به مهر تو، ای گُل که بنگری
پیوند خویش از همه عالم گسستنم...

#فریدون_مشیری
شبی کان سرو سیم اندام را درخواب می‌دیدم
تن خود را عیان از رعشه چون سیماب می‌دیدم

در آن تاریکی شب از فروغ #ماه روی او
ز روزن رفته بیرون شعله #مهتاب می‌دیدم

نمی‌دیدم تنش را از لطافت لیک روی خود
در آن آئینه چون برگ خزان در آب می‌دیدم


#محتشم_کاشانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دستی که بر صحیفه، رقم زد، نشان من
آمیخت #داستان_تو_با_داستان_من

باد بهار کز سر زلف تو می‌وزید
با #گل نوشت، #نام^تو را بر خزان من

ای آفتاب من! که به لطف تو، بی‌نیاز
از #ماه و از #ستاره شده #آسمان_من

من #ماه_‌ام_تو_آب، #تو_خاکی و #من_گیاه
یعنی همه به جان تو بسته است، جان من

#حسین_منزوی
نیست بر لوح دلم جُز الف قامت دوست
چه کُنم حرف دگر یاد نداد استادم ...

#حافظ
#ماه_خدا
پ‌ن:اللّٰهُمَّ إِنِّى أَرْغَبُ إِلَيْكَ | خدایا، به‌سوی تو اشتیاق دارم
دعای عرفه
چگونه مهر نورزد دلم به ساحت تو!
تویی که مهر به هر مهربان می‌آموزی

#حسین_منزوی
#ماه_خدا
پ‌ن:يَا مَنْ هُوَ عَلَىٰ عِبادِهِ رَحِيمٌ | ای آن‌که بر بندگانش مهربان است
📖دعای جوشن کبیر
درون گنبد گردون فتنه بار #مخسب
به زیر سایه پل، موسم #بهار مخسب

