مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش
گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش
آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش
جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش
هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش
در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش
یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش
#خواجوی_کرمانی
وز پای درآمدم ز دستش
گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش
آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش
جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش
هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش
در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش
یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش
#خواجوی_کرمانی
ای من ز دو چشمِ نيممستت مست
وز دستِ تو رفته عقل و دين از دست
بنشين، که نسيم صبحدم برخاست
برخيز، که نوبتِ سحر بنشست
با روی تو رونق قمر گم شد
وز لعل تو ”قيمتِ شکر“ بشکست!...
#خواجوی_کرمانی
وز دستِ تو رفته عقل و دين از دست
بنشين، که نسيم صبحدم برخاست
برخيز، که نوبتِ سحر بنشست
با روی تو رونق قمر گم شد
وز لعل تو ”قيمتِ شکر“ بشکست!...
#خواجوی_کرمانی
دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت
بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا
جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم
بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا
#خواجوی_کرمانی
بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا
جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم
بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا
#خواجوی_کرمانی
بر بویِ سرِ زلفِ تو ، چون عود برآتش ،
میسوزم و ، میسازم و ،، باد است بهدستم ،
در حال ، که من دانهٔ خالِ تو بدیدم ،
در دامِ تو افتادم و ، از جمله بِرَستم ،
دیشب دلِ دیوانهٔ بُگسستهعنان را ،
زنجیرکشان بردم و ،، در زلفِ تو ، بستم ،
آهنگِ سفر کردی و ، برخاست قیامت ،
آن لحظه که بی قامتِ خوبت ، بنشستم ،
هر چند شکستی دلِ خواجو ، بدرستی ،
کآن عهد ، که با زلفِ تو بستم ، نشکستم ،
#خواجوی_کرمانی
میسوزم و ، میسازم و ،، باد است بهدستم ،
در حال ، که من دانهٔ خالِ تو بدیدم ،
در دامِ تو افتادم و ، از جمله بِرَستم ،
دیشب دلِ دیوانهٔ بُگسستهعنان را ،
زنجیرکشان بردم و ،، در زلفِ تو ، بستم ،
آهنگِ سفر کردی و ، برخاست قیامت ،
آن لحظه که بی قامتِ خوبت ، بنشستم ،
هر چند شکستی دلِ خواجو ، بدرستی ،
کآن عهد ، که با زلفِ تو بستم ، نشکستم ،
#خواجوی_کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای پیک صبا حال پری چهرهٔ ما چیست
وی مرغ سلیمان خبر آخر ز سبا چیست
در سلسلهٔ زلف سراسیمهٔ لیلی
حال دل مجنون پراکندهٔ ما چیست
#خواجوی_کرمانی
وی مرغ سلیمان خبر آخر ز سبا چیست
در سلسلهٔ زلف سراسیمهٔ لیلی
حال دل مجنون پراکندهٔ ما چیست
#خواجوی_کرمانی
ز تـــو با تو راز گویــم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جـویـم به نشان بینشانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیــرم که تو در میان جانی
#خواجوی_کرمانی
به تو از تو راه جـویـم به نشان بینشانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیــرم که تو در میان جانی
#خواجوی_کرمانی
برو ای باد بدانسوی که من دانم و تو
خیمه زن بر سر آن کوی که من دانم و تو
در دم صبح به مرغان سحر خوان برسان
نکهت آن گل خودروی که من دانم و تو
#خواجوی_کرمانی
خیمه زن بر سر آن کوی که من دانم و تو
در دم صبح به مرغان سحر خوان برسان
نکهت آن گل خودروی که من دانم و تو
#خواجوی_کرمانی