یک مریدی اندر آمد پیش پیر
پیر اندر گریه بود و در نفیر
شیخ را چون دید گریان آن مرید
گشت گریان ، آب از چشمش دوید
گوش ور یک بار خندد کر دوبار
چون که لاغ املی کند یاری به یار
بار اول از ره تقلید و سوم
که همی بیند که می خندد قوم
ابیات ۱۲۷۱تا۱۲۷۴ دفتر پنجم
#مولانا
پیر اندر گریه بود و در نفیر
شیخ را چون دید گریان آن مرید
گشت گریان ، آب از چشمش دوید
گوش ور یک بار خندد کر دوبار
چون که لاغ املی کند یاری به یار
بار اول از ره تقلید و سوم
که همی بیند که می خندد قوم
ابیات ۱۲۷۱تا۱۲۷۴ دفتر پنجم
#مولانا
#مولانا همچون سایرِ عارفان دنیا را نکوهش میکند اما باید دید که این دنیا کدامین دنیاست؟
بیگمان منظور مولانا از دنیای نکوهیده، عالمِ طبع و جهان محسوسات نیست چرا که به تصریحات قرآنی، آسمانها و زمین و موجودات، مُلک خداوند است و جملگی رهِ طاعتِ او را میپویند، نیز زمین و آسمان به تسبیح حق مشغولاند و به علاوه خداوند، آفرینش جهان را بر بنیاد حق آفریده است.
با این ملاحظه مگر ممکن است موجودِ مطیع، نیایشگر و حقپی، نکوهیده به شمار آید؟!
بنابراین منظور مولانا از دنیای مذموم
گیتی نیست بل حالتی قلبی است
و آن غفلتی است که بر دل عارض میشود
و یاد خدا را از دلها محو میکند.
#شرح مثنوی
بیگمان منظور مولانا از دنیای نکوهیده، عالمِ طبع و جهان محسوسات نیست چرا که به تصریحات قرآنی، آسمانها و زمین و موجودات، مُلک خداوند است و جملگی رهِ طاعتِ او را میپویند، نیز زمین و آسمان به تسبیح حق مشغولاند و به علاوه خداوند، آفرینش جهان را بر بنیاد حق آفریده است.
با این ملاحظه مگر ممکن است موجودِ مطیع، نیایشگر و حقپی، نکوهیده به شمار آید؟!
بنابراین منظور مولانا از دنیای مذموم
گیتی نیست بل حالتی قلبی است
و آن غفلتی است که بر دل عارض میشود
و یاد خدا را از دلها محو میکند.
#شرح مثنوی
میشناسد پردۂ جان ، آن صنم ،
چون نداند پرده را صاحبحرم؟ ،
چون ، ز پرده ، قصدِ عقلِ ما کند ،
تو ،،، فسون بر ما مخوان و ، بر مَدَم ،
کس ، ندارد طاقتِ ما ، آن نفس ،
عاقل ، از ما میرَمَد ،،، دیوانه ، هم ،
آنچنان کردیم(گردیم) ما مجنون ،،، که دوش ،
ماه ، میانداخت از غیرت ، عَلَم ،
پرده هایی مینوازد ، پردهدر ،
تارهایی میزند بی زیر و بَم ،
عقل و جان ، آنجا کند رقصالجمل ،
کو ، بِدَرّد پردۂ شادی و غم ،
این نفس ، آن پرده را ازسر گرفت ،
ما ، بهسر رقصان ،،، چو بر کاغذ ، قلم ،
#مولانا
چون نداند پرده را صاحبحرم؟ ،
چون ، ز پرده ، قصدِ عقلِ ما کند ،
تو ،،، فسون بر ما مخوان و ، بر مَدَم ،
کس ، ندارد طاقتِ ما ، آن نفس ،
عاقل ، از ما میرَمَد ،،، دیوانه ، هم ،
آنچنان کردیم(گردیم) ما مجنون ،،، که دوش ،
ماه ، میانداخت از غیرت ، عَلَم ،
پرده هایی مینوازد ، پردهدر ،
تارهایی میزند بی زیر و بَم ،
عقل و جان ، آنجا کند رقصالجمل ،
کو ، بِدَرّد پردۂ شادی و غم ،
این نفس ، آن پرده را ازسر گرفت ،
ما ، بهسر رقصان ،،، چو بر کاغذ ، قلم ،
#مولانا
روحِ انسان همانند گلی زیباست...