فلک ز کاهکشان تیغ بر کف استاده است
به زیر سایه شمشیر آبدار مخسب

فتاده است زمین پیش پای #صرصر_مرگ
چو گرد بر سر این #فرش_مستعار مخسب

ز چار طاق عناصر شکست می بارد
میان چار مخالف به اختیار مخسب

درون سینه ماهی نکرد #یونس خواب
برون نرفته ازین آبگون حصار مخسب

ز مرگ نسیه چه چون برگ بید می لرزی؟
ز مرگ نقد بیندیش، زینهار مخسب

اگر چه ظلمت شب پرده پوش بی ادبی است
تو بی ادب، ادب خود نگاه دار مخسب

مباد شرطه طوفان درست بنشیند
نبرده رخت ازین ورطه بر کنار مخسب

دو چشم روشن ماهی درون پرده آب
دو شاهدست که در بحر بی کنار مخسب

به چشم دام ز ذوق شکار خواب نرفت
اگر تو یافته ای لذت شکار مخسب

صفای #چهره_شبنم گل سحرخیزی است
ز یکدگر بگشا چشم اعتبار مخسب

به این امید که سر رشته ای به دست افتد
شود چو سوزن اگر پیکرت نزار مخسب

زمام ناقه #لیلی بلال شب دارد
نصیحت من #مجنون به یاد دار مخسب

بگیر از ورق لاله نقش بیداری
تو نیز ناخن داغی به دل فشار مخسب

گرفت #هاله در آغوش، #ماه خود را تنگ
تو هم ز اهل دلی ای تهی کنار مخسب

به سایه علم آه، خویش را برسان
شبی که فردا جنگ است، زینهار مخسب

ز حرف تلخ در اینجا زبان خویش بگز
به خوابگاه لحد در دهان مار مخسب

حلال نیست به بیماردار، خواب گران
ترحمی کن و بهر دل فگار مخسب

به شب ز حلقه اهل گناه کن شبگیر
دلی چو آینه داری، به زنگبار مخسب

به جنبش نفس خود ببین و عبرت گیر
#رفیق_بر_سر_کوچ_است، زینهار مخسب

دم فسرده سرما ز خواب سنگین است
اگر تو سوخته جانی، چو نوبهار مخسب

رگ فسرده خود را به نیشتر برسان
چو خون مرده همه شب به یک قرار مخسب

گل سر سبد عمر، چشم بیدارست
به رغم دیده گلچین روزگار مخسب

#رسول گفت که با خواب، مرگ هم پدرست
به اختیار مکن مرگ اختیار مخسب

زمین و آب تو کمتر ز هیچ دهقان نیست
ز تخم اشک، تو هم دانه ای بکار مخسب

کمین #دزد بود خواب اگر ز اهل دلی
درین کمینگه #آشوب، زینهار مخسب

نشان چشمه حیوان به تیرگی دادند
نقاب شب چو فکندند، خضروار مخسب

نبسته لب ز سخن، آرمیدگی مطلب
نکرده رخنه دیوار استوار مخسب

حصار جسم تو از چشم و گوش پر رخنه است
نصیحت دل آگاه گوش دار مخسب

به نیم چشم زدن پر ز آب می گردد
#درین_سفینه_پر_رخنه_زینهار_مخسب

گرفت دامن گل شبنم از سحرخیزی
تو هم شبی رخی از اشک، تازه دار مخسب

ترا که دولت بیدار، شمع بالین است
چو نقش صورت دیبا به یک قرار مخسب

به ذوق مطرب و می روزها به شب کردی
شبی به ذوق #مناجات کردگار مخسب

ز فیض صدق طلب، مور پر برون آورد
تو نیز پای کسالت ز گل برآر مخسب

ترا به گوهر دل کرده اند امانت دار
ز دزد امانت حق را نگاه دار مخسب

اگر ترا به شکر خواب، بخت بفریبد
تو خواب تلخ عدم را به خاطر آر مخسب

برآر #یوسف جان را ز چاه تیره تن
تو نور چشم وجودی، درین غبار مخسب

#مثلثی است موالید بهر رفتن تو
درین بساط #مربع تو خشت وار مخسب

ز نوبهار به رقص است ذره ذره خاک
تو نیز #جزو_زمینی، درین بهار مخسب

فروغ دولت بیدار، چشم اگر داری
تو هم چو شمع به مژگان اشکبار مخسب

مباد #عشق نهد جوز پوچ در بغلت
چو کودکان به سر راه انتظار مخسب

نگاه کن سر تار نفس کجا بندست
نگاه دار سر رشته زینهار مخسب

ز عشق سرو چمن خواب نیست #فاخته را
تو هم به سایه آن سرو پایدار مخسب

قدم به دیده خورشید نه مسیحاوار
میان آب و گل جسم چون حمار مخسب

گلیم بخت درین آب می توان شستن
چو مرده در دم صبح سفیدکار مخسب

#رسید_کوکبه_عشق_سر_برآر_از_خاک
چو دانه در جگر خاک در بهار مخسب

اگر نه مهر نهاده است بر دلت غفلت
به پیش دیده بیدار کردگار مخسب

به ذوق رنگ حنا، کودکان نمی خسبند
چه می شود، تو هم از بهر آن نگار مخسب

شده است دخمه دل های مرده مرکز خاک
درین حظیره پر مرده زینهار مخسب

جواب آن غزل #مولوی است این #صائب
ز عمر، یکشبه کم گیر و زنده دار مخسب


صائب تبریزی غزل۹۱۱
از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
(زمر ۵۳)

از نامهٔ سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد ازین نامه طی کنم

#حافظ
#ماه_خدا
#ماه و خورشید زدند از رخ نیکوی تو لاف
داد از این کهنه‌حسودان که چه بی پا و سرند.

#آتش_اصفهانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد
ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد

چو #ماهِ نو رَهِ بیچارگانِ نَظّاره
زَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رود

#حافظ
#شجریان
#ماه و خورشید زدند از رخ نیکوی تو لاف
داد از این کهنه‌حسودان که چه بی پا و سرند.

#آتش_اصفهانی