معرفی عارفان
936 subscribers
31.5K photos
11.4K videos
3.14K files
2.59K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
😢 اشک یتیم

یکی از زیباترین اشعاری که در کتاب ادبیات فارسی دوران ابتدایی . از بانوی شعر ایران زمین

#پروین_اعتصامی


روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست

بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
شعر پروین، شعر خرد و عاطفه است و نیازی به استعاره‌های تجریدی و تشبیهات عجیب و غریب ندارد. اولین بار که دیوان پروین اعتصامی را در نوجوانی به‌دست آوردم، حالتی داشتم که به هیچ‌وجه قابل توصیف نیست. نخستین شعری که از او مرا مسحور خویش کرد، شعری بود که به مناسبت جشن فارغ‌التحصیلی در مدرسه سروده بود و چنین آغاز می‌شد:

ای درخت آرزو، خوش زی که بار آورده‌ای
غنچه بی‌باد صبا، گل بی‌بهار آورده‌ای
باغبانان تو را امسال سالی خرم است
زین همایون میوه کز هر شاخسار آورده‌ای

نمی‌دانم در این ابیات چه نهفته که هم‌اینک پس از قریب چهل و پنج سال، هنوز هم مسحور این کلماتم. ممکن است بگویید: «طعم وقتِ» توست که ضمیمهٔ ‌این کلمات شده است؛ اما «وقت» من با بسیاری شعرهای دیگر هم‌ گره خورده است و چنین طعمی را به وجود نیاورده است! گیرم من این سخن را بپذیرم، دربارهٔ آن صدها هزار خواننده‌ای که در این هفتاد ساله، مسحور دیوان او شده‌اند، چه باید گفت؟ جز اینکه بگوییم نبوغ فرمول‌بردار نیست و آدمهای ساده‌لوح، با کشف جدول ضرب وزن و قافیه یا استعاره و تشبیه، خیال می‌کنند به راز خلاقیت‌های بزرگ پی برده‌اند و عمر خود را در آن راه به هدر می‌دهند.

محمدرضا #شفیعی_کدکنی
#با_چراغ_و_آینه، ص ۴۶۴، سخن، تهران: ۱۳۹۰
#پروین_اعتصامی
از جمله دلایل عزیز و ارجمند بودن پروین اعتصامی -مثلاً - همین است که این آزاده زن بزرگوار با آن همه شعر و سخن که دارد... در دیوانی با پنج هزار بیت فقط یک یا دو جاست که از خودش حرف زده و «من شخصی و خصوصی » او از پس پشت شعرش خود می نماید و جلوه می کند. تازه در آن یک دو جا هم امری روحی و بشری و از جمله عمومیات عواطف آدمی در میان بوده، عواطف مشترک همگان، مثلا مرثیه ای برای پدرش گفته، یا لوحی برای مزارش یا در تقدیمنامه ای منظوم ودایع روح و مواجید قریحه ی خود را به دست زمانه سپرده است. طبعاً در این طور موارد جنبه ی همگانی و انسانی امر در حد خود محفوظ است یعنی شعر حکایت از احوالی دارد که آن قدرها هم شخصی و خصوصی نیست.

#مهدی_اخوان_ثالث
مؤخرهٔ کتاب #از_این_اوستا
چاپ نوزدهم، ۱۳۹۱
#انتشارات_زمستان
صفحه ۱۲۱-۱۲۰.
#پروین_اعتصامی؛
یادشان گرامی و جاودان!
نامش رخشنده بود اما به انتخاب خودش امروز با نام #پروین_اعتصامی شناخته می‌شود. نام پروین که در آن زمان برای زنان جا نیفتاده بود، اعتصامی را مجبور کرد که در چنین شعری بر زنانه بودن نامش تاکید کند:
مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست

پانزدهم فروردین #سالمرگ زنی‌ست که هنوز بر سرش جنجال‌هایی بسیار است: او شاعر بود یا نظم‌دهنده به تمثیل‌هایی رایج؟
دل ویرانه عمارت کردن
خوش‌تر از کاخ برافراختن است‏

#پروین_اعتصامی

پروینِ پُر فروغِ شعرِ ایران فراموش‌شدنی نیست
عکسی زیبا از پدر و مادر #پروین_اعتصامی

مرد عینکی نشسته در وسط , اعتصام الملک پدر پروین اعتصامی و زن سمت چپی اش مادر پروین
ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود
گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود

ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی
معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود

درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی
کاین جامه جامه‌ایست که خلقان نمی‌شود

دانش چو گوهریست که عمرش بود بها
باید گران خرید که ارزان نمی‌شود

روشندل آنکه بیم پراکندگیش نیست
وز گردش زمانه پریشان نمی‌شود

دریاست دهر، کشتی خویش استوار دار
دریا تهی ز فتنهٔ طوفان نمی‌شود

دشواری حوادث هستی چو بنگری
جز در نقاب نیستی آسان نمی‌شود

آن مکتبی که اهرمن بد منش گشود
از بهر طفل روح دبستان نمی‌شود

همت کن و به کاری ازین نیکتر گرای
دکان آز بهر تو دکان نمی‌شود

تا زاتش عناد تو گرمست دیگ جهل
هرگز خرد بخوان تو مهمان نمی‌شود

گر شمع صد هزار بود، شمع تن دلست
تن گر هزار جلوه کند جان نمی‌شود

تا دیده‌ات ز پرتو اخلاص روشن است
انوار حق ز چشم تو پنهان نمی‌شود

دزد طمع چو خاتم تدبیر ما ربود
خندید و گفت: دیو سلیمان نمی‌شود

افسانه‌ای که دست هوی مینویسدش
دیباچهٔ رسالهٔ ایمان نمی‌شود

سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است
فرخنده آن امید که حرمان نمی‌شود