هرچه بیشتر
نور عشق را دریافت کند،
شادابتر میشود ...
عمر که بی عشق رفت،
هیچ حسابش مگیر..
آب حیات است عشق،
در دل و جانش پذیر..
#مولانا⚘
هرچه بیشتر
نور عشق را دریافت کند،
شادابتر میشود ...
عمر که بی عشق رفت،
هیچ حسابش مگیر..
آب حیات است عشق،
در دل و جانش پذیر..
#مولانا⚘
چشمِ مستِ تو ، قدح بر سرِ ما ، میریزد ،
ما ، چه موقوفِ شراب و می و افیون باشیم؟ ،
گُلفِشانِ رخِ تو ، خرمنِ گُل میبخشد ،
ما ، چه موقوفِ بهار و گُلِ گلگون باشیم؟ ،
#موقوف = در اینجا به معنی منتظر و معطل میباشد .
هر زمان ، عشق درآید ،،، که حریفان ، چونید؟ ،
ما ، ز چون گفتنِ او ،،، واله و بیچون باشیم ،
ما ، چو زاییده و پروردۂ آن دریاییم ،
صاف و تابنده و خوش ،،، چون دُرِ مکنون باشیم ،
چونک در مطبخِ دل ،،، لوت ، طبق بر طبق است ،
ما ، چرا کاسهکشِ مطبخِ هر دون باشیم؟ ،
وقف کردیم برین بادۂ جان ، کاسۂ سر ،
تا ،،، حریفِ سری و شبلی و ذاالنون باشیم ،
#مولانا
ما ، چه موقوفِ شراب و می و افیون باشیم؟ ،
گُلفِشانِ رخِ تو ، خرمنِ گُل میبخشد ،
ما ، چه موقوفِ بهار و گُلِ گلگون باشیم؟ ،
#موقوف = در اینجا به معنی منتظر و معطل میباشد .
هر زمان ، عشق درآید ،،، که حریفان ، چونید؟ ،
ما ، ز چون گفتنِ او ،،، واله و بیچون باشیم ،
ما ، چو زاییده و پروردۂ آن دریاییم ،
صاف و تابنده و خوش ،،، چون دُرِ مکنون باشیم ،
چونک در مطبخِ دل ،،، لوت ، طبق بر طبق است ،
ما ، چرا کاسهکشِ مطبخِ هر دون باشیم؟ ،
وقف کردیم برین بادۂ جان ، کاسۂ سر ،
تا ،،، حریفِ سری و شبلی و ذاالنون باشیم ،
#مولانا
در کدامین پرده پنهان بود عشق
کس نداند کس نبیند جای او
عشق چون خورشید ناگه سر کند
برشود تا آسمان غوغای او
#مولانا
کس نداند کس نبیند جای او
عشق چون خورشید ناگه سر کند
برشود تا آسمان غوغای او
#مولانا
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست
#مولانا
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست
#مولانا
ما چو زاییده و پرورده آن دریاییم
صاف و تابنده و خوش چون دُر مکنون باشیم
ما ز نور رخ خورشید چو اجرا داریم
همچو مه تیزرو و چابک و موزون باشیم
#مولانا
صاف و تابنده و خوش چون دُر مکنون باشیم
ما ز نور رخ خورشید چو اجرا داریم
همچو مه تیزرو و چابک و موزون باشیم
#مولانا
چه خویشی کرد آن بی چون، عجب با این دل پرخون
که ببریده ست آن خویشی ز خویشانم به جان تو
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو
#مولانا
که ببریده ست آن خویشی ز خویشانم به جان تو
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو
#مولانا
چه حدیث است؟ ،
کجا مرگ بُوَد عاشق را ؟ ،
این ، محال است ،
که در چشمهٔ حیوان ، میرم ،
#مولانا
چه حدیث است؟ = این چه حرفی است؟
کجا مرگ بُوَد عاشق را ؟ ،
این ، محال است ،
که در چشمهٔ حیوان ، میرم ،
#مولانا
چه حدیث است؟ = این چه حرفی است؟