هر رهنورد را نبود پای راه شوق
هر دست دست موسی عمران نمی‌شود

کشت دروغ، بار حقیقت نمیدهد
این خشک رود، چشمهٔ حیوان نمی‌شود

جز در نخیل خوشهٔ خرما کسی نیافت
جز بر خلیل، شعله گلستان نمی‌شود

کار آگهی که نور معانیش رهبرست
بازرگان رستهٔ عنوان نمی‌شود

آز و هوی که راه بهر خانه کرد سوخت
از بهر خانهٔ تو نگهبان نمی‌شود

اندرز کرد مورچه فرزند خویشرا
گفت این بدان که مور تن آسان نمی‌شود

آنکس که همنشین خرد شد، ز هر نسیم
چون پر کاه بی سر و سامان نمی‌شود

دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی
این درد با مباحثه درمان نمی‌شود

آن کو شناخت کعبهٔ تحقیق را که چیست
در راه خلق خار مغیلان نمی‌شود

ظلمی که عجب کرد و زیانی که تن رساند
جز با صفای روح تو جبران نمی‌شود

ما آدمی نیم، از ایراک آدمی
دردی کش پیالهٔ شیطان نمی‌شود

پروین، خیال عشرت و آرام و خورد و خواب
از بهر عمر گمشده تاوان نمی‌شود


#پروین_اعتصامی
DelAhangaan
پروین _ باغ زیبا
⫸ خواننده : #پروین

باغ زیبا ...
آهنگ : #همایون_خرم
شعر : #شهرآشوب

بر لوحی از خارا مانده ز دورانها
دیدم که بنوشته از عهد بگذشته
شوریده ای شیدا
این قصه دلکش بنوشته بود آنجا
بد منشانند زیر گنبد گردان
از بدشان چهر جان پاک بگردان

پای بسی را شکسته‌اند به نیرنگ
دست بسی را ببسته‌اند به دستان

تا خر لنگی فتاده‌است ز سستی
توسن خود را دوانده‌اند بمیدان

جز بدو نیک تو، چرخ می‌ننویسد
نیک و بد خویش را تو باش نگهبان

گر ستم از بهر خویش می‌نپسندی
عادت کژدم مگیر و پیشهٔ ثعبان

چندکنی همچو گرگ، حمله بمردم
چند دریشان همی بناخن و دندان

دامن خلق خدای را چو بسوزی
آتشت افتد به آستین و به دامان

هر چه دهی دهر را، همان دهدت باز
خواستهٔ بد نمیخرند جز ارزان

خواهی اگر راه راست: راه نکوئی
خواهی اگر شمع راه: دانش و عرفان

کارگران طعنه میزنند به کاهل
اهل هنر خنده میکنند به نادان

از خم صباغ روزگار برآید
هر نفسی صد هزار جامهٔ الوان

غارت عمر تو میکنند به گشتن
دی مه و اردیبهشت و آذر و آبان

جز بفنا چهر جان نبینی، ازیراک
جان تو زندانیست و جسم تو زندان

عالمی و بهره‌ایت نیست ز دانش
رهروی و توشه‌ایت نیست در انبان

تیه خیالت به مقصدی نرساند
راهروان راه برده‌اند به پایان

کشتی اخلاص ما نداشت شراعی
ور نه بدریا نه موج بود و نه طوفان

کعبهٔ نیکی است دل، ببین که براهش
جز طمع و حرص چیست خار مغیلان

بندگی خود مکن که خویش پرستی
کرده بسی پاکدل فریشته، شیطان

تا تو شدی خرد، آز یافت بزرگی
تا تو شدی دیو، دیو گشت سلیمان

راهنمائی چه سود در ره باطل
دیبهٔ چینی چه سود در تن بیجان

نفس تو زنگی شد و سپید نگردد
صد ره اگر شوئیش بچشمهٔ حیوان

راستی از وی مجوی زانکه نروید
هیچگه از شوره‌زار لاله و ریحان

بار لئیمان مکش ز بهر جوی زر
خدمت دونان مکن برای یکی نان

گنج حقیقت بجوی و پیله‌وری کن
اهل هنر باش و پوش جامهٔ خلقان

روز سعادت ز شب چگونه شناسد
آنکه ز خورشید شد چو شبپره پنهان

دور شو از رنگ و بوی بیهده، پروین
از در معنی درای، نز در عنوان

#پروین_اعتصامی
#رخشنده_پروین_اعتصامی

آثار و عکسهایی دیدنی
از زندگی و کارهای #پروین_اعتصامی
ستاره‌ی آسمان شعر و ادب
شاعر معاصر ایران نخستین بانویی
که در شعر با ارائه سبکی خاص
لقب ملک‌الشعرای زن را از آن خود کرد